Search
Close this search box.

توهين: يك پرونده، يك محاكمه , دكتررضا نوربها- وكيل پايه

برای مطالعه این موضوع بر روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید. توهين: يك پرونده، يك محاكمه

از حربههاي مختلفي كه جهت محدوديتهاي گوناگون بر قانون اساسي در كشور ما فراوان استفاده ميشود، شكايات افراد، نهادها و سازمانهاي دولتي و غير آن از اشخاص و جرايد به عنوان توهين، نشر اكاذيب، تشويش اذهان عمومي و مانند آنهاست، برخي از دادگاهها نيز با دست و دلبازي فراوان تحت همين عناوين اشخاص را محكوم كرده و مجازات ميكنند كه هرچند نميتوان در همه موارد اين محكوميتها را خلاف قانون دانست اما در بسياري از حالات اعلام محكوميتها به دليل ناآشنايي برخي از مراجع قضايي به حدود و ثغور كلمات و دلبستگي بيدليل آنها به تفاسير موسع است كه اصولاً در حقوق جزا جايز نيست و اگر مراجع عالي چون دادگاههاي تجديدنظر و ديوانعالي كشور به كنترل اين آرا نميپرداختند معلوم نبود سرنوشت افراد چه ميشد!

من چون شخصاً و چند سال پيش در يكي از همين دادگاههاي معتقد به تفسير موسع و بيعلاقه به شناخت حدود كلمات حقوق جزا محاكمه و محكوم شدم اينكه ايامي چند بر اين محكوميت گذشته است صرفاً نه به عنوان گله يا شكايت كه در اين موضع بدان اعتقادي ندارم بلكه فقط منباب يك بحث حقوقي دقيق به شرح ماجرا و استنباط دادگاه و آراي دادگاههاي بدوي، تجديدنظر و ديوانعالي كشور ميپردازم كه اين حكايت واقعي نمونهاي باشد براي باز كردن اين مسايل كه اولاً نقش تعابير و تفاسير مهجور را نشان داده باشم، ثانياً بخصوص بر اين نكته پافشاري كنم كه نبايد به هر شكل و طريقي دادگاههاي جزايي بخصوص از اصول و قواعدي كه مورد حمايت ديدگاههاي گوناگون حقوقدانان و طرفداران آزاديهاي اساسي ملت است عدول كنند و ثالثاً اشاره كنم كه هرچند دادگاهها در استنباط از متون قانوني آزادي دارند اما اين آزادي مطلق نيست و استنباطات بايد براساس مباني علم حقوق، قواعد اين علم و تفسيرهاي منطبق با آن باشد و اگر چنين نباشد و هر دادگاهي به ميل و سليقه خود قانون را تفسير كند به فرض كه در يك يا چند مورد گرد فراموشي زمان بر رفتار قاضي بنشيند و يا به هر شكل پرونده از جريان خارج شود و افراد راه خود گيرند و يادي از آنچه گذشته نكنند اما تجمع اين گونه بيدقتيها موجب تخريب تمدن قضايي كشور ميگردد كه نتايج اين نحوه عملكردها را تاريخ به كرات نشان داده است.

وقتي در جامعهاي عدالت به معناي دقيق آن دستخوش تخطي و تهاجم گردد آنگاه است كه نه نان در سفره مردم راضي كننده است و نه آب در كاسه ايشان. گرسنگان و تشنگان عدالت هميشه و بيشتر در جستجوي رفع اين گرسنگي و تشنگي بودهاند كه خود منشا تحولات و تكامل جوامع بوده است. هرچند ديدگاههاي ناتوان از درك اين مطلب مساله را جدي نهانگارند و با آن از سر تفنن برخورد كنند.

خلاصه پرونده
در يكي از روزهاي سال… به دنبال برگ احضاريهاي از شعبه… دادگاه عمومي تهران به عنوان وكيل شاكي در راس ساعت مقرر در دادگاه حاضر شدم. البته موكل شكايت خود را قبلاً مسترد كرده و اعلام استرداد شكايت منظور نظر بود. در راهروي دادگاه با دو نفر از متهمان پرونده صحبت كردم كه از خبر استرداد شكايت بسيار خوشحال شدند و ضمناً از اقدامات خود براي جلب رضايت شاكي نيز صحبت كردند. راس ساعت ۳۰:۸ صبح كه در برگ احضاريه قيد شده بود وارد دادگاه شدم. چون قاضي پرونده را نميشناختم به نظرم آمد مرد موقر ميانسالي كه پشت يكي از ميزها نشسته بايد قاضي باشد كه به او مراجعه كردم، متهمان نيز در كنار من بودند. مختصر راجع به پرونده و استرداد شكايت صحبت شد اما ايشان اظهار داشتند كه قاضي پرونده هنوز نيامدهاند و بايد منتظر بمانيم. ما هم از اطاق بيرون آمديم، ساعت ۱۵:۹ قاضي پرونده آمدند كه بعد از چند لحظه در زديم و وارد شديم. هنوز شروع به صحبت نكرده بودم كه ايشان گفتند بيرون باشيد صدايتان ميكنم. چون حدود ۵۰ دقيقه از وقت موعود گذشته بود و من قرار ديگري در يكي ديگر از دادگاهها براي ساعت ۱۰ داشتم و اينكه ميدانستم پرونده ما بيشتر از چند دقيقه وقت قاضي را نخواهد گرفت سوال كردم تصور ميكنيد چه مدت بايد بيرون باشيم؟ كه ايشان در حالي كه به من نگاه نميكردند و رويشان به سوي قاضي ديگر بود و روي صندلي چرخدار خود ميچرخيدند با لحن تندي گفتند: «به تو ميگم بيرون باش». به نظرم اداي اين جمله آن هم در حالي كه هر دو متهم كنار من بودند و يك لحظه مقايسه خود با قاضي كه او را لااقل ۱۵ سال كوچكتر از خود ميدانستم نوعي توهين و يا لااقل بياحترامي نسبت به يك وكيل دادگستري آمد. بدين لحاظ گفتم كه اين نحوه برخورد با يك وكيل دادگستري مودبانه نيست، لطفاً مودبتر صحبت كنيد. آقاي قاضي با ناراحتي پرسيد ميخواهيد بگوييد من بيادب هستم؟ گفتم خير. فقط گفتم اين نحوه برخورد در اين شرايط مودبانه نيست. ايشان اظهار داشتند كه از شما به عنوان توهين شكايت ميكنم. من هم تاكيد كردم كه اگر اين جمله را توهين تلقي ميكنيد حتماً شكايت كنيد. بعد هم با متهمان بيرون آمدم و چند دقيقه بعد كه البته زياد هم طول نكشيد قاضي مجدداً ما را خواستند و رسيدگي كردند و صورتجلسه را امضا كردم.

حين خروج از دادگاه ايشان مجدداً به من گفتند شما به من توهين كرديد كه يادآوري كردم كه آنچه گفتم توهين نيست و اگر شما اين جمله را توهين تلقي ميكنيد پوزش ميخواهم و تاكيد كردم كه چنانچه مايل به شكايت هستند، شكايت كنند چون جمله ادا شده را توهين نميدانم هرچند ممكن است به عكس اداي جملات ايشان كه مرا «تو» خطاب كردند بيآنكه سابقه دوستي و مودتي دربين باشد ميتواند در قالب توهين جاي گيرد.

چند هفته بعد آقاي مدير دفتر شعبه ديگري از دادگاههاي همان مجتمع تلفني خواستند كه به دادگاه مراجعه كنم. در مراجعه قاضي دادگاه با برخوردي مناسب عنوان كردند كه قاضي شعبه… از شما به عنوان توهين شكايت كرده و تلفني از ايشان خواستند كه به شعبه مراجعه كنند. قبل از مراجعه به اين شعبه يكي از دوستان و وكلاي باسابقه دادگستري كه سابقه دوستي طولاني با من دارد در راهروي دادگستري مرا ديد و با سوال از من كه آنجا چه ميكنم واقعه را نقل كردم كه ايشان اصرار كردند همراه من به دادگاه بيايند. چون وكالت نامه از من نداشتند خواهش كردم كه نيازي نيست. اما ايشان به اين عنوان كه نه به عنوان وكيل بلكه دوستي در كنار دوست ديگر به دادگاه خواهند آمد كه البته آمدند ولي با مخالفت رييس دادگاه مواجه شدند و به ناچار بيرون رفتند. به نظرم ايراد به حضور فرد ديگري كه وكالتنامه نداشت درست بود اما به باور من نحوه برخورد و بيان ايشان با يك وكيل با سابقه و شناخته شده چندان مطلوب به نظر نرسيد. به هر حال قاضي شاكي به دادگاه آمدند و آنگاه دادگاه از من توضيح خواستند و من ماجرا را به شرحي كه در خلاصه پرونده اشاره كردم بيان كردم و توضيحات كافي دادم. آقاي قاضي شاكي پس از توضيحان من آن را قانع كننده دانستند و اعلام انصراف از شكايت خود كردند و از دادگاه خارج شدند و من هم بدين تصور كه ماجرا خاتمه پيدا كرده از قاضي رسيدگي كننده در حالي كه ايشان به ظاهر اظهارمحبت و دوستي كردند خداحافظي كردم.

حدود يك ماه بعد مجدداً آقاي مدير دفتر شعبه تلفن كردند كه به دادگاه مراجعه كنم.

در مراجعه به دفتر دادگاه ايشان حكم صادره را به من ابلاغ كردند. خواند حكم نگرانم نكرد اما برايم تعجبآور بود و در عين حال ملالآور زيرا با وجود برخورد مناسب قاضي رسيدگي كننده و انصراف قاضي شاكي، صدور حكم مبني بر محكوميت ۵۰ ضربه شلاق غيرمنتظر مينمود.

متن حكم به شرح زير است:

راي دادگاه
«
درخصوص اتهام آقاي رضا نوربها فرزند غلامحسين، شغل وكيل دادگستري و استاد دانشگاه بدون پيشينه محكوميت كيفري داير بر توهين و اهانت نسبت به شاكي خصوصي آقاي… دادرس شعبه… دادگاه عمومي مجتمع قضايي ويژه تهران، با علم و اطلاع به داشتن سمت قضايي وي به موجب استعمال كلمات (شما بيادب هستيد) به صورت بلند و در داخل اطاق دادگاه در حضور ارباب رجوع، با توجه به مجموع محتويات پرونده، تحقيقات و بررسيهاي بعمل آمده ملاحظه شكايت بدوي شاكي خصوصي به شرح منعكس و مندرج در پرونده اظهارات و اقارير صريح، بلاشبهه و بلاشائبه در تقبل و پذيرش اتهام انتسابي معنونه به شرح صورتجلسه تنظيمي دادگاه ملاحظه شهادت احد از شهود عيني حاضر و ناظر بر صحنه پرخاش و اهانت ابرازي از ناحيه متهم (جناب آقاي… دادرس محترم ديگر شاغل در شعبهمرقوم) عدم ارايه هرگونه دفاعيه موثر و موجه از ناحيه متهم با توجه به اشتغال وي در كسوت وكالت و غيرموثر بودن اظهارات ابرازي از ناحيه وي در محضر دادگاه و با عنايت به ويژگي خاص موضوع از حيث اشتغال متهم در كسوت وكالت و نيز تصدي سمت علمي دانشگاهي كه مبين قبح مشدده بزه ارتكابي از ناحيه وي و در نوع برخورد با مرجع قضايي ميباشد و ديگر قرائن، شواهد و امارات موجود، بزهكاري مشاراليه محرز و مسلم تشخيص و صرفنظر از گذشت شاكي خصوصي مبني بر انصراف از شكايت خويش كه صرفاً از حيث جنبه خصوصي ميباشد و توجهاً به راي شماره ۱۲ مورخ ۲/۳/۱۳۶۴ هيات عمومي ديوانعالي كشور، به لحاظ اينكه مشاراليه در محكمه به مقام قضايي در حال انجام وظيفه اهانت كرده و به لحاظ حفظ و صيانت جايگاه خطير و عظيم قضا و حفظ شوونات قضات در دستگاه قضايي و اينكه قانونگزار نيز به جهت حفظ نظم عمومي و سياست اداري كشور انصراف از شكايت شاكي خصوصي را موقوف ندانسته لذا با استناد به ماده ۸۷ قانون تعزيرات دادگاه متهم را به تحمل ۵۰ ضربه شلاق تعزيري محكوم ميكند.

راي صادره حضوري و پس از جري تشريفات قانوني و ظرف ۲۰ روز پس از ابلاغ مستنداً به شماره ۵ بخش الف ماده ۱۹ قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب قابل تجديدنظر در محاكم تجديدنظرخواهي استان تهران ميباشد.

رييس شعبه… دادگاه عمومي تهران، مجتمع قضايي ويژه

با مطالعه اين راي به نظر چند نكته اساسي قابل ذكر است.

۱. اولاً مطلقاً اقراري بر اداي جمله «شما بيادب هستيد» در پرونده وجود نداشت و قاضي محترم ذهنيت خود را منعكس كردهاند. اقرار من بر اين مطلب بود كه «رفتار شما با من مودبانه نيست و با شرايطي كه وجود دارد به من بيادبي شده است» و لذا اين دو جمله از نظر مفهوم با يكديگر متفاوتاند.

۲. عدم ارايه هرگونه دفاعيه موثر كه دادگاه بدان استناد كرده و متاسفانه برخي از دادگاهها با اين جمله ساده سعي ميكنند حقانيت راي خود را به رخ بكشند نيز جالب توجه است. چه دفاعي موثرتر از آنچه كه اينجانب در دادگاه و بعداً در دادگاه تجديدنظر عنوان كردم و نهايتاً هم در ديوانعالي كشور به اين پرونده و اين مدافعات رسيدگي شد و موثر بودن آن نيز مورد تاييد قرار گرفت.

۳. جالبترين نكته در راي دادگاه اين است كه دادگاهها عليالاصول در برخورد با چنين پروندههايي با توجه به شخصيت خاص متهم از كيفيات مخففه استفاده ميكنند ليكن اشتغال به كسوت وكالت و نيز سمت دانشگاهي به زعم دادگاه نه تنها از كيفيت مخففه نبوده بلكه از علل تشديد كننده محسوب شده است.

۴. دادگاه به لحاظ حفظ صيانت جايگاه خطير و عظيم قضا و اهانت به اين مقام راي به محكوميت صادر كرده ولي در مقام صدور راي نه تنها توجه نداشته كه اين نحوه عملكرد بدون توجه به قانون نه تنها به صيانت جايگاه خطير و عظيم قضا منجر نخواهد شد كه به عكس اين جايگاه را به دليل اين بيتوجهي دستخوش عدم صيانت خواهد كرد.

۵. بالاخره دادگاه عليرغم انصراف شاكي از شكايت خود بيآنكه كيفيات مخففهاي را (حتي به رغم ارتكاب جرم كه بدان اعتقادي نداشتم)، رعايت كند حكم بر محكوميت ۵۰ ضربه شلاق در مورد فردي ميدهد كه سالها در كسوت وكالت و مدرسي دانشگاه به طور مدام بحث از عدالت و قانون كرده است و خود نيز از كساني بوده كه به صيانت از قانون و عدالت پايبند بوده است.

اما خارج از اين مسايل كه دادگاههاي كيفري بخصوص بايد بدانها توجه كنند نكته اساسي عدم توجه و دقت دادگاه به حدود و ثغور توهين و شرايط آن بوده است لذا در مرحله تجديدنظرخواهي همكار و دوست فرزانه من دكتر جليلزاده خويي لايحهاي تهيه كردند كه با حذف قسمتهايي از آن كه متضمن ابراز محبت در مورد من است بقيه را عيناً نقل كنم:

رياست محترم دادگاه تجديدنظر استان تهران

احتراماً با تقديم وكالتنامه موكل نسبت به دادنامه غيرعادلانه شماره… مورخشعبه… دادگاه عمومي تهران موضوع پرونده كلاسه… به جهات و دلايل زير معترض بوده تقاضاي رسيدگي و فسخ آن را دارم.

قبل از ورود به ماهيت امر لازم ميدانم نظر آن دادگاه محترم را به اين مساله معطوف بدارم كه اين لايحه نه در مقام دفاع از موكل (كه معتقدم جرمي واقع نشده تا دفاعي لازم باشد) بلكه به خاطر حفظ قانون و قانونمندي و صيانت جامعه و تضمين امنيت قضايي تقديم مينمايم و اميد آن دارم مورد توجه قضات محترم قرار گيرد.

مقدمتاً لازم ميدانم تاسف عميق خود را از اينكه برخي از دادگاههاي ما متاسفانه به جاي تامل و تعمق در مسايل قضايي، دستخوش عواطف و احساسات خود ميشوند ابراز بدارم و باز تاسف خود را در اين پرونده از اينكه تعصب همكاري و دوستي بر قانونمندي چيره شده و نتيجتاً بر اثر رسيدگي عجولانه و نابهنگام و شتابزده و بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي كيفري چنين راي ظالمانهاي صادرشده ابراز دارم و تنها اميدوارم كه قضات محترم تجديدنظر با مطالعه محتويات پرونده و مدافعات معروضه به حقيقت آن چنان كه هست وقوف يابند براي روشن شدن مطلب عين ماجرا بدون كم و كاست از زبان موكل نقل ميشود.

«در تاريخ… براي رسيدگي به پروندهاي در ساعت ۳۰/۸ صبح در شعبه… دادگاه عمومي ويژه تعيين شده بود در راس موعد مقرر در دادگاه به عنوان وكيل شاكي حاضر شدم دو نفر از متهمين پرونده نيز حاضر بودند و چون شاكي رضايت خود را اعلام كرده بود اينجانب با اجازه به دادگاه وارد شدم و با قاضي محترمي كه بعداً ايشان را به نام آقاي… شناختم اعلام حضور كردم ايشان عنوان كردند كه پرونده نزد قاضي ديگر مطرح است و بايد منتظر بمانم تا ايشان بيايند اينجانب با دو نفر از متهمين از اطاق خارج شدم ساعت ۵۰/۸ دقيقه قاضي رسيدگي كننده به پرونده آمدند پس از چند دقيقه در زدم و به اتفاق متهمان وارد شديم من به ايشان يادآوري كردم كه براي اعلام حضور وارد شدهام ايشان بدون اينكه به من نگاه كند اظهار داشتند بيرون باشيد چون با تشكيل دادگاههاي عمومي و تراكم پروندهها و سابقهاي كه در حال حاضر داشتم نميدانستم چه مدت بايد بيرون بمانم و چند قرار ديگر داشتم مودبانه از قاضي محترم سوال كردم چه مدت بايد بيرون باشيم؟ ايشان با پرخاش و همان طور كه رويشان به طرف ديگر بود با صداي بلند گفتند: «به تو ميگم برو بيرون.» من به عنوان يك وكيل كه بيست و چهار سال سابقه وكالت دارد و هرگز با هيچ دادگاهي برخوردي نداشته و هميشه شان دادگاهها را رعايت كرده در مقابل دو نفر متهمين از اين برخورد تند ناراحت شدم و به قاضي محترم تذكر دادم لطفاً مودب صحبت كنيد و بعد كه يكي دو جمله ديگر صحبت شد و من مجدداً اظهار داشتم شما نسبت به من با اين نحو برخورد نموده و ادب را رعايت نكردهايد (و اكنون نيز معتقدم كه در اسلام يك قاضي نبايد به فردي اگر حتي متهم نيز باشد چنين برخوردي داشته باشد) ايشان از سوال من كه چه مدت بيرون بمانم ناراحت شده بودند! دليل سوال خود را عنوان كردم بعد اعلام شد كه ايشان از اينجانب به عنوان توهين شكايت كردهاند چند روز بعد تلفني از دفتر شعبهاز من خواسته شد كه به شعبه بروم روز بعد رفتم. بلافاصله قاضي محترم شاكي را خواسته و من نيز عين ماجرا را عنوان كردم و عليرغم اينكه جمله خود را مطلقاً توهين نميدانستم از ايشان به دليل احترام به شان قضا با اين عبارت كه اگر جمله من مكدرتان كرده عذرخواهي ميكنم، عذرخواهي كردم و ايشان نيز در همان جلسه رضايت خود را اعلام داشتند. بعد از مدتي مجدداً تلفني به من اعلام شد كه براي ملاحظه راي به دادگاه مراجعه كنم. بلافاصله به دفتر دادگاه مراجعه كردم و دادنامه را در تاريخ… ملاحظه نمودم

مطالب فوق بيكم وكاست همان است كه موكل بيان داشته واقعه به شرحي است كه اتفاق افتاده است. بسيار جاي تعجب و تاسف است كه دادگاه محترم شعبه… عمومي تهران با صدرو راي خلاف قانون حيثيت و اعتبار بيست و چهار ساله موكل را به يكباره ازبين برده است. راي صادره از جهات قانوني در جايگاه رفيع آموزش عالي به اتهامي كه اصولاً وجود ندارد محكوم كرد.

دادگاه به پرخاش و اهانت از سوي موكل و به شهادت عيني جناب آقاي… اشاره كرده است و عمل را با ماده ۸۷ قانون تعزيرات تطبيق داده و جالب اينكه موقعيت شغلي و دانشگاهي موكل را از كيفيات مشدده دانسته است چنين مسالهاي از ابداعات دادگاه صادركننده حكم است.

عليالاصول دادگاهها شخصيت و سوابق فرد را در جهت اعمال كيفيات مخففه مورد توجه قرار ميدهند عجبا شعبه… دادگاه عمومي تهران در جهت عكس اقدام فرموده است. به هر حال بر راي دادگاه ايرادات زير وارد است:

۱. موكل همانطور كه در دادگاه بيان داشته است به هيچ وجه جمله «شما بيادب هستيد» كه در راي دادگاه نيز آمده مطلقاً به كار نبرده است زيرا موكل سالهاست به عنوان استاد حقوق جزاء در دانشكده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي به تدريس اشتغال دارد به خوبي تبعات كلمات و مفاهيم جملهها را ميداند حتي جناب آقاي… به عنوان شاهد و ناظر مباحثات بودند و ميدانند كه موكل چنين جملهاي را به كار نبرده است. موكل در دادگاه… از جناب آقاي… سوال ميكند كه آيا من چنين جملهاي گفتهام ايشان جواب دادهاند يك چنين چيزهايي، كه مطلقاً مشخص نميكند ايشان چه شهادتي دادهاند در حالي كه دادگاه رسيدگي كننده ميبايستي صراحتاً از ايشان ميخواستند كه عين جملهاي را كه موكل در دادگاه ادا كرده است را تكرار كنند. چه شهادت ايشان در اين مورد ميتواند موثر باشد از طرفي در دادگاه دو نفر ديگر نيز حضور داشتند كه دادگاه از آنها به عنوان ارباب رجوع ياد كرده در حالي كه اين دو نفر متهماني بودند كه در حضور آنها به موكل با لفظ «به تو ميگم برو بيرون» برخورد شده كه موجب تذكر موكل گرديده است. حاضرين عبارت بودند از آقايان… و… كه هر دو شاهد بر نحوه برخورد و همچنين تذكر موكل اينجانب بودند. اگر شعبه… دادگاه عمومي تهران به راستي دنبال كشف واقعيت بود چرا از اين دو نفر تحقيق نكرده است و شتابزده مبادرت به صدور راي غيرعادلانه نموده است. جالب توجه آنكه بعد از تذكار موكل، جناب آقاي… دادرس محترم شاكي پرونده تشكيل جلسه داده و راي خود را نيز صادر فرموده است و پرونده كلاسه… شعبه… دادگاه عمومي تهران حاكي از اين امر بوده و دادنامه شماره… مورخ… نيز صادر شده است.

۲. استنباط دادگاه از ماده ۸۲ قانون تعزيرات چه از نظر مفهوم و چه منطوق اين ماده با آنچه كه واقع شده كاملاً اشتباه است زيرا در ماده ۸۷ توهين عنوان شده اما مصاديق توهين در ماده ۸۶ قانون سابق تعزيرات عنوان گرديده طبق ماده ۸۶ «توهين به افراد از قبيل فحاشي و استعمال الفاظ ركيك موجب مجازات است» در ماده ۸۷ همين توهين به دليل سمت اشخاص از نظر مجازات تشديد شده لذا براي استنباط از مفهوم توهين بايد به ماده ۸۶ مراجعه كرد. در ماده ۸۶ توهين را از قبيل فحاشي و استعمال الفاظ ركيك ميداند يعني يا بايد توهين از زمره فحاشي و الفاظ ركيك باشد و يا همسنگ با آنها. در فرهنگ لغت فحش به معناي از حد در گذشتن در بدي، دشنام و ناسزا آمده (فرهنگ معين).

ركيك نيز به معناي فرومايه، حقير و بيغيرت و در مورد مرد ناكس سست راي و ضعيفالعقل به كار ميرود (فرهنگ معين). اينك به راستي وجدان هيات محترم تجديدنظر را به ياري ميخواهم و اين پرسش را مطرح ميكنم كه آيا در مقابل جمله «به تو ميگم برو بيرون» به يك نفر وكيل دادگستري و استاد دانشگاه با بيست و چهار سال سابقه كار كه حداقل ۲۰ سال از مخاطب خود بزرگتر است جمله «مودبتر صحبت كنيد» همسنگ فحاشي و استعمال كلمات ركيك است؟ واقعاً شعبهدادگاه عمومي تهران چگونه از اين جمله توهين را استنباط كرده است و اگر حتي فراتر برويم و عين جمله دادگاه را نيز كه «شما بيادب هستيد» به كار بريم (به طور قطع چنين جملهاي در مورد شاكي محترم به كار نرفته است) باز اين جمله نميتواند برابر فحاشي و يا جمله ركيك باشد. اگر در قوانين جزايي قضات اين چنين كلمات را تفسير موسع كنند پس قاعده تفسير مضيق قوانين جزايي چه معني دارد؟ به هر حال همانطور كه معروض افتاد مطلقاً جملههاي به كار رفته جنبه توهين ندارد موكل را در اين مورد مستحق چنين مجازات سنگيني نميدانم.

۳. ميدانيم در چنين جرايمي سوءنيت شرط عمده است كه حتماً بايد احراز گردد. شعبه… دادگاه عمومي تهران متاسفانه عليرغم اينكه جملههاي ادا شده مطلقاً جرم نيست و با جرم نبودن عمل و با جرم ندانستن آن قصد مجرمانه به طور كلي منقضي است مبادرت به صدور راي محكوميت موكل نموده است.

۴. عليرغم همه اين مسايل تعجبآور است كه دادگاه صادركننده حكم با وجود رضايت شاكي محترم و به فرض اينكه به جنبه عمومي جرم نظر داشته نه تنها رضايت را به عنوان كيفيات مخففه محسوب نداشته است بلكه سوابق دانشگاهي و وكالتي موكل را در مدت طولاني كه هميشه دلالت بر احترام به قضات دادگستري داشته و بسياري قضات از شاگردان ايشان هستند به عنوان كيفيات مشدده منظور فرموده اين استدلال عجيب را نيز در راي خود لحاظ كرده است به راستي اظهارات بيشائبه موكل (به زعم دادگاه) چگونه ميتواند موجب تشديد موقعيت شود؟ دادگاهها حتي در مورد افراد شرور و بدسابقه كيفيات مخففه را رعايت ميكنند اما شعبه… دادگاه عمومي تهران درست برعكس عمل كرده است!

با توجه به مراتب فوق نظر به اينكه:
۱. جملهاي كه از طرف موكل ادا شده با آنچه كه در راي آمده تطبيق نميكند صرفاً در مقابل نحوه برخورد تند قاضي محترم و جملهاي كه ايشان ادا كردند بدين شرح عنوان نموده است كه «لطفاً مودبتر صحبت كنيد» و بعد نيز گفته است كه نحوه برخورد با توجه به شرايط شغلي موكل كه وكيل دادگستري است و در مقابل دو نفر از متهمان حاضر در جلسه دادگاه مودبانه نبوده است.

۲. اصولاً جملههاي فوق خارج از موضوع توهين مندرج در مواد ۸۶ و ۸۷ قانون تعزيرات ميباشد و مطلقاً دلالت بر فحاشي و استعمال الفاظ ركيك و مشابه آنها ندارد.

۳. شعبه… دادگاه عمومي ويژه، تحقيق دقيقي از شاهد قضيه و دو نفر از كساني كه براي محاكمه حاضر بودهاند انجام نداده.

۴. دادگاه صادركننده حكم تفسير قوانين جزايي را كه بايد مضيق و محدود باشد و از بديهيات حقوق جزاست رعايت نكرده.

۵. دادگاه متاسفانه به تفسير موسع در محكوميت كه مطلقاً با قواعد جزا منطبق نيست متوسل شده.

۶. دادگاه به عنصر سوءنيت كه از اركان متشكله جرايم محسوب ميشود به فرض وقوع جرم مطلقاً توجهي نكرده است.

۷. دادگاه سوابق سوابق و پيشينه موكل را كه عليالاصول همه حكايت از حرمت به قوانين و صيانت از آن دارد نه تنها توجهي نكرده در نهايت شگفتي سابقه خدمت ايشان را در دانشگاه و در امر وكالت از علل مشدده محسوب نموده و برخلاف صريح قانون تصميم گرفته است.

رياست محترم دادگاه تجديدنظر و مستشاران معظم
بدون شك راي دادگاه بدوي براي قاطبه وكلاي دادگستري زنگ خطري است از همه مهمتر داراي آثار و تبعات چندي است صدور اين چنين آرا در واقع ايجاد و تحميل نوعي اختناق در قلمرو امر وكالت است اگر در عالم خيال يكي از قضات محترم بخواهد يكي از اصحاب دعوي را تحقير كند آيا مخاطب قادر خواهد بود در مقام اعتراض تذكاري بدهد؟

شان قضا و جايگاه والاي آن بر كسي پوشيده نيست بالاخص وكلاي دادگستري و اساتيد دانشگاه بر اين امر خطير اذعان دارند چگونه ميتوان تصور كرد استاد دانشگاه در امر وكالت مرتكب چنين خطايي بشود من ايمان دارم بر اثر كثرت امور و مراجعات مكرر ارباب رجوع دادرس محترم شعبه… دادگاه عمومي تهران در شنيدن تذكار موكل دچار اشتباه شدهاند و رياست محترم شعبه… دادگاه عمومي تهران نيز به همين دليل در صدور راي مرتكب اشتباه ديگري گرديدهاند و يقيناً هيات محترم دادگاه تجديدنظر استان با بصيرت كامل و به اتكاي تجربيات ارزنده خود با فسخ دادنامه و صدور حكم برائت موكل اين اشتباهات را جبران خواهند فرمود. اينجانب به خاطر اجراي عدالت و حفظ حرمت و حيثيت علمي موكل استدعاي اجابت آن را از محضر قضات دانشمند دارم.

با احترام مجدد – جليلزاده خوئي
پرونده به شعبه… دادگاه تجديدنظر تهران ارجاع گرديد. قضات محترم شعبه ابتدانسبت به لايحه همكار محترم من ايراد وارد كرده بودند كه چرا از جمله «بيعدالتي» در لايحه خوداستفاده كرده است.

اما صادقانه بايد بگويم بدون ارسال برگ احضاريهاي از من خواستند كه در شعبه حاضر شوم كه بعد از حضور رياست شعبه از من شرح ماجرا را سوال كردند و من عين واقعيت را بيان كردم. يكي از آقايان قضات شعبه كه ابتدا جبهه مخالفي گرفته بود و به نظر ميرسيد كه اينجانب را مستوجب عذاب شديد ميداند در پايان توضيحات من قانع شدند كه جرمي اتفاق نيفتاده و از شركت در راي خودداري كردند. اما در نهايت رياست شعبه و يكي ديگر از آقايان با تذكر اين مطلب كه برائت شما به عنوان يك دانشگاهي و يك وكيل با سابقه موجب تجري ديگران ميشود راي بدوي را تاييد كردند ليكن خلاف نظر دادگاه اول شرايط اجتماعي و موقعيت وكالتي مرا موجب كيفيات مخففه دانستند و كيفر مندرج در راي را متناسب ندانسته به تعليق اجراي مجازات براي مدت دو سال حكم صادر كردند.

متن راي دادگاه تجديدنظر:

راي دادگاه

«درخصوص تجديدنظرخواهي آقاي دكتر جليلزاده خويي بوكالت از آقاي دكتر نوربها از دادنامه شماره… دادگاه عمومي تهران هرچند وكيل تجديدنظرخواه ايراد و اعتراض موجهي كه قناعت وجدان قضايي براي دادگاه به نقض دادنامه تجديدنظر خواسته فراهم بنمايد اقامه ننموده و شهود مورد ادعاي ناظر در جلسه را نيز به دادگاه جهت استماع شهادت تعرفه ننموده و شهادت تنها شاهد تعريف شده نيز به لحاظ اينكه خارج از جلسه دادگاه ناظر بوده كاملاً مثبت دفاعيات وي نميباشد نتيجتاً دادنامه تجديدنظر خواسته موجه و وفق مقررات قانوني تشخيص فلذا ضمن رد اعتراضات وكيل تجديدنظرخواه و تاييد دادنامه تجديدنظر خواسته با عنايت به گذشت شاكي خصوصي و وضع خاص محكومعليه و اوضاع و احوالي كه مشاراليه تحت تاثير آن مرتكب بزه شده است و نظر به موقعيت اجتماعي و سوابق زندگي مشاراليه و اوضاع و احوال و دلايل امر دادگاه اجراي مجازات معينه را نامتناسب تشخيص و مستنداً به ماده ۲۵ قانون مجازات اسلامي مجازات مورد حكم تجديدنظر خواسته (پنجاه ضربه شلاق تعزيري) را به مدت دو سال تعليق مينمايد راي صادره مستنداً به ماده ۲۲ قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب قطعي است

مستشاران شعبه… دادگاه تجديدنظر استان تهران

با توجه به راي صادره نظر به اينكه:

اولاً: معتقد به عدم وقوع جرم بودم و خود را مستحق مجازات نميدانستم،

ثانياً: حكم صادره قطعي بود و لازمالاجرا،

ثالثاً: تعليق اجراي مجازات هرچند ديدگاه مساعد قضات شعبه… دادگاه تجديدنظر را منعكس ميكرد اما به هر حال حكم محكوميت قبلي تاييد شده بود، و با توجه به قانون حاكم و اعمال ماده ۳۱ قانون، شخصاً لايحهاي تهيه و به دادستاني كل كشور تقديم كردم.

متن لايحه به شرح زير است:

دادستاني محترم جمهوري اسلامي ايران

با سلام، گاه پيش ميآيد كه احساس بر عقل غلبه كند، هيجانات زمام اعصاب را بگيرند و به هر سو كه دلخواه آنهاست پيش ببرند ولي قانون نه تابع احساسات است و نه بنده هيجانات و اگر من در اين لايحه از قانون سخن ميگويم نه تنها به دليل احترام به قانون است بلكه علاوه بر آن چون قانون ملاك و ضابطه دارد (اگرچه گاه نه دقيق) بر آن ميتوان تكيه كرد و بدان ميتوان اميد بست و چون طبق همين قانون آخرين محور شنيدن صداي قانون و حق دادستاني كل كشور است و ماده ۳۱ قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب احكام قطعيت يافته مخالف با قانون يا شرع را زير ذرهبين دقت و موشكافي خود قرار ميدهد لذا از حكم خلاف قانون و عدالت شعبه دوم تجديدنظر تهران به دادستاني كل شكوه ميبرم و اين نه به خاطر خود و منافع خويش بلكه به خاطر صيانت از همان قانوني است كه همه ما وجودش را ارج مينهيم.

شعبهدادگاه تجديدنظر تهران در همان خط شعبه… دادگاه عمومي (ويژه) اينجانب را به عنوان توهين محكوم كرده با اين تفاوت كه شعبه تجديدنظر به زعم خود تخفيفي قايل شده و حكم بدوي را معلق كرده است. صرفنظر از اينكه تعليق يا عدم تعليق مجازات عنوان شده مطلقاً اينجانب را در حقانيت رفتار خود دچار اشكال نميكند اما همان طور كه گفته شد چون حكم خلاف قانون است از نظر صيانت از قانون مسايل زير را مطرح و تقاضاي رسيدگي دارم گرچه از پيشداوريهاي غيرعادلانه و رنجآور قبلاً برخوردار بودهام اما اميد آن دارم كه در اين مرحله قانون و اعتبار آن حاكم شود. فرو افتادن انسانها در دام شلاق و حبس و جريمه دغدغهاي آنچنان شايد ايجاد نكند اما فرو نهادن قانون، بياعتنايي به آن و يا بيدقتي در استنباط از قانون به هر شكل و هر طريق رنجآور و موجب ناايمني است و قوه قضاييه كه به حق بايد حافظ قانون باشد اگر تعللي در دقت اجراي قانون و يا استنباط از قانون ببيند بايد به سختي مانع آن شود وگرنه موجهاي ريز بياعتنايي به قانون به سيلابهاي عظيم مبدل ميگردد و همه را گرفتار خواهد ساخت.

به اعتقاد من شعبه… دادگاه عمومي (ويژه) تهران بدان سبب مرا محكوم كرده كه به اعتبار و ارزش قانون و احترام بر قانونمندي قاضي جواني را توصيه كردهام و او را برحذر داشتهام كه در جايي كه نشسته رفتاري مناسب با شان قضا داشته باشد، فرياد نكند و به وكيل دادگستري كه در كنار او براي احقاق حق تلاش ميكند پرخاش ننمايد. شعبه دوم براي اين مرا محكوم كرده كه به قاضي جواني كه در مقابل سوال مودبانه من كه چه مقدار در خارج از دادگاه منتظر بمانم فرياد زده كه به «تو ميگويم برو بيرون» تذكر داده كه اين نحوه برخورد مودبانه نيست و دادگاه تجديدنظر نيز بر همين مبنا نظر دادگاه را تاييد كرده. اينجانب در كليه اوراق پرونده عيناً همين اظهارات را گفتهام نه كمتر و نه بيشتر اينك سوال اين است چه كلماتي ادا شده و توهين به چه شكل واقع گرديده است.

طبق قانون توهين عبارت است از استعمال كلمات ركيك و فحاشي و مانند آنها. عليرغم اينكه حقوق جزا از عرف تبعيت نميكند اما گاه به ناچار عرف ملاك تميز و تشخيص مفاهيم درحقوق جزاست. من نميدانم شعبهدادگاه عمومي (ويژه) و همچنين شعبه… دادگاه تجديدنظر استان كه بخصوص اصل بر اين است قضات محترم تجديدنظر از تجربه فراوانتر و علم بيشتر برخوردارند با چه معياري جمله اينجانب را آن هم در قبال پرخاش رياست محترم شعبهدادگاه ويژه كه گفتهام اين نحوه برخورد مودبانه نيست و يا لطفاً مودبانه صحبت كنيد توهين تلقي كردهاند، فحاشي و كلمات ركيك از نظر عرف روشن است ولي چون باز كردن اين مسايل لازم به نظر ميرسد يك بار ديگر مروري بر اين كلمات ميكنيم: فحاشي مثل آن است كه كسي ديگري را با كلماتي كه در عرف فحش تلقي ميشود مورد خطاب قرار دهد به نحوي كه در عرف ما جاري است و همه مصاديق آن را ميدانند مثل مادر… يا… پدر و يا امثال سگ توله و مانند اينها اما كلمات ركيك نيز كلماتي است كه عرفاً در حد فحاشي است اما نه به شدت آن چون زر نزن، خفه شو و امثال اينها… در هيچ فرهنگ لغتي نميتوان كلمه غيرمودبانه را كلمه ركيك دانست زيرا استعمال اين كلمه در موضع خود دلالت بر انتساب بيادبي (كه اين كلمه نيز نه فحاشي است و نه كلمه ركيك) ندارد بلكه به عنوان مثال اگر فرزندي مادر خود را «تو» خطاب كند اين كلمه در مورد مادر غيرمودبانه است اما مطلقاً كلمه ركيك يا فحاشي و مانند آنها نيست. بيترديد اينجانب تبعات استفاده از كلمات را در حقوق جزا با سابقه بيش از بيست سال تدريس در اين رشته و حرفه وكالت و قضاوت ميدانم و حدود و ثغور اين كلمات را ميشناسم و مشكل ميدانم كه در يك تحليل حقوقي و خارج از تعصبات كسي كلمه غيرمودبانه را توهين تلقي كند مگر اينكه مطالعه او در حقوق جزا غيركافي باشد.

علاوه بر آنكه شعبه… دادگاه عمومي ويژه در مورد توهين به قانون توجه نكردهاند مسايلي نيز در شعبه… تجديدنظر عنوان شده كه باز دلالت بر عدم توجه به مدافعات بوده است زيرا:

اولاً: دادگاه محترم تجديدنظر به دليل اينكه شهادت خارج از جلسه دادگاه بوده آن را مثبت ادعا ندانستهاند. نكته مهم در شهادت در امور جزايي صدق اظهارات شاهد است اعم از اينكه شهادت او عيني باشد يا سماعي. شهادت در خارج از دادگاه و يا در دادگاه نميتواند خدشهاي بر ماهيت شهادت وارد كند مگر اينكه دادگاه اصولاً اصل شهادت را مردود اعلام دارد. شاهدي كه در چند قدمي حادثه شهادت عيني خود را بيان ميدارد و اين مساله نيز بر دادگاه احراز ميگردد چگونه بايد اين شهادت را ناديده گرفت اگر به راستي اصل تميز حق از باطل ملاك كار است؟ من نظر دادستاني محترم را به نحوه اين شهادت و شرايط و مقتضيات آن جلب ميكنم.

اگر دادگاههايي به هر شكل و هر نحو با افراد برخورد كنند و اين حق مسلم از مردم گرفته شود كه حتي نتوانند چه در مقام دفاع از اخلاق و چه در پايگاه امر به معروف و نهي از منكر تذكري دهند و يك معلم حقوق جزا را با سابقه طولاني تدريس، قضاوت و وكالت براي اين امر محكوم كنند ديگران چگونه به دستگاه عدالت اعتماد داشته باشند؟

من از دادستان محترم كل كشور صرفاً به دليل صيانت از قانون و اينكه شعبه… ويژه و شعبه… دادگاه تجديدنظر تفسير نادرست از قانون كردهاند و رايي خلاف قانون و عدالت صادر كردهاند نقض راي و ارجاع آن را به شعبه ديگري درخواست ميكنم.

با تجديد احترام – رضا نوربها

دوستاني كه در ديوان كشور و دادگاههاي تجديدنظر از پرونده و شرايط آن باخبر بودند و با خصوصيات اخلاقي من در رعايت قانون آشنايي داشتند قصد مداخله و توصيه كردند كه ضمن تشكر از آنها تقاضا كردم كه اجازه دهند پرونده جريان عادي خود را طي كند

با توجه به لايحه تقديمي، دادستان كل كشور با اعمال ماده ۳۱ موافقت كردند و پرونده به دو نفر از آقايان دادياران ديوان كشور ارجاع شد… پس از مدتي آقايان دادياران از من خواستند كه در شعبه حاضر گردم و پس از حضور از من سوال كردند تا جريان پرونده را به طور دقيق براي ايشان بازگو كنم كه عين ماجرا را شرح دادم.

آن گاه آقايان نظريه خود را كه قبلاً نوشته بودند به من ارايه دادند كه بدون ذكر مقدمات اين نظريه كه خلاصه محتويات پرونده است نظريه ايشان را ذكر ميكنم:

نظريه: بر دادنامه دادگاه بدوي كه از جهت اساس محكوميت مورد تاييد دادگاه تجديدنظر قرار گرفته ايراداتي به شرح زير وارد است:

۱. به صراحت ماده ۸۶ تعزيرات قانون مجازات اسلامي كه ميگويد «توهين به افراد از قبيل فحاشي و الفاظ ركيكه موجب مجازات تا ۳۰ ضربه شلاق خواهد شد» توهين بيان الفاظ زشت و ناپسندي است كه در بيان عرف موجب لطمه به حيثيت افراد از جهات مختلف باشد كه آن فحاشي و عنوان الفاظ ركيكه است تحت هر عنواني كه باشد و در مانحنفيه بيان عباراتي از قبيل بهتر است مودبانهتر صحبت كنيد يا با من به نحو بيادبي رفتار كردهايد به هيچ وجه اهانت به مفهوم مقرر در قانون محسوب نميگردد.

۲. ماده ۸۷ تعزيرات كه مورد استناد دادگاه قرار گرفته نيز فقط كلمه توهين را به كار برده و منظور قانونگزار به كار بردن كلماتي نظير آنچه در ماده ۸۶ قيد گرديده ميباشد بدين معني كه اگر كسي با به كار بردن آن كلمات يا نظاير آن مقامات منظور در آن ماده را طرف اهانت قرار دهد مستوجب مجازات است كه در مورد مطروحه به هيچ وجه محكومعليه بيان چنين كلماتي ننموده است.

۳. آقاي دكتر نوربها در تحقيقات به عمل آمده عين عبارات به كار رفته را كه مورد تاييد آقاي… دادرس شعبه… قرار گرفته بدون هرگونه شائبهاي عنوان نموده و گفته است در توضيحاتي كه آقاي… از وي خواسته گفته شما نميبايستي جلو متهمين با من اين چنين رفتار ميكرديد و به اتكاي سني كه داشتهاند گلايه كردند كه به بنده بيادبي كردهاند و پس از آن دادگاه در همان حال رسيدگي به كارشان را ادامه داده و راي صادر كردهاند و اين امر ميرساند كه برخورد طرفين با هم مسالمتآميز خاتمه يافته است.

۴. آقاي… پس از توضيحات آقاي دكتر نوربها در قبال توضيحات دادگاه اعلام ميدارد: «اينجانب با توجه به اظهارات آقاي رضا نوربها از شكايت خويش انصراف مينمايم» كه با عنايت به اينكه انصراف خويش را معطوف به اظهارات آقاي نوربها مينمايد نظر بر رد توهين داشته و اظهارات وي مبين اين است كه قانع شده آقاي نوربها با توضيحاتي كه داده براي ساحت دادگاه احترام قايل است و با داشتن سوابق طولاني وكالت به خود اجازه اهانت نميدهد… به همين مناسبت نيز اعلام گذشت كرده است و با وضعيتي كه عنوان شده و با عنايت به مندرجات پرونده و توضيحات آقاي نوربها در لايحه تقديمي احكام صادر شده را منطبق با قانون ندانسته اعتقاد به طرح قضيه در ديوانعالي كشور دارد.

داديار ديوانعالي كشور

من تا آن زمان اين آقايان را نديده بودم و آشنايي با ايشان نداشتم اما ميدانستم كه از قضات باسابقه و خوشنام دادگستري هستند و بخصوص امضاكننده نظريه را كه چند سال بعد اما زود هنگام به ابديت پيوست را اولين بار بود كه ملاقات ميكردم.

پرونده پس از اظهارنظر آقايان دادياران به شعبه ۳۲ ديوانعالي كشور ارجاع گرديد كه در نتيجه شعبه پس از بررسي و ذكر خلاصه پرونده به شرح زير نقض بلا ارجاع نمود.

راي
درخصوص درخواست اعمال ماده ۳۱ آقاي رضا نوربها نسبت به دادنامه شماره… مورخ… صادره از شعبه… دادگاه عمومي تهران و دادنامه شماره… مورخ… صادره از شعبه… عمومي دادگاه تجديدنظر استان تهران كه به موجب آن نامبرده به جرم توهين به آقاي… دادرس محترم شعبهدادگاه عمومي تهران به ۵۰ ضربه شلاق قطعي محكوم شده و جناب آقاي دادستان محترم كل كشور با درخواست اعمال ماده ۳۱ وي موافقت نمودهاند ضمن صائب دانستن نظرات آقايان دادياران محترم دادسراي ديوانعالي كشور به شرح منعكس در گزارش شماره… مورخ… به استناد الف بند ۲ ماده ۲۳ قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب دادنامههاي صادره از شعبه… دادگاه عمومي و شعبه… دادگاه تجديدنظر استان تهران درخصوص محكوميت آقاي رضا نوربها به ۵۰ ضربه شلاق نقض بلاارجاع ميگردد.

عضو معاون

و بدين سان اين پرونده بسته شد اما:

نتيجهگيري

بيآنكه محكوميت نارواي ياد شده به راستي تاثيري در واكنش من نسبت به دادگاهها كه براي آنها احترام قائلم داشته باشد، بررسي اين پرونده حكايت از چند نكته بنيادي دارد:

۱. ناتواني برخي از دادگاهها در استنباط از قانون و دقت به كلمات و حدود و ثغور آنها بخصوص در امور جزايي نياز به بازآموزي دايمي قضات دارد. به نظر ميرسد كه قوه قضاييه در سالهاي اخير تا حدودي به اين مطلب توجه كرده و به بازآموزي قضات پرداخته است كه البته نتيجه آن را بايد در عمل و با توجه به آراي دادگاهها ديد.

۲. احترام به آراي دادگاهها بخصوص براي وكلا و كليه كساني كه به علم حقوق آشنايي دارند ضروري است. اما اين احترام دلالت بر بيتفاوتي نسبت به برخي برخوردهاي نامطلوب ندارد. با اين همه واكنشها در شرايط متعارف متاثر از منطق، عقل و خرد است و نه بيش از آن.

۳. قاضي و بخصوص قاضي كيفري بايد صبور، بردبار، شجاع، متعادل، خويشتندار و بويژه خوش خلق و خوشبرخورد باشد و در اين ميان تفاوتي بين شاكي، متهم، وكيل و ديگران نيست و عنوان «قاضي» با شرايط دقيق آن حكايت از آن دارد كه قاضي نبايد خشم گيرد، عصيان ورزد، كبر و غرور بفروشد و خود را موجودي متمايز از ديگران بداند هرچند اگر به واقع قاضي در معناي خاص آن باشد بيشك متمايز از ديگران است بيآنكه اين تمايز را به رخ مراجعان بكشاند.

۴. دادگاههاي عالي نسبت به دادگاههاي تالي وظيفهاي سنگين برعهده دارند، عليالاصول قضات دادگاههاي تالي تازهكار و فاقد تجربه كافي هستند، اگر بر آنها بتوان تقصير يا قصوري را بخشيد، قضات دادگاههاي تجديدنظر و ديوانعالي كشور به سختي از اين بخشش معاف هستند. دقت بيشتر در دادگاههاي تجديدنظر نسبت به آراي صادره از دادگاههاي تالي و حوصله فراوانتر از ويژگيهاي قضات تجديدنظر است و همچنين از خصوصيات قضات ديوانعالي كشور كه تظلم متظلمان را با طمانينه بخوانند و دور از احساس آنچنان تصميمگيري كنند كه متضمن عدالت و اجراي قانون باشد.

۵. حكايت از اصول مسلم حقوق جزا نه در وظيفه كه در تكليف كليه حقوقدانان اعم از قضات و وكلاي دادگستري است همين نكته در تكليف بسياري از افراد ديگر كه شايد حقوقدان نيز نباشند، وجود دارد، اين اصول هرگز در بوته فراموشي نيفتاده و در سبد خاطرههاي باطل قرار نگرفتهاند، اصول برائت، قانوني بودن جرم و مجازات، تفسير به نفع متهم و تناسب بين جرم و كيفر را بايد به عنوان نمونههايي روشن از اصولي ياد كرد كه هر قاضي كيفري بايد بدانها اعتقاد دروني داشته باشد و آنها را در وجود خود عجين نمايد.

۶. با توجه به شخصيت متهم و شرايط فردي و اجتماعي او، سوابق وي اعم از سوابق حرفهاي، تحصيلي، اجتماعي و موارد ديگر از مسايلي نيست كه تنها لايق طرح آن در تئوريهاي حقوق باشد. علوم جديد نيز اين توجه را ضروري ميشناسد و با تشكيل پرونده شخصيت و دقت به شرايط ارتكاب جرم بيشتر سعي در اصلاح و باز اجتماعي كردن دارند تا تنبيه و ارعاب. اين مساله البته نه بدان معني است كه شغل و موقعيت اجتماعي افراد آنها را از اصل تساوي قانون دور سازد بلكه اگر هدف در صدور آراي دادگاهها بيشتر اصلاح باشد توجه به اين شخصيت با توجه به اينكه در هر موردي بايد جداگانه به بررسي آن پرداخت ضروري است.

۷. شجاعت و درايت قاضي و عدم توجه او به حفظ موقعيت خود به هر شكل قلم قاضي را قوي و و راي قاضي را مستدل و مستحكم مينمايد.

۸. صدور آراي غلاظ و شداد دليل بر صلابت قاضي نيست بلكه آراي عادلانه، متكي به قانون و توجه به اصول حقوق، انصاف، علم و خرد چهره قاضي را ممتاز و موقعيت او را ثابت خواهد كرد.

۹. قاضي دادستان نيست و حكم محكوميت يا تبرئه او بايد چنان باشد كه حكايت از بيطرفي و بيغرضي او نمايد، قاضي در مقام انتقاد نيست و جو جامعه و افكار عمومي نبايد او را وسوسه كند و بر مبناي احساسات حكم صادر نمايد.

۱۰. قضات دادگاهها بخصوص بايد به حرمت وكلا كه مدافعاني سختكوش براي اجراي عدالتاند توجه كافي داشته باشند و رفتارهاي احتمالاً نارواي برخي نبايد دليل تراشي براي رفتار كلي قاضي باشد همچنان كه وكلا نيز در احترام به دادگاه به دليل مراجع اجراي عدالت نبايد قصور كنند.

۱۱. و بالاخره آنچه در ياد ميماند نه اطاق و شكل و شمايل قاضي است و نه حتي برخورد ملايم يا تند او، بلكه اين عدالت است كه در خاطرهها ماندگار ميشود و آراي دادگاهها بايد هميشه جلوهاي از عدالتي باشد كه بشر نياز دارد.