Search
Close this search box.

نسبت بین «درویش» و «درویشی»

سینا انتصاری
یادداشتی که پیش رو دارید به‌مناسبت سوم اسفند و توسط سینا انتصاری از مدیران زندانی وبسایت خبری مجذوبان نور نگارش شده است. آقای انتصاری در این یادداشت به محدوده‌ی پرمناقشه‌ی «درویشی و سیاست» ورود کرده و تلاش کرده است تا با تببین دو مفهوم «درویش» و «درویشی» به این پرسش پاسخ بدهد که محدوده‌ی عمل و فعالیت یک درویش که منتسب است به مکتب درویشی، در امور اجتماعی و سیاسی تا کجاست؟ آیا اگر مکتب درویشی در سیاست ورود نمی‌کند یک درویش نیز نباید در سیاست ورود کند؟ یا منظور از عدم دخالت درویشی در سیاست این است که عرفان بر سیاست پایه و اساس ندارد اما درویش می‌تواند به‌عنوان یک انسان که سیاست و جامعه در سرنوشت این‌جهانی او مؤثرند بر اساس فکر و خرد خویش اقدام کند؟ و در صورتی که فعالیت اجتماعی و سیاسی یک درویش «انحراف و خروج از مبانی درویشی» باشد آیا می توان به مکتب درویشی خرده گرفت یا نقد و انتقادهای احتمالی متوجه آن درویش است؟ پاسخ این سؤال‌ها را در یادداشت سینا انتصاری بخوانید:
«درویشی» واژه‌ای‌ست که با اضافه کردن پسوند «ی» نسبت به واژه‌ی «درویش» ایجاد شده است. به این عبارت معنی‌اش می‌شود: «آنچه به درویش منسوب است». اما درک مفهوم «درویشی» و نسبت آن با مفهوم «درویش» به سادگیِ درک نسبت این دو واژه به یکدیگر نیست. شاید بسیاری از دراویش همچون نگارنده‌ی این مطلب، اولین بار این دو کلمه را همزمان در این جمله از جناب آقای دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه) قطب دراویش گنابادی شنیده باشند که در دستوری خطاب به دراویش فرمودند: «درویشی» در سیاست دخالت نمی‌کند اما «درویش» آزاد است که…
فارغ از منظور و مصداق بیان این جمله که چندین بار از سوی ایشان در توضیح وظیفه‌ی دراویش در خصوص مسائل سیاسی و اجتماعی مطرح شد که منظور و مقصود اصلی این یادداشت نیست نسبت محض بین دو مفهوم «درویشی» و «درویش» با توجه به ساختار جمله‌ای که در آن قرار دارند می‌تواند محل مداقه و تفکر قرار گیرد. 

پس اولین پرسشی که مطرح می‌شود این است که بین «درویش» و «درویشی» چه نسبتی برقرار است؟ آیا نسبت این دو مفهوم به یکدیگر، نسبت جزء به کل است؟ به این معنی که می‌توان درویش را یک نماینده‌ی جزء یا یک نحله‌ی منحصربه‌فرد از آنچه درویشی، کلِ آن است در نظر گرفت؟ و یا به عبارت دقیق‌‌تر آیا می‌توان درویش را خارج از حوزه‌ی درویشی تعریف کرد؟ و یا همواره درویش، محاط در محیط درویشی محسوب می‌شود؟ 
اگر پاسخ پرسش اخیر بله باشد می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت و توضیح داد که «درویش»، سالکی است که به‌واسطه‌ی درویش‌بودنش می‌تواند صرفاً در درون دایره‌ی مفاهیم درویشی حرکت کند. اما اگر اینطور باشد چگونه است که درویش آزاد است که مثلاً در فلان حوزه فعالیت و یا دخالت کند اما «درویشی» در آن مسأله دخالت نمی‌کند؟
در واقع با بیان این قید اخیر که درویش در آن آزاد، و در مقابل، برای «دخالت» درویشی حدی گذاشته می‌شود دیگر نمی‌توان درویش را محاط در محیط درویشی تصور کرد. بلکه برعکس اتفاقاً دایره‌ی عملِ «درویش» از «درویشی» گسترده‌تر می‌شود. پس بایستی به‌دنبال توضیح بهتری برای درک نسبت بین درویش و درویشی گشت. 
البته می‌توان بحث را به اینجا تقلیل و خاتمه داد که نباید درویش و درویشی را در یک سطح انگاشت بلکه درویش به‌واسطه‌ی انسان‌بودنش می‌تواند در بسیاری از مسائل، در فضایی متنافر و یا در جهانی متفاوت از عالَم درویشی قرار گیرد. درست مثل یک دانشجوی فیزیک که در آن زمان که از حزب سیاسی مورد علاقه‌اش دفاع می‌کند یعنی در سیاست دخالت می‌کند هیچ‌ نسبتی با علم فیزیک نداشته و در آن لحظه گویی او و علم فیزیک در دو جهان جدا از هم که نسبتی با هم ندارند هستند. اما همچنان دو مسئله است که مانع از خاتمه‌ی بحث در اینجا می‌شود. اول اینکه اگر این تشابه درست بود و واقعاً نسبت بین درویش و درویشی در موضوعی مثل سیاست مانند نسبت بین دانشجوی فیزیک و علم فیزیک در این موضوع بود در آن‌صورت همانقدر که دخالت دانشجوی فیزیک در سیاست و عدم دخالتِ علم فیزیک در سیاست، امری بدیهی‌ست باید این موضوع در مورد درویش و درویشی نیز بدیهی می‌نمود و نیاز به این‌همه تأکید و تفکیک وجود نداشت. در واقع موضوع اینجاست که مشمولیتِ علم فیزیک با درویشی و عرفان -تازه اگر عرفان به مثابه یک نظام علمی در نظر گرفته شود- بسیار متفاوت است.
اولاً فیزیک جزو علم طبیعی محسوب می‌شود، بنابراین فقط موضوعات حوزه‌ی علوم طبیعی می‌تواند موضوع آن قرار گیرد و سیاست که جزو علوم انسانی است طبعاً موضوع علم فیزیک نیست. و برعکس اگر عرفان را چه از باب نظری و چه عملی، علم در نظر بگیریم، جزو علوم انسانی قرار خواهد گرفت و می‌تواند مسأله‌ای مثل سیاست و یا هر موضوع دیگری که در حوزه‌ی مفاهیم انسانی هستند موضوع مورد بررسی آن قرار گیرند [اتفاقی که عملاً در حوزه‌ی تحقیقات آکادمیک علوم انسانی دیده می‌شود که علوم و مفاهیم مختلف انسانی، موضوع مورد بررسی قرار می‌گیرد و از هم چندان قابل تفکیک نیستند، طوری که از دل یک مکتب ناب فلسفی نظریه‌ی علوم اجتماعی و سیاست بیرون کشیده می‌شود یا یک نظریه‌ی اقتصادی، زیربنای یک مکتب سیاسی می‌شود و… که همه‌ی اینها نشان‌دهنده‌ی پیوند ناگسستنی علوم در حوزه‌ی انسان است]. 
تازه این در حالی‌ست که درویشی یا عرفان به‌ مثابه علم رسمی در نظر گرفته شود. اگر درویشی و عرفان را به مثابه یک مسلک و یک نظام اخلاقی و دینی در نظر بگیریم که وسعت مسئولیت آن از علم هم گسترده‌‌تر می‌شود، چراکه اصولاً ادیان و مکاتیب اخلاقی، داعیه‌ی داشتن برنامه برای کل زندگی دنیوی و اخروی انسان را دارند. چنانکه در رساله شریفه عملی «پند صالح» که مورد وثوق تمامی دراویش گنابادی است مشاهده می‌شود در مورد تمامی موضوعاتی که می‌تواند مورد توجه انسان باشد چه حوزه‌ی عبادات فردی و حالات معنوی، چه اخلاقیات و چه موضوعات اجتماعی نظیر خانواده، معامله‌های اقتصادی و مراوده‌های اجتماعی را تحت پوشش قرار داده و حتی در مورد بعضی موضوعات مادی که می‌تواند مؤثر بر روح باشد هم توصیه‌هایی دارد. همه‌ی اینها نشان از این موضوع دارد که حد مشمولیت حوزه‌ی درویشی بسیار گسترده است. حال با توجه به این توضیح، سؤال اینجاست که آیا اساساً می‌توان حالتی را متصور شد که درویش بتواند ضمن آنکه به فعالیت و زیست انسانی خود بپردازد -نه فقط اعمال مادی صرف- خارج از محدوده‌ی درویشی و قواعد دستورات و اخلاقیاتی که به او محول می‌شود قرار گیرد؟ آیا برای درویش مادامی که درویش است گریز و گزیری از محدوده‌ی درویشی وجود دارد؟ آیا عارف می‌تواند جایی از زیست انسانی خود، نگاه عارفانه‌ی خود را که از عرفان برگرفته کنار بگذارد یا اصلاً حیطه‌ای از زندگی انسان وجود دارد که نگاه عرفانی‌اش به کار او نیاید؟ به نظر می‌رسد نگاه عارفانه‌ی او در هیچ قسمتی از زندگی انسانی‌اش حتی در مادی‌ترین مسائل «از خرید نان تا تعامل با فرزند و همسر و همکار و افعال ساده‌ی اجتماعی تا تصمیمات بزرگ کاری و غیره» قابل حذف و نادیده گرفته شدن نباشد.
پس اگر درویش در موضوعی آزاد به دخالت و ورود باشد که مکتب درویشی در آن دخالت نمی‌کند این درویش است که اعتقادات درویشی و نگاه درویشی را با خود به آن موضوعی که به آن ورود می‌کند می‌برد. پس بدین ترتیب می‌توان درویش را گستراننده و وسعت‌دهنده‌ی دایره‌ی درویشی دانست. به این اعتبار که در زمینه‌هایی که موضوع اصلی درویشی نیست با بردن الگو‌ و نوع نگاه درویشی در آن حیطه به‌نوعی امضا و نشانه‌ی درویشی را باقی می‌گذارد. 
البته ذکر این نکته ضروری‌ست که چون همواره خطر عدول درویش از محتوای درویشی در هر مرحله و حیطه وجود دارد بنابراین باید دانست در صورت هرگونه انحراف و خروج از مبانی درویشی، محصول نهایی منتسب به حوزه‌ی درویشی نخواهد بود. بنابراین این توضیحات حکایت از وظیفه‌ی سنگین درویش در قبال درویشی دارد، و در نهایت، شاید بتوان نسبت این دو مفهوم را اینطور تعبیر و تشبیه کرد که درویش چون پای لنگ پرگاری‌ست که می‌تواند بر اتکا به ستون ثابت و «قطب» پرگار بچرخد و مادامی که از مرکز این دایره که ستون و قطب پرگار بر آن نهاده شده نلغزد و عدول نکند قادر است بر مداری تا شعاع بی‌نهایت دور زده و سلوک کند و دایره‌ی درویشی را رقم بزند.