Search
Close this search box.

یادداشت مصطفی عزیزی کارگردان سریال راه بی‌پایان درباره سانسورهای این سریال

mostafa azizi97
مصطفی عزیزی، کارگردان سریال «راه بی‌پایان» و از همبندی‌های سابق رضا انتصاری و مصطفی عبدی در زندان اوین، با انتشار یادداشتی درباره بازپخش این سریال از صداوسیمای ایران، از بازداشت دوباره این دو درویش گنابادی که اینک در زندان فشافویه محبوس هستند یاد کرده است.

آقای عزیزی سال ۱۳۹۳ با رضا انتصاری و مصطفی عبدی در بند ۸ زندان اوین هم‌بند بوده است.

مصائب بی‌پایان ساختن سریال در ایران

✍️ مصطفی عزیزی

این روزها سریال «راه بی‌پایان» برای چندمین بار از یکی از شبکه‌های تلویزیونی داخل ایران دارد پخش می‌شود. نکات ناگفته‌‌ای این سریال دارد از تولید تا پخشش، از تصویب تا سانسور که حالا پس از ده سال می‌توان گفت.

استخاره

پس از موفقیت سریال «مسافر» در ۱۳۷۹ که به موضوع اعتیاد و باندهای مافیایی در ارتباط با مواد مخدر می‌پرداخت. طرح دیگری نوشتم که با محوریت مافیای اقتصادی و باندهای پولشویی. برای تصویبش از این شبکه به آن شبکه پوزار پاره کردم تا سرانجام در شبکه‌ سه که اصغر پورمحمدی که تازه مدیرش شده بود و تخشید مدیر گروه فیلم و سریال شبکه‌ی پنج هم آورده بود و مزه‌ی موفقیت سریال مسافر زیر دندانشان بود تصویب شد و من نوشتن خلاصه‌ی صحنه‌به‌صحنه‌ی ۲۶ قسمت را تمام کردم و ۱۳ قسمت را هم نوشتم که به دلایل مسائل شخصی دچار افسردگی عمیق شدم و توان نوشتن فیلمنامه را نداشتم و از شبکه هم مرتب پی‌گیری می‌کردند که فیلمنامه چه شد. سرانجام علیرضا افخمی که قرار بود کارگردان مجموعه شود پیشنهاد علیرضا بذرافشان را داد و او هم با مهدی شیرزاد آمدند و من فیلمنامه را به آنان سپردم. و جلسات مداوم و پشت سر همی که معمولاً از سر شب شروع می‌شد و به دم صبح می‌کشید چهار نفری برگزار کردیم. به پیشنهاد افخمی پمپ آب به پروتز تغییر کرد و تغییرات دیگری هم در جزئیات حاصل شد که آقای افخمی گفت استخاره کرده است و بد آمده است و کناره گرفت و من از همایون اسعدیان تقاضا کردم کارگردانی را بپذیرند که ایشان هم با روی باز قبول کردند و جلسات پی‌درپی این‌بار با حضور ایشان برقرار شد و کار نوشتن را هم بذرافشان شیرزاد ادامه دادند و فیلمنامه آمده شد. خط اصلی داستان تقریباً تغییر نکرده بود اما جزئیات بی‌شماری تغییر کرد و کیفیت فیلمنامه با حضور این دو بس افزایش یافت.

نام‌ها و نشانه‌ها

• نام اولیه سریال را «بوی گندم» گذاشته بودم زیرا جوانی که از خارج می‌آمد طرحِ ساخت پمپ آبی را با خود می‌آورد که کشاورزی را متحول می‌کرد. به پیشنهاد علیرضا افخمی به جای پمپ آب، پروتز اعضای مصنوعی بدن را گذاشتیم اما نام تا چند روز قبل از پخش همان ماند که به حافظ تفأل کردم و این شعر آمد: «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت» و از روی آن «راه بی‌پایان» را برگزیدم.

• نام «اکبر»، فرهاد اصلانی، را برای شخصیت اصلی منفی سریال انتخاب کردم که سرحلقه‌ی مافیا بود. چون نام منفی را نمی‌شد مذهبی گذاشت نگران حذفش بودم. فامیل ابوالحسنی را بذرافشان گذاشت و دیگر نور علی نور شد و گفتم حتماً می‌گویند حذف کنید که نگفتند و ما هم حذف نکردیم.

• در سریال مسافر نام شخصیت مثبتی که از فرانسه می‌آمد را رضا، دانیال حکیمی، گذاشته بودم و مورد انتقاد قرار گرفتم که منظورت رضا پهلوی است که از خارج می‌آید و شخصیت مثبتی دارد. برای همین نام «منصور»، هومن سیدی، را از روی نام «منصور حکمت» انتخاب کردم البته این را به هیچ‌کس نگفتم و اولین‌بار است که می‌گویم و احتمالاً بذرافشان و اسعدیان بشنوند شاخ درمی‌آورند. تازه منصور حکمت فوت کرده بود و من هم می‌خواستم ادای دِینی به او بکنم، برای همین نام او را «منصور» گذاشتم. نام خانواده‌گی را گذاشتم سر فرصت بذارم که فرصت نشد و «پوروطن» را بذرافشان گذاشت.

چگونه زهرا آزاده شد!

قرار بود نقش غزل را زهرا امیرابراهیمی بازی کند. صحبت‌های اولیه را هم من و آقای اسعدیان با او انجام دادیم اما چون تصمیم گرفتیم غزل و منصور زن و شوهر باشند تا شاید ممیزی کمتر سخت بگیرد قرعه به نام هومن سیدی و آزاده صمدی افتاد هر چند چند سال بعد از هم جدا شدند. ماجرای زهرا امیرابراهیمی هم وسط ساخت سریال که بودم پیش آمد و شانس آوردیم، چون اگر در «راه بی‌پایان» بازی می‌کرد مجبور می‌شدیم تمام صحنه‌هایش را تکرار کنیم چون غیرقابل پخش شده بود.

جیپسی کینگز

ره بی‌پایان به‌صورت هفتگی پخش می‌شد. آهنگ «No Volvere» (باز نخواهم گشت) معروف به Amor mio ساخته «جیپسی کینگز» بدون کلام در یکی از قسمت‌ها پخش کردیم که پخش شد. در قسمت بعد همان را با کلام پخش کردیم که از طرف پخش جزو حذفی‌ها آمد. من هم تلفن کردم به آقای تخشید مدیر فیلم و سریال شبکه سه و گفتم: «آقا حکومت عوض شده؟ اتفاقی افتاده ما خبر نداریم؟» گفت: «چی شده دوباره جوش آوردی؟» گفتم: «هیچی موسیقی که هفته پیش پخش کردیم را این هفته گفتن باید حذف کنید. هر شب یکی را می‌ذارن بازبین پخش. سلیقه‌‌ای رفتار می‌کنن.» گفت: «بقیه حذفیات را انجام بدین برگه را بفرستید با مجوز خودم می‌گم پخش کنن.» همین کار را کردیم و شب که سریال پخش شد زنگ زد گفت: «این که باکلام بود، دفعه قبل بی‌کلام بود.» خندیدم گفتم: «بی‌کلام و باکلام مگه فرق داره؟» گفت: «تو آخرش کار دستمون ندی خوبه، حالا سی‌دی‌شو بفرست دفتر داشته باشم.»! بعد اینقدر مردم زنگ زدن روابط عمومی تشکر کردن که گفت بازم پخش کنید خیلی گرفته.

چادر

از همان اول گفتند تو توی سریال «مسافر» زن چادری جوان نداشتی، توی این کار یکی از شخصیت‌های اصلی‌ات باید چادری باشه. منم گفتم: «باشه حرفی نیست. این‌ها توی آزمایشگاه کار می‌کنن، توی آزمایشگاه با چادر نمی‌شه باشن.» گفتن: «توی آزمایشگاه حالا نگفتیم چادر سر کنه.» با آقای اسعدیان صحبت کردم و قرار شد یکی از مهندسین جوان به نام سارا، فرمیسک فاریا، چادر باشه. در کل سریال حدود ده-بیست ثانیه او را با چادر می‌دیدم چون یا توی خونه بود یا توی آزمایشگاه!

 غزل یتیم می‌شود

• غزل به همراه پدرش در خانه‌ی بزرگ و شیکی زندگی می‌کرد و میکائیل، مهران رجبی، خدمتکارشان بود که در همان خانه زندگی می‌کرد. در قسمت سیزدهم، بهزاد توتونچی، آتیلا پسیانی، می‌مرد و ما هنگام پخش به این صرافت افتادیم که ای وای عجب گافی داریم الان میکائیل و غزل تنها در خانه هستند و این دچار مشکلمان می‌کند. اما چون مهران رجبی نقش آخوند قبلاً بازی کرده بود و در «راه بی‌پایان« هم حکم مأمور ارشاد را داشت چیزی نگفتم اما اتفاق مضحک دیگری افتاد.

• منصور مثل بقیه‌ی مردم غزل را «غزل» صدا می‌کرد و او هم به منصور، «منصور» می‌گفت مگر وقتی قهر بودن و دعواشون می‌‌شد که می‌گفت: «آقای پوروطن». در نخستین باری که این اتفاق افتاد پخش جزو حذفی‌ها گذاشت و گفتن به اسم کوچک نباید هم را صدا کنند من رفتم توضیح دادم و مدتی بحث کردیم چون دختر باکره نبود و مطلقه بود، موقع نوشتن چندشم شد، و این‌ها هم قصد ازدواج داشتند رضایت دادند که بماند. در قسمت سیزدهم دوباره گفتن باید حذف شود. من تلفن زدم گفتم این مورد را قبلاً توافق کردیم که باشد و کلی صحبت کردیم گفتن نه دیگه نمی‌شه گفتم چرا؟ گفتن چون پدر غزل مرده و دیگه نمی‌شه دختر یتیم را پسر نامحرم به اسم کوچک صدا کنه! پا در میانی تخشید هم افاقه نکرد.

بند هشت

چند سال پیش که «راه بی‌پایان» را پخش می‌کردند من در بند هشت، سالن هفت، اتاق سه، با رضا انتصاری و مصطفی عبدی هم‌اتاق بودم و با هم بخش‌هایی از سریال را دیدیم و حالا آن‌ها دوباره در زندان هستند و من نمی‌دانم آیا باز می‌توانند تلویزیون ببینند یا نه؟

منبع: کانال تلگرامی مصطفی عزیزی