Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح یکشنبه ۹۶/۱۱/۱۵ – خانم‌ها (اتکال به قوه‌ی الهی و حفظ آرامش)

Hhdnat majzoobaalishah96 75بسم الله الرّحمن الرّحیم 

اول؛ من که حالا در این سن، یکی هستم که دیگر پس‌فردا خداحافظ؛ در این صورت متوقعم که خیلی آرام باشم ولی خدا قسمت کرده که خیلی سر من شلوغ باشد یعنی نه اینکه این سر! نه. «سر» یعنی فکرم شلوغ باشد. ولی خداوند همیشه بره‌های خودش را، البته این اصطلاح صحیح نیست ولی در مورد بنی‌اسرائیل و خداوند در کتاب‌هایشان نوشته‌اند؛ خداوند گفت: این بنده‌های من و این… یک ارتباطی. حالا ما هم همینجور. مطمئن باشید خداوند که ما را آفریده، خودش ما را خوب نگه می‌دارد. به شرط اینکه خداوندی که خوب آفریده، الهام کرده، مقدر شما هم این شده که حرف من را گوش بدهید، فقط گوش ندهید، بشنوید. یعنی انجام بدهید. آرام بشوید. بیخود مملکت را شلوغ می‌کند؛ حالا تازه زحمت کشیدند، ولو این زحمت‌کشی به قیمت توی سر ما زدن بوده ولی زحمتی کشیدند، آرام شده. مملکت آرام شده، بیخود شلوغش نکنید. کسی نیست که الان نسبت به منزل من، درِ من، جان من، سوءقصدی داشته باشد. نخیر، این‌هایی هم که می‌آیند هیچ کسی… اگر هم یک چیزی هست برای این هست که همان می‌خواهند خودشان را نشان بدهند. کمااینکه در بین ما هم این هست؛ یک نفری می‌خواهد خودش را نشان بدهد، پامی‌شود اذان می‌گوید، پامی‌شود نمی‌دانم یک کار ناواردی می‌کند. کار درست نیست، غلط است، ولی صاحب‌کار را یعنی آن کسی که این کار را کرده، خداوند می‌بخشد. می‌بخشد، نه اینکه می‌گوید: خوب کاری کردید، نه! می‌بخشد. می‌گوید: بروید آرام باشید، زندگیتان راحت‌تر هم خواهد شد. یعنی خداوند از این صف برمی‌دارد می‌آورد توی این صف. ولی به‌هرجهت اگر آن شخص که می‌گوییم کاری که می‌کند و درست هم نیست؛ خب خودش اشتباه می‌کند، بعداً هم متوجه می‌شود یا نمی‌شود؛ اگر او به دیگران لطمه زده باشد مثل اینکه حالاها هم اینجوری است؛ هر کاری ما می‌کنیم اگر کارش ولو خوب هم باشد می‌گویند که لطمه به دیگران می‌زند. این است که ما حتی‌المقدور باید کاری بکنیم که… یعنی شمشیرمان برود گردن دشمنان اسلام، دشمنان خودمان را بزند. اما کی دشمن است، کی نیست؟ آن را دیگر نمی‌شود گفت: هرکس جلوی این شمشیر آمد! این غلط است. شمشیرتان را نیندازید دور. شمشیرتان همیشه تیز باشد، آماده‌ی کار، توی غلاف خودش. بیخودی از غلاف نکشید، برای اینکه ساییده می‌شود. به‌موقع باید خشم و غضب به‌کار برد. در همه‌ی زندگیتان، یادتان باشد باید به‌موقع خشم و غضب به‌کار برد، در موقعش هم آرامش، آرامی. آن‌وقتی که با ماشین از بیرون آمدم، حسینعلی هم بود، مرحوم خانمم هم بود، نمی‌دانم رفته بودیم خرید یا رفته بودیم… برگشتیم جلوی درِ منزل ماشین ایستاد ما را گرفت. چی؟! بعداً معلوم شد که؛ شما رفتید نمی‌دانم به فلان‌جا تظاهرات! گفتم: نه. حالا برویم… ما را بردند. جای شما نه خالی. شش ماه هم در زندان. من که برای انقلاب آنقدر فداکاری داشتم؛ یک شب خوابیده بودم توی آن چیزی که داشتیم؛ چه می‌گویند؛ جلو پشت‌بام، این طبقه‌ی ما هم داشت، یک سطحی بود، خوابیده بودم، بیدار شدم. یکی از دوستان تلفن زد که آقا دارند می‌آیند، چنین و چنان و زود باش و منزلت را عوض کن. بعد گفتم: نه. من خوابم می‌آید. حالا می‌خوابم، هر کار می‌خواهد خدا می‌کند؛ چه بیدار باشم چه خوابیده. آمدند از راه، از وسط خیابان راهشان کج شد، به جای اینکه از این‌ور بیایند، از آن‌‌ور رفتند. افسار همه‌ی اینها و فرمان ماشین‌های اینها دست آن کسی‌ست که ما را هم آفریده. خودش می‌داند. این مابین هم آنها هر کار می‌خواهد بکند. بگوییم یا نگوییم خدا هر کار بخواهد می‌کند ولی به ما گفته که مثلاً از این‌ور نرو، تو خودت باید فکر کنی که گوش بدهی یا نه؟ من آنکه گفتم خوابم؛ ولی خوابم نیامد؛ بیدار بودم تا صبح، هیچ کار هم نشد. بیدار باشید ولی مثل خواب. این‌ها را خواب بدانید. در بیداری خداوند کارش درست است. گفتم از هیچ چیزی هم، از هیچ چیزی، هیچ کسی ولو خیلی آن تاجی که درست می‌کنند آن حکما -پادشاهان بزرگ- تاج بزرگی باشد، نترسید از تاج بزرگ، از او نترسید ولی از یک بیچاره‌ای که شمع دستش هست و آهسته می‌رود؛ با دیدن او از خودتان بترسید. به‌هرجهت نگران نباشید. هرچه هم در این موارد من گفته‌ام؛ انجام بدهید، مطمئن باشید. خدای نکرده اگر هم بد شد، به خداوند بگوییم: بابا تقصیر ما نیست، مرشد ما اینجور گفت، ما کردیم. ولی مطمئن باشید که همچین وضعی پیش نمی‌آید، برای اینکه من هم از پیش خودم نمی‌گویم. من تقریباً با هیچکدام از شما؛ اینهایی که اینجا هستند، قوم و خویش نیستم که حواسم پی آنها باشد، نه. حواسم دنبال آرامش و زندگی همه‌ی ماست؛ همه‌ی شماها، خودم هم یکی از این‌ها. الحمدلله زندگی ما الان خوب است، ظاهرش هم. 

… تا از جانب بزرگتان اشاره‌ای نشد، از پیش خود نروید. با هم خیلی دیدم دعوا دارید، جنگ و جدال دارید، خب داشته باشید، ولی این‌ها را به هیچ وجه در زندگیتان و در جامعه‌تان ظاهر نکنید. یک بچه‌ی شما با بچه‌ی او بازی می‌کند، کتک‌کاری می‌کنند، دیگر شما نباید با هم چیز باشید. حالا یک جریانی هم، یک چیزی هم شنیدم ولی نمی‌دانم چیست؟ منزل من امن است، مگر بخواهید ناامنش کنید. اگر شما بخواهید ناامنش کنید، واِلا منزل من امن است. یک مگس اینجا شکار نمی‌شود، زندگیش امن است. کمااینکه الحمدلله خودم زندگیم امن است. چون از کسی هم نمی‌ترسم جز از خدا، خدا هم همیشه همراه من است، می‌بینم؛ بنابراین از هیچ چیزی، از روی ترس نمی‌گویم: که من از چیزی نمی‌ترسم، نه، از روی اینکه این خدایی که همراه من است بتوانم اظهار ارادت بهش بکنم. ما الان از بس گرفتاری‌هایی خودمان ایجاد کردیم و برایمان ایجاد کردند اصلاً بحث‌هایمان از بحث مذهبی، از بحث عرفانی رفته کنار. البته من خودم سعی می‌کنم که هر واقعه‌ای، هر چیزی که هست با نظر عرفانی بفهمم و بعد اگر بتوانم به شماها هم بگویم. ولی شماها هم از اول بدانید؛ محکم باشید، قوی باشید و اینکه با وضع محترمانه راه بروید، محکم هم باشید؛ دیگر از هیچکس نترسید. همین «ليس فی‌الدار غيره ديار» همین را هم بخوانید هم فکر کنید، آقا من چرا چیز کنم؟! «ليس فی‌الدار غيره ديار»، من به خیال خودم آنچه آن دیار گفته، کردم و اطاعت کردم و می‌کنم، پس دیگر چرا از کسی دیگر بترسم؟! هیچ ناراحت نباشید. البته من می‌بینم، احساس می‌کنم؛ بعضی‌ها که ناراحت می‌شوند یا ناراحتی‌ها از خلوص نیت است، از علاقمندی است، خب البته خطایی بر آنها نیست ولی خطای این گناه هست. خلاصه بدانید همین زندگی‌ها، همین چیزهایی که دیدیم؛ همه‌ی اینها تجربیاتی‌ست برای ما. در همه‌ی زندگیتان این تجربه را حفظ کنید. آرامش را داشته باشید. همیشه به خدا در دلتان پناه ببرید. نه اینکه به خدا پناه ببرید و بعد چاقو تیز کنید. به خدا پناه ببرید خدا… وقتی خداوند این را ‌به دل شما الهام و برات کرد؛ آن‌وقت چاقو را بکشید، دستتان باشد، ولی بیخودی چیز نکنید، سر یک چیزی، یک چهار نفر بسیجی خودشان یک فکری می‌کنند، یک چیزی که فکرشان هم غلط است. بعد با این فکر غلط، عده‌ای دیگر هم دنبال فکر غلط… زیاد چیز نکنید، فعلاً الحمدلله یک قدری دوران آرامش ما هست، انشاءالله بهتر هم می‌شود. به فرزندان خودتان بپردازید، به آنهایی که باید تربیت کنید و نگهداری کنید، بپردازید. آن وظیفه یادتان نرود. این‌های دیگر وظیفه‌ها چیز مهمی نیست انشاءالله. از یک واقعه‌ای که ظاهراً کوچک است، بی‌اهمیت می‌دانید ولی مهم است، جنگ بین‌المللی اول -نه این جنگی که ما دیدیم- مال این بود که ولیعهد یکی از آن کشورها داشت می‌رفت برای خودش. حالا نمی‌دانم هزار گناه داشت یا نداشت کاری ندارم، یک نفر دیگر که با این شخص دشمنی داشت زد این را کشت، ترور کرد. این دولت با آن دولت دعوا کرد، آن دولت با این دولت دعوا کرد، همه‌ی دولت‌ها هرکدام از یکیشان طرفداری کردند، دنیا به هم ریخت. یک هفت‌تیر، یک تیر، اینقدر چیز بار آورد. حالا شما هم این حساب نکنید که ما همچین کاری می‌کنیم، نه، همچین کاری، کارهای غلط ولو کوچکش هم باشد، بزرگ می‌شود، دشمنان می‌گذارند توی ذره‌بین. کارهای دشمنانتان یکی هم این است که کارهای غلط ما را می‌گذارد زیر ذره‌بین بزرگ می‌کند. به‌هرجهت معذرت می‌خواهم، من امروز همش از این حرف‌های، بیخودی زدم، خداحافظ شما.