انتشار خبر درگیریهای گسترده در استان شبه خودمختار سین کیانگ چین و به ویژه شهر ارومچی مرکز آن و کشته شدن بیش از 160 نفر ـ بنا بر آمار رسمی ـ و بیش از هشتصد نفر ـ بنا بر آمارهای غیر رسمی ـ در این درگیریها که میان «ایغور»های مسلمان و «هان»های کمونیست رخ داد؛ هرچند در رسانههای جهان و محافل سیاسی کشورهای اسلامی به موضوع مهم این هفته تبدیل شد، اما در ایران اسلامی این رویداد به ظاهر موضوع مهمی تلقی نشده است.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، درگیریها میان مسلمانان ترکتبار «ایغور» و «هان»های چینی دو قومیتی که بیشترین جمعیت منطقه صنعتی «سین کیانگ» را تشکیل میدهند از یکشنبه گذشته آغاز شد و تاکنون نیز ادامه دارد. درگیری از آنجا آغاز شد که چند هفته پیش بین چینیهای نژاد هان و چند ایغور، هزاران کیلومتر دورتر در یک کارخانه اسباب بازی، در استان گوانگ دونگ رخ داد و در آن چند ایغور کشته شدند. ایغورها میگویند مقامات دولتی موارد خشونت علیه ایغورها را به طور جدی دنبال نمیکنند
انتشار خبر درگیریهای گسترده در استان شبه خودمختار سین کیانگ چین و به ویژه شهر ارومچی مرکز آن و کشته شدن بیش از 160 نفر ـ بنا بر آمار رسمی ـ و بیش از هشتصد نفر ـ بنا بر آمارهای غیر رسمی ـ در این درگیریها که میان «ایغور»های مسلمان و «هان»های کمونیست رخ داد؛ هرچند در رسانههای جهان و محافل سیاسی کشورهای اسلامی به موضوع مهم این هفته تبدیل شد، اما در ایران اسلامی این رویداد به ظاهر موضوع مهمی تلقی نشده است.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، درگیریها میان مسلمانان ترکتبار «ایغور» و «هان»های چینی دو قومیتی که بیشترین جمعیت منطقه صنعتی «سین کیانگ» را تشکیل میدهند از یکشنبه گذشته آغاز شد و تاکنون نیز ادامه دارد. درگیری از آنجا آغاز شد که چند هفته پیش بین چینیهای نژاد هان و چند ایغور، هزاران کیلومتر دورتر در یک کارخانه اسباب بازی، در استان گوانگ دونگ رخ داد و در آن چند ایغور کشته شدند. ایغورها میگویند مقامات دولتی موارد خشونت علیه ایغورها را به طور جدی دنبال نمیکنند.
البته اقدام چند هزار زن ایغوری مسلمان در اعتراض به بازداشت بیش از ۱۴۰۰ نفر از همسران و بستگان خود در ناآرامیهای روز یکشنبه که با راهپیمایی مسالمتآمیز و با شعار «لا الله الا الله» انجام و البته مورد حمله پلیس واقع شد، به این ناآرامیها دامن زد.
گستردگی این ناآرامیها، به گونهای بوده است که یکی از مقامهای دولتی، آن را «مرگبارترین شورش از زمان بنیاد نهادن چین جدید در سال ۱۹۴۹» عنوان کرد و برخی منابع دیگر مدعی شدهاند که این رویداد، حداقل خونینترین درگیریها در بیست سال اخیر در این کشور بوده است.
جدای از تلاش ایغورها برای خودمختاری کامل، مسلمان و غیر چینی تبار بودن آنها و اینکه سین کیانگ، یکی از ثروتمندترین ایالات و مرکز صنایع تسلیحاتی چین نیز هست، از عواملی است که سبب شده مسائل این بخش از چین که حدود یک ششم از وسعتش را تشکیل میدهد، همواره با حساسیت روبهرو باشد.
اما آنچه پس از این ناآرامیها در چین در میان مردم کشورمان محل بحث واقع شده، نوع رویارویی دولت، جنبشهای به اصطلاح مستقل دانشجویی اسلامی و رسانه ملی با این رخدادهاست.
بنا بر این گزارش، با گذشت پنج روز از آغاز این واقعه تاکنون، وزارت امور خارجه، هیچ موضعگیری در این باره نکرده است. همچنین خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) هرچند به پوشش اخبارش مبادرت کرده، اما کمترین اشاره ای به مسلمان بودن کشتهها و مظلوم واقع شدن آنها در این ناآرامیها نکرده است. صدا و سیما نیز که در ایام حمله به غزه در شبانه روز به اطلاعسانی و تحلیل در این باره میپرداخت، اکنون حتی پخش کامل خبر این ناآرامیها را لازم نمیداند و دیگر خبری از جنبشهای دانشجویی و به ویژه عدالتخواههای این جنبش که در حادثه غزه در فرودگاه مهرآباد بست نشستند، نیست.
در اینکه به قیاس این حادثه با ماجرای غزه پرداختیم، توجه به دو نکته ضروری است؛ نخست این که نقد به عملکرد دستگاهها و جریانهایی که در غزه فعال بودند، به معنی اشتباه بودن آن کارها نبوده است، چه بسا که اگر دفاع از مسلمان و عامتر از آن مظلوم از اصول و ارزشهای مردم و نظام ماست، این اقدام شایسته بوده است و دوم آنکه حمله به غزه نزدیکترین حادثه ای بوده است که پیش از حوادث اخیر چین رخ داده و میتوان به آن استناد کرد.
در حمله نظامی اسرائیل به غزه در مدت بیست روز، نزدیک به هزار نفر جان باختند و به عبارتی در هر روز پنجاه نفر، اما در کشتار اخیر مسلمانان چین، در یک روز، نزدیک به صد مسلمان کشته شده است. مردم فلسطین به واسطه داشتن دین، زبان و نژاد مشترک با بیشتر مردمان کشورهای همسایه خود و حتی در منطقه نسبت به مسلمانان غریب افتاده چینی از پشتوانههای بیشتری برخوردار بوده و هستند؛ در غزه، تشکیلات نظامی منسجمی به نام حماس هست که در عمل، کنترل نظامی و انتظامی غزه را بر عهده داشته، اما مسلمانان سین کیانگ در چین، دارای هیچ یک از این امکانات نبوده و نیستند و دیگر اینکه در جریان غزه، پوشش گسترده رسانهای با حمایت از مردم غزه رخ داد، اما با سیاستهای چینیها در حال حاضر، کمترین امکان اخبارگیری از وقایع اخیر در این کشور هست.
بر این مبنا، سکوت طولانی بخش دولتی و حتی غیردولتی فعال در این گونه موارد، نشانگر نبود راهبردی مشخص در سیاست خارجی ما برای روبهرو شدن با مسائل مسلمانان جهان است. راهبردی که بر پایه آن در اوایل انقلاب، سبب شد بخش ویژهای در وزارت خارجه برای حمایت از نهضتهای آزادی بخش ایجاد شده و به صورت رسمی و تشکیلاتی به حمایت از چنین نهضتهایی هر چند از نوع غیر مسلمانش بپردازد و البته به ظاهر، امروز اینگونه طراحی شده است که جلوی یک کشتار آشکار سکوت میکنیم.
این موضوع که سکوت ما در این باره درست بوده یا نه و یا منافع ملی ما را تأمین میکند یا خیر، در درجه دوم اهمیت است، اما در درجه نخست، پرسش اساسی این است که ما در سیاست خارجی خود بنا بر ارزشهایمان رفتار میکنیم یا منافع ملی؟ پاسخ هر چه باشد، در قیاس ماجرای غزه و ارومچی، تنها چیزی که دیده میشود، یک تناقض آشکار است. آیا روابط نزدیک دولت ما با چین این قدر اهمیت دارد که در برابر کشتار مسلمانان آن کشور به دست دولت کمونیست حتی یک اشاره کوچک هم نکنیم که مبادا به دوستان کمونیستمان بر بخورد؟
مردم امروز در کوچه و خیابان این پرسش را از هم میپرسند که چه فرقی میان مسلمانان فلسطین و چین هست؟ این پرسش بسیاری از مردم کشورمان است که در دراز مدت، نوعی بی اعتمادی را در آنها تقویت خواهد کرد.
مصیبتبارتر اینکه در این ماجرا، رسانهها و جریانهای به اصطلاح غیر حکومتی ما و مدافع مظلومان و مسلمانان نیز سکوت محض کردهاند و این موضوع غیر مستقیم این پیام را میدهد که اصولا این استقلالها، تنها روی کاغذ مطرح است و البته در مواقع خاص و بر پایه مصالح خاص و البته در عمل، مهم چیز دیگری است.
در این روزها، بسیاری از رسانههای خارجی، با اشاره به روابط نزدیک ایران و چین و اشاره به حجم قراردادهای میان دو کشور که تا دو سال پیش به بالای صد میلیارد دلار رسیده و البته پیشبینی شده است که تا دویست میلیارد دلار افزایش یابد، سکوت محض ایران و ایرانیان در این باره را تنها به دلیل منافع ملی مطرح میکنند، که اگر در واقع، هم اینگونه باشد این پرسش مطرح میشود که چرا ما به دیگران در ماجرای غزه خرده گرفتیم و شماتتشان کردیم؟
هرچند این همه روابط یک سویه و تعهد ایجاد کردن با دولتی مانند چین که سیاستهای شفافی حتی در قبال حمایت از ایران در مجامع بینالمللی نداشته، جای پرسش اساسی است، اما آیا دولت احساس نمیکند که تعلق بسیار به دوستان چینی، به سیاست نه شرقی و نه غربی و به آزادگی نظام جمهوری اسلامی ایران، در عرصه بین المللی لطمه میزند؟
به هر روی، آنچه مطرح است، سیاست مبهم دولت در عرصه سیاست خارجی درباره اصول اساسی در این حوزه است. مقایسه این سیاستها در رخدادهایی همچون فلسطین، لبنان، پاراچنار پاکستان، ارومچی چین و در گذشته دور چچن که البته مربوط به دولتهای پیشین بوده است، به ما این پیام را میدهد که نیازمند بازتعریف اساسی درباره سیاستهای ارزشگرا در برابر سیاستهای منافعگرا در اصول سیاست خارجیمان هستیم تا امروز شاهد چنین تناقضهای آشکاری نباشیم. در ضمن، بخش غیر حکومتی ما هم باید بداند که فلسفه وجودیش به پر کردن خلأهایی است که دولت بنا به هر دلیل و مصلحتی از آن عاجز مانده، نه پیروی بی چون و چرا از دولت