Search
Close this search box.

جهان به سوي دين مي رود يا از آن مي گريزد ؟

Image از آنطرف ،پس از جنگ جهانى دوم ، افكار پوزيتيويستى در ميان روشنفكران، نفوذ زيادى‏يافت. برخى نيز تحت تاثير نگرش هاى‏اگزيستانسياليست هاى الحادى، مثل سارتر وهايدگر و بقيه، نفى مذهب ازسوى فرويد راپذيرفتند. اين گونه نگرش‏ها همراه‏باپديده‏هاى اجتماعى فوق‏الذكر، سبب شدكه شك‏گرايى بين روشنفكران رشديابد.
البته در حال حاضر، انديشه مذهبى‏بارديگر، درميان روشنفكران، حيات ‏مجدد يافته‏است. پوزيتيويسم، ماركسيسم،اگزيستانسياليسم و روانشناسى فرويد، مورد انتقاد قرار گرفته و ديگر موردپذيرش اكثرفلاسفه نيستند.درهمين حال،بد جلوه‏دان شرايط اخلاقى در غرب ‏باعث ‏شده ‏است كه بسيارى از متفكرين‏براى نيل به هدايت واقعى، به انديشه‏مذهبى بازگشت كنند. بسيارى از مردم درتكاپو هستند و اكنون فرصت‏بسيارخوبى براى معرفى انديشه اسلامى است.  

محمد لگنهاوزن ، اگزيستانسياليست ديروز و شيعه امروز ، سالهاست كه در قم زندگي مي كند . او درس فلسفه ی غرب را خوب خوانده و با زير و بم هاي انديشه غربي ، آشناست و اينك سر در متون اسلامي – شيعي كرده تا گم كرده خودش را باز يابد . لگنهاوزن در يك دهه گذشته حق بزرگي بر برخي چهره هاي فلسفي حوزه داشته است . از آن جمله است مصطفي ملكيان كه زبان انگليسي فلسفي را نزد او خوانده و تا مدت ها ، ترجمه هاي خود را با تصحيحات او ، به چاپ مي رساند . لگنهاوزن سال گذشته مقاله اي در مجله Philosophy Now چاپ لندن منشر ساخت و سير احوال خود را از يك اگزيستانسياليست پر و پا قرص به يك شيعه معتقد ، تشريح نمود . لگنهاوزن در نوع گرايش به فلسفه اسلامي ، قایل به تفكر ابن سينايي (سينوي) است و با گرايش هاي سيد حسين نصر ( كه متمايل به جاودان خود و ديدگاههاي ملاصدراست ) مخالفت سر سخت دارد و به دفعات در نشريات انگليسي زبان ، به نقد ديدگاه هاي نصر پرداخته است . مصاحبه لگنهاوزن را پيرامون فلسفه و جايگاه دين در ادامه ميخوانيد .

 • لطفا ضمن تعريف فلسفه‏دين، مسائل اساسى آن را بيان‏بفرماييد.
لگنهاوزن: هيچ يك از فلاسفه، اعم از كلاسيك و يا جديد، در مورد فلسفه ي ‏دين، به عنوان شاخه ي مستقلى از فلسفه، مثل‏منطق و متافيزيك، سخن نگفته‏اند. ولذا هيچ‏گونه بحث‏سنتى در مورد تعريف فلسفه‏دين وجود ندارد. در واقع بايد بسيارى ازمباحثى را كه امروزه در زمينه فلسفه دين‏مطرح مى‏شود از خلال تاريخ فلسفه و سايرزمينه‏ها (مثل متافيزيك و الهيات) پى‏گيرى‏كرد. با اين حال، امروزه در دانشگاه‏هاى‏غربى كليه مباحث فلاسفه را،كه مربوط به‏دين‏است،تحت ‏سرفصلهايى گرد آورده‏اند و به عنوان فلسفه دين مورد مطالعه قرار مى‏گيرد.به همين ترتيب، قرن 20 شاهد ظهور فلسفه ي ‏حقوق، فلسفه ي طب، فلسفه ي زيست‏شناسى،فلسفه ي فيزيك، فلسفه ي علوم، فلسفه ي رياضيات،فلسفه ي منطق و غيره بوده است.
بحث در زمينه‏هاى فوق را مى‏توان در منابع حوزه‏هاى ديگر مثل:فلسفه ي منطق، شناخت‏شناسى ومتافيزيك ريشه‏يابى كرد. يكى‏از دلائل ‏رشد فلسفه هاي مضاف ، اين است كه نقش دپارتمان فلسفه دربسيارى از دانشگاهها صرفا تربيت فيلسوف‏ نيست ،‏بلكه تامين نيازمنديهاى ساير دپارتمانهانيز هست. در يك دانشگاه، باوجود بسيارى‏از بزرگان روان‏شناسى، احتمالا هركس درمى‏يابد كه دپارتمان فلسفه ، دوره ي فلسفه روان‏شناسى را هم ارائه خواهدداد. دانشجويان سايررشته‏ها اغلب در مورد نقطه نظرات فلاسفه‏درباره رشته خود كنجكاو هستند و اغلب به مطالعه فلسفه ي رشته خود تشويق مى‏شوند تا درك بهترى از آن، نسبت‏به آنچه در متون‏درسى آنان وجود دارد داشته‏باشند.
در چنين نگرشى،تدوين تعريف جامعى‏ازفلسفه دين چندان سودمند نيست;بااين‏حال،اگر كسى علاقه‏مند باشد تعريف جامعى‏از فلسفه ي دين ارائه نمايد، پيشنهاد مى‏كنم اول از همه سعى كند فلسفه را به معناى مصطلح فعلى در دانشگاهها بخواند و درك كند و سپس آن را به‏موضوعات مربوط به دين محدود سازد. ممكن‏است كسى از ديدگاه كلاسيك، فلسفه را به‏«دوستى خرد» و يا از ديدگاه متافيزيك به‏«مطالعه موجود بماهو موجود» تعريف كند امااين تعريف مصطلح فلسفه در دانشگاههاى ‏امروز ديگر مطرح نيست. فلسفه ي موجود در دانشگاههاى‏غرب، يك سلسله از مباحث تاريخى ومتدلوژى است. فلسفه، درختى است تاريخى ‏و آشنا كه ريشه‏هاى آن در يونان قديم و باگذر از قرون وسطا و در خلال فلسفه جديد قرنهاى هفده و هجده، سرانجام به شاخه‏هاى ‏متعددى رسيده ‏است، از قبيل: فلسفه ي اسلامى،فلسفه ي فرانسه و آلمان (كه فلسفه قاره‏اى‏خوانده مى‏شود) و فلسفه آمريكايى وانگليسى. قابل توجه است كه شاخه هاى‏ديگرى از قبيل فلسفه چين، هندويى،بودايى و آفريقايى به اين درخت پيوندخورده‏اند. تلقى اينها، به عنوان فلسفه،بدين لحاظ است كه نوعى مشابهت درموضوع ها يا روشهاى اين شاخه ها بافلسفه غرب وجود دارد كه ممكن است‏نقشى را در سنت هاى خاص خود ايفا كنند.من در صحبت از شناخت فلسفه، برحسب‏اين نوع نگرش تاريخى، به هيچ وجه‏نمى‏خواهم بر چنين رهيافتى صحه‏بگذارم بلكه صرفا از شيوه‏اى كه در موردفلسفه در محافل دانشگاهى امروز توافق برآن‏است، گزارش مى‏دهم.امروزه، متد عمده‏فلسفه آميخته‏اى است از بررسى‏هاى تاريخى‏و تحليلهاى منطقى، مفهومى و زبان شناختى‏وتلاش در جهت‏حمايت‏از تئورى‏هاى رايج،با اين استدلال كه توضيح و تبيين اين‏تئورى‏ها مفيدتر از طرح تئورى‏هاى رقيب كه‏فلاسفه در كتب خود ارائه كرده‏اند،خواهدبود. همچنين امروزه، متدهاى نقدى‏ديگرى در فلسفه از قبيل روش تفسيرى وپديدار شناختى وجود دارد كه فلاسفه آن را،به‏كار مى‏گيرند.
بنابراين، فلسفه ي دين با مفهومى كه در بالابدان اشاره شد، به مسائل اساسى دين كه‏فلاسفه‏به آن پرداخته‏اند، اشاره دارد;از قبيل:مباحث مربوط به وجود خدا، ذات وصفات‏خدا، مساله شر، مسائل شناخت‏شناسى،مسائلى پيرامون اخلاق وتعليمات مذهبى،سؤالاتى درباره فعاليت‏هاى مذهبى‏وصوفى‏گرى، نظرياتى درباب زبان دينى، تئوريهايى در مورد اصول مذهبى ويژه‏اى‏مانند:اصل معاد وتثليت در مسيحيت.
• اهميت و ضرورت‏ طرح مباحث فلسفه دين در عصرحاضر از چه‏جهت ‏است؟
لگنهاوزن: همان طوركه ‏عرض كردم، فلسفه ي دين، به كارگيرى روشهاى‏فلسفى است در پاسخگويى به سؤالاتى كه‏به موضوعات اساسى در انديشه مذهبى‏مربوط مى‏شوند; سؤالاتى نظير، آيا خداوجود دارد؟ آياكسى مى‏تواند وجود خدارااثبات كند؟ آيا اعتقاد به وجود خدامعقول‏است؟ آيا خدا محدود به زمان است؟ چگونه‏براى خداممكن است كه جهان را خلق‏كند؟آيا خدابايد به آنچه خوب است فرمان‏دهد؟دعاوى رقباى اديان مختلف چگونه‏ارزيابى مى‏شود؟ بعضى ازاين سؤالات، هم‏درفلسفه دين و هم در الهيات مورد بحث‏قرارگرفته‏اند و در واقع، تفاوت روشنى بين‏فلسفه دين و الهيات وجود ندارد. به هرحال،درفلسفه دين تلاش مى‏شود تا به آن سؤالات بى‏طرفانه و بدون مجذوبيت نسبت‏به مبادى‏دينى به خصوصى پاسخ داده شود. فلاسفه‏تلاش مى‏كنند تا پاسخهايى را كه به اين نوع‏ سؤالات داده شده‏است مورد بررسى وبازبينى قراردهند،تا مباحثى را كه براى تاييداين پاسخها مطرح شده‏است، تحليل كنند ونيزنقاط قوت و ضعف اين مباحث را ارزيابى‏كنند.ازآنجا كه تحليل دقيق و ارزيابى مباحث‏ در فلسفه ي دين و ساير رشته‏هاى فلسفى‏بسيارمهم است، فيلسوف نيازمندتسلط كامل‏بر منطق است. به اين دليل ابن سينا از منطق به‏ عنوان فلسفه ي اولى، ياد مى‏كند.
اهميت فلسفه ي دين به مكان يا دوره‏خاصى محدود نمى‏شود بلكه از اين حقيقت‏ناشى است كه انسان فطرتا مذهبى است ودرعين حال، به او عقل اعطا شده است. اين‏تركيب، ناگزير به فلسفه دين منتهى مى‏شود.در بعضى از فرهنگها سنت فلسفى، خود از به‏كارگيرى‏روشهاى منطقى‏درپاسخ‏به پرسشهاى‏مذهبى، برخاسته است .براى مثال، در هند وچين، منطق مشخصا در پاسخ به نياز تحليل‏مناقشات در مورد اصول مذهبى رشد يافت. همچنين،رشد فلسفه‏اسلامى،كه‏متكى بر سنت‏يونانى‏است، به‏نحو خاصى مراقب ارتباط بين‏عقايد دينى وتفكر فلسفى بوده است.
در حال حاضر، فلسفه دين، اهميت‏ويژه‏اى دارد، زيرا على‏رغم اين حقيقت كه‏بعضى از مكاتب فكرى الحادى: مثل‏ماركسيسم و پوزيتيويسم كه مدعى‏اند بايدمعتقدات مذهبى نابود شوند، بسيارى از مردم‏جهان در حال روى‏آورى به عقايد مذهبى‏هستند. كسانيكه پيرو مكاتب الحادى هستندبابسيارى از عقايد اساسى مذهبى به ستيزبرخاسته‏اند و فلسفه ي دين، با تامين روشهايى‏براى ارزيابى اين اعتراضات به بسط جواب به‏آنان پرداخته است.درعصر حاضر، به اقتضاى‏شيوع گسترده انواع گرايشهاى مذهبى، مردم‏نيز در معرض انديشه‏هاى مذهبى متضاد قرارگرفته‏اند. در اينجانيز ممكن است‏براى‏ارزيابى اين ادعاهاى متضاد متدهاى فلسفى به‏كارگرفته شوند. غالب اوقات، به كارگيرى‏متدهاى فلسفى بى‏نتيجه است; بدين معنا كه‏مى‏توان ادله قابل قبولى بر آراء متضاد اقامه‏كرد اما هرچند كه فلسفه بعضا در ارائه نظرقاطع ناتوان است،با اين حال، به‏ادراك‏كمك‏مى‏كند. فلسفه‏دين، مهم خواهدبود حتى اگر مخالفت‏هاى اساسى بااصول‏مذهبى وجود نداشته باشد وحتى‏اگردرجهان، همه مسلمان باشند مى‏بايست فلسفه‏دين به عنوان وسيله‏اى مفيد دردرست‏مسلمين، وجود داشته باشد تا به كمك آن ماقادر باشيم در استدلال‏براى موضوعات‏دينى،ازخطا بپرهيزيم وگهگاهى،درساختارمنطقى و مفاهيم عقايدخودبه‏بصيرت بيشترى نائل شويم.
• شما، چه‏ارتباطى ميان خدا شناسى وانسان‏شناسى قائليد وكدام را پايه و اساس ديگرى‏مي دانيد؟
لگنهاوزن: من شخصامعتقدم كه هرگز كسى بدون شناخت‏خدا ،حقيقت‏خود را نخواهد شناخت. قول‏معروفى است كه اهل سنت‏به پيامبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله و شيعيان به حضرت على‏عليه‏السلام نسبت مى‏دهند كه فرمود: «من‏عرف نفسه فقد عرف ربه‏»، هركس خود راشناخت ،‏خداى خود را شناخته‏است. اين براستي جمله ي پرمحتوايى است كه در باره آن كتابهابايد نوشت. هرگونه تلاشى براى شناخت‏خود، بدون توجه به خدا، پايان موفقيت‏آميزى نخواهد داشت. در عين حال، ما ازعرفاى اسلامى آموخته‏ايم كه اگر كسى‏بخواهد خداى رابشناسد،بهترين راه اين است‏كه آينه ي قلب خود را جلا دهد وبه آن چه درآن منعكس شده بنگرد. بنابراين در بينش‏اسلامى نوعى رابطه ي ارگانيك ميان شناخت‏خدا و خود وجود دارد، و ما از طريق تزكيه‏نفس، كه نياز به خودشناسى دارد، به‏خداشناسى مى‏رسيم; اما خودشناسى هم تنها درسايه خداشناسى مفهوم پيدا خواهد كرد. باديد متافيزيكى مى‏توان گفت كه پايه واساس انسان شناسى، خداشناسى است، بدين‏معنا كه منشاء همه مخلوقات خداست. اما درمقابل، شناخت‏شناسى‏ابتدااز خودشناسى‏آغازمى‏كند وسپس به خداشناسى مى‏پردازد. دراين مفهوم، خود شناسى پايه واساس معرفت‏و شناخت الهى است. اما اين تبيين مناسبى‏نيست زيرابايدبه ياد داشت كه خودشناسى‏بدون شناخت‏خدا حقيقتا تام نيست.
به هرحال، اگر منظور از سؤال شما ارتباط ميان خداشناسى و انسان‏شناسى است – آن‏گونه كه در محافل دانشگاهى غربى مطرح است – پاسخ اين است كه ارتباط ناچيزى بين آنهاوجود دارد. از يك سو، انسان‏شناسان به‏خداشناسى تنها به‏عنوان محصول فرهنگى‏مى‏نگرند و از سوى ديگر، خداشناسان‏ مسيحى، سخن زيادى درباب ماهيت انسانى‏براى گفتن دارند و گاهى آن راانسان‏شناسى مى‏نامند به گونه‏اى كه مثلابه‏عنوان انسان شناسى «تيليج‏» – كه يك‏خداشناس است از آراء او درباب ماهيت‏انسان بحث مى‏كنند. اما اين ارتباط ناچيزى بامطالعه تجربى در باب فرهنگ انسانى داردكه انسان شناسان حرفه‏اى را به خود مشغول‏داشته‏است.
• فكر مي كنيد بشر چه انتظاري از دين دارد ؟
لگنهاوزن: زمانى كه من دردانشگاه جنوبى تگزاس تدريس مى‏كردم باكشيش مسيحى آنجا گفتگويى داشتم. او ازمن سؤال كرد: «به‏نظر شما دين چه حاصلى‏براى انسان در بر دارد.؟» من در پاسخ گفتم:عدالت; و او تصديق نكرد. بر طبق تعاليم‏مسيح ، انسان ذاتا گناهكار است و هيچ چيزى‏در هيچ دينى نمى‏تواند انسان را عادل گرداندو يا در جامعه انسانى عدالت‏برقرار كند. البته‏در تعاليم مسيح خدا بخشنده است. بنابراين‏كشيش به من گفت كه به نظر او، هدف دين، ‏تامين آسايش براى مردم است، آن هم‏آسايش روحى كه از آگاهى به عشق خدا وبخشندگى او نسبت‏به كسانى‏كه با توبه به‏درگاهش باز گردند حاصل مى‏آيد. من‏معتقدم كه نبايد آرامش روحى را كه همه‏اديان آن را تامين مى‏كنند و قرآن نيز از آن‏به عنوان «سكينه‏» ياد مى‏كند كم اهميت‏جلوه دهيم و آن را جداى از ساير تعاليم‏دينى به خصوص اهميت‏اخلاقى كه دين‏براى عدالت فردى واجتماعى قائل است،بررسى كنيم.كشيش با نگاهى مغرورانه وترحم آميز از من پرسيد: آيا شما واقعا فكرمى‏كنيد دين بتواند عدالت را به جهان به‏ارمغان آورد؟ من در پاسخ گفتم: اين مهم‏نيست كه به مسائل چگونه نظر شود و ياوظايف تا چه اندازه غير ممكن به‏نظر رسند،اين مسؤوليتى است كه خداوند ما را بدان‏مكلف گردانيده‏است و ما بايد با تمام توان به‏وظايف خود عمل نماييم و امر به معروف ونهى از منكر كنيم.
البته روشن كنم كه انسان از دين چيزهاى زيادى انتظار دارداز جمله: هدايت، آسايش، رشد مبانى‏اخلاقى، خودشناسى، آداب و رسوم و… دريك جمله مى‏توان گفت: انسان در مذهب به‏جستجوى راهنمايى به سوى حقيقت مطلق، به سوي حق‏تعالى است.
• شما راجع به ماهيت‏زبان دين چه نظري داريد؟ آيا فكر مي كنيد زبان‏دينى و قضاياى دينى،‏توصيفى‏اند ، يا نه هنجارى اند ؟
لگنهاوزن : من‏معتقدم مطالب‏جالب و فراوانى راجع به اين موضوع‏مى‏توان از قرآن آموخت. وقتى پيامبر اكرم‏صلى الله‏عليه‏وآله وسلم قرآن را قرائت‏مى‏فرمود، مردم آن را به اين دليل كه داستان‏گذشتگان و يا شعر است ،رد مى‏كردند. رد اين‏اتهامات بيانگر اين است كه امروزه تنها روش‏مفيد براى بحث كردن در مورد زبان دين،مقابله كردن آن با زبان تاريخ و شعر است.زبان دين با زبان شعر و تاريخ مشابهت زيادى‏دارد و به همين لحاظ مورد اتهام كفار، قرارگرفته‏است. زبان دين مانند زبان تاريخ، وقايع‏گذشته را توصيف مى‏كند و همچون شعر ازنمادها و استعارات بهره مى‏جويد. البته اگركسى فقط كثرت وقايع گذشته و استعارات وغيره را در زبان دين ببيند، مفهوم حقيقى آن‏را همانطور كه كفار، پيام قرآن را ناديده‏گرفتند از دست‏خواهدداد.
درغرب تمايلى وجود دارد مبنى براين كه‏تنها زمانى حقيقت گفتارهاى توصيفى رابپذيرند كه به‏وسيله روشهاى علوم تجربى‏تاييد شده‏باشد. براين اساس، عده‏اى مذهب‏را انكار كرده‏اند. گروهى ديگر از فلاسفه والهيون، در تلاش به منظور حفظ دين، اظهارداشته‏اند كه قضاياى مذهبى توصيفى نيست‏بلكه هنجارى است. به نظر من اين بحث،مبتنى بر افكار نادرستى راجع به حقيقت ‏توصيف است. بسيارى از ادعاهاى توصيفى‏حقيقى مانند رياضيات و واقعيات فلسفى، ازطريق تجربه توجيه پذير نيست. بنابراين من‏ادعا مى‏كنم كه بسيارى از حقيقت‏هاى‏مذهبى، توصيفى مى‏باشد. ولى، اين حقايق‏غالبا به اين جهان مربوط نمى‏شوند. بنابراين،تبيين و توجيه چنين حقايقى با همان روشى‏كه حقايق مربوط به جهان محسوس توجيه‏مى‏شود، درست نيست. از سوى ديگر، اين‏ادعا كه زبان دين هنجارى است نبايد به طوركامل مردود شمرده شود، زيرا به نظرمى‏رسد عنصر هنجارى در قضاياى دينى‏وجود دارد. تصديق اين حقيقت كه «معبودى‏جز خدا نيست‏» (لااله‏الاالله)، صرفا مبين يك‏واقعيت نيست. بلكه، علاوه برآن، اين‏شخص (تصديق كننده) را در رابطه‏اى‏هنجارى با موصوف به اين واقعيت (الله) قرارمى‏دهد. درك اين كه «معبودى جز خدانيست‏» بدون اين كه شخص بداند پيش خدا مسؤول است ، ممكن نيست. پى نبردن به‏جهت هنجارى، عدم درك كامل معنى‏شهادت را نشان مى‏دهد.
شايد آنهايى كه ادعا مى‏كنند كه قضاياى‏مذهبى صرفاتوصيفى يا صرفا هنجارى هستند ،مانند آنهايى باشند كه وحى‏الهى را به عنوان‏تاريخ محض يا شعر پنداشته‏اند. زبان دينى، اگر چه وقايع تاريخى وبدايع ادبى شعر را در بر دارد ولى فراتر ازآنها هست. همين طور، اگر چه زبان دينى ،‏داراى عناصر توصيفى و هنجارى است،ولى دامنه آن وسيع‏تر از اين جنبه‏ها است.برخى ازكسانى كه ازافكار ويتگنشتاين (Wittgenstein) متاثر بوده‏اند، معتقدند كه‏پذيرش زبان مذهبى به معناى به‏كارگيرى‏زبان در غير كاربردهاى معمولى آن است.اشكال اين ديدگاه اين است كه زبان مذهبى‏را از طريق جدا ساختن آن از كاربردهاى‏ديگر زبان، ناچيز جلوه مى‏دهد. من‏مى‏خواهم ادعا نمايم كه اگر چه، اهميت زبان‏مذهبى با ملاحظه عناصر توصيفى و هنجارى‏از بين نمى‏رود، ولى اين بدان معنى نيست كه‏زبان دينى از ملاحظات توصيفى و هنجارى ويا از كاربردهاى عادى زبان جدا است. مذهب ،‏زبان را از محدوده ي معمولى‏خود فراترمى‏بردولى اين كار را به گونه‏اى انجام مى‏دهد كه‏توانايى‏اش را براى نفوذ در زبان عادى به كارگيرد. به‏كارگيرى زبان دينى تنها يك بازى‏مستقل نيست‏بلكه يادآور وجود خداست.
• پس حقايق‏وقضاياى مذهبى چگونه مي توانند ‏بررسى واثبات ‏شوند؟
لگنهاوزن: چندين راه براى‏شناخت درستى يك مدعاى مذهبى وجوددارد. در فلسفه يامذهب، يك شخص،‏روشهاى فلسفى را براى اثبات ادعاى مذهبى‏به‏كار مى‏برد، يعنى سعى مى‏كند تا پاسخ‏اشكالهايى را كه برعليه مذهب اقامه شده‏است‏و همچنين دلايل تقويت آنها را بيابد.استراتژى‏هاى مختلفى در اين زمينه‏وجوددارد. برخى در صدد آن هستند، تانشان دهند كه حقايق مذهبى از بديهيات‏استنباط مى‏شوند. در مقابل، برخى ديگرمى‏كوشند تا حقايق مذهبى را به طريقى كه‏ ادعاهاى قابل درك، توجيه مى‏شوند، تبيين‏كنند. علاوه براين سؤال، ممكن است كسى‏ بپرسد كه : «حقيقت چگونه كشف مى‏شود؟»بايد گفت‏براى كشف حقيقت ‏شيوه‏هاى ‏فلسفه و خداشناسى در اين مورد مى‏تواند به ‏شخص، كمك نمايد و نيز مطالعه كتاب ومجلات مختلف، استماع سخنرانى و…مى‏تواند در اين زمينه مفيدافتد.
بعضى از افرادمعمولا رشته واحدى از تفكر را دنبال‏مى‏كنند تا به درك حقيقت‏يك ادعاى‏مذهبى هدايت‏شوند. بعضى ديگر ادله‏موافقين و مخالفين را ارزيابى كرده و سپس،حكم به صحت‏يكى از آنها مى‏كنند. شخص‏در اين بررسى بايد سعى كند تا ادله قاطع‏اى‏داشته باشد والا ممكن است گمراه شود ياصحت عقايدى را به‏شيوه‏اى بپذيرد كه نتوانددرمقابل دقت انتقادى، از خود مقاومت نشان‏دهد. ولى وقتى كه شخص بادليل، برخى‏ادعاهاى مذهبى را پذيرفت‏بايد به دنبال‏تاييد هرچه بيشتر آنها باشد و بصيرت بيشترنسبت‏به آنها كسب كند. اگر ريشه حقايق ‏مذهبى، همواره عميق‏تر نگردند روحيه‏ مذهبى شخص تضعيف شده و در نتيجه نابودخواهد شد.
• فكر مي كنيد در حال حاضر غربيان نسبت‏به دين‏ چه جور نگاه مي كنند؟ارزيابى شما از اين‏نگرش‏ها چي هست؟چرا شك گرايى و بدبينى‏نسبت‏به مبانى عقايد مذهبى‏در عصرحاضر رشد كرده؟
لگنهاوزن : از آنجا كه من بانگرش غربيان، عموما آشنا نيستم و چون خودم آمريكايي هستم توضيح‏خود رابه نگرش آمريكاييان محدود مى‏كنم.بسيارى از آمريكاييها خود را مذهبى تلقى‏مى‏كنند. بر طبق اكثر برآوردها، حدود 85%آمريكاييان مسيحى هستند. چنين چيزى‏غالبابراى ايرانيان كه تمايل دارند نسبت‏به‏غرب به عنوان جهان الحادى بنگرند تعجب‏آور است. آنان مى‏پرسند: اگر آمريكاييان‏اين اندازه مذهبى‏اند چرا ما بازهم شاهدگزارشهايى مربوط به فراوانى فساد در آمريكامثل:بى‏بندوبارى جنسى، خشونت، و استعمال‏مواد مخدر و غيره در جامعه آمريكا هستيم.جواب به اين سؤال مشكل است و پاسخ‏دهنده بهتر است جامعه شناس باشدتافيلسوف،اما موارد زير، ممكن است‏به‏صورت احتمال مطرح شود.
بعد از جنگ‏هاى جهانى، در قرن بيستم،مردم احساس كردند كه امنيت جهانى چنان‏كه‏تصور مى‏رفت نيست. كشتار و شقاوت آن‏جنگها،به حدى بود كه عقايد بسيارى ازفيلسوفان و روشنفكران متزلزل شد و آنان‏كه مذهبى باقى ماندند، تعليمات اخلاقى‏رهبران مذهبى را با اطمينان سابق‏نمى‏پذيرفتند، زيرا اين تعليمات نتوانسته بودمانع شقاوتهايى كه خود درطول جنگ شاهدآن بودند بشود. عقايد مذهبى باقى ماندندولى‏بيشترحالت درونى،شخصى و محرمانه يافت.
در طول جنگ ويتنام،اصول اخلاقى رايج ،‏بشدت زير سؤال رفت. بسيارى از رهبران‏مذهبى از محكوم كردن سياست آمريكاامتناع‏كردند وبسيارى نيزآن را تاييد كردند . در آن حال، فقط يك اقليت عمل‏گراى‏مذهبى،آن هم با ترس از كليسا كه به آن‏تعلق‏داشتند با جنگ مخالفت كردند. مقامات‏رسمى تمايل داشتند كه سياست دولت‏راتائيد كنند و به‏همين دليل نارضايتى عامه ازجنگ به يك حركت عمومى ‏تبديل شد.اخلاق جنسى سنتى و ديگرهنجارهاى اجتماعى زير سؤال رفت. برخى به‏حدى از كليساهاى مسيحى سنتى رنجيده‏خاطر شدند كه مسيحيت را رها كردند و به‏فرقه هاى هندى، بودايى و ديگر اديان‏پيوستند. سياه‏پوستان آمريكا از اين كه‏راهشان را به سوى اسلام يافته‏اند، خوشوقت‏بودند. بيشتر مردم ،مسيحى باقى ماندند؛ اماكليساهاى ديرينه رابه فرقه هاى غيرسنتى‏تر، مثل‏«بچه‏هاى خدا» واگذار كردند.آمريكاييان از جهات بسيارى هرگز نتوانستنداز پيامدهاى جنگ ويتنام رهايى يابند. در واقع نگرش‏هاى اخلاقى و مذهبى متلاشى شدند و از اين رو، اكثريت، اخلاق رابيش از پيش، به‏عنوان موضوعات شخصى تلقى كردند.
از آنطرف ،پس از جنگ جهانى دوم ، افكار پوزيتيويستى در ميان روشنفكران، نفوذ زيادى‏يافت. برخى نيز تحت تاثير نگرش هاى‏اگزيستانسياليست هاى الحادى، مثل سارتر وهايدگر و بقيه، نفى مذهب ازسوى فرويد راپذيرفتند. اين گونه نگرش‏ها همراه‏باپديده‏هاى اجتماعى فوق‏الذكر، سبب شدكه شك‏گرايى بين روشنفكران رشديابد.
البته در حال حاضر، انديشه مذهبى‏بارديگر، درميان روشنفكران، حيات ‏مجدد يافته‏است. پوزيتيويسم، ماركسيسم،اگزيستانسياليسم و روانشناسى فرويد، مورد انتقاد قرار گرفته و ديگر موردپذيرش اكثرفلاسفه نيستند.درهمين حال،بد جلوه‏دان شرايط اخلاقى در غرب ‏باعث ‏شده ‏است كه بسيارى از متفكرين‏براى نيل به هدايت واقعى، به انديشه‏مذهبى بازگشت كنند. بسيارى از مردم درتكاپو هستند و اكنون فرصت‏بسيارخوبى براى معرفى انديشه اسلامى است.
• به روانشناسي فرويد اشاره كرديد . نظر او درمورد مذهب چيست؟ فكر مي كنيد چه اشكالى بر تئورى او ‏وارد باشد؟
لگنهاوزن: من معتقد نيستم‏كه نوشته‏هاى فرويد در مورد مذهب، شايسته‏آن باشد كه با بحث فلسفى مطرح و بزرگ‏شود! به طور خلاصه، فرويد علل گوناگون‏روان‏شناختى را براى ايمان مذهبى ذكر مى‏كند . در واقع اين ادعا را نمى‏توان از استدال روان‏شناختى وى استنتاج نمود. منطق‏دانان از اين قسم اشتباهات به عنوان اشتباه‏اصولى (مبانى) ياد مى‏كنند. اين اشتباه رامى‏توان چنين توضيح داد:فرض كنيد X بادفاع Y از يك طرح سياسى معين،مخالفت‏مى‏كند. ولى به جاى اقامه دليل و برهان، براى ‏رد كردن طرح او، شواهدى ارائه مى‏دهد تانشان دهد كه Y صرفا به‏خاطر پول از اين‏طرح دفاع كرده‏است. بنابراين، X نتيجه‏مى‏گيرد كه اين طرح بايد رد شود. اين يك‏اشتباه است. زيرا X براى رد طرح Y كارى‏انجام نداده‏است تا نشان دهد كه اشتباهى درطرح وجود دارد.حتى ممكن‏است دراين‏مورد،اشتباهى در دفاع Y وجود داشته‏باشد،ولى‏اين‏نمى‏توانددليلى براى رد طرح او باشد.
بنابراين، حتى اگر تئورى فرويد، دليل‏روان‏شناختى قابل قبولى براى توجيه وپذيرش عقايد مذهبى مردم باشد، نمى‏توانددليل بر رد آن شمرده شود. دلايلى براى‏ترديد در مورد تئورى روان‏شناختى فرويدنيز وجود دارد. ولى اين خود يك موضوع‏وسيعى است كه ما نمى‏توانيم فعلا وارد آن‏شويم. حتى صرف نظر از مسائل نظرى كه‏در مورد تئورى فرويد وجود دارد ( چيزى‏كه به‏وسيله ادولف گرانبوم Grunbaum به صورت نقد فلسفى در آمده‏است.)، چه بسا كسى گمان كند كه اگر تئورى روان‏شناختى فرويد درست‏بود، مى‏بايستى خودروانكاوان از اين تئورى منتفع مى‏شدند، درحالى كه اطلاعات آمارى، عكس اين قضيه رانشان مى‏دهند! اطلاعات مؤيد اين سخن است‏كه روانكاوان خود، على رغم اين‏كه سالها درتجزيه و تحليل اين مسائل عمرى را سپرى‏نموده‏اند، از بيشترين و جدى‏ترين مشكلات‏روان‏شناختى رنج مى‏برند و بالاترين آمارخودكشى درميان آنان مشاهده مى‏شود! من‏دليلى براى توجه جدى به تئورى فرويدنمى‏بينم، مگر اين‏كه اين واقعيت راخاطرنشان كنم كه اين تئورى، تاثير عميقى برفرهنگ غرب داشته است. خداوند مسملين‏را از چنين انديشه‏هاى انحرافى حفظ نمايد.
• كدام فيلسوفان معاصر غرب هستند كه ازگرايش مذهبى حمايت مى‏كنند ؟
لگنهاوزن: هر چندكه جوعمومى در فلسفه حرفه اى غرب، نسبت ‏به ‏عقايد مذهبى، باترديد نظر مى‏كند، اما به ‏نظرمى‏رسد كه افكار مذهبى تعداد روزافزونى از فيلسوفان را – به خصوص در آمريكا – به خودجذب مى‏كند.يك جنبش عمومى،درمحيط هاى مختلف فلسفى در حال ظهور است كه‏در آن سنتهاى آموزشگاهى (اسكولاستيك)و ارزشهاى مذهبى مورد انتقاد قرارگرفته ‏است. در متافيزيك، «ماهيت گرايى‏» به‏طور گسترده پذيرفته شده‏است، هر چند كه ‏پوزيتيويست‏هاى منطقى و نسلهاى بعدى آن ها،«ماهيت‏گرايى‏» را موهومات كهنه پنداشته‏اند .در فلسفه ي حقوق، نظريات حقوق طبيعى( كه‏هنوز ازسوى ليبرالها ناديده انگاشته مى‏شود)،در حال تجديد حيات است.در فلسفه سياسى،از سوى بسيارى از فيلسوفان مشهور حمله هاى ‏همه جانبه، عليه كل سنت ليبرالى صورت ‏مى‏گيرد. اينان مروج اين عقيده‏اندكه : «اجتماع وارزشهاى آن،مخصوصا اخلاقيات و ارزشهاى‏مذهبى، از اهميت اساسى برخوردارند.» از سوي ديگر درعلم اخلاق ، تسلط تئوريهاى كانتى و سودگرا از سوى كسانى كه ادعا دارند كانون افكاراخلاقى بايد تقوى و فضيلت‏باشد، مورداعتراض واقع شده‏است. سرانجام علاقه به‏ فلسفه ي دين، ( كه تقريباازبيست‏سال پيش آغاز شده‏ است )، رشد قابل توجهى دارد و هنوزآثارى از افت ، درآن مشاهده نمى‏شود. برخى‏از مهمترين مدافعين نگرش مذهبى‏درحركت هاى مذهبى معاصر عبارتند:
1-آلسديرمكنتاير،، (Alasdair Mcintyre) كه كتابش، «درپى‏تقوى‏» ترديدى دركل بنيان‏فلسفى‏ليبرالى ايجاد كرد و هنوز احساس‏مى‏شود اين كتاب مهمترين نقد ليبراليسم‏است كه پس ازجنگ جهانى دوم، ظاهر شده‏است. او معتقد است كه راه حل مشكلاتى‏است كه در نگرش ليبرالى پيداشده و در دين‏قابل دست‏يابى است.
همچنين بايد از آلوين پلن‏تينگا،، (Alvin Plantinga) نام ببريد كه همانند «مكنتاير» يك پرفسور در دانشگاه‏«نوتردام‏»، (Notre Dame) است و كتابهاى‏موثرى در حمايت از ره‏يافت لكونيستى،دكترين مذهبى معاصر، در موضوعات ‏فلسفه ي دين تاليف كرده‏است. بايد اينرا اضافه كنم كه
بهمراه ‏«پلن‏تينگا» ، «ويليام‏پى.آلستن‏»، (William P.Alston) ، مجلات‏«ايمان و فلسفه‏» و «جامعه فيلسوفان مسيحى‏»را انتشار داده است. «الستن‏» رئيس پيشين انجمن‏فلسفى آمريكا، نويسنده كتاب «كلام آسمانى‏و كنش بشرى‏» وكتاب «شهود خدا» است كه‏در دانشگاه سيراكيوز(Syracuse) در ايالت‏نيويورك تدريس مى‏كند.
يكى ديگر فيلسوفان پرنفوذ در دانشگاه‏نوتردام «گرى گوئينگ‏»، (Gary Gutting) است كه هم در زمينه فلسفه علم و هم درزمينه فلسفه دين،كتب و مقالاتى تاليف و منتشر كرده است. هم چهره شاخص است.
در پايان ، از ميان فيلسوفان جديد آمريكا، كسان ديگري را هم بخاطر دارم كه در زمره ‏مدافعين نگرش مذهبى هستند از قبيل :
رابرت آدامز، (Robert Adams) توماس و.موريس، (Thomas V.Morris) جرج شلزينجر، ( Goorge Schlesinger) پتر.ون‏اين‏ويجن، (Peter Van Inwagan) ويليام وين رايت، (William Wainright) رابرت اودى، (Robert Audi) النور استامپ، (Elenore Stump) مرلين‏آدامز Adams)(Mariluyn استيون كتز، (Stephen Ketz) .
• از اينكه در مصاحبه ما شركت كرديد ، از شما سپاسگذاريم .

منبع : http://www.iptra.ir/vdcjvmyeuqex.html