باید دید چه کسانی علمداران پنهان خوارج در مذهب شیعه و کشور ما هستند؟.چگونه است که یکباره و در عرض 4 سال، قشری گری و تحجرچون اژدهایی خفته و منجمد ،بیدار و گرم می شود ودر فرهنگ ایران و در نظامی که داعیه عدالت ،آزادی و کرامت انسانی را داشت و دارد، خود نمایی می کند و خویش را وارث و صاحب انقلاب می بیند !!!! و عملا قانون مملکتی را به ریشخند گرفته است ؟؟!! و ارزشهای مذهبی و عرفانی را به چالش می کشد؟؟
مصاحبه (بخش اول ) : دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی و تهاجم فرهنگی
در پاسخ به سئوالات و ابهامات مخاطبین محترم و رفع شبهه از اذهان عموم، خصوصا معاندین عرفان وتصوف ، در گفتگو با کارشناسان و مدیران سایت مجذوبان نور، سلسله مطالبی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ،سعی مینماییم درحد توان، به تدریج کلیه پرسشهای مطرح شده را پاسخگو باشیم . امید است عزیزان ایمانی و مخاطبین گرامی با خواندن مطالب مذکور و ارسال نقطه نظرها ی خویش ما را در این خصوص یاری دهند. بخش اول این مباحث را تحت عنوان دراویش و تهاجم فرهنگی ،با آقای حمید رضا مرادی یکی از مدیران سایت مجذوبان نور انجام داده ایم ، از در گاه پروردگار منان توفیق و موفقیت همگان را، در راه اتحاد مومنین ، وحدت اسلامی و احیای فرهنگ ملی کشورمان ،آرزومندیم .
دراویش گنابادی و تهاجم فرهنگی
سئوال :
عده ای از مخالفین تصوف، حضور دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی درعرصه های اجتماعی و فرهنگی ایران را نشانه تهاجم فرهنگی بیگانگان دانسته وبا طرح این موضوع به نحوی ایجاد فشار و محدودیتهای بیشمار برای دراویش را توجیه می کنند ، نظر شما در این خصوص چیست ؟
جواب :
پیش از طرح موضوع و پاسخ به آن باید دید واژه سیاسی تهاجم فرهنگی به چه معناست و قبل از آن باید دید فرهنگ چیست؟ وعوامل موثر بر آن کدامند؟ هر چند نمی توان به صورت جامع ومشخص، تعریف دقیقی از واژه فرهنگ ارائه نمود، اماشاید به صورت کلی بتوان گفت که فرهنگ به معناى خاص براى يك ملت، عبارت ازمجموعه ی خرد جمعی، اعتقادات و ايمانها، قوه خلاقه وباورها، سنتهاو آداب ورسوم ، ادبیات و تمایلات قومی وملی، ذخيرههاى فكرى و ذهنى،وروابط و مناسبات درونی و روانی اجزای یک ملت است.فرهنگ مجموعه ای از شناخت ،مهارت و تجربیات است که اکتسابی و در نبود آن بیشتر قابل درک است مثل هوا برای انسان و آب برای ماهی، وقتی فرهنگ نباشد به اهمیت آن پی می بریم..
گر چه حتی طولانی شدن تغییرات آب و هوایی،می تواند بر فرهنگ مردم اثر گذار باشد، اما به صورت معمول بیشترین عامل تاثیر گذاربر فرهنگ یک جامعه ، دولت و نظام حاکم وچگونگی برنامه ریزیها ی اقتصادی ،سیاسی ،قضایی و فرهنگی و…می باشد.البته باید توجه نمود که فرهنگ هر ملتی زیر مجموعه و جزیی از فرهنگ جامعه بشری است و به هر شکل فرهنگها کم و بیش، تحت تاثیر محیط بیرونی خود نیز قرار دارند .
و اما در خصوص موضوع تهاجم فرهنگی باید دید ، چگونه فرهنگ مورد حمله و تهاجم واقع می شود ؟ ومهاجم کیست وهدفش چیست ؟ وزمینه ساز پیروزی مهاجم چیست یا کیست؟
تهاجم فرهنگی چیست؟
ترکیب دو واژه "تهاجم" و "فرهنگ"، ذهنیت شنونده را به سوی جدل و نوعی جنگ هدایت می کند در صورتی که در برخورد دو فرهنگ اساسا جنگ به معنی صوری آن وجود ندارد و در واقع رقابت میان تسلط ارزشها ی متفاوت و حتی ضد ارزش برجامعه می باشد . استفاده از این واژه ها بعضا برآمده از تراوشات ذهنی سیاستمداران برای فریب مردم و توجیه ضعفها و اشتباهات خود درمدیریت جامعه است .شاید هم حربه و ترفندی برای ایجاد رعب و وحشت برای اعمال نوعی سیاست است!!. البته منکر این موضوع نیستیم که اغراض سیاسی و اقتصادی وحتی نظامی در تلاقی فرهنگها وجود ندارد.
انسان موجودی اجتماعی است و خصوصا در شرایط کنونی ، به دلیل رشد علم و تکنولوژی و صدها و هزاران فاکتور مختلف، جهان تبدیل به دهکده ای شده است و فرهنگها در گذر زمان به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر می شوند و آنچه روشنفکران ما همچون مرحوم جلال آل احمد یا مرحوم دکتر شریعتی در خصوص غرب زدگی اظهار نموده اند امروز نمی توان با آن نگرشها به امور فرهنگی نگاه کرد زیرا آن اصول حاکم برفرهنگها ، در جهان کنونی به گونه ای خاص متحول شده و در حال تغییر است . سیر صعودی تحولات علمی و روابط و مناسبات جدید اجتماعی ،فرهنگها رادر یک رابطه متقابل و تنگاتنگ با یکدیگر قرار داده است . فرهنگ غالب برتمامی فرهنگها، فرهنگی برخواسته از علم و تولید است که چون بیشتر در دست قدرت های استعماری است ذهنیتهای بسته، آنرا ابزار سلطه می بینند،ودر برابر آن قد علم نموده با سنتها و تفکرات خاص سیاسی به نفی آن می پردازند. در صورتیکه ملتهای دیگر نیز با تلاش می توانند از این ابزار به سود منافع ملی و فرهنگی خویش استفاده نمایند و آن را وسیله ارتقاء فرهنگ خود و انتقال آن به دیگران بنمایند. در مراودات و ارتباط فرهنگها است که یک فرهنگ تولیدات و یا ارزشهای خویش را بر فرهنگ مقابل عرضه و حتی تحمیل می کند والبته فرهنگ مقابل لزوما بازنده نیست بلکه فرهنگ ضعیفی است که سعی می کند قوی شود اما گاهی دولتها یا گروهایی از درون و برون از جامعه!!با گرفتن روحیّه خود باوری و اتکا به نفس مردم ، فرهنگ یک ملت را با تزریق ضد ارزشها، به ضعف و ذلت می کشند .فرهنگ ضعیف در یک حرکت انفعالی ، خود باخته، مطیع و بازیچه سیاست می شود. تاثیر خود باختگی فرهنگی در مقابل ارزشهای بیگانه یا تحمیلی را درمیزان وحدت ملی و تلاش مردم برای منافع ملی می توان جستجو نمود . منافع ملی تنها محدود به امور اقتصادی نمی شود بلکه به جایگاه یک فرهنگ و تصاحب سهم بیشتر در ساختار دهکده جهانی در تمامی زمینه ها و بازارهای مختلف آن است . لازمه قدرت فرهنگی و کسب منافع ملی در بازار رقابتها ، بالا بودن سطح آگاهی ، علم ، شناخت ، ایمان و پاسداری از هویت فرهنگ ملی و مخصوصا متاثر از روش و برنامه ریزی دولتمردان و مدیران فرهنگی است.
کشور ایران در جنگ با اعراب شکست می خورد اما در طی دو قرن اسارت، فرهنگ خویش را بازسازی می کند ،ویکی از بزرگترین شا خصه ها ی فرهنگی خویش را ترمیم می نماید، اعراب جز دین اسلام هیچ برتری فرهنگی نداشتند .جاذبیت روح و عرفان اسلام فارغ از مباحث فقهی وشرعی، ضمن آنکه ریشه در فطرت تمامی انسانها داشت، منطبق با فرهنگ ملی و دینی ایرانیان بود و به همین علت است که جناب سهروردی می گوید حکمت ایرانیان باستان پس از اسلام به حلاج و بایزد و دیگران رسید . فرهنگ عرب درمقابل فرهنگ ایرانی در طول زمان نقش می بازد و به زانو در می آید. به خلافت خلفای بنی امیه و بنی عباس اگر دقت کنیم تمایل و شبیه سازی آنها را با حکومتهای شاهان ایرانی بوضوح می بینیم .ایرانیان بقول معروف با اپوزسیون حکومت خلفا ی اموی و عباسی که همان ائمه (ع) باشند وحدت داشتند تمایل ایرانیان به تشیع جدا از تمامی فاکتورهای مختلف مذهبی و سیاسی، حرکتی آگاهانه براساس حفظ هویت فرهنگی بود ،فرهنگ ملی ایرانیان در بعد دینی خویش،حقیقت و روح دین را که همان عرفان باشد قرنهای متمادی محافظت نمود و نگذاشت پیرایه های متعصبانه عربی برآن اثر گذار باشد و با عرفان و تصوف ضمن آنکه وحدت ملی خویش را حفظ نمود ،باعث پویایی و شکوفایی غیر قابل وصفی به ارزشهای دینی، هنر، ادبیات ، فلسفه، حکمت ،علم و تاریخ و تمدن ایران شد .برای اثبات این موضوع کافیست جایگاه شخصیتهایی همچون مولانا ، سنایی، سعدی، عطارو صدها صوفی و عارف بزرگ در فرهنگ و ادبیات ایران را بررسی نماییم . امروز بردن نام خانقاه در نگاه سیاستمداران دینی جرم تلقی می شود اما همین خانقاه ها بیش از هزار سال حوزه های دینی اسلام بوده است و بزرگان دین و عرفان و ادبیات این ملت در همین خانقاهها پرورش و آموزش دیده اند . جنبش های مذهبی و ملی علیه متجاوزین خارجی همچون اعراب و مغولان ریشه در نشر افکار صوفیانه داشته است .ملت ایران هر چند قبل از اسلام خداپرست بودند و ارزشهای اخلاقی و معنوی را در ذخایر فرهنگی خود داشتند اما به واسطه عملکرد غلط موبدان و روحانیون دینی در ساختار تبعیض و ستم قدرت سیاسی ، تاثیر این ارزشها در میان مردم کم رنگ شده و به زبان ساده ملت ایران مخالفت با استبداد حکام را ضدیت با دین و مخالفت با دین را ضدیت با حکام دیدند ، وقتی اعراب به ایران حمله کردند ملت، استبداد بیگانه را بر ستم حاکمان خودی ترجیح داد و دین خارجی را بر دین خود ارجح دانست زیرا درقبول اسلام بود که می توانستند خویش را از ظلم روحانیان رها نموده، نجات دهند . فرهنگ ملی ما آنچه می خواست و محتاج آن بود در اسلام یافت و در طول زمان با همان اسلام به جنگ متجاوزین عرب رفت . تحمل دو قرن اسارت در برابرظلم اعراب مدت زمانی بود که فرهنگ ملی ایرانیان به آن نیاز داشت تا دوران گذر از دین سنتی به دین مدرن را انجام و سامان دهد. امروز آنان که نمی دانند واز حد اقل آگاهی عرفانی، دینی ،تاریخی و فرهنگی کشور بی بهره اند، می نشینند و ساعتها در خصوص سنی یا شیعه بودن عرفا و صوفیان بحث می کنند.آقایان نمی دانند که تصوف ضمن آنکه روح و حقیقت اسلام وهمان تشیع است ،روح و حقیقت فرهنگ ایرانی نیز می باشد و عرفان و تصوف در طی قرنهای متمادی، ضامن وحدت و پویایی دینی ویکی از عوامل وحدت ملی ایرانیان بوده است.تصوف به دلیل داشتن ریشه های عمیق در فرهنگ ملی ، در بهترین شرایط سیاسی و اجتماعی ایران توانست مذهب تشیع را در کشور رسمیت ببخشد. تا دوران صفویه ، مخالفین عرفا ،افراطیون اهل سنت بودند که عامل شهادت عین القضات ها و حلاج ها می شدند واین سلاطین صفوی بودند که جهت نشر فقه جعفری علمای جبل عامل را از لبنان به ایران آوردند وامروز شعبه ای از همان فقهای به ظاهر شیعه بی توجه به حقایق دینی ،تاریخی و ملی، اختلافات مذهبی را دامن می زنند. شیعه بودن یا نبودن مولانا چه مشکلی را حل می کند،اثرفکر و نگرش مولانا در فرهنگ مذهبی و ملی ایران و تاثیر آن در جامعه بشری انکار ناپذیر است . ایرانیان در تهاجم فرهنگی!! یا رقابت با فرهنگهای دیگر قرنهاست که این توانایی را دارند که با مکتب تصوف وبه نام بزرگمردانی همچون مولانا ،سعدی،حافظ و… فرهنگهای دیگر را تحت تاثیر خود قرار دهند ،اما کدام مرکز فرهنگی و کدام سیاست و برنامه ریزی از این انتقال و عرضه ارزشهای دینی و انسانی به ملتهای دیگر توانسته است در جهت منافع ملی استفاده نماید؟ متاسفانه نه تنها این مهم انجام نگرفته است ،بلکه علم مخالفت با این سرمایه های دینی و ملی نیز برافراشته شده است . مخالفین تصوف ، بدنبال تک صدایی دین هستند و غیر خویش را دشمن اسلام می دانند،کاوش در ایمان و اعتقاد دیگران می کنند و شرع را به جنگ قانون واداشته اند و… آیا عاملان این سیاست ضد ملی و ضد مذهبی جیره خوار بیگانه نیستند ؟ آیا عملکرد آنها نیست که مردم را مجبور به بازبینی در باورهای خود می نماید ؟ آیا تیشه به ریشه فرهنگ دینی و ملی زدن ،خدمت به اسلام یا ایران است؟! مخالفت با صوفیه در جهت منافع چه کسانی است ؟ گرایش گسترده مردم به تصوف حتی اگر در بعد سیاسی هم تفسیر و تحلیل شود ، نباید عامل نگرانی مروجان مذهبی و ترس حاکمان سیاسی باشد زیرا تصوف خانه امنی برای ملت است که در کشاکشهای اجتماعی و سیاسی مردم مجبور به پیروی از فرهنگ بیگانه نشوند . چه کسانی خانه ی امید مردم را ویران می کند ؟ حقیقتا مخالفین تصوف بستر سازان ورود فرهنگ بیگانه اند .فرهنگ ما مورد تهاجم قرار گرفته است اما تهاجمی از درون و توسط سیاست زدگانی مذهبی نما و مقدس مآب؟؟.مقابله ملت در مقابل استبداد فرهنگی نامحسوس وبرخوردی دوگانه است و حتی مستبد را دچار توهم می کند زیرا واکنش مردم در دو بستر متضاد اما با هدفی واحد شکل می گیرد . عده ای به حمایت و جمعی به مخالفت با مستبد و نوع نگرش تمامیت خواه او جبهه گیری می کنند. حمایت کنندگان ریا کارانه تقلید می کنند ومخالفین نیز رو به سوی همان تفکراتی می کنند که با آنها مخالفت می شود ،فاجعه بزرگ فرهنگی در آنجاست که مردم نهایتا به باورهای خویش شک می کنند وحساسیت فرهنگی و عرق ملی خویش را از دست می دهند !!! .توسل به مقدسات برای پیشبرد مقاصد سیاسی جنایت فرهنگی است ، نابودی مقدسات با مقدس مآبی خیانت به فرهنگ دینی مردم است . وقتی حسینیه ای با فتوا و به نام حمایت از دین تخریب می شود ، ویرانی باورهای دینی را به دنبال خواهد داشت .ضایع نمودن حقوق انسانی و قانونی شهروندان کشور، ضربه به مرجعیت راستین تشیع ، جفا به خانه حسین (ع) و اولیاءالهی، ایجاد بدبینی به کلیت نظام،وحدت شکنی و قانون گریزی و تحمیل و تزریق ضد ارزشها به فرهنگ دینی حداقل ضایعات عملکرد معاندین تصوف است . تصوف اگر مصداق تهاجم فرهنگی در کشور ماست عامل آن پیامبر اسلام (ص)و علی (ع) است و مخالفین تصوف با توجه به نوع نگرش آنها شاخه ای به ظاهرشیعی از پیروان خوارج هستند همانگونه که وهابیون نیز شاخه اهل سنت خوارج اند زیرا تمامی دین را تنها به ظواهر آن بسنده می کنند و باند و گروهک خویش را مجاز به ایجاد هرج و مرج،قانون شکنی ،تخریب حسینیه ها و حمله به شهروندان مسلمان و شیعه می دانند .
عده ای چون در بحرانها و چالشهای فرهنگی اثری از توپ و تانک ندیده یا آنرا موثرنمی بینند واز دلایل واقعی تحولات فرهنگی آگاهی ندارند و نمی توانند به صورت علمی ومنطقی تحلیل درستی از شرایط فرهنگی داشته باشند ، با نگاهی صوری به ظاهرجامعه و استنتاج این موضوع که گرایشات دینی ملت، در قیاس نسبت به گذشته ضعیف شده است ، نتیجه گیری می کنند که این امر مربوط به عاملی خارجی است و نامش را تهاجم فرهنگی گذاشته اند . اولا: دین و ارزشهای دینی ، اساسی ترین بعد فرهنگ ملی ما محسوب می شود . ثانیا : نظام جمهوری اسلامی بر اساس انقلابی در کشور حاکمیت یافته است که باورهای دینی عامل اصلی آن بوده است ثالثا : نظام حاکم برکشور نظام دینی است و قوانین براساس دین و ارزشهای دینی تبیین وتدوین شده است ،رابعا : یکی از اساسی ترین مولفه های انتخاب مجریان قانون تقید به نظام و موازین دینی است. با وجود این پارامترها، مشکل دین گریزی مردم کجاست و تهاجم فرهنگی چه معنا دارد ؟ آیا مقصرین ایجاد این شرایط همان کسانی نیستند که بنام دفاع از دین آزادیهای مشروع و قانونی مردم را ضایع می کنند وآزادی عقیده و بیان را منکوب می کنند وبا ترویج خرافه و تبلیغ خشونت، پیام آور قرون وسطی و ظهور آن می باشند ؟
فرهنگ یک ملت را با یک نگرش ملی یا ناسیونالیستی می توان مورد بررسی قرار داد و نگاه دین، نگاهی فرا ملی (انترناسیونالیستی) است. زمانی که به فرهنگ ملی ایرانیان با نگرش دینی صرف و آن هم به شکل متعصبانه ، و جدا از ابعاد مختلف تاریخی، سیاسی و اجتماعی نگاه می شود و وقتی که فرهنگ ملی در مقابل سلیقه های به ظاهرمذهبی خوار و خفیف می شود ، واکنش فرهنگی مردم از این حرکت ناروا، نه نشان از ملیت آنها دارد و نه دین آنها ،بلکه یک مقابله سیاسی به شکل گریز و فرار فرهنگی از تمایل و خواست سلیقه ها و رفتارهای تحمیلی است . متاسفانه عده ای در مقوله خطر هایی که فرهنگ ملت ما را مورد هجوم قرار داده و می دهد نیز دچار نوعی دگماتیزم و تحجر شده اند، اگر یک دختر ایرانی لباس یک خواننده اروپایی و آمریکایی را پوشید، نشان از تهاجم فرهنگی می دانند اما اگر او چادر عربی (که مثلا استفاده از آن در سوریه یا لبنان معمول است ) پوشید این تهاجم فرهنگی محسوب نمی شود !!. اساسا در این نوع نگرشها چون اصل منافع ملی کشورجایگاهی ندارد ، به صورت کلیشه ای و قراردادی به هر موضوعی سیاسی نگاه می شود.
انفعال و بی تفاوتی مردم نسبت به فرهنگ و سنتهای ملی خود ،چه به شکل سازش باشد و چه به شکل مقابله، در هر صورت انحطاط فرهنگی است و باید به این معضل فکر نمود زیرا قبل از آنکه مورد هجوم قرار گرفته باشیم از درون شکست خورده ایم . تواضع مردم و قبول هر آنچه به آنها تحمیل می شود جای شادی ندارد و موفقیت یک گروه محسوب نمی شود این سازش صورت پنهان یک طرف سکه ی انحطاط فرهنگی است و طرف دیگر آن، اجازه دادن به نفوذ فرهنگ بیگانه و دشمن!! است و در واقع هردو اسارت فرهنگی است چه چادر عربی و چه لباس غربی. به هر شکل، مورد هجوم قرار گرفته ایم اما مقصر کیست ؟؟!!!!!
آنان که فکر می کنند به علت قدرت و غلبه اعراب ،ملت مااسلام را پذیرا شده است با تفکرزور و خشونت به امور فرهنگی نگاه می کنند ومردم در مقابل سیاست قدرت و قدرت سیاسی به انفعال فرهنگی گرفتار شده اند. مدیریت اشتباه مراکز و نهادهای فرهنگی و سیاسی ، پایه ها و ستون های فرهنگ ملی و مذهبی مردم را تضعیف نموده است ، که یکی از تاثیرات آن دین گریزی مردم است.پدیده ای که در تاریخ فرهنگ ما سابقه نداشته است .
اگر قبول کنیم که فرهنگ یک ملت همچون یک موجود زنده حیات دارد ،نفس می کشد ، غذا می خواهد ،رشد می کند و خود را ترمیم می کند تکامل می یابد،زایش دارد و گاه مریض می شود ،دارو می خواهد و…واگر قبول کنیم که فرهنگ تحت تاثیر روابط و مناسبات اقتصادی ، سیاسی ،آموزش و پرورش ،تکنولوژی و صنعت ،نهادهای مدنی و….متحول می شود ، آنگاه به سراغ قانون اساسی و اجرای آن می رفتیم و قانون واحترام به آن را در فرهنگ ملی به شکل ارزشی ، نهادینه می کردیم، نظام قانون دارد و ملاک درستی و نادرستی، قانون وپیروی از آن است .کاسه از آش داغتر شدن ودایه دلسوز تر از مادر شدن بعضی گروه ها جای سئوال دارد!!؟؟. فرهنگ ما نیاز به آزادی ونظم دارد و بستر ساز تهاجم فرهنگ بیگانه عملکرد اشتباه متولیان فرهنگی وعدم اجرای قوانین توسط مجریان قانون است. فرهنگ ملی ما مورد تهاجم سیاست قرار گرفته است.
فرهنگ بیگانه همچون آب در چاله های فرهنگ ملی ما خود را قرار می دهد ،چاله ها و نقاط ضعف فرهنگ ما کجاست ؟ و عامل وجود معضلات فرهنگی چیست یا کیست؟ چه عاملی ورود یک صنعت و تکنولوژی به جامعه را تبدیل به معضل فرهنگی می کند ؟ کدام سیاست غلط مقصر این فاجعه می باشد ؟ چه عواملی مقبولیت فرهنگی به سنت های بیگانه می دهد ؟ کدام جناح سیاسی در کشور طالبانیزم شیعه را سامان دهی می کند ؟ باید فرهنگ مذهبی خود را باز بینی نماییم و ریشه های تفکر تحجر و قشری گری را و سیاستهای حامی آنها را شناسایی نماییم .باید دید چه کسانی علمداران پنهان خوارج در مذهب شیعه و کشور ما هستند؟.چگونه است که یکباره و در عرض 4 سال، قشری گری و تحجرچون اژدهایی خفته و منجمد ،بیدار و گرم می شود ودر فرهنگ ایران و در نظامی که داعیه عدالت ،آزادی و کرامت انسانی را داشت و دارد، خود نمایی می کند و خویش را وارث و صاحب انقلاب می بیند !!!! و عملا قانون مملکتی را به ریشخند گرفته است ؟؟!! و ارزشهای مذهبی و عرفانی را به چالش می کشد؟؟
پاسخ این پرسشها را باید از زبان برنامه ریزان سیاست فرهنگی کشور شنید به شرطی که تنگ نظریها و تعصبات را کنار گذاشته، تصمیم به حل مشکلات نمایند!!!! آیا تحولات فرهنگی چه خوب و چه بد را، می توان جدا از عملکرد مجریان قانون و سیاستهای اتخاذ شده توسط آنان مورد بررسی قرار داد ؟ قانون اساسی تمامیت ارضی و استقلال کشور را مد نظر قرار داده است ،آیا استقلال فرهنگی ورشد و شکوفایی فرهنگ مردم را نیز مد نظر قرار داده است ؟اگردر قانون اساسی کشور ،راه های جلوگیری از هجوم فرهنگ بیگانه منظور نگردیده است این یک خلاء قانونی و باید آن را اصلاح نمود واگردر قوانین راه و روش پیشگیری وجود دارد، مشکل در نوع عملکرد مجریان قانون است و اگر قانون و مجریان قانون مشکلی ندارند، پس مشکل کجاست ؟ در هرحال معاندین تصوف، مخالفین و تضعیف کنندگان فرهنگ مذهبی و ملی کشور و خود عامل نفوذ بیگانه وبستر ساز تهاجم فرهنگی!!! و انحطاط فرهنگی هستند .
ادامه دارد…….