Search
Close this search box.

مستند «گلستان هفتم»؛ روایت پنج درویش از پشت میله‌‌های زندان

تجمع دراویش گنابادی در خیابان پاسداران تهران، بهمن‌ماه ۹۶

نگاهی مستند به وقایع بهمن‌ماه ۹۶ در خیابان پاسداران تهران، به روایت دراویشی که از پشت میله‌های زندان با ما سخن می‌گویند.
روایت از آنچه در گلستان هفتم بر ده‌ها درویش گنابادی گذشت، روایت بازداشت، بازجویی و محاکمه‌ی این افراد و حکایت آنچه امروز در زندان بر آنها می‌گذرد.
روایت حوادث بهمن ۹۶ در خیابان پاسداران، گلستان هفتم، خیابانی که نامش با تجمعی گره خورد که به خشونت کشیده شد، خشونت‌هایی که در ۲۴ ساعت آخر به اوج خود رسید و به بازداشت صدها نفر انجامید؛ صدها تن از دراویش و پیروان طریقت نعمت‌اللهی گنابادی.
در مستندی که می‌شنوید، یک‌ سال پس از این وقایع، نگاهی دقیق‌تر خواهیم داشت به روزهایی که خیابان، محل نبرد دراویش شد با نیروی انتظامی، نگاهی نزدیک‌تر به روایت افرادی که در این تجمع حضور داشتند و بازداشت شدند.
همه‌ی آنها از حبس و پشت میله‌های زندان با ما سخن می‌گویند، در فضایی امنیتی که می‌تواند مخاطراتی را بر سر راهشان بنشاند. اما هر چهار نفر آنها مصمم‌ هستند، مصمم به اینکه اگرچه خود در حبسند اما روایتشان را در چهاردیواری زندان نگه ندارند. روایتی از آنچه بر آنها و ده‌ها درویش دیگر گذشت و حکایت آنچه امروز در سلول انفرادی و بند عمومی بر آنها می‌گذرد.
سعید دوراندیش، رضا یاوری‌مطلق، احمد ایرانی‌خواه و سعید سلطانپور شاهدان و مهمانان این مستندند از ۳۲ کیلومتری جنوب تهران، از زندان تهران بزرگ (فشافویه).
و روایت الهام احمدی درویش زن محبوس در زندان زنان شهرری (معروف به قرچک) که چندی پیش در یک فایل صوتی از داخل این زندان، شرایط زندان قرچک را مانند «شکنجه‌گاه» نامید.
تجمع دراویش بهمن‌ماه ۹۶ در اعتراض به بازداشت چند تن از هم‌کیشانشان و اعمال محدودیت‌ها برای نورعلی تابنده قطب دراویش برگزار شد. سعید دوراندیش یکی از دراویشی‌ست که در این تجمع حضور داشت. او در زندان تهران بزرگ به‌سر می‌برد و با حکم ۷ سال زندان مواجه است. سعید در گفت‌وگویی که از فشافویه با رادیو فردا انجام شد می‌گوید علت آغاز تجمعات، اعتراض به بازداشت‌ها و اعمال محدودیت‌ها برای دراویش گنابادی بود:

dorandish0biligo-saiid-a97j.jpg - 59.77 kB

سعید دوراندیش

«اگر به چندماه عقب‌تر برگردیم، در دی‌ماه سال ۹۶، نیروهای امنیتی-اطلاعاتی به بیمارستان دی حمله کردند و چهار درویش را بدون حکم قضایی بازداشت کردند. چند روز قبل از واقعه‌ی گلستان هفتم نیز آقایان امیرعلی لباف و نعمت‌الله ریاحی را دستگیر کردند. از طرفی رئیس پلیس شهر تهران در مصاحبه با جراید می‌گفت که ما برنامه‌ای برای بازداشت دراویش نداریم، اما در عمل اتفاق دیگری می‌افتاد. از طرفی شائبه بازداشت جناب آقای دکتر نورعلی تابنده به گوش می‌رسید که با توجه به رفتارهای مسئولین، این نگرانی در دراویش تشدید شده بود. به همین منظور دراویش در اطراف دولتسرای دکتر تابنده حضور پیدا کرده بودند و نگران بازداشت و سلامتی ایشان بودند».
تجمعی که به گفته‌ی این افراد از قبل برایش برنامه‌ریزی و سازماندهی صورت نگرفته بود اما با انتشار اخبار آن پس از چند روز با حضور صدها درویش از شهرهای مختلف ابعادش گسترده‌تر شد. سعید سلطانپور یکی از این دراویش است که از شهرکرد به تهران رفته بود تا به هم‌کیشان خود بپیوندد، او نیز هم‌اکنون با حکم ۷ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق در زندان تهران بزرگ زندانی است:

سعید سلطانپور

«این که تصور شود دراویش با هماهنگی‌های قبلی به پاسداران آمدند تصور اشتباهی است. ما دراویش بعد از دریافت اخبار حضور نیروهای حکومتی در مقابل منزل بزرگمان و سایر نقاط، به پاسداران آمدیم، همان طور که دراویش در این سال‌های اخیر نشان داده‌اند که هر وقت خطری آن‌ها را تهدید کند به‌صورت هماهنگ و متحد برای دفع خطر اقدام می‌کنند».
رفع نگرانی‌های دراویش از سوی مسئولان و پاسخ شفاف آنان به پرسش‌های دراویش ازجمله خواسته‌های معترضانی بود که در گلستان هفتم تجمع کرده بودند. برخوردی مسئولانه؛ نه آنچه که احمد ایرانی‌خواه یکی دیگر از دراویش محبوس در زندان تهران بزرگ آن را برخوردی «قرون وسطایی» می‌نامد:

احمد ایرانی‌خواه

«طبیعی‌اش این است که در یک جامعه‌ی سالم، هنجار و قانون‌مدار، برخورد مسئولانه را شاهد باشیم، نه سکوت غیرمسئولانه، نه ضرب و شتم وحشیانه به‌مانند قرون وسطی یا ماقبل تاریخ. پسر من، محمدپارسا ایرانی‌خواه شب اتفاق گلستان هفتم کنار من بود. یعنی با دراویش نعمت‌اللهی گنابادی در گلستان هفتم بود. نیروهای بسیجی، لباس‌شخصی‌ها، حتی به این نوجوان ۱۵ساله هم رحم نکردند، با چماق و باتوم به سر و جانش افتادند که از ناحیه‌ی سر زخمی شد».
تجمع خیابان پاسداران آن‌طور که دراویش انتظارش را داشتند پیش نرفت و به گونه‌ای دیگر رقم خورد. تجمعی که پس از چند روز ابعاد گسترده‌تری به خود گرفت و با برخورد نیروهای انتظامی و امنیتی مواجه شد، برخوردی که سعید دوراندیش آن را «سرکوبی خونین با مشتی آهنین» توصیف می‌کند:
«خواسته‌ی دراویش این بود که مسئولین فقط به وظایف خودشان عمل کنند که علیرغم تمامی این وعده‌ها، اتفاقات دیگری رقم خورد. دراویش که با خانواده‌هایشان در محل حضور داشتند، زن و کودک و پیر و جوان، فکر نمی‌کردیم که شرایط به سمت این سرکوب خونین پیش برود و این دستی که مسئولین به‌عنوان برادری و دوستی دراز کرده‌اند تبدیل به یک مشت آهنین خواهد شد. اما این حکومت سالیان سال است که با دراویش اینطوری رفتار می‌کند. اخراج اساتید و دانشجویان از دانشگاه‌ها، برکنار کردن کارمندان دراویش از مشاغل دولتی، تخریب حسینیه‌های قم، اصفهان، بروجرد، اذیت و آزار حتی بزرگان سلسله‌های درویشی».
درگیری‌ میان دراویش گنابادی با مأموران امنیتی و پلیس به خشونت کشیده شد، خشونتی که در روز سی‌ام بهمن‌ماه به اوج خود رسید و در جریان آن صدها درویش بازداشت شدند. ازجمله رضا یاوری‌مطلق درویش و دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی که با حکم ۹ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق در فشافویه زندانی است. او صحنه‌ی درگیری‌ها را اینطور به خاطر می‌آورد:

reza-yavari-8-a97j.jpg - 16.03 kB

رضا یاوری‌مطلق

«بعد از حدود دو ساعت تحصن، به یکباره نیروهای ویژه و گارد به طرف دراویش حمله‌ور شدند و با تفنگ‌های ساچمه‌ای درویش‌ها را مورد حمله قرار دادند که بعضی از بچه‌ها از ناحیه‌ی چشم و دیگر اعضای بدن دچار جراحت شدید شدند. بعد از حمله‌ور شدن نظامی‌ها، دراویش به سمت گلستان هفتم حرکت کردند و در کوچه جمع شدند. بعد از حرکت دراویش، گارد نیروهای انتظامی و سپاه و لباس‌شخصی‌ها همگی به سمت گلستان هفتم حرکت کردند و بعد از محاصره از چهار طرف، گاز اشک‌آور به سمت دراویش پرتاب می‌کردند. تا ساعت حدود ۳:۳۰ صبح یکم اسفند ۹۶ نیروهای بسیجی و سپاهی شروع کردند به فحش دادن و شعار دادن. از طریق بالا رفتن از آپارتمان‌های مردم، بر سر دراویش سنگ و بلوک پرتاب کردند و همینطور جلو می‌آمدند و شروع کردند به ضرب و شتم و به‌طور خیلی عجیب به دراویش حمله کردند».
درگیری‌ها تا روز بعد یعنی اول اسفندماه ادامه می‌یابد و در نهایت به بازداشت صدها تن از دراویش منجر می‌شود، اما به گفته‌ی سعید دوراندیش بازداشت‌شدگان اول باید از یک تونل عبور می‌کردند، تونلی برای ضرب و شتم:
«گاز اشک‌آور، تفنگ، ماشین آب‌پاش و هر آنچه را که در یک جنگ شهری بتوان از آن استفاده کرد در قلع‌ و قمع دراویش استفاده کردند. تصویری که هرگز فراموش نمی‌کنیم این بود که تا سر خیابان گلستان هفتم، تونلی انسانی از نیروهای امنیتی درست کردند و دراویشِ در حال انتقال را با باتوم، گاز اشک‌آور و هر آنچه دستشان بود مورد ضرب‌وشتم قرار دادند و در انتهای خیابان، دراویش را روی هم تل‌انبار کردند».
اما در آن سوی میدان، حسین اشتری بود، فرمانده نیروی انتظامی ایران که این اعتراض‌ها را «اغتشاش و فتنه بزرگ» نامید. او دراویش گنابادی را به اعمال خشونت و ضرب‌ و شتم مأموران تحت امرش متهم کرد و نیز دست‌داشتن در حادثه‌ای مرگبار که در ساعات اوج درگیری‌ها در یکی از خیابان‌های اطراف به وقوع پیوست، راندن اتوبوسی به سمت مأموران پلیس که جان سه تن از آنان را گرفت.
در حالی که دراویش اعلام کردند حادثه‌ی اتوبوس ارتباطی به آنان نداشته است، مقام‌های جمهوری اسلامی یکی از دراویش را مقصر شناختند. محمد ثلاث به این اتهام اعدام شد، درحالی که زینب طاهری وکیل‌مدافع او اعلام کرده بود در پرونده‌ی موکلش ابهاماتی وجود داشت که باید روشن می‌شد.
و پس از آن ۲۴ ساعتِ پرتنش و نفس‌گیر عکس‌هایی از وقایع منتشر شد که دراویش را با سر و صورتی خونین نشان می‌داد. برخی دیگر هم از ناحیه‌ی سر یا دست و پا دچار شکستگی‌هایی شده بودند. در نهایت مردان به کلانتری پاسداران و آگاهی شاپور و زنان به بازداشتگاه انتظامی خیابان وزرا منتقل شدند. انتقالی که به گفته‌ی احمد ایرانی‌خواه با «خشونت‌های کلامی و فیزیکی همراه بود»:
«برخورد مأمورین آگاهی هیچ‌وقت یادم نمی‌رود. بسیار وحشیانه، با چک و لگد و فحاشی و تمسخر و با وضعیتی که لایق انسانیت نیست، ده نفرمان را در یک وانت دربسته جا دادند، ما را به آگاهی شاپور بردند، تشکیل پرونده و عکس، بعد هم سوار بر اتوبوس و انتقال به زندان. تقریباً تا خود زندان، مأمور بدرقه، دراویش را مورد آزار و فحاشی قرار داد».
ضرب‌ و شتم و فحاشی‌هایی که در کلانتری و بازداشتگاه‌ها هم ادامه یافت؛ این را سعید دوراندیش در گفت‌وگو با رادیوفردا از داخل زندان فشافویه می‌گوید:
«این رویه توسط مأمورین در آگاهی شاپور هم دوباره و چندباره تکرار شد. حتی وقتی وارد محوطه‌ی زندان شدیم با اینکه همگی مجروح بودیم و در آگاهی شاپور دستانمان را دو به دو بسته بودند سربازهای زندان تونل درست کردند و آن‌ها هم دوباره و چندباره زدند و زدند و فحاشی کردند».
برخی از دراویش به مراکز درمانی منتقل می‌شوند، مراکزی که به گفته‌ی احمد ایرانی‌خواه برای دراویش مصدوم پانسمان و درمان‌هایی سرپایی انجام می‌شود:
«بعد از ضرب‌ و شتم وحشیانه، من و خیلی‌های دیگر، اکثر ما چیزی نمی‌فهمیدیم. چون آن‌قدر چوب و باتوم به سر و بدنمان خورده بود که تقریباً بیهوش بودیم. ما را به بیمارستان امام سجاد انتقال دادند، در خیابان بهار شمالی، یک پانسمان سرپایی و عکس‌برداری. ساعت پنج و شش عصر بود که حدود ۷۰ یا ۸۰ نفری را داخل اتاق بیمارستان امام سجاد یک جا جمع کردند و ما را تحویل مأمورین آگاهی دادند».
و همزمان بازجویی‌ها؛ بازجویی‌هایی که مرحله‌ی اول آن به گفته‌ی سعید سلطانپور در بیمارستان است:
«روند بازجویی‌ها در دو مرحله، و برای بعضی‌ها در چندین مرحله صورت گرفت. مرحله‌ی مقدماتی بازجویی‌هایمان در بیمارستان با وجود مجروحیت و زخمی بودن ما انجام شد».
«فضای رعب و وحشت، همراه با فحاشی و تهدید»، آنچه که احمد ایرانی‌خواه از شرایط حاکم بر اتاق‌های بازجویی توصیف می‌کند:
«بازجویی‌ها با رعب و وحشت، با چشم‌بند و زدن تهمت و افترا. سعی می‌کردند با دروغ روند بازجویی را پیش ببرند. آخرین چهارشنبه سال ۹۶ بود که مصادف شد با چهارشنبه‌سوری، من همراه با ۵۰ تن از دراویش با لباس زندان و دستبند و پابند، با دو تا اتوبوس و ۱۲ ماشین اسکورت، دو برابر سرباز و نیروی امنیتی برای بازپرسی به دادسرای اوین رفتیم. بازپرسی من، شعبه ۲ دادسرای اوین بود. یقین دارم همه‌چیز از پیش مشخص شده بود».
و حالا با گذشت یک سال از این وقایع، هم‌اکنون بیش از ۱۵۰ درویش گنابادی در زندان به‌سر می‌برند و محکومیت خود را سپری می‌کنند. محکومیت‌هایی که به گفته‌ی سعید سلطانپور در دادگاه‌هایی تشریفاتی و چند دقیقه‌ای صادر شد:
«دادگاهی که برای دراویش تشکیل شد دادگاهی کاملاً تشریفاتی بود و احکامی که برای ما صادر شد غیرحقوقی و ناعادلانه بود. علیرغم اتهاماتی از قبیل اقدام علیه امنیت ملی، اغتشاش و بر هم زدن نظم عمومی که به ما نسبت داده بودند سؤالاتی که از دراویش می‌شد سؤالاتی عقیدتی و در راستای تفتیش عقاید بود».
محاکمه‌های دسته‌جمعی بدون حضور وکیل‌مدافع که سعید دوراندیش و تعدادی دیگر از این دراویش از حضور در آن خودداری کردند. و به این ترتیب بود که احکام زندان،‌ شلاق و تبعید آنان به‌طور غیابی صادر شد:
«بعد از اینکه دادنامه‌ای سراسر تهمت و دروغ و افترا به ما نشان دادند، تأکید می‌کنم فقط به ما نشان دادند و از تحویل دادن به ما خودداری کردند به دادگاه احضار شدیم. من در جلسه‌ی اول دادگاه حضور پیدا کردم. از قاضی پرونده خواستم که حتماً وکیل‌مدافع داشته باشم تا از حق و حقوق بنده دفاع کند. اما هر یک از آقایان یا خانم‌های وکلا که به دادگاه انقلاب مراجعه کردند اجازه‌ی حضور در دادگاه را پیدا نکردند. یعنی سیستم قضایی کشور از ما می‌خواهد در یک عمل غیرقانونی شرکت کنیم و نقض قانون کنیم. دادگاهی که وکیل‌مدافع در آن حضور ندارد و کسی از منِ متهم دفاع نمی‌کند وجاهت قانونی‌اش را خودش زیر سؤال می‌برد. با توجه به این که اجازه نداشتم وکیل داشته باشم از شرکت در این رویه‌ی غیرقانونی دادرسی دادگاهی اجتناب کردم».
دادگاه‌هایی که در نهایت احکام زندان از شش‌ ماه تا ۲۶ سال زندان را برای دراویش به دنبال داشت، ۱۰ تا ۱۴۸ ضربه شلاق، تبعید، ممنوعیت خروج از کشور و محرومیت از فعالیت‌ در احزاب، گروه‌ها، رسانه‌ها و فضای مجازی دیگر مواردی است که در احکام بیشتر این دراویش درج شده است. احکامی که مبنای آن اتهام‌هایی مشابه است. اتهام‌هایی که رضا یاوری‌مطلق آنها را مضحک می‌داند:
«به اجتماع و تبانی، ارتکاب جرم علیه امنیت کشور، اختلال در نظم و آسایش عمومی، تمرد نسبت به مأمورین در حین انجام وظیفه، حمل سلاح سرد و گرم و تخریب اموال عمومی متهم شدم. کل واکنشی که من در برابر این اتهامات داشتم این بود که به‌شدت به فکر فرو رفتم و بعد خنده‌ای از ته دل کردم. خنده‌آورترین اتهامی بود که می‌شد به دراویش زد».
و حال با گذشت یک سال از وقایع خیابان پاسداران تهران، ۱۵۶ درویش هنوز زندانی‌اند، بیشترشان در زندان تهران بزرگ یا همان فشافویه، برخی دیگر در زندان اوین و زنان هم در زندان شهرری معروف به قرچک. در شرایطی که سعید دوراندیش آن را «فاجعه انسانی» توصیف می‌کند:
«در مورد شرایط زندان باید عرض کنم اینجا یک فاجعه‌ی انسانی شکل گرفته است. برای ۵۰۰ زندانی فقط پنج سرویس بهداشتی وجود دارد. حمام کردن در این سرمای زمستان، اکثر روزها فقط با آب سرد مقدور است. دسترسی به پزشک و دارو [فقط وقتی میسر است که] درحال احتضار باشی. و بابت خورد و خوراک، اگر آن سهمیه‌ی نان ناچیز به دستمان برسد، مطمئناً این وعده‌های غذایی، صدمات جبران‌ناپذیری را به زندانیان وارد می‌کند».
رضا یاوری‌مطلق هم از نبود آب آشامیدنی سالم و کمبود امکانات درمانی می‌گوید، مواردی که بارها توسط سایر زندانیان محبوس در زندان فشافویه تکرار شده است:
«شرایط نگهداری زندانیان در زندان تهران بزرگ واقعاً فاجعه‌بار است. از لحاظ بهداشتی، زندانی از آبی می‌آشامد که غیرقابل آشامیدن است، از لحاظ درمان هم فوق‌العاده دردآور است، من در مدت یک‌ سالی که در زندان هستم از بیماری آسم رنج می‌برم و در مدت چندباری که سرماخوردگی داشتم هیچ‌وقت من را بهداری نبردند. هیچ‌وقت دارویی هم در اختیار من نگذاشتند. اکثر اوقات پزشکی وجود ندارد، که من این مسئله را با مسئولین زندان هم در میان گذاشتم ولی هیچ‌وقت رسیدگی نشد».
احمد ایرانی‌خواه می‌گوید «شرایط موجود در زندان تهران بزرگ با آیین‌نامه سازمان زندان‌ها و اصول حقوق بشری مغایرت دارد»:
«شرایط زندان روزبه‌روز اسف‌بارتر و غم‌آلودتر از قبل می‌شود. الان در سالن ۳ تیپ ۱ تهران بزرگ هستیم، اما زندان با رعایت نکردن قوانین سازمان زندان‌ها، زیر پا گذاشتن قوانین بین‌المللی و حقوق بشری، از بهداشت و درمان و غذای خیلی ساده هیچ خبری نیست».
شرایطی که نه‌تنها دراویش گنابادی محبوس در این زندان بلکه صدها زندانی دیگر نیز هر روز با آن زندگی می‌کنند. رضا یاوری‌مطلق غذای زندان فشافویه را «ناکافی» توصیف می‌کند و زندگی در این شرایط را «طاقت‌فرسا» می‌داند:
«زندان تهران بزرگ با وجود ۱۴هزار زندانی، شامل چهار تیپ است که هر تیپ بالای پنج‌هزار نفر زندانی دارد و هر تیپ یک بهداری دارد. ولی جالب اینجاست که در اکثر اوقات پزشکی وجود ندارد. از نظر غذایی هم زندان تهران بزرگ بی‌کیفیت‌ترین غذایی را دارد که دیده می‌شود. زندانیان هیچ‌وقت با شکم سیر نمی‌خوابند و همگی می‌نالند. وعده‌ی صبحانه هم معمولاً شامل یک مربای کوچک است که حجم آن دقیقاً یک قاشق غذاخوری است و هیچ‌کس از این بابت راضی نیست. نانی که به زندانی اختصاص می‌دهند شامل یک کف دست، که به چهار لقمه تمام می‌شود».
اما وضعیت زنان درویش هم بهتر از مردان نیست، زنانی که در زندان زنان شهرری یا همان قرچک محبوسند، زندانی که طی ماه‌های اخیر نامش بارها بر سر زبان‌ها افتاد و زندانیان سیاسی پیشین از تجربه‌ی خود در این زندان گفتند و نوشتند.
الهام احمدی یکی از زنان درویش محبوس در زندان قرچک است که این زندان را «شکنجه‌گاه» می‌نامد:

الهام احمدی

​«شب‌ها بهداری دکتر کشیک ندارد. یک قرص و یک شربت می‌دهند و دیگر تمام. شب‌ها چند بار که می‌رویم دکتر و پرستار فحاشی می‌کند. نشان به آن نشان که امروز صبح یک نفر اینجا به‌خاطر فشارخون بالا سکته کرد و مرد. گفته‌اند فشارت ۱۲ است، برو بخواب. صبح مرد، جنازه‌اش را بردند بیرون. اینجا از ما می‌خواهند کار کنیم اگر می‌خواهیم تلفن بزنیم. به ما می‌گویند علف‌های هرز حیاط را با دست بکنید وگرنه هواخوری‌تان را تعطیل می‌کنیم. اینجا آب شیرین وجود ندارد، ما را وادار می‌کنند آب معدنی سمی و تاریخ‌گذشته بخریم. اوضاع اینجا خیلی بد است، اوضاع بد است، بد. اینجا شکنجه‌گاه است».
برخورد با دراویش گنابادی در جریان تجمع آنان در خیابان پاسداران، بازداشت‌ها و صدور احکام زندان و شلاق برای آنان در نخستین گزارش جاوید رحمان گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر در ایران هم بازتاب یافت. علاوه بر آن سازمان ملل متحد در قطعنامه‌ اخیر خود درباره‌ی ایران از «سرکوب گسترده اقلیت‌های مذهبی ازجمله دراویش گنابادی» به‌شدت انتقاد کرد.
دیده‌بان حقوق بشر، عفو بین‌الملل، کمپین حقوق بشر در ایران و دولت آمریکا نیز طی یک سال گذشته در گزارش‌ها و بیانیه‌هایی متعدد از عملکرد مقام‌های ایرانی در رابطه با اقلیت‌های دینی ازجمله دراویش گنابادی انتقادهایی را مطرح کردند.
گزارش‌ها، بیانیه‌ها و قطعنامه‌هایی که مقام‌های ایران همواره آنها را «بی‌اعتبار، مغرضانه و با اهداف سیاسی» توصیف کرده‌اند.
و در میان این رد و بدل کردن اتهامات، این ۱۵۶ درویش گنابادی‌اند که روزهای طولانی زندان واقعیت روزمره‌ی زندگی‌ آنهاست. سعید دوراندیش، رضا یاوری‌مطلق، احمد ایرانی‌خواه، سعید سلطانپور، الهام احمدی، و ده‌ها درویش دیگر.
منبع: رادیو فردا