مطلب اول :
۰۷ آبان ۱۳۸۶
سخن گفتن در باب مولانا، كار دشواری است. او مانند اقیانوس عظیم و عمیق است و ما ناظرانی ایستاده بر ساحل، یا شاید به قول حافظ «گمشدگان ره دریا» كه هر چه به دوردست این اقیانوس نظر می افكنیم، پایان آن را نمی توانیم دید. امواج ریز و درشت این دریای سترگ و سهمگین، دایماً به ما می رسد و چشم و دلمان را می رباید. گاهی دستی در آب زلال آن می شوییم و گاه نیز اگر جرات كنیم پایی درون آن می نهیم و در نزدیكی ساحل شنایی می كنیم، اما دریای اندیشه اقیانوس جان مولانا كجا و ما كجا. زبان و قلم در برابر آن روح آسمانی و آن دل شیدا و آن اندیشه نیرومند و پرتكاپو عاجز می ماند و در وصف ذوق و هنر و ظرافت طبع و لطافت سخن او ناتوان می گردد.
مطلب دوم :
همان اندازه كه برگزاری كنگره هایی مثل علامه بلاغی برای اسلام و جامعه اسلامی مفید است برگزاری كنگره هایی مثل مولوی تاسف بار است. به همان میزان که از خدمات ارزشمند دولت،
حمایت و تشکر می کنیم، برگزاری کنگره مولوی را نیز محکوم می نمائیم.
خوارج مردمی عبادت پیشه و متنسك بودند. شبها را به عبادت میگذراندند. بیمیل به دنیا و زخارف آن بودند. ابن عباس آنها را چنین وصف كرد: “از كثرت عبادت پیشانیهایشان پینه بسته است. دستها را از بس روی زمینهای خشك و سوزان زمین گذاشتهاند و در مقابل حق به خاك افتادهاند همچون پاهای شتر سفت شده است”. خوارج به احكام اسلامی و ظواهر اسلام سخت پایبند بودند. دست به آنچه خود آن را گناه میدانستند نمی زدند. از كسی كه دست به گناهی میزد بیزار بودند. غلام یكی از آنان به زیادبنابیه گفت نه روز برایش غذائی بردم و نه شب برایش فراشی گستردم. روز را روزه بود و شب را به عبادت میگذرانید.
خوارج مردمی جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و نادانی حقایق را نمی فهمیدند و بد تفسیر میكردند. همه كسریهای خود را میخواستند با فشار آوردن بر روی ركوع و سجودهای طولانی جبران كنند.
مردمی تنگ نظر و كوته دید بودند . در افقی بسیار پست فكر میكردند . اسلام و مسلمانی را در چهار دیواری اندیشههای محدود خود محصور كرده بودند . مانند همه كوته نظران دیگر مدعی بودند كه همه بد میفهمند و یا اصلا نمیفهمند و همگان راه خطا میروند و همه جهنمی هستند . اینگونه كوته نظران اول كاری كه میكنند و اینست كه تنگ نظری خود را به صورت یك عقیده دینی در میآورند ، رحمت خدا را محدود میكنند ، خداوند را همواره بر كرسی غضب مینشانند و منتظر اینكه از بندهاش لغزشی پیدا شود و به عذاب ابد كشیده شود . بعضی از خشك مغزان را میبینیم كه جز خود و عدهای بسیار معدود مانند خود ، همه مردم جهان را با دید كفر و الحاد مینگرند و دائره اسلام و مسلمانی را بسیار محدود خیال میكنند . خوارج زود تكفیر و تفسیق میكردند تا آنجا كه اسلام و مسلمانی را منحصر به خود میدانستند و سایر مسلمانان را كه اصول عقائد آنها را نمیپذیرفتند كافر میخواندند. هر صاحب فضیلتی را به نوعی متهم كردند به طوری كه در تاریخ اسلام كمتر صاحب فضیلتی را میتوان یافت كه هدف تیر تهمت این طبقه واقع نشده باشد . یكی را گفتند منكر خدا ، دیگری را گفتند منكر معاد ، سومی را گفتند منكر معراج جسمانی و چهارمی را گفتند صوفی ، پنجمی را چیز دیگر و همینطور ، به طوری كه اگر نظر این احمقان را ملاك قرار دهیم هیچوقت هیچ دانشمند واقعی مسلمان نبوده است .
برداشت از کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) اثر ارزشمند استاد مطهری
دانلود کتاب کامل از سایت استاد