هو
121
شرح مختصري از ساختمان بقعه
حسينيه
كتابخانه
مدفونين مزار متبرك سلطاني
حضرت آقاي سلطانعليشاه
حضرت آقاي نورعليشاه ثاني
حضرت آقاي صالحعليشاه
حضرت آقاي رضاعليشاه
حضرت آقاي محبوبعليشاه
شرح مختصري از ساختمان بقعه
زمانيكه پيكر مطّهر مرحوم حضرت آقاي حاج ملّا سلطان محمد گنابادي (سلطانعليشاه) به خاك سپرده شد مجموعه مزار سلطاني تپهاي مرتفع و مجاور قبرستان و خالي از هرگونه ساختمان بود كه مرحوم حضرت آقاي حاج ملّاعلي نورعليشاه گنابادي فرزند ارشد و جانشين طريقتي ايشان، ابتدا آن تپه را تسطيح كرده که بعدها «صحن بالا» ناميده شد و بطور موقت اطاق كوچكي بر سر قبر بنا نمودند و در اطراف آن با نقشه كامل پايههاي قوي و ديوارهاي محكم و راهروهاي وسيع ساخته شد امّا چون دوره حيات ايشان پس از پدر بزرگوار مدّت زيادي طول نکشيد و در اين مدت گرفتار صدمات و اذيتهاي مخالفين بودند موفق به انجام ساختمان بقعه نشدند.
پس از رحلت حضرت آقاي نورعليشاه جناب آقاي حاج شيخ محمدحسن بيچاره بيدختي (صالحعليشاه) فرزند ارشد و خليفه ايشان منظور آن حضرت را تعقيب نموده و با جديتي خستگيناپذير در اتمام ساختمان بقعه و بنا و تكميل ساير قسمتهاي آن همّت گماشتند و پس از تكميل ديوارها، سقف بزرگ مرتفعي روي پايههاي اصلي به شكل گنبد زده شده و در تاريخ دهم ربيعالاوّل1345 هجري پوشش اوّل گنبد خاتمه يافت.
داخل بقعه بشكل مربع و به وسعت 8×8 متر ميباشد و ارتفاع سقف داخلي 5/14 متر است كه با وضع بسيار زيبا و جالب توجهي آئينهكاري شده و چهار در زيباي نفيس منبت شده از چوب گردو و شمشاد براي چهار طرف بقعه تهيه شد که عرض هريك از درها 45/2 متر و ارتفاع بدون هلال 88/2 متر و با هلال 68/3 متر است.
كاشي كتيبه داخل بقعه هم به خط ثُلث اسامي مباركه ائمه اطهار عليهم السلام و اولياي كبار است كه اسامي مقدّسه با طلا نوشته شده است.
ديوارهاي اطراف داخلي بقعه از كف تا ارتفاع 2/1 متر سنگ مرمر بسيار زيبائي نصب گرديده كه بر استحكام پايهها و زيبائي بقعه افزوده است.
در چهار طاقچه جنوبي بقعه شرح حال مختصر مرحوم حضرت آقاي سلطانعليشاه و در طاقچه پنجم شرح حال حضرت آقاي نورعليشاه و در سه طاقچه ديگر شرح حال حضرت آقاي صالحعليشاه روي كاشي تماماً به خط نستعليق توسط استاد عبدالرسولي نوشته و نصب شده است.
پوشش دوم گنبد در سال 1370 قمري با بتون آرمه و تيرآهن شروع شد و در مدت يكسال خاتمه يافت.
در سمت شمال صحن بالا، صحن ديگري است به نام «صحن پائين» كه از صحن بالا دوازده پله پائين ميرود و در سمت جنوب صحن بالا كه توسط نرده آهني جدا شده صحن وسيعي است با حجرات متعدّد و مفروش و داراي اثاثيه لازم به نام «صحن كوثر» و درسمت مغرب صحن پائين صحن جديدي توسط حضرت آقاي حاج سلطانحسين تابنده گنابادي(رضاعليشاه) ساخته شد كه محل اين صحن قبلاً كاروانسرا و مشهور به رباط بود كه توسط حضرت آقاي نورعليشاه ساخته شده بود. بقيه كاروانسرا را فرزندان حضرت آقاي صالحعليشاه وقف بر مزار نمودند حضرت آقاي رضاعليشاه اقدام به ساختمان آنجا به نام« صحن جديد» نمودند و حجراتي در قسمت شرقي صحن وصل به صحن پائين متصل به اطاقهاي غربي صحن پائين ساخته شد و صحن بسيار زيباي خوبي احداث گرديد كه تعداد صحنهاي مزار با اين صحن جديد چهار صحن ميشود.
نكته جالب اينكه در ساخت مزار نامبرده، حضرت آقاي نورعليشاه شخصاً، علاوه بر نظارت مستمر، خود نيز مانند بقيه كارگران بعنوان نماد (سمبليك) مشغول بكار ميشدند و به تأسي از ايشان بقيه فقرا و اقوام در كار ساختمان مزار شركت ميكردند. حتي منقول است وقتي آقاي رحمتعليشاه مدتي در بيدخت اقامت كرده بودند ايشان هم روزي چند ساعت در مزار براي كمك به كارگران مشغول به كار ميشدند و به اين ترتيب روح همكاري در ايجاد اين مكان مقدس كه هر كسي دلبستگي خاصّي به آن داشت در همه به وجود ميآمد.
اين رويه همين طور در زمان حضرت آقاي صالحعليشاه نيز ادامه يافت.
مرحوم آقاي سلطانعلي سلطاني در خاطرات خود نقل مينمودند كه حضرت آقاي صالحعليشاه نيز در موقع ساخت مزار متبرك خود با كارگران كار ميكردند و در موقع كار هريك از فقرا، ميهمانان را كه براي زيارت ايشان ميآمدند به كار دعوت مينمودند، از جمله آقايان مشيرالسلطنه و ديگران در اين كار شركت مينمودند. حتّي يك بار كه شوكتالملك در ضمن سفرش به زيارت ايشان آمده بود با كِبَر سن قدري كار كرد، ميگفتند در موقع ساخت گنبد همه اقوام و بستگان صفي تشكيل داده بودند و گِل و آجر را دست به دست ميدادند و خود حضرت آقاي صالحعليشاه در انتها، گِل را دريافت و گنبد را آجرچيني مينمودند تا كار گنبد به اتمام رسيد.
و با روية اتخاذ شده هريك از فقرا و اهالي محل خود را در اين مزار از نظر معنوي سهيم ميدانند.
حسينيه:
در زمان حضرت آقاي نورعليشاه بناي حسينيهاي در سمت مغرب صحن بالا بطرز چهار طاقي ايجاد و در زمان مرحوم حضرت آقاي صالحعليشاه حسينيهاي بزرگتر در غرب حسينيه اول بهمان نقشه ساختمان شد كه بعداً حسينيه اوّلي جزء صحن گرديد و چون در اين اواخر گنجايش جمعييت را نداشت لذا در تابستان 1387 قمري توسط حضرت آقاي رضاعليشاه ساختمان ديگري به مساحت تقريبي 360 متر مربع وصل به حسينيه سابق بنا گرديد و در تاريخ رمضان سال 1388 قمري پايان يافت و در شب 21 رمضان همان سال افتتاح گرديد. اين حسينيه كه درب اصلي آن از صحن بالا باز ميشود، دربي هم به صحن مخصوص خودش دارد زيرا در قسمت جنوبي حسينيه نيز صحن مفصّلي با گلكاريهاي زيبا تأسيس شد كه يك در از حسينيه به آن صحن باز ميشود و آنرا«صحن تكيه» مينامند و مربوط به حسينيه است و در حقيقت پنجمين صحن مزار ميباشد.
كتابخانه:
مزار متبّرك داراي كتابخانه رسمي است كه در سال 1303 شمسي از طرف حضرت آقاي صالحعليشاه در طرف شمال غربي صحن محلي براي ساختمان جديد كتابخانه پيريزي شد بعداً ساختمان كتابخانه توسط حضرت آقاي رضا عليشاه تعقيب و تكميل شد و در بيست و هشتم جمادي الاولي 1388 (1347 شمسي) مصادف با روز تولد حضرت آقاي سلطانعليشاه افتتاح گرديد. ولي متأسفانه سالها كمتر مورد استفاده قرار ميگرفت، تا اينكه كتابخانه بزرگ جديدي در بيرون از محوّطه در ضلع شمالي مزار توسط حضرت آقاي حاج دكتر نورعلي تابنده «مجذوب عليشاه» تأسيس و درسال 1383 شمسي افتتاح گرديد. اين كتابخانه در سه طبقه به متراژ 1500 مترمربع داراي سالن سخنراني، مخزن كتاب، موزه و سالن قرائت است كه اكنون مورد استفاده مراجعين قرار ميگيرد.
مدفونين مزار متبرك سلطاني 1
حضرت آقاي سلطانعليشاه
مرحوم حاج ملا سلطان محمّد گنابادي سلطانعليشاه فرزند ملا حيدر محمّد بن دوست محمّدبن حاج محمّد بن حاج قاسمعلي از طائفه خزاعه بنياسد كه غالباً از پيروان مولي علي عليه السلام بودهاند و بواسطه توفيق و همّت در دفن شهداي كربلا از طرف امام سجّاد عليه السلام مورد عنايت واقع و تعليقه رضايت مرحمت فرموده و اميراحمد و اميرمحمّد خدمت امام رضا عليهالسلام رسيده تعليقه را خدمت ايشان ارائه دادند آن حضرت آنان را بيچاره خطاب فرموده منسوب به خود نموده فرمان معافي از چوپانبيگي و عوارض ديواني مرحمت فرمودند و از آن زمان به بعد به عنوان بيچاره مشهور گرديدند و در زمان صفوّيه نيز فرمان حضرت را ارائه داده و از طرف آنها هم معافي گرفتند.
حاج قاسمعلي از زهاد و عبّاد و دانشمندان بوده و اولاد او غالباً از علما و مرجع عموم و بعضي هم از درويشان نعمتاللهي و عموماً معروف به نيكي بودهاند.
حاج ملّاسلطان محمّد در شب سهشنبه بيستوهشتم جماديالاولي 1251 قمري متولد شد. در سهسالگي پدرش به عزم هندوستان مسافرت كرده. بعد از ايشان خبري نرسيده و مفقودالاثر شدهاند و من بعد تحت سرپرستي برادر بزرگتر و پرستاري مادرش كه درميان زنان به زهد و عبادت معروفيت داشته، قرار گرفت.
از طفوليت نزد مادر و برادر و ساير مردم به فطانت و عقل و ذكاوت مشهور بوده و در پنج سالگي به مكتب رفته در مدّت قليلي قرآنخوان و صاحب سواد فارسي شد بعد بواسطه عدم مساعدت مالي به كار مشغول و از تحصيل منصرف گرديد در هفده سالگي شوق تحصيل علم شدت يافته با جدّيت در قريه بيلند به تحصيل مشغول و در اندك زماني عربيت و مقدمات را تكميل و براي تحصيل بيشتر و درس فقه و اصول به مشهد و بعد به عتبات عاليات مسافرت كرده و چندي در درس مرحوم حاج شيخ مرتضي انصاري فقيه و اصولي بزرگ شرکت نموده و علوم متداوله زمان را تكميل نموده و به درجه اجتهاد نائل گرديد و به ايران مراجعت و چندي در تهران بوده و مورد علاقه طلاب واقع گرديده و بعداً بواسطه حسد بعضي از آنان ناچار به حركت شده و به سبزوار براي تكميل علوم معقول خدمت حاج ملا هادي رسيده و در اندك مدتي بر اقران سبقت گرفته مورد لطف استاد واقع گرديد ولي باز هم همواره در جستجوي حقيقت بود و گمشدهاي داشت كه در طلب آن پويان بود تا آنكه تقدير الهي و اشاره حاج ملا هادي او را به خدمت حاج محمد كاظم سعادتعليشاه اصفهاني كه در آن موقع عازم زيارت مشهد مقدس و وارد سبزوار شده بود رسانيده و عواطف دروني او تحريك شده پس از حركت ايشان به مشهد در طلبش عازم مشهد گرديد و از آنجا به اصرار و امر جناب آقاي سعادتعليشاه به گناباد رفته ازدواج نمود و بعداً ديوانهوار به سوي اصفهان رفت و خدمت جناب سعادتعليشاه رسيد و به شرف فقر مشرف گرديد و مرحوم سعادتعليشاه قبلاً فرموده بود آتش شوقي از خراسان شعلهور شده و قريباً خواهد رسيد و پس از آمدن ايشان فرموده آن آتشي كه گفتم اين شخص بود. در سبزوار هم گفته بود مقصود من از مسافرت همين شخص بود و پس سه روز بعد از تشرف فرموده بود راهي كه يك نفر سالك جدّي در شصت سال ميپيمايد اين آخوند خراساني در سه روز پيمود.
درسال 1284 قمري از طرف حضرت آقاي سعادتعليشاه اجازه ارشاد يافته و به سلطانعليشاه ملقب گرديده و به سمت جانشين تعيين شد و پس از سال 1293 هجري كه پير بزرگوارش ترك قالب جسماني نمود جانشين ايشان گرديد و همه فقرا به او روي آوردند. در سال 1305 هجري به قصد حجّ و زيارت خانه خدا حركت كرد پس از يازده ماه مراجعت نمود.
در گناباد بواسطه اينكه حضرتش مورد توجّه و علاقه خاصّ و عام گرديده بود مورد حسد و دشمني واقع و در صدد ايذا وآزارش بودند تا آنكه تصميم به قتل او گرفتند و در شب شنبه بيست و ششم ربيع الاول سال 1327 هجري چند نفر طبق قرار قبلي از ديوار منزل بالا رفته و از شاخه درختي كه در محوطه متصّل به خانه مسكوني واقع و نهر آب هم در آن جاري بود پائين آمده و جنابش که هنگام سحر براي تجديد وضو به آنجا رفت بر گلوي او فشار آورده و او را مخنوق نموده و در آب انداختند، چون بازگشت او بطول انجاميد اهل خانه براي تحقيق بيرون آمدند و پس از جستجوي زياد با آن وضع اسفانگيز روبرو شده و جسد را در آب مشاهده كردند، فوري جسد را بيرون آورده و مشغول معالجه گرديدند ولي درمان سودمند نشد و كار از كار گذشته و روان پاكش قالب تن را تهي نموده و به فضاي عالم قدس پرواز كرده بود. رحمةالله عليه.
پس از آن فرياد شيون و زاري از خانه بلند شد و به جناب حاج ملاعلي نورعليشاه خليفه و فرزند ايشان اطلاع دادند و در اندك مدتي تمام بيدخت پر از ناله و شيون شده و جنازه را با تجليلي بينظير حركت داده در زمين مرتفعي كه مشرف به قبرستان بود دفن نمودند كه اكنون زيارتگاه دلهاي آگاه و محلّ توجه سالكان راه ميباشد.
از آن جناب تأليفات و آثار بسياري بر جا مانده است كه مهمترين آنها عبارتند از: تفسير بيان السعاده (تفسير عرفاني تمام قرآن به زبان عربي در چهار جلد)، ولايتنامه، بشارةالمؤمنين، مجمعالسّعادات، تنبيةالنائمين، و توضيح؛ كه همگي به زبان فارسي است وكتاب ايضاح كه آخرين تأليف ايشان به زبان عربي است.
حضرت آقاي نورعليشاه ثاني
جناب آقاي حاج ملّا علي گنابادي فرزند جناب آقاي سلطانعليشاه، خليفه و جانشين پدر بزرگوار ملقب به نورعليشاه ثاني مولد شريفش بيدخت، تولدش در هفدهم ربيع الثاني 1284 هجري، مادر والاگهرش در دو سالگي آنجناب رحلت نموده و جنابش صورتاً و معناً تحت سرپرستي والد بزرگوارش قرار گرفت و پس از تحصيلات مقدماتي در خدمت پدر و وصول به سن بلوغ از حضورش تلقين ذكر و فكر يافت. آنگاه براي تكميل تحصيل به مشهد مقدّس مشرف و چون براي جستجو و تحقيق در مذاهب شوري عظيم در سر داشت در سال 1300 هجري قمري از مشهد به مسافرت پرداخت و هفت سال در كشورهاي افغانستان و هندوستان و كشمير و حجاز و عراق و يمن و مصر و شامات و ساير بلاد عثماني شروع به تحقيق نمود و چون رويه پدر را بر حقّ دانست به خانقاه آنجناب مراجعت و به رياضت و عبادت مشغول شد تا در رمضان 1315 از طرف آن حضرت مامور دستگيري و ارشاد به لقب نورعليشاه مفتخر گرديد.
بعد از شهادت پدر بزرگوار به موجب نص صريح برمسند ارشاد و راهنمايي سالکان طريق اليالله متمکن گرديد و در سفري كه در پانزدهم ربيع الاول 1337 به كاشان فرمود مسموم و به درجه شهادت نائل و در مقبره مرحوم سعادتعليشاه واقع در حرم حضرت عبدالعظيم شهر ري مدفون گرديد. طاب ثراه.
جناب نورعليشاه كتابهاي بسياري نوشتهاند كه تعدادي از آنها مفقود و تعدادي موجود است. مهمترين آنها عبارتند از: رساله صالحيه، نجدالهدايه، ذوالفقار (در تحريم كشيدن ترياك)، سلطان فلك سعادت، سلطنةالحسين، و رجوم الشياطين.
حضرت آقاي صالح عليشاه
حضرت آقاي حاج شيخ محمد حسن بيچاره بيدختي صالحعليشاه خليفه و فرزند حضرت نورعليشاه ثاني در هشتم ذيحجه سال 1308 قمري مطابق بيستوچهارم تيرماه سال 1270 شمسي تولد يافت.
در ابتداي مراهقت شروع به خواندن و نوشتن نموده و پس از فرا گرفتن قرآن مجيد و كتب فارسي به تحصيل عربيت مشغول و علوم متداوله قديمه را خدمت جد بزرگوار و پدر عاليمقدار در بيدخت فراگرفت و در سال 1327 قمري پس از شهادت جد بزرگوار به تهران حركت و به امر پدر براي تكميل تحصيلات به اصفهان عزيمت نموده، در بيستم شعبان 1328 از طرف آن حضرت مجاز در اقامه جماعت شده و در يازدهم ربيعالثاني 1329 به دستگيري و ارشاد طالبان مفتخر و به صالحعليشاه ملقب گرديد. درسال1330 قمري بر حسب امر پدر به مكّه معظّمه مشرف شدند و در رمضان همان سال هم از طرف پدر به جانشيني تعيين گرديد. جنابش مرتباً مانند پدر و جدّ بزرگوارش گرفتار آزار معاندين بود ولي تحمّل مينمود. پس از رحلت پدر عاليقدر به موجب فرمان ايشان برسرير ارشاد قرارگرفته و مشغول هدايت طالبان و سالكان و اعانت و رسيدگي به كارهاي مردم و انجام امور خيريه شد و مسافرتهاي عديده در داخل و خارج ايران نمود. ازجمله چندين سفر به عتبات عاليات و اماكن مقدسه سوريه و اردن توفيق يافت. در رجب 1373 قمري بر اثر ابتلا به كسالت به تهران حركت و به دستور اكيد اطباء و مساعدت استخاره به منظور عمل جراحي عازم سوئيس و پس از دوماهونيم توقف در بيمارستان آنجا مستقيماً به تهران مراجعت و چندي براي بهبودي كامل اقامت نمود و در زمستان همين سال به گناباد مراجعت كرده و بعداً سه سفر يكي در اول سال 1375 قمري و دومي در سال 1380 و سومي در محرم 1385 به زيارت عتبات و مكّه معظّمه و مدينه منوّره مشرف گرديد و در تمامي مدتي كه در گناباد توقف داشت به هدايت طالبين و تربيت سالكين و اعانت مساكين و امور خيريه از قبيل احداث و تعمير ساختمانهاي عامالمنفعه و تعمير مزار متبرك جد بزرگوار اشتغال داشت و در عين حال به امور كشاورزي مشغول و از آن طريق امرار معاش مينمود. آثار عامالمنفعه جنابش در همه قراء گناباد موجود و كمتر محلّي است كه آثار خيرّيه ايشان در آنجا ديده نشود. عصرها به درس تفسير و بيان حقايق دين ميپرداخت. در تابستان 1345 شمسي بارها مبتلا به كسالت و چند روزي بستري ميبود و چون مختصر بهبودي مييافت جهت رفع نگراني فقرا ترك بستر مينمود تا آنكه در روز چهارشنبه هشتم ربيعالثاني 1386 دفعتاً انقلاب حالي پيدا شد و در اواسط شب پزشكان را مرخص فرمود ولي مجدداً در سحرگاه همين شب مطابق پنجشنبه نهم ربيعالثاني و ششم مرداد 1345 هنگام اذان صبح حالشان منقلب شده و روح مقدسشان به عالم قدس پرواز نمود. جسد پاك ايشان با تجليلي كه تا آنروز در گناباد بينظير بود تشييع و در جوار جدّ بزرگوارشان به خاك سپرده شد و يك جهان معرفت و علم زير خاك تيره پنهان گرديد. آن جناب در سال 1329 قمري با صبيه خالوي خود آقاي ملامحمّد صدرالعلما ازدواج نموده هفت فرزند ذكور و يك دختر از ايشان باقي مانده كه ارشد آنان حضرت حاج سلطانحسين تابنده رضاعليشاه جانشين منصوصشان است.
از ايشان رساله شريفه پندصالح به زبان فارسي كه درعين اِعجاز جامع دستورات شريعتي و طريقتي است، و همچنين مکاتيب عديده عرفاني که برخي از آنها در کتاب نامههايصالح جمعآوري گرديده، برجاي مانده است.
حضرت آقاي رضاعليشاه
حضرت آقاي حاج سلطانحسين تابنده گنابادي رضاعليشاه خليفه و فرزند حضرت آقاي صالحعليشاه در تاريخ 28 ذيحجه 1332 قمري(25 آبان سال 1293 شمسي)در بيدخت متولد شد. جنابش پس از گذراندن دوره رضاعت و صباوت، مقدمات ادبيات فارسي و عربي و سپس دروس عاليه فقه و اصول فلسفه و منطق را نزد والد ماجدشان و اساتيد محلي تعليم يافت و به سرعت ترقي كرد ولي تحصيل علوم ظاهري باعث تشفي خاطر نشد و با لبي تشنهي معرفت در تاريخ دهم ربيعالثاني سال 1349 قمري خدمت حضرت آقاي صالحعليشاه وارد سلوك اليالله گرديد. و چون اساتيد محلي روحيه علمي ايشان را اقناع نميكردند در سال 1351 قمري براي تكميل تحصيلات به دارالعلم آن زمان اصفهان تشريف برد، در آنجا از اساتيد مشهور زمانه استفاده فرمود و علوم عقلي و نقلي و همچنين عرفان نظري را عميقاً فرا گرفت. غير از علوم مذكور، هيأت، رياضيات، طب سنتي و علوم غريبه را نيز در آنجا نزد اساتيد فن آموخت. همچنين در اصفهان موفق به اخذ چندين اجازه روايت گرديد. سپس براي آشنائي با علوم جديد به تهران آمد و در دانشكده معقول و منقول و دانشسراي عالي مشغول تحصيل شده و در سال 1318شمسي با درجه عالي از هردو دانشكده فارغ التحصيل شد. و پس از پايان تحصيلات علمي براي درك مصاحبت پدر بزرگوار و مرشد عاليمقدارشان عازم بيدخت شد و براي كسب معيشت از دسترنج خود، همچون اجداد بزرگوار خويش به شغل شريف كشاورزي اشتغال ورزيد، و در عين حال يكي از علوم اسلامي را تدريس ميفرمود. پس از مجاهدات و رياضات نفسانيه در 15 شعبان 1369 قمري از طرف پدر بزرگوار مجاز به اقامه جماعت و تلقين اوراد و اذكار لساني گرديد و در يازدهم ذيقعده همان سال(سوم شهريور 1329) به ارشاد طالبان با لقب «رضاعلي» مفتخر شد و در ذيقعده سال1379 به جانشيني پدر عاليمقدار با لقب مبارك رضاعليشاه معين گرديد و پس از آنكه روح مقدس حضرت آقاي صالحعليشاه به محبوب پيوست به موجب فرمان معظمله عهدهدار سرپرستي فقراي نعمتاللهي گنابادي شد. جناب آقاي رضاعليشاه اسفار زيادي به مكّه و مدينه و عتبات عاليات مشرف و در هر سفر به ملاقات حضرات علماي اعلام و مراجع عظام موفق شدند. در يكي از اين سفرها نيز در نجف اشرف از طرف حضرت آيتالله كاشفالغطاء موفق به اخذ اجازه اجتهاد گرديد. سفرهائي نيز براي ابلاغ حقايق ايماني و عرفاني و سير آفاق و انفس به ديگر ممالك عربي و همچنين افغانستان و پاكستان و هندوستان و بعضي كشورهاي اروپائي نمودند. ايشان چند سال آخر حيات صوري در تهران ساكن بوده و رسيدگي به امور فقرا مينمود. جنابش اشتياق وافر به انجام امور عامالمنفعه و خيريه از قبيل احداث مسجد، حسينيه و تعمير و ترميم قبور مطهر ائمهاطهار(ع) و بزرگان دين داشتند كه از آن جمله ميتوان از آثار خيرّيه ايشان در گناباد و همچنين از احداث مجدد حسينيه عضدالملك(اميرسليماني) تهران و تأسيس درمانگاه صالح در مجاورت آن نام برد. حضرتش در حفظ كيان و استقرار اسلام جد بليغ داشتند و در ترويج دين مبين اسلام و مبارزه براي امور شرع ميكوشيدند و با حضرات علماي اعظام ارتباط داشتند و مورد تكريم و اعزاز معظّملهم بودند و با وجود اشتغالات متفاوت ديني از مطالعه و تحقيق علمي و تأليف كتب در زمينههاي مهم عرفاني، فلسفي، كلامي و تاريخي غافل نبودند. لذا آثار بسياري اعم از مقاله و متجاوز از بيست كتاب از ايشان برجاي مانده است. جنابش در اواخر عمر غالباً بيمار بودند و دو هفته آخر حيات صوري را در بيمارستان بستري شدند كه متأسفانه در سحرگاه 11 ربيعالاوّل 1413 مطابق 18 شهريور 1371 قالب تن را تهي و روح مقدسشان به وصال دلدار نائل گرديد و كنار مزار پدر و جدّ اعلاي بزرگوارشان در بيدخت پس از تشييع جنازه با شكوهي به خاك سپرده شدند. آن جناب در سال 1316 شمسي ازدواج كردند و ثمرهي اين ازدواج دو فرزند ذكور و سه فرزند اناث است كه ارشد فرزندان ذكور ايشان جناب آقاي حاج عليتابنده محبوبعليشاه جانشين منصوص ايشان ميباشند.
مهم ترين آثار عرفاني و علمي ايشان عبارتند از: تجلّي حقيقت در اسرار فاجعه كربلا، تاريخ و جغرافياي گناباد، نابغه علم و عرفان(در احوال حضرت آقاي سلطانعليشاه)، رهنماي سعات، نظريه مذهبي به اعلاميه حقوقبشر، قرآن مجيد و سه داستان اسرارآميز عرفاني، كتاب رفع شبهات، و آخرين كتاب ايشان سه گوهر تابناك از درياي كلام الهي است.
حضرت آقاي محبوبعليشاه
جناب آقاي حاج عليتابنده محبوبعليشاه اوّلين فرزند ذكور حضرت آقاي حاج سلطانحسين تابنده رضاعليشاه در تاريخ سهشنبه هفتم ذيالحجّة الحرام 1364 قمري مطابق با 22 آبان 1324 شمسي در تهران متولد گرديد، ايشان دوران كودكي را در تهران و گناباد، دارالارشاد حضرات اقطاب اخير سلسله نعمتاللّهي، در ظلّ عنايات پدر بزرگوار وجدّ عاليمقدار، حضرت آقاي صالحعليشاه، بهسر برده و مقدّمات علوم ديني و ادبي و سالهاي اوّل مدرسه را در آنجا نزد پدر بزرگوار و اساتيد محلّي فرا گرفتند. سپس به اشاره پدر عزيز براي ادامه تحصيل به تهران آمدند. تحصيلات متوسطه را در رشته ادبي در دبيرستان دارالفنون به پايان برده و در خرداد ماه 1342شمسي فارغ التحصيل گرديدند. در تمام مدت تحصيل مستقيماً و غيرمستقيم تحت مراقبت و تربيت پدر بزرگوار بوده و ايشان نظارت ميفرمود. در اين ايام كراراً به موطن عزيز خود بيدخت مسافرت مينمودند و به مرور درد طلب الهي و راهيابي به طريق حقيقت در جانشان افزون ميگشت تا اينكه در روز يكشنبه 15 ربيعالثّاني 1384 قمري برابر اوّل شهريور 1343 شمسي مقارن ولادت حضرت حاج ملّاعلي نورعليشاه ثاني به دست مبارك حضرت آقاي صالحعليشاه و به دلالت پدر گرامي و با حضور شيخ مكرّم مرحوم آقاي حاج سيد هبةالله جذبي(ثابتعلي) مشرّف به فقر و ايمان شدند.
ايشان تحصيلات عالي را در دانشگاه مشهد و دانشكده ادبيات دانشگاه تهران به پايان برده و در تير ماه سال 1348 موفق به اخذ درجه ليسانس در رشته زبان و ادبيات فارسي گرديد. در اين ايام نيز به منظور تأمين هزينه تحصيل در دبيرستانهاي تهران تدريس ميفرمود. پس از فارغالتحصيلي از دانشگاه نيز در سال 1351 شمسي به دستور والد مكرّم براي امرار معاش از دسترنج خود، وارد شركت نفت گرديده و تا سال 1368 كه براي قبول وظائف محوّله فقري به درخواست خود بازنشسته شدند، در همانجا اشتغال داشتند.
آن بزرگوار پس از رحلت حضرت آقاي صالحعليشاه در ششم مرداد سال 1345 و جانشيني حضرت آقاي رضاعليشاه مورد عنايات و توجّهات خاصّ ايشان قرار گرفت. هم چنين به دستور پدر مكرّم مأمور به تحصيل علوم ديني و اخذ دستورات سلوكي و رياضات شرعي نزد مرحوم آقاي حاج سيدهبةالله جذبي شدند و ابتدا متفرّقاً و سپس بهطور منظم از سال 1358 تا هنگام در گذشت جناب آقاي جذبي در سال 1364 اين مهم ادامه يافت، تا اينكه توفيق رفيق گرديد و مجاهدات ثمر داد و ايشان در تاريخ 15 شعبان سال 1401 قمري (28 خرداد 1360 شمسي) موفّق به اخذ اجازه امامت جماعت فقرا از جانب حضرت آقاي رضاعليشاه شدند و اين اجازة مكتوب در 8 مهرماه سال 1365 شمسي رسماّ اعلام و قرائت گرديد.
پس از طي مراتب سلوك و تهذيب نفس، چهار سال بعد در شب قدر 21 رمضان 1405 قمري (20 خرداد 1364) فرمان دستگيري طالبان و راهنمائي جويندگان راه براي ايشان با لقب مبارك «محبوبعلي» از طرف پدر بزرگوار صادر شد.
جنابش از سال 1358 شمسي كه حضرت آقاي رضاعليشاه در تهران ساكن شده بودند، درك فيض حضورشان ميكردند و در سفر و حضر غالباً در خدمتشان بودند و موسيوار از خضر راه درس عشق ميآموختند. ايشان در اوايل سال 1345شمسي موفّق به تشرّف به خانه خدا و انجام حجّ تمتّع گرديد. در سال 1351 نيز در خدمت والد معظّم و در سال 1353 همراه با والده مكرّمه توفيق زيارت خانه خدا و عمره مفرده يافتند و در همين سفر به سير آفاق به كشورهاي سوريه، مصر و لبنان نيز مسافرت كردند همچنين در سال 1355 در خدمت پدر و پير بزرگوار به زيارت عتبات عاليات مشرّف شده و با مراجع بزرگ شيعه ملاقات فرمود.
ايشان در سال 1355 شمسي با صبيه محترمه مرحوم آقاي عبدالعلي شيداني ازدواج كرد كه حاصل اين وصلت دو فرزند ذكور به نامهاي رضا و رحمتالله است.
حضرت آقاي رضاعليشاه چندي بود كه به الهام غيبي مترصّد بودند كه فرمان جانشيني در طريقت را براي فرزند برومند خود مرقوم نمايند و حتّي در ضمن نامهاي به جناب آقاي جذبي به اين مسئله اشاره كرده بودند، ولي به دلايلي در اين كار درنگ ميفرمودند تا اينكه در چند رؤيا حضرت آقاي صالحعليشاه ايشان را مأمور به اين كار كردند و بالاخره معظّمله در عيد غدير سال 1406 قمري(دوم شهريور 1365 شمسي) فرمان خلافت فرزند مكرّم را مرقوم فرمودند و به تناسب اوضاع چند بار ديگر در زمانهاي مختلف كتباً بر اين فرمان تأكيد كردند.
وقتي حضرت آقاي رضاعليشاه در چهارشنبه يازدهم ربيع الاول 1413(18 شهريور 1371 شمسي) روح مقدّسش ترك اين عالم فاني كرده و به جانان پيوست، ايشان بنا بر نصّ صريح با قلبي اندوهگين و چشمي خونبار بر مسند ارشاد طريقهي نعمتاللّهي گنابادي نشستند و به تكليف معهود فقري خود اقدام نمودند.
آن بزرگوار بسيار خليق و مهربان بود. با فقرا با نهايت ملاطفت و خدمت و با خويشاوندان به مهر و ادب و با دشمنان به مدارا و با عموم به حسن سلوك رفتار ميفرمود. با اينكه ايام ارشادشان بسيار كوتاه و اندكي بيش از چهار سال بود ولي در همين مدّت قليل به مصداق «الاسماء تنزل من السماء» محبوب دلهاي همه از دوست و بيگانه شده بود. آن چنان دل در گرو دلدار داشت كه بدن خاكي تحمّل روح ملكوتي ايشان را نميكرد و بيصبرانه منتظر بود كه به وصال برسد. كراراً به نزديكان فرموده بود كه ايام من كوتاه است، و از اين جهت خود را به جدّ اعلاي خويش حضرت نورعليشاه ثاني تشبيه ميفرمود و عبارت «ناگهان بانگي برآمد، خواجه رفت» را متذكّر ميشد. رحلت پدر بزرگوار جراحت عميقي در قلب مهربان ايشان وارد كرده بود كه با هيچ مرهمي درمان نميشد. با همه شدّت حال محبّت به حضرت محبوب و غلبهي حالت جذبه بر سلوك، از توجّه به آداب شريعت مطهره و رسيدگي به احوال فقرا غفلت نميكردند و به وصيت پدر بزرگوار اعتلاء لواي فقر را قلباً و ظاهراّ طالب بودند. در مجالس فقري عموماً متذكّر دستورات شريعتي و طريقتي شده و همگان را دعوت به جمع احكام شريعت و آداب طريقت ميفرمود و بدين منظور چندين تذكاريه منتشر فرمود. با وجود وقت كم به مطالعه و تحقيق علاقه داشته و آثاري نيز تأليف و تدوين نموده بودند كه اهمّ آنان عبارتند از : خورشيد تابنده در شرح احوال و آثار حضرت آقاي رضاعليشاه، رساله حضور قلب، ظهور العشق الاعلي، عهد الهي و رساله در جبر و تفويض. مكتوباتي نيز از ايشان باقي مانده كه حاكي از احاطه علمي آن جناب است.
آن حضرت كه دوران حيات ظاهري خود را كوتاه ميديدند و بر علوّ مراتب ظاهري و باطني عمّ معظّم خويش حضرت آقاي حاج دكتر نورعلي تابنده كه سمت مشاورت پدر بزرگوار و خود ايشان را نيز داشتند، واقف بودند، در همان روز رحلت حضرت آقاي رضاعليشاه يعني در 18 شهريور 1371 شمسي اجازه اقامه نماز جماعت در مجالس فقري و سپس در نهم ربيع الثاني 1413 قمري (15 مهر 1371) مصادف با سالگرد رحلت حضرت آقاي صالحعليشاه اجازه دستگيري و تلقين ذكر و فكر را براي ايشان با لقب مبارك «مجذوبعلي» مرقوم فرمود، و به اشاره الهيه در تاريخ سهشنبه 22 ربيعالثاني سال 1413 قمري(22 مهر ماه 1371) مصادف با چهلمين روز رحلت آقاي رضاعليشاه، معظّمله را به وصايت معنوي و جانشيني خويش تعيين كردند و در فرمان مربوطه متذكّر شدند كه ايشان مراتب فقر و فنا را طي كرده و صدر صافي و قلب وافي يافتهاند.
چهار سال سپري شد و روز به روز درد فراق و شوق وصالشان افزوني مييافت و در ماههاي آخر شدّت گرفت. در اوايل زمستان سال 75 به سبب كسالتهاي عارضه و هم چنين تقاضاهاي مكرّر فقراي خارج از كشور، به كشور آلمان مسافرت كردند و بلافاصله بستري شده و مورد عمل جراحي و مراقبتهاي پزشكي قرار گرفتند، اين سفر سه هفته به طول انجاميد و در آنجا در جلسه آخر فقري با لحن عجيبي از همه فقراي مقيم خارج خداحافظي كردند، خداحافظي براي عزيمت به وطن عزيز ظاهري ايران و پرواز به وطن باطني ملكوت اعلا، در تهران نيز در صبح جمعه قبل از شروع ماه مبارك رمضان، خطاب به فقرا فرموده بودند: اين آخرين جمعهاي است كه من به حسينيه ميآيم. در حالي كه حاضرين مجلس، اين فرمايش را حمل بر شروع ماه رمضان و تعطيلي موقت مجلس صبحهاي جمعه تصوّر ميكردند، مراد ايشان خبر از رحلت قريبالوقوع خويش بود. چند هفته قبل از رحلت نيز شش تلگراف را براي آقايان مشايخ سلسله مرقوم فرموده و در داخل دو پاكت در بسته و مهر شده قرار داده و نزد يكي از فقرا به امانت گذارده بودند تا پس از رحلتشان مخابره شود، در اين تلگرافها خبر از ترك عالم فاني داده و جانشين خود را حضرت آقاي مجذوبعليشاه معرفي كرده و دستور به متابعت از ايشان داده بودند.
از ابتداي ماه رمضان وضعيت جسماني آن محبوب رو به ضعف ميرفت و روز قبل از رحلت ميفرمودند كه چند شب است نميخوابم، با اين همه و با وجود كسالت زياد فريضه روزه را ترك نكردند، در سحر روز پنجشنبه ششم رمضان تلفني با عمّه مكرّمه خود در بيدخت تماس گرفته و اشاره به آمدن خود كرده بودند، در اين چند روز حالت مهماني را داشتند كه به ضيافتي فراخوانده شده و منتظر رفتن است تا اينكه متأسفانه در صبح پنجشنبه ششم رمضان سال 1417 قمري(27 دي سال 1375 شمسي) به عارضه ايست قلبي از قيد و زحمت تن جسماني رهايي يافته و روح مقدّسش به وصال محبوب رسيد.
فرداي آن روز پيكر مطهّر ايشان در ميان انبوه عزاداران از تهران تشييع شد و طي مراسم عزاداري با شکوهي در مزار سلطاني بيدخت مجاور قبر مطهّر پدر و اجداد مكرّم به خاك سپرده شد. رحمةالله عليه
پانوشت:
1- سه شرح حال آتي براساس كتيبههايي است كه در محل مزار نصب گرديده است.
منبع : وب سايت مزار سلطاني