بعد از امام علي(ع) امام حسن مجتبي وقتي عدم تمايل مردم به شركت در جنگ با معاويه را مي بيند كه اين خود نتيجه استفاده ابزاري معاويه از دين و انجام تبليغات گسترده و يكسويه عليه شيعيان بود و در حقيقت چون معاويه هدف اصلي خود را رسيدن به خلافت قرار داده بود پس خود را مجاز به استفاده از هر وسيله و ابزاري مي دانست، امام حسن تن به صلح داد و حكومت را براي متقاضيانش رها كرد. عده يي همچون نويسنده كتاب شهيد جاويد بر اين عقيده هستند كه حركت امام حسين به سمت كوفه براي تشكيل حكومت اسلامي است زيرا با وجود خليفه يي فاسد چون يزيد از يك طرف و درخواست مردم كوفه از امام از سمت ديگر حجت را بر امام تمام كرده بود تا با خواست مردم مبارزه عليه حكومت ظالم را رهبري كند اما با پيمان شكني مردم كوفه و گرايش آنان به سپاه يزيد و محاصره امام در سرزمين كربلا، ايشان را ميان دو گزينه بيعت با يزيد يا جنگ قرار مي دهند.ہہ كه امام شعار هيهات من الذله را سر داده و تن به شهادت مي سپارد.14
اولين حكومت اسلامي توسط پيامبراكرم(ص) در شهر مدينه شكل گرفت. پيامبر بعد از 13 سال كه از رسالت شان مي گذشت، ضمن ملاقات با مردم مدينه در سال هاي 12 و 13 بعثت و عقد پيمان با آنها و ضمن ارسال نماينده به آن شهر، و اظهار رضايت اكثريت ساكنان مدينه تصميم به مهاجرت به آن شهر گرفتند و اولين حكومت اسلامي را پايه گذاري كردند. تدوين قانون اساسي و به رسميت شناختن حقوق تمامي ساكنان آن شهر از مسلمان و يهودي گرفته تا كساني كه بت پرست باقي ماندند(كفار)، از مهم ترين شاخصه هاي اولين حكومت اسلامي است.1 پيامبر به مدت 10 سال در مدينه در كنار مقام نبوت به امور حكومتي و سياسي جامعه اسلامي نيز رسيدگي مي كرد. سيره پيامبر اكرم(ص) در اداره جامعه و برخورد با مردم مي تواند گوياي چگونگي نگاه پيامبر به حكومت باشد. در تاريخ اسلام نمونه هاي فراواني از احترام پيامبر به آرا و نظر مردم وجود دارد. حتي مواردي ذكر شده است كه مردم از پيامبر سوال مي كردند آيا اين مطلبي كه فرموديد، وحي از طرف خداوند است يا نظر شخص شماست. در صورتي كه نظر شخصي پيامبر بود، آنان اجازه داشتند نظر خود را نيز اعلام كنند اگرچه آن نظر مخالف نظر پيامبر باشد. (ماجراي شيوه مبارزه در جنگ احد، و جنگ احزاب، كه در عدم مصالحه با قريش به مقداري از خرماي مدينه با اكثر اصحاب موافقت فرمود.) اين داستان را طبري و ديگران با اسناد خود چنين نقل كرده اند: در سال پنجم هجرت، قريش و احزاب و قبايل مشركين عرب به سوي مدينه حركت كردند و به مدت يك ماه مدينه در محاصره آنان قرار داشت. چون فشار محاصره بر مسلمانان سخت گرديد رسول اكرم(ص) براي آنكه از فشار دشمن بكاهد و ميان آنان پراكندگي پديد آورد نهاني با سران قبيله غطفان گفت وگوي صلح در ميان نهاد، كه يك ثلث عوايد خرماي مدينه را واگذارد، و آنان با قبيله و هم پيمان هاي خود برگردند. مذاكرات تا آنجا رسيد كه قرارداد صلح تنظيم گرديد و روي كاغذ آمد، ولي به امضاي طرفين نرسيد. براي تكميل و امضاي پيامبر(ص)، سعدبن عباده و سعدبن معاذ سران بزرگوار اوس و خزرج را احضار فرمود و با آنان مشورت كرد. آنها عرض كردند: يا رسول الله اين كاري است كه خود مي خواهي براي صلاح ما انجام دهي يا امر پروردگار است؟ فرمود: چون عرب يكسره هجوم آورده و با يك گمان، ما را هدف ساخته اند خواستم قدرت متحد آنان را درهم شكنم. سعدبن معاذ عرض كرد: اينك كه خداوند ما را به اسلام گرامي داشت و هدايت فرمود و به وجود تو عزت يافتيم، اموال خود را به آنها بدهيم؟ نيازي به اين كار نيست، به آنها دم شمشير تيز مي دهيم. حضرت فرمود راي راي شماست. گرچه اين مشورت با سعدبن عباده و سعدبن معاذ انجام گرفت ولي اين دو نمايندگان اوس و خزرج بودند كه اكثريت مسلمانان را تشكيل مي دادند.2
اگر به شرايط زماني اين حادثه دقت كنيم، اهميت و ارزشي را كه پيامبراكرم(ص) به راي و نظر اكثريت مردم قائل است در خواهيم يافت. جنگ احزاب است، تماميت كفر با10 هزار سپاهي، مدينه را در محاصره قرار داده، و هر لحظه امكان شكستن محاصره و تصرف مدينه وجود دارد. اما در اين شرايط هم رسول خدا كه فردي است معصوم و در مقام فرماندهي جنگ، از موقعيت موجود براي اعمال نظر خود استفاده نمي كند. حكومت اسلامي بعد از پيامبر(ص) سرنوشت ديگري پيدا كرد. پيامبر هنوز زنده بود كه احزاب سياسي در مدينه براي تصاحب قدرت شكل گرفته بودند:حزب تيم و عدي، حزب طلقا، حزب خزرجيان، حزب اوس3 و اين در حالي بود كه پيامبر در واقعه غديرخم حضرت علي(ع) را در حضور جمع كثيري از مردم به جانشيني خود معرفي كرده و حتي با وي بيعت نيز كردند. اما به علت وجود شرايط اجتماعي خاص، و زنده شدن سنت هاي قبيلگي گذشته و ترجيح دادن حكومت بر ديانت، زمينه يي شد تا احزاب متمايل به قدرت با تشكيل شوراي سقيفه، خلافت را از خانواده پيامبر بربايند. بعد از جريان سقيفه بني ساعده و انتخاب شدن ابوبكر به مقام خلافت، گردانندگان «سقيفه» معتقد بودند حكومت از هر امري بالاتر است و هر كاري در راه به دست آوردن حكومت و حفظ آن مجاز است. در ميان جمعي از مسلمانان اين انديشه ظهور كرده بود كه حكومت از همه چيز حتي از توحيد بالاتر است، و غافل شده بودند از اينكه حكومت جز وسيله يي براي اقامه حق و دفع باطل نيست، و خود هيچ ارزش و اعتباري ندارد. آنان فراموش كرده بودند حكومت وسيله يي است براي برپايي عدالت و زمينه سازي براي تربيت.4 دريافت گردانندگان سقيفه از سياست و حكومت، آنان را مجاز به انجام دادن هر كاري مي كرد.5 نيروي نظامي گردانندگان سقيفه آماده بود تا هر حركت مخالفي را سركوب كند. بدين صورت كار خلافت و جانشيني پيامبر(ص) پايان يافت و بنيان هاي جديد در سياست و حكومت شكل گرفت. اباحت وسيله در سياست، تمامت خواهي در قدرت، تحت فشار قرار دادن مخالفان به هر صورت، و بيعت اجباري و امارت سلطه از بارزترين وجوه اين سياست بود.6 يكي از افرادي كه به حضرت علي(ع) مراجعه و اعلام آمادگي كرد كه حاضر است اگر وي موافقت كند كوچه هاي مدينه را براي احقاق حق وي پر از نيرو كند، ابوسفيان بود. او به امام گفت: دست خود بگشاي تا با تو بيعت كنم: و به خدا سوگند اگر بخواهي، اين وادي را از سواره و پياده مالامال خواهم كرد.7 اما علي(ع) به رغم ظلمي كه به وي روا داشته بودند و حق او را ضمن تاكيد و اعلام پيامبر در حادثه غدير مبني بر ولايت وي بر مردم و جامعه ناديده گرفته بودند براي دست يافتن به حكومت حاضر نشد از هر وسيله يي و راهي استفاده كند و به ابوسفيان پاسخ منفي داد. (فرمودند: به خدا سوگند كه تو از اين كار جز آشوبگري قصدي نداري. به خدا سوگند ديرزماني است كه پيوسته به اسلام گزند مي رساني و بد انديشي مي كني.)8 بعد از تصدي مقام خلافت توسط سه خليفه قبل هيچ گاه ديده نشد علي(ع) در پي تضعيف حكومت قدم برداشته باشد و به دنبال تصاحب اين مقام و موقعيت برآيد در حالي كه اعلام كرد اين دوران به صورت خار در چشم و تيغ در گلو بر او گذشته است9 يعني اينكه وضعيت موجود مورد رضايت او نبوده است و شرايط حاكم بر جامعه او را آزار مي داده است اما از اين موضوع براي رسيدن به حكومت بهره نگرفته است.
بعد از ترور خليفه دوم زماني كه او شش نفر را در يك شورا معرفي كرد (علي(ع)، عثمان، طلحه، زبير، سعدبن ابي وقاص، و عبد الرحمن بن عوف) تا تكليف خليفه بعد از وي را در ميان خود مشخص كنند، شاخص ترين چهره علي و بعد عثمان بود اما عبدالرحمن بن عوف كه داراي راي تعيين كننده بود به رغم تمايل دروني به عثمان ابتدا به علي(ع) پيشنهاد خلافت داد ولي براي وي شرط گذاشت:10 شرطي كه اگر امام ذره يي مصلحت انديشي مي كرد و آن را مي پذيرفت، مي توانست به سادگي به خلافت دست يابد و بعد از دستيابي به آن شروط عمل نكند. اما نپذيرفت و عثمان خليفه شد. بعد از قتل عثمان و حضور گسترده مردم و اظهار تمايل به خلافت علي(ع) وي از پذيرش خلافت و حكومت امتناع و اعلام مي كند من براي شما وزير باشم بهتر است تا كه امير، يعني امام علي(ع) هيچ ولعي براي به دست گرفتن حكومت از خود نشان نمي دهد.11
بعد از پذيرش خلافت، در اولين حركت، وي درگير جنگ جمل مي شود. از طرفي با عزل معاويه از امارت شام حكومت خود را با خطرات ديگري روبه رو مي كند. در اين زمان مشاورين وي توصيه مي كنند شما ابتدا حكومت معاويه را در شام بپذيريد تا فتنه جمل خاموش شود. بعد وارد مبارزه با معاويه شويد. مبارزه در دو جبهه به صلاح و مصلحت حكومت شما نيست و به تداوم حكومت لطمه مي زند. اما به علت حكومت ظالمانه معاويه امام اين توصيه را نمي پذيرد. به همين جهت مردان سياسي آن روز مانند مغيره بن شعبه علي را مرد سياست نمي دانند.12
در موارد بسياري امام علي بعد از پذيرش حكومت آن را مورد مذمت قرار داده و ارزش آن را حتي به اندازه كفش هاي پاره خود نمي داند مگر اينكه با اين وسيله باعث احقاق حقوق مردم شود.13
بعد از امام علي(ع) امام حسن مجتبي وقتي عدم تمايل مردم به شركت در جنگ با معاويه را مي بيند كه اين خود نتيجه استفاده ابزاري معاويه از دين و انجام تبليغات گسترده و يكسويه عليه شيعيان بود و در حقيقت چون معاويه هدف اصلي خود را رسيدن به خلافت قرار داده بود پس خود را مجاز به استفاده از هر وسيله و ابزاري مي دانست، امام حسن تن به صلح داد و حكومت را براي متقاضيانش رها كرد. عده يي همچون نويسنده كتاب شهيد جاويد بر اين عقيده هستند كه حركت امام حسين به سمت كوفه براي تشكيل حكومت اسلامي است زيرا با وجود خليفه يي فاسد چون يزيد از يك طرف و درخواست مردم كوفه از امام از سمت ديگر حجت را بر امام تمام كرده بود تا با خواست مردم مبارزه عليه حكومت ظالم را رهبري كند اما با پيمان شكني مردم كوفه و گرايش آنان به سپاه يزيد و محاصره امام در سرزمين كربلا، ايشان را ميان دو گزينه بيعت با يزيد يا جنگ قرار مي دهند.ہہ كه امام شعار هيهات من الذله را سر داده و تن به شهادت مي سپارد.14
حاصل سخن
– در شيوه حكومت پيامبر راي و نظر مردم از اهميت زيادي برخوردار است و هيچ گاه پيامبر نظر خود را حتي در سخت ترين شرايط به مردم تحميل نمي كند.
– حكومت در ديدگاه پيامبر به عنوان ابزاري در خدمت رسالت است نه هدف رسالت.
– عدم دسترسي امام علي(ع) به مقام خلافت پس از پيامبر هيچ وقت مانع انجام وظيفه الهي وي نبود چرا كه بعد از وي نيز هيچ كدام از ائمه شيعه در راس حكومت قرار نگرفتند.
– امامان شيعه حاضر نبودند از هر وسيله يي براي رسيدن به قدرت استفاده كنند.
– امام علي(ع) زماني خلافت را پذيرفت كه عموم مسلمانان با وي به اين امر بيعت كردند.
– بعد از تصدي مقام خلافت، امام اصالت كار را بر حفظ حكومت قرار نداد، كه اگر اين گونه بود مي توانست زمان خلافت خود را طولاني تر كند.
– امام علي(ع) مصلحت انديش نبود، زيرا هيچ گاه حاضر نشد حقيقت (دين) را با عنواني به نام مصلحت مصلوب كند.
– ساير امامان شيعه نيز هيچ گاه به دنبال تصاحب حكومت بدون اقبال عمومي مردم به آنان نبودند، كه اگر چنين بود، مي توانستند همانند ساير مدعيان حكومت، به اين مقصود برسند، همچنان كه عباسيان با نام آنان به اين هدف رسيدند. نكته پاياني اينكه: حكومت در مقابل ديانت اصل نيست. هدف نيست. وسيله و ابزار است، پس چرا بايد حفظ آن بالاتر و ارجح از ديانت قرار گيرد.
*مدرس مركز تربيت معلم
پي نوشت ها:
توضيح اعتماد:در اين زمينه نظر و اختلاف نظر بسيار است از جمله اينكه شهيد مطهري معتقد است هدف اوليه امام حسين قيام براي امر به معروف و نهي از منكر بوده است.
1- جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، ص 154
2- آيت الله نائيني، تنبيه الامه و تنزيه المله، شركت سهامي انتشار، چاپ هشتم، سال 1361 ه.ش، ص 82
3- آيينه وند، صادق، تاريخ سياسي اسلام، ص 96
4- دلشاد تهراني، مصطفي، ميراث ربوده، ص 82
5- تاريخ طبري، ج 3، ص 202 (به نقل از ميراث ربوده)
6- ميراث ربوده، ص 83
7- تاريخ طبري، ج 3، ص 209
8- همان
9- شهيدي، سيدجعفر، ترجمه نهج البلاغه، خطبه سوم، ص 10
10- فياض، علي اكبر، تاريخ اسلام، ص 155
11- نهج البلاغه، خطبه سوم، ص 11
12- آيت الله نائيني، تنبيه الامه و تنزيه المله، ص 32
13- نهج البلاغه، خطبه 33
14- صالحي نجف آبادي، شهيد جاويد، ص 224
منبع: روزنامه اعتماد، تاریخ 11 شهریور 1388