بنابراین به طور کلی می توان گفت سطح خداشناسی که خداوند در اختیار بشر قرار داده بالاتر از خداشناسی است که چند هزار سال پیش بوده ، در هر زمینه ای نگاه کنیم همین است . اگر در علوم مادّی مثل فیزیک ، شیمی نگاه کنیم ، اطلاعاتی که امروز بشر در این زمینه دارد خیلی زیاد است . در علوم انسانی و در سایر موارد نیز همین طور است . از اینجا این نتیجه را می گیریم که حرکت بشر رو به جلو و رو به تکامل است .
در ازدواج بایستی خانواده هایتان « کفو » هم بوده ، یعنی هماهنگ باشند[1]
بِسْمِ اللهِ الرّحْمنِ الرَّحیم .
سوالی راجع به خلقت پرسیده اند . یک بار راجع به خلقت جهان و این ستاره ها صحبت کردم . برای اینکه آن حرف را بهتر درک کرده و حس کنیم مثالی می آوردم ، کسی گفته بود کره ی زمین در این فضای وسیع به منزله یک ارزن – شاید بعضی از شماها ارزن ندیده باشید – روی دریا قلزم است . به اصطلاح آن وقت ها دریای قلزم بزرگترین دریا بوده است . حال تو خود حساب کن یک آدم روی این ارزن ( کره زمین ) هستی و چه حسابی داری ؟ برای اینکه تفاوت و نسبت بین ارزن و دریای قلزم را درک کنید فیلم هایی که ستاره ها را نشان می دهد تماشا کنید ، ستاره ها مثل چادر است همه نقطه نقطه و همه مثل یک کره ی زمین و شاید کره ای است ده برابر کره ی زمین و همه در حال حرکت هستند ، حالا اگر دست ما باشد هر ثانیه ده تصادف می شود همان طور که می بینیم جاده هایی به این وسعت مع ذلک باز هم تصادف می شود . ولی خداوند اینها را به گونه ای ساخته که همه حرکت می کنند و هیچ کدام با هم برخورد نمی کنند مگر مواقعی که مقدّر الهی است . این خلقت که به این عظمت است ( اگر بخواهیم در مورد آن فکر کنیم در ذهن ما نمی گنجد . ) پیغمبر می گوید : هدفش چیست ؟ خداوند در یک حدیث قدسی می گوید : کنْتُ کنزاً مخْفِیَّاً فَأَحْبَبْتُ الْخَلْقَ لِکیْ أًعْرَفَ[2] ، برای اینکه شناخته شوم نه اینکه فقط بر ما شناخته شود . آیا این خلقت و عظمتی که هست برای بشر است ؟ همین بشر دو پایی که ما هستیم و نسل ما ؟ اینها در مقابل اراده ي خدا چه ارزشی دارد ؟ ما باید این فکر را بکنیم که همه چیز در جهان در حال تکامل است . فیزیکی که در مدرسه درس می دهند و در زندگی معمولی ماست می گوید : هیچ چیز حرکت نمی کند مگر محرّکی داشته باشد . یک وسیله ، بی حرکت اینجا هست تا یکی با دست خود آن را تکان بدهد ، در این صورت آن هم حرکت می کند . پس اصل بر این است که همه چیز ساکن است مگر محرّکی باشد . بعد با تحقیقاتی که درون جسم کردند دیدند ذرّاتی با هم ترکیب شده و جسم را تشکیل داده اند ، آن ذرّات را بررسی کردند به مولکول و اتم رسیدند و دیدند اتم هم داخل آن حرکت می کند . این جسم که در نظر ما مجموعه ی آن ساکن است ، در درون خود همیشه حرکت دارد و الکترون ها مرتب می چرخند و حرکت می کنند . اصل بر این شد که همه چیز در دنیا در حال حرکت است . حالا این حرکت باید نقطه ی مبدأ و مقصد داشته باشد . مبدأ موجودات همین وضعی است که دارند از همین نقطه حرکت می کنند به کدام سمت ؟ یا أَیُّهَاالْإِنْسانُ إِنَّک کادِحٌ إِلی رَبِّک کدْحاً فَمُلاقیهِ[3] در این آیه به موجودات دیگر کار ندارد ، می گوید : ای انسان تو خود به سوی خدا روانه ای . البته خدا این طور نیست که روی تختی نشسته باشد و ما همه به سوی او برویم . می توانید در مورد معنویت مطلق آن فکر کنید . نکته ی دیگر اینکه خداوند گفت : من آدم را که آفریدم عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها[4] همه چیز را به او یاد دادم . آن آدم واقعی یعنی حضرت آدم علیه السلام که ظاهراً به اندازه ی بچّه ي شش یا ده ساله ی ما علم هایی که ما امروز می گوییم را نداشت . آن وقت نمی دانستند چنین چیزی هست . پس آدم که خداوند فرمود : عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها آدم نوعی بود ؛ یعنی به نوع آدم و نسل آدم همه چیز را یاد دادیم . این تعبیری است برای اینکه بگوییم : عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها این آدمی که امروز هست با آدمی که روز اوّل خدا خلق کرد از همه جهت تفاوت دارد . خداشناسی او با خداشناسی آن وقت ها فرق دارد ، به دلیل اینکه مثلاً یهودی ها خداشناس بودند و به موسی علیه السلام می گفتند : ما می خواهیم خدا را ببینیم . ولی آن که امروز خداشناس است می داند که خدا دیدنی نیست . حتی موسی علیه السلام پیغمبر بود عرض کرد : رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْک[5] خدایا خود را به من نشان بده که تو را ببینم . ( البته آن کسی که خداشناس نیست که اصلاً به خدایی معتقد نیست . ) آن که خداشناس است ، امروز می داند این طور نیست که خدا خود را نشان دهد . پس می بینیم بشر امروز در دین داری ترقّی کرده . حالا بعضی ها از این صحبت استفاده نکنند ، آن حرف دیگری است ، فرض کنید امروزه بشر به کره ی ماه می رود ولی ما که نمی توانیم به کره ی ماه برویم . بنابراین به طور کلی می توان گفت سطح خداشناسی که خداوند در اختیار بشر قرار داده بالاتر از خداشناسی است که چند هزار سال پیش بوده ، در هر زمینه ای نگاه کنیم همین است . اگر در علوم مادّی مثل فیزیک ، شیمی نگاه کنیم ، اطلاعاتی که امروز بشر در این زمینه دارد خیلی زیاد است . در علوم انسانی و در سایر موارد نیز همین طور است . از اینجا این نتیجه را می گیریم که حرکت بشر رو به جلو و رو به تکامل است . به عبارتی یعنی این بشر حرکت دارد . در آن کلاسی که خداوند مدرّس آن است و ( عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها ) به آدم همه چیز را تعلیم داد ، در آن کلاس ، بشر وارد می شود و درس می خواند . بعضی ها از این درسی که خدا مجّانی می دهد بهره می برند و در کلاس می مانند و گوش می دهند و برخی گوش نمی دهند . خدا درس خود را می دهد ، آنها نیز سر کلاس نمی نشینند ، ولی به طور کلی رو به جلو هستند . وقتی می گوییم : خداوند این جهان را آفرید و این بشر را خلق کرد در واقع بشر در حدّ اعلا و تکامل خلقت منظور است ؛ ولی بشر فقط بنده و شما نیستیم . از چند هزار سال پیش و معلوم نیست تا چند صد هزار سال آینده ، بشر رو به جلو می رود . این بشر بر همه ی این جهان تسلّط خواهد داشت ( منظور نسل ما خواهد بود ، نه خود ما ) ولی معلوم نیست چند هزار سال دیگر باشد . و در بعضی اخبار و آیات حتی از بشر تجلیل کرده اند و به او اشرف مخلوقات گفته اند . البته آن بشری که مرتب سر این کلاس می نشیند و رو به تکامل هم می رود ، در نتیجه به روزگاری می رسد که تمام جهان در اختیار او است .
فیلم های علمی تخیلی مثل سیاره ی میمون ها ، ماشین زمان و مگس را دیده اید چیزهایی که من دیده ا م نه به لحاظ سینمایی یا قصّه بودن ، بلکه به لحاظ اینکه فکر و تخیّل سازنده ی آن در همین زمینه هایی که خدا آفریده رو به جلو است و آینده را حدس می زند ؛ یا به عبارتی به خیال خود حدس می زند که چنین خواهد شد . بشری هم که چنین چیزی تخیّل کرده و سپس خلق می کند ، می تواند چنین کاری را انجام دهد . مثل کسی که ماشین حساب را اختراع می کند ، حتماً خود او محاسبه بلد است . زمانی که فردی از بشر به امر الهی گوش دهد و به این کلاس درس توجّه کند رو به جلو رفته و همین فرد حدس می زند که آتیه او چه خواهد بود .
سوال دیگری در مورد ازدواج رسیده که البته در موارد متفاوت پاسخ آن فرق می کند و جواب ، حل مشکل آن شخص نیست ، بلکه امر کلی است . ازدواج از لحاظ دو نفری که زن و شوهر باشند ، امر فطری است و هیچ درسی نمی خواهد . چون بشر ، حیوانی اجتماعی است و بعد از ازدواج باید در جامعه زندگی کند و آداب آن جامعه را بداند . مجموعه ی آداب و اطلاعات و سرنوشت جامعه را فرهنگ می گویند . قاعدتاً فرهنگ این دو نفر باید با هم متناسب باشد . یکی از شرایطی که در ازدواج گفته اند و صحیح است و باید در ازدواج توجّه کنند ، این است که «کفو» هم باشند . «کفو» نه اینکه از لحاظ مالی باشد ، البته همه ی اینها موثر است ، ولی «کفو» یعنی خانواده هایشان همسنگ باشند تا هر چه این می گوید او بفهمد و هر چه او می گوید این بفهمد . برای مثال فرض کنید یک مرد مسلمان ایرانی با زنی غیر مسلمان یا غیر ایرانی ازدواج کرده ، زن می گوید : پس فردا به جشن عروسی برویم . شوهر می گوید : من نمی آیم : زن می گوید : باید برویم و در نتیجه با هم دعوا می کنند . حال چرا مرد نمی آید ، چون پس فردا روز عاشوراست ، زن که خبر ندارد عاشورا چیست در نتیجه می گوید : با من لجبازی می کند . مثال کوچکی زدم تا ببینید بین اینها این طور اختلافات پیدا می شود و خیلی تفاوت ها هست . قبل از ازدواج اگر مرد و زن در دو فرهنگ مختلف پرورده شده اند باید بدانند و خودشان قبلاً مشکلات را حل کنند .
[1]صبح چهار شنبه ، تاریخ 23 / 5 / 1387
[2]بحارالانوار ، مجلسی ،لبنان ، موسسه الوفا بیروت ،1404 ق ، ج 84 ،ص 198 .
[3]سوره انشقاق ، آیه 6
[4]سوره بقره ، آیه 31
[5]سوره اعراف ،آیه 143