Search
Close this search box.

جنبش دراویش گنابادی در میانه‌ی راه

سینا انتصاری

سینا انتصاری درویش زندانی و از مدیران وبسایت مجذوبان نور است. او که در جریان حوادث گلستان هفتم با اعمال خشونت بازداشت و اکنون در حال گذراندن حکم حبس هفت‌ساله‌ی خود در بند امن زندان تهران بزرگ (فشافویه) است با ارسال یادداشتی اختصاصی به بررسی سیر وقایعی پرداخته که منجر به شکل‌گیری جنبش دراویش گنابادی شده است.
این دانش‌آموخته‌ی کارشناسی ارشد مهندسی متالورژی از دانشگاه تربیت مدرس با طرح چند پرسش به ۱۳ سال فعالیت اجتماعی-اعتراضی دراویش برای احقاق حقوق اجتماعی خود، پرداخته است.
سینا انتصاری جدا از حکم زندان خود به «۲ سال تبعید»، «۲ سال محرومیت رسانه‌ای و سیاسی و اجتماعی» و «۷۴ ضربه شلاق» محکوم شده است.
یادداشت او را در ادامه می‌خوانید:

جنبش دراویش گنابادی در میانه‌ی راه

حضور اجتماعی و فعالیت‌های سال‌های گذشته‌ی دراویش گنابادی برای احقاق و مطالبه‌ی حقوقشان را می‌توان به‌لحاظ جامعه‌شناختی در قالب جنبش‌های جدید بررسی کرد. زیرا نه‌تنها با تعریف «جنبش» -که به‌عنوان مجموعه افرادی که با هویت جمعی مشترک، خواسته‌ها و اهداف خود را از طریق «تعاملات غیررسمی» نظیر اعتراضات و مقاومت‌های مدنی از ساختار قدرت طلب می‌کنند- منطبق است بلکه از ویژگی‌ها و ابزارهای ظاهری جنبش‌های جدید نظیر: «پررنگ بودن خاستگاه‌های فرهنگی-حقوقی نسبت به اهداف سیاسی»، «اتکا به رسانه‌های جمعی» و «مخاطب قرار دادن احساسات و اندیشه‌ی عمومی»، «انعطاف‌پذیری» و «عدم برخورداری از ساختارهای منظم و بروکراتیک تشکل‌گونه» نیز برخوردارند.
از این رو مجموعه فعالیت‌های اجتماعی دراویش در قالب جنبش نو می‌گنجد. زیرا اعتراضات سال‌های گذشته‌ی آنان حاکی از آن بوده؛ که از نهادهای رسمی و سلسله‌مراتبی قدرت مرکزی برای احقاق حقوقشان آبی گرم نخواهد شد. درویشان با قطع امید و چشم بستن بر روش‌های بی‌حاصل بروکراتیک به این نکته پی برده‌اند که با سازماندهی فعالیت‌ها به شکل جنبش اجتماعی، می‌توانند به‌جای تمسک به بخش‌های وابسته به قدرت مرکزی که خود ناقض حقوق آنان بوده است، مجموعه‌شان را به منبع متکثری از قدرت مبدل کنند. به این معنی که از طریق روش‌های مدنی متفاوت و یا دست‌کم با مطرح‌سازی آنها در افکار عمومی ملی و بین‌المللی می‌توانند فشارهای متقابلی را به قدرت حاکمیت وارد کنند زیرا به گفته‌ی فوکو: «هر کجا مقاومتی وجود دارد قدرت نیز هست».
مهمترین ویژگی جنبش‌های اجتماعی این است که با وجود اینکه از ساختارهای تعریف‌شده‌ی رسمی قدرت مانند احزاب، نماینده‌ها و اتحادیه‌ها بهره‌ای ندارند اما به‌طور «غیرمستقیم» قادر به تولید قدرت و ایجاد فشار بر قدرت حاکمه‌ هستند. البته عکسِ این مورد بیشتر در کشور ما رایج است. به این معنی که اغلب مشاهده می‌شود بسیاری از گروه‌ها و تشکل‌ها و فعالان سیاسی ترجیح می‌دهند خواسته‌ها و اهدافشان را از طریق وارد شدن در گفتمان‌های رسمی سیاسی نظیر آنچه به اصلاح‌طلب و اصولگرا و امثالهم معروف شده مطرح کنند تا؛ به شکلی مستقیم از قدرت مرکزی سهم‌خواهی کنند.
استدلال آنها این است که اهدافشان را -هرچند فرهنگی و اجتماعی و حقوقی یا صنفی باشد- به پشتوانه‌ی قدرت سیاسی، راحت‌تر و امن‌تر می‌توانند دنبال کنند و از این رو با گفتمان‌های رایج تعامل می‌کنند. جناح‌های رسمی نیز در طرف مقابل اهداف سیاسی خود را به این تشکل‌ها تحمیل کرده و در واقع مبادله‌ای نانوشته بین خواسته‌های صنفی و فرهنگی با خاستگاه‌های سیاسی صورت می‌گیرد.
شعارهایی مثل «سلام بر خاتمی» یا مطالبه‌هایی مثل «رفع حصر»، به لحاظ سیاسی مشخصاً مشکلی از جوان دهه‌ی هفتاد حل نمی‌کند اما آنها این شعارها را سر می‌دهند. زیرا به «بازنمود» مطالبه‌های فرهنگی و اجتماعی‌شان تبدیل شده‌ است. گویی که این مشی در جامعه‌هایی که دولت‌هایشان صرفاً ظاهری دموکراتیک دارند رهاوردی نخواهد داشت. تمامیت‌خواهی سیستم حاکم، این گروه‌ها را مجبور می‌کند به‌دنبال سراب خواسته‌ها و مطالباتشان تا مرز محافظه‌کاری و پا پس‌کشیدن مدام از مواضع خود پیش بروند. تا آنجا که خود را اجسادی می‌بینند که صرفاً هر چهار سال یک‌بار از خواب زمستانی فضای سرد سیاسی برخاسته و چند صباحی به بهانه‌ی انتخابات خود را فعال و پویا نشان می‌دهند.
بر همین سیاق حتی جنبشی که تحت عنوان «جنبش سبز» پس از انتخابات پر قیل و قال سال ۸۸ و با اعتراض گسترده‌ی مردم و کاندیداهای آن انتخابات شکل گرفت؛ با وجود آن‌که بدنه‌ای قوی و توده‌ای عظیم آن را پشتیبانی می‌کرد، دچار رکود و کرختی شد. شاید یکی از دلایل کرخت شدن «جنبش سبز» این باشد که در اعتراضات رادیکال و زاویه‌های شدید نسبت به بعضی مسائل، همواره یک پای آن در چارچوب حفظ قدرت موجود گیر ماند و بسیاری از سردمداران و شخصیت‌های سیاسی آن هیچ‌گاه نیم‌نگاه امید را از سمت نهادهای قدرت و بازگشت به آن نبستند و در گیر و دار تعارفات سیاسی خود باقی ماندند. همین موض
وع در نهایت، فعالیت جنبش سبز را به سرمایه‌گذاری روی تعاملات سیاسی رسمی مانند هنگامه‌های انتخاباتی محدود کرد. با توجه به ناکامی جنبش در صندوق‌های انتخاباتی ادوار بعدی، دور از واقعیت نیست اگر که بگوییم جنبش سبز در عمل به ابزار بهره‌کشی حاکمیت تبدیل شد.
جنبش دراویش از تخریب زنجیره‌وار حسینیه‌هایشان شکل گرفت که اولینِ آن تخریب حسینیه‌ی شریعت قم در سال ۸۴ بود. اگرچه در آن روزها، تحصن دراویش در حسینیه و خیابان‌های منتهی به آن در شهر قم؛ مانع از تخریب و به آتش کشیده‌شدن حسینیه نشد اما زنگ بیدارباشی برای دراویشی بود که سال‌ها بایکوت همه‌جانبه از سوی حکومت را تحمل کرده بودند.
تخریب حسینیه‌ها یکی پس از دیگری ادامه می‌یافت (ابتدا قم و سپس بروجرد و اصفهان) و هر بار فعالیت‌های حقوقی و پیگیری‌های رسمی کمتر جواب می‌داد. از این رو جنبش‌ دراویش برای آزمودن تنها راه پیش رو -توسل به اعتراض‌ و مقاومت‌ مدنی- فزونی یافت. فعالیت‌های رسانه‌ای‌ آنان شدت گرفت و گزارش‌های منسجم و پیاپی آنان از موارد نقض حقوق بشر و همراه کردن افکار عمومی، اهرم فشاری شد که دراویش علیه سرکوبگری حاکمیت به کار گرفتند. اقداماتی که با منسجم‌تر شدن درویشان، نحوه‌ی اعمال فشار از سوی حاکمیت بر دراویش را تغییر داد.
اگرچه این تغییر روش، به نقض حقوق دراویش پایان نداد و پروژه‌ی تخریب حسینیه‌ها جای خود را به بازداشت و دستگیری فعالان حقوق دراویش داد اما همین تغییر شیوه‌، از مؤثر بودن مقاومت‌ها و فعالیت‌های دراویش حکایت داشت. زیرا همان‌طور که فوکو در کتاب «سوژه و قدرت» نیز اشاره می‌کند: «این مقاومت است که شیوه‌های اعمال قدرت را تعیین می‌کند». همین تغییر مشی و امید بریدن از قدرت مرکزی و شاخه‌های وابسته به آن (جناح‌هایی که در درون حاکمیت تعریف شده‌اند) به بازداشت گسترده‌ی فعالین حقوقی و رسانه‌ای دراویش انجامید و جنبش دراویش را به مرحله‌ی تازه وارد کرد.
با آغاز دهه‌ی ۹۰ فعالیت رسانه‌ای با بهره‌گیری از شبکه‌های مجازی شدت گرفت و کمپین‌ها و تجمعات خیابانی متعددی با محوریت تأکید بر همبستگی و همدلی در دفاع از هم‌مسلکانشان شدت گرفت. از نقطه اوج‌های این تجمعات، کمپین «کوچ دراویش به زندان» در سال ۱۳۹۴ بود. بالغ بر دوهزار درویش با امضای طومار و ارسال نامه‌ به مسئولان درجه یک نظام در شورای عالی امنیت ملی، رهبر، رئیس‌جمهور و افراد متنفذ در حوزه علمیه قم از آنان خواستند تا حکم بازداشت و زندان درویشان صادر شود. آنان اعلام کرده بودند که حاضرند خودشان را تحویل دستگاه قضایی داده و به زندان بروند. درخواست داوطلبانه‌ی دراویش برای رفتن به زندان، کنایه‌ی تندی به عدم آزادی‌شان بود و نشان از عدم برخورداری از حقوق شهروندی داشت.
دراویش از سال‌ ۹۰ به این سو، انواع متعدد و‌ مبتکرانه‌ی اعتراض‌ و مقاومت ازجمله تحصن، اعتصاب غذای دسته‌جمعی در بیرون از زندان و کمپین‌های مختلف را در کارنامه‌ی خود ثبت کرده‌اند. «شکستن احکام سنگین وکلا و فعالین حقوق دراویش و آزادی زودهنگام آنها» و «تغییر حکم حبس مادام‌العمر «محمدعلی شمشیرزن» و آزادی او پس از ایجاد کمپینِ «نه به مرگ شهری» و در نهایت «آزادسازی چهار تن از فعالین دانشجویی درویش پس از تحصن ۱۰روزه در پشت دیوارهای زندان اوین» از نقاط روشن و موفقیت‌های عملی جنبش دراویش در این سال‌ها محسوب می‌شود.
عملکرد جنبش‌های مختلف به علت شرایط کاملاً متفاوتی که از هر حیث بر آنها حاکم است با یکدیگر قابل مقایسه نیست. تنها می‌توان جنبش‌ها را در مسیر خودشان بررسی و قضاوت کرد. از این رو، بررسی سیر مطالبه‌گری و مقاومت‌های جنبش دراویش گنابادی در طول مسیری که طی کرده‌اند نشان می‌دهد که علیرغم هزینه‌های سنگینی که در طی حداقل ۱۰ سال اخیر پرداخت کرده‌اند نه‌تنها سیر رکود را دنبال نکرده‌ بلکه مرتباً روش‌های مقاومتی را مبتنی بر بحران‌هایی که از سر گذرانده‌، بازسازی و ارتقا داده‌اند.
با این‌همه آنچه در حادثه‌ی خیابان گلستان هفتم در اسفندماه سال ۹۶ بر دراویش رفت نشان از بازنگری دوباره‌ی سیاست نحوه‌ی برخورد با دراویش داشت. یعنی تصمیم برای قلع و قمع شدید. این سیاست جدید که حاکمیت در برخورد با درویشان پی گرفته است جنبشِ درویشان را بار دیگر به مرحله‌ی جدیدی وارد کرده است. این که این‌بار نیز جنبش دراویش، در مواجهه با این شدت از خشونت وحشیانه که از سوی حاکمیت اعمال شد و در مواجهه با محدودیت‌های بی‌سابقه‌ای همچون «محرومیت از دیدار و سخنرانی‌های جناب آقای دکتر تابنده رهبر معنوی دراویش» و «تعطیلی تمام مجالس و مکان‌های اجتماع آنها» و «صدور احکام سنگین محکومیت صدها درویش» هنوز راهی برای ادامه‌ی مطالبه‌گری و احقاق حقوق خود خواهد یافت. این آزمون پیچیده‌ای‌ست که در میانه‌ی راه جنبش آنها قرار گرفته است.
اگرچه برخی اقدامات اعتراضی دراویش زندانی گلستان هفتم، در همین مدت ازجمله: «حاضر نشدن برخی از آنها در دادگاه‌های فرمایشی و غیرقانونی» و «عدم اعتراض به احکام سنگین صادره» برای آنها و یا تحرکات دیگری نظیر: «تحصن اعتراضی آنها در داخل زندان» یا «پرهیز بانوان زندانی درویش از حضور در سالن ملاقات به علت اجبار به پوشیدن چادر» یا «مصاحبه‌های درویشان زندانی از درون زندان با رسانه‌ها» و «انتشار فایل صوتی از وضعیت زندان» و همین‌طور «عمومی کردن رأی دادگاه و کیفرخواست‌ها» و «عکس‌های زندان» و… را می‌توان به‌عنوان نشانه‌هایی از ادامه‌ی انگیزه‌ی مقاومت و ایستادگی آنها در برابر سیستم حاکم دانست. اما در پاسخ قاطع و روشن‌تر، باید چشم‌انتظار آینده بود. باید دید که آیا جنبش دراویش قادر خواهد بود نمونه‌ی موفقی در غلبه بر فشارها ارائه دهد؟ آیا در بازی قدرت و مقاومت، قدرتِ مقاومتِ دراویش قادر به چیره شدن بر مقاومت قدرت حاکم خواهد بود؟
منبع: ایران وایر