Search
Close this search box.

نهضت هاي صوفيه

Imageنهضت شیخ خلیفه

دعوت وی منجر به تاسیس حکومت سربداران شد،این شیخ زاهد در بین متصوفه آن عهد ،نام ونشانی نداشت اما بعدها خرقه شیخ وسلسله اورا از طریق همین زاهدآملی به بایزید بسطامی رساندند…

نهضت شیخ حسن جوری

 طریقه شیخ خلیفه را شاگرد ومرید پرشوری بنام شیخ حسن جوری ادامه داد.قول "حافظ ابرو"که می گوید:هرکس دعوت داعیان وی را می پذیرفت نامش را ثبت می کردند واورابه تهیه آلت حرب وآمادگی جهت خروج وعده می دادند،باید درست باشد.اینکه شیخ درنامه خود که نسخه آن درتاریخ "حافظ ابرو" و "روضه الصفای میر خواند"موجود است…

 

نهضت هاي صوفيه

 نوشته شده توسط احمدی افزادی

 

نهضت شیخ خلیفه

دعوت وی منجر به تاسیس حکومت سربداران شد،این شیخ زاهد در بین متصوفه آن عهد ،نام ونشانی نداشت اما بعدها خرقه شیخ وسلسله اورا از طریق همین زاهدآملی به بایزید بسطامی رساندند،فقهای شهر اقوال اوراموجب تحریک عامه ومحبوبیت اورامعارض اقتدار خویش می دیدند امری که فقها را از تعالیم شیخ خلیفه ناراضی می ساخت،سخنان تحریک آمیز او بود که طبقات روستایی ومحترفه شهری را از تحمل جود وتعدی حکام وارباب قدرت سرزنش  می کردوچون با انتساب خویش به طریقه بایزید،ظاهرا تعلیم خود را دایر برلزوم قیام برحکام جور به طور مستقیم با تعلیم سری امام صادق که با یزید شاگرد ومرید خاص او خوانده می شد،مربوط می نمود،توجه وعلاقه عوام شیعه را هم در سبزوارجلب وتامین نمود.پیروان وی در واقع وی رابه چشم یک شیخ کبری ومرشد راستین تلقی می کردند،به اولقب قطب العارفین وشیخ بزرگوار داده بودند،شیخ خلیفه ظاهرا به تحریک مخالفان،شبانه در مسجد به قتل رسید،قاتل هم معلوم نشد وقضیه را نوعی خودکشی نشان دادند.

نهضت شیخ حسن جوری

 

طریقه شیخ خلیفه را شاگرد ومرید پرشوری بنام شیخ حسن جوری ادامه داد.قول "حافظ ابرو"که می گوید:هرکس دعوت داعیان وی را می پذیرفت نامش را ثبت می کردند واورابه تهیه آلت حرب وآمادگی جهت خروج وعده می دادند،باید درست باشد.اینکه شیخ درنامه خود که نسخه آن درتاریخ "حافظ ابرو" و "روضه الصفای میر خواند"موجود است،   می گوید :خلقی بسیار که از همه جا روی به وی می آورند"به طلب نجات آخرت"می آمده اند،نشان می دهدکه دعوتش جنبه مذهبی داشته است واحتمالا طبقات شیعه را برضد حکام وفقهای سنی متحد کرده است.در واقع با آنکه قیام سربداران سبزوار هم درباشتین به وسیله یک دسته از مریدان وی آغاز شد،خود شیخ ظاهرا بدان سبب که نقشه ای وسیعتر داشت،به طور جدی در قیام باشتین وارد نشد.مع هذا در جنگی که بین سربداران با معزالدین کرت روی داد،شیخ حسن کشته شد.جناح شیخ حسن چند سال بعد به رهبری درویش رکن الدین که ار شاگردان شیخ حسن جوری بود،دوباره در سبزوار قیام کرد.چنانکه تاثیرنهضت آنها از همان اوایل عهد سربداران مازندران راهم که شیخ خلیفه با آنجا روابط دیرینه داشت نیز در گرفت ونهضت دیگری که مخصوصا با نام سید قوام الدین مرعشی مربوط بود،نوعی دولت سربداری سادات را درآن نواحی بوجود آورد.

 

نهضت سید قوام الدین مرعشی

وی که در تاریخ مازندران به میر بزرگ معروف بود،در آغاز به سید عزالدین سوغندی که  سید اعظم خوانده می شد پیوست.با وفات سید عزالدین ،قوام الدین مرعشی در آمل به نشر دعوت وترویج تعالیم وعقاید  طریقت منسوب به شیخ حسن جوری پرداخت وبساط ارشاد گسترد ،وی توانست با غلبه درویشان نوعی حکومت سربداری از آنگونه که بوسیله شیخ حسن وشیخ خلیفه درخراسان تبلیغ می شد در مازندران به وجود آورد.اما اختلاف محلی وظهور تیمور،ادامه آن طرز حکومت سربداری راکه چیزی جز هرج ومرج وغوغا نبود،غیر ممکن ساخت.بعد از سید قوام الدین(متوفی781)قلمرو اوبین اولادش تقسیم شد هرچند ظهور تیمور به استقلال آن خاندان خاتمه داد .در هر حال مقارن انقراض نهضت سربداران سبزوار وخاتمه استقلال سادات مرعشی به وسیله تیمور گورکان ،یک نهضت صوفیانه دیگر که مقدماتش به وسیله فضل الله استر آبادی به وجود آمد.

نهضت شیخ فضل الله استر آبادی

وی که ظاهرا شهاب الدین وبه قولی جلال الدین لقب داشت.نسبت خود رابه جعفر بن موسی بن جعفر می رسانیده،از پاره ای تعالیم اومثل گرایش به تاویل ظواهر عبادت وعلاقه به معانی اعداد وحروف،تاثیر عقاید باطنی واسماعیلی پیداست وبعضی محققان عنوان یمنی راکه درشجره النسب او هست نیز مویدی برای احتمال ارتباطش با باطنیه شمرده اند،وی در این دوره همچنین پاره ای از دعاوی منسوب به حلاج راهم تجدید کرد ومریدانش مثل مریدان حلاج وی را همچون مظهر وتجسم الهی والوهیت تلقی می کردند وآثار اورراکه شامل:جاودان نامه،محبت نامه وعرش نامه می شد،کتاب الهی می شمردندووی علاوه برتبحر در فقه وعلوم شرعی با حکمت وعرفان ابن عربی وحلاج آشنایی داشته وبه خاطر زهد وریاضت فراوان مورد توجه مریدان بوده است،به هر حال این گونه عقاید ومقالات سبب شده است که فقها ومتکلمان قشری ،اورا به متبدعه منسوب دارند واهل الحاد واباحه بخوانندوچنانکه از ماخذ حروفیه بر می آید در 740هجری در استر آباد ولایت یافت ودر سن پنجاه وشش سالگی به سال796 به قتل رسید.دربین پیروان معروف فضل الله از ابولحسن دستگردی معروف به علی الاعلی ،سید عماد شاعر معروف به نسیمی،سید اسحاق معروف به مرشد خراسان وسید صاین الدین اصفهانی مشهور به ابن ترکه می توان نام برد.

شیخ صفی الدین اسحاق اردبیلی

چنانکه نهضت صفویه هم هرچند بعداز شیخ صفی الدین شکل گرفت.شیخ صفی الدین چنان که از قول پسرش صدر الدین نقل است خودش مدعی بود که در نسبت وی سیادت هست اما  صدر الدین ظاهرا به همان سبب که پدرش به اظهار این امر اصرارنداشت،نمی دانست یا شاید نمی خواست اظهار کند که علوی است یا شریف ،واین امر مشتبه ومکتوم ماند.از قول مولف علم آرای عباسی بر می آید"مدتی به اکتساب فضائل وکمالات صوری پرداخت"واین کمالات او،لامحاله،آن اندازه بود که قرآن را حفظ کرد،در فرایض وسنن وقوف تمام یافت،چنانکه از لغات عربی وفارسی وترکی ومغولی هم بهره مند گشت وبه قول مولف روضات الجنان  از اشعار ونکات ولطایف نیز محتظی شد.از خصوصیات اخلاقی وی که بعدها در طریقت اواثر گذاشت میتوان گفت که وی هیچ وقت "من" نمی گفت ورسم تواضع درویشان راکه عبارت بود از سر نهادن در قدم شیخ،به شدت منع می کرد .باسلاطین وامراء تواضعی نشان نمی داد ویک بار به پسرش ضدر الدین گفته بود:پیش انبای دنیا خود را فروتن نباید کرد چون درآن حال ایشان بیهوده خود را به چیزی می گیرند ومی پندارند انسان از آنها طمع چیزی دارد .در اردبیل در خانقاه شیخ زاهد گیلانی ،این صوفی ریاضت پیشه اردبیل (شیخ صفی الدین)تمام اوقات خود را در ریاضتهای سخت می گذرانید ووغالبا واجد مکاشفات نورانی وواقعات روحانی بود.در هر حال زاهد اردبیلی عنوان صفی الدین راهم از شیخ زاهد گیلانی دریافت کردوتدریجا مورد توجه خاص شیخ زاهد شد،چنانکه همه جا مخاطب واقعی شیخ بود ودختر خود بی بی فاطمه را تزویج شیخ صفی الدین کرد،این مصاحبت میان آن دو سی وپنج سال طول کشید وچون شیخ زاهد وفات یافت(700هجری)صفی الدین اردبیلی در طریقت صوفیه به وجود آورد منسوب به شیخ زاهد گیلانی بود.سر انجام شیخ صفی الدین در روز دوشنبه دوازدهم محرم سنه735هجری بعد از نماز صبح در سن هشتاد وپنج سالگی وفات یافت.

شیخ صدر الدین

وی که به موجب وصیت پدرش صفی الدین جانشین اوگشت،هنگام تصدی مسند ارشاد سی ویک سال داشت.اهتمام او در نبای گنبد شیخ صفی الدین نیز که گویند نبای آن به مدت ده سال طول کشید ،خانقاه اورا اهمیت فوق العاده ای بخشید.ظاهرا خود شیخ چندی بعد از مراجعت از سفر حج در سن نود سالگی درگذشت.

خواجه سلطان علی

وی که معروف به سیاه پوش بود بعد از شیخ صدر الدین،مسند ارشاد طریقت صفوی را عهده دار شد،عنوان سیاه پوش بر او بخاطر پوشیدن لباس سیاه بوده است وبه گفته وی به خاطر عزاداریش برمظلومان آل علی است.در طریقت به طریق آباء ومشایخ سلسله خویش می رفت واظهار تشیع وی جز بر عده ای خاص روشن نبود،گویند وی هنگام بازگشت از حج در فلسطین به سال830بدرود گفت وهمانجادر قدس خلیل مدفون گردید وبعد از پسرش شیخ ابراهیم معروف به شیخ شاه متصدی ارشاد در خانقاه صفوی شد.

 

 

شیخ بدرالدین

درحدود760در سماونا نزدیک ادرنه به دنیا آمد،نهضت وقیام شیخ بدر الدین دربحبوحه منازعات اولاد بایزید ایلدرم ومقارن بابروز نا امنیها وپریشانیهایی که پدید آمد در دنبال تاخت وتازهایی که تیمور انجام داد ووفات سلطان بایزید در بلاد عثمانی روی داد.بعد از غلبه ای که محمد (سلطان محمداول)بر امیر موسی پیدا کرد ،شیخ بدر الدین هم با ذلت تمام تبعید گشت(817هجری)شیخ بدر الدین که در نیقیه اقامت جست درخفا به نشر عقاید وافکاری پرداخت که مبتنی بر دعوی مهدویت بود وبا اخذ وتلفیق پاره ای از مبادی تصوف ابن عربی وبرخی عقاید غلاه شیعه توانست تعداد کثیری عناصر ناراضی را بر ضد سلطان با مقاصد خود همراه کند،سلطان محمد که احساس خطر می کرد برایشان توفیق یافت وشیخ بدر الدین به امر وی محاکمه ومصلوب شد.

شیخ ابراهیم

درمدت بیست ویک سالگی  که وی بعد از خواجه علی  درخانقاه اردبیل عنوان شیخ ومرشد داشت،نشر دعوت سری صفویه از طریق ارسال خلفا وداعیان به اطراف واکنان،موافق بابرنامه ای دقیق ومنظم دنبال می شد.خانقاه شیخ صفی ،مملو از ظروف واوانی سیم وزر شد،وشمایل شیخ پادشاه نبود.بعد از مرگ ششمین به پسرش جنید معروف به، سلطان جنید، به خلافت رسید.

سلطان جنید

که مریدان پدر ،وی را شیخ کامل تلقی می کردند ،رکن اعظم ارشادش :تحریض ارباب ارادت به غزا وجهاد کفار نابکار بود"جهان شاه قراقویونلو که خود شیعه بودند نسبت به فعالیت شیخ جنید سوء ظن برد وجنید با اصرار عمومی خود جعفر برای جلوگیری از هرگونه جنگ وخشونتی به ناچار به دیار بکر درنواحی شمال بین النهرین رفت وبه مدت سه سال نزد اوزن حسن امیر ترکان که از طایفه آق قویونلو بود ،ماندبعد از گذشت سه سال هنگام بازگشت به اردبیل به فکر افتاد تا به بهانه اعلام غزوه با طوایف چرکس به حدود شروان لشکرکشی کند،اما آنجا با مداخله شروانشاه – خلیل سلطان-  که خود مدافع وحامی طوایف چرکس می دانست مواجه شد.کار به نزاع کشید ودر جنگی که روی داد ،صوفیان مغلوب شدند وجنید که به دست اعدا گرفتار شد،به امر شروانشاه به قتل رسید وبه قولی در ضمن جنگ کشته شد.با مرگ جنید انتشار نهضت صفویه دچار وقفه گشت.پسر او که بعدها شیخ حیدر خوانده شد تقریبا یک ماه بعد از مرگ پدر به دنیا آمد ودر درون دستگاه اوزن حسن تحت قیومت خود او بزرگ شد ومع هذا نهضت صوفیان اردبیل پایان نیافت.اسمعیل پسر کوچک شیخ حیدر بعد از سالها تواری در گیلان ،بالاخره به کمک صوفیان ومریدان خویش ،نهضت صفوی را به ثمر رسانید.

دربین نهضتهای صوفیه از نهضت اخوان آباد قطب الدین انصاری به خاطر جنبه جدایی طلبی آن ،واز نهضت پیرروشان به خاطراشتمالش بر نوعی دعوت جدید نیز در اینجا باید یاد کرد.

نهضت اخوان آباد

در واقع بیشتر طرح یک نوع مدینه فاضله صوفیانه رادر بر دارد که وجود آن رسایل قطب بن محیی بن محمود جهرمی ،معروف به عبدالله قطب یا قطب الدین انصاری ،مستفاد می شود،اما چون طرح نهضت ظاهرا مقارن شروع به اجرا متوقف مانده است در تاریخ انعکاس روشنی ندارد.بنای آخوان آباد وشروع اخوان به هجرت از جهرم به آنجا ،مخصوصا که این حرکت در نظر مخالفان به مفهوم تمهید مقدمه ای جهت شروع به مخالفت وحمله به آنها تلقی می شده است. ظاهرا طرح یک نوع نهضت دینی بوده است که می خواسته است طریقه اهل سنت را در مقابل توسعه آنچه نزد وی رفض وبدعت خوانده می شده است احیاء کند،اما غلبه صفویه بر فارس واحیانا وفات شیخ ظاهرا مقارن همان تحقق یا ادامه نهضت راکه تازه همان ایام آغاز شده است مانع شده است.داعیان این مکتب طریقت خود را بر "احیاء سنت رسول الله"اظهار می کردند.

نهضت پیر روشان

که مخالفانش وی را پیر تاریک خواندند،بایزید انصاری که سلسله روشانیه ونهضت پیر روشان بدو منسوب است در سنه931 در چالند ولادت یافت .بر اثر مکاشفات ورویاهایی که برایش حاصل آمد خود را "پیر کامل"خواند ومدعی ارتباط با خضر واطلاع بر اسم اعظم ووصول به مقامات انبیاءگشت،بالاخره با دعوی مهدویت تا به تعبیر خود اوهادویت، به نشر دعوت جدیدی پرداخت که هر چند خشم ومخالفت علماء ومتشرعه  رابرانگیخت.به هر حال با آنکه نهضت روشانیه از تصوف وحتی از حدود اسلام انحراف یافت وتوفیقی هم نصیبش نشد،جاذبه نقش مریدی ومرادی صوفیه را در ایجاد نهضتهای مذهبی وسیاسی نشان داد،چنانکه شورش شیخ شامل (یا شمیل)در داغستان(1250هجری ومابعد)نیز تاحدی برزمینه رابطه مرید ومرادی مبتنی بود،تا اواسط قرن سیزدهم تصوف هنوز به عنوان عامل ووسیله قابل ملاحظه ای جهت ایجاد نهضتهای مذهبی واجتماعی می توانست موثر باشد.قسمتی از حوادث مربوط به قیام شیخ شامل بود که داستان "جامی مراد"را به لوتولستوی نویسنده روسی الهام داد.

 

پایان خلاصه  دنباله جستجو در تصرف

یک بررسی

 

نهضت شیخ جوری

دربین شاگردان معتقد وعلاقمند به شیخ خلیفه مازندرانی ،شیخ حسن جوری از دیگران فعال تر وشایسته تر بود.بهمین علت شبی شیخ خلیفه مازندرانی که با در نظر گرفتن اوضاع واحوال موجود کشته شدن خود را پیش بینی می کرد،پنهانی شیخ حسن جوری را به جانشینی خویش برگزید.

درباره شیخ حسن جوری نوشته اند که وی جوانی از دهکده جوری و به عقل ودرایت وقدرت تفکر ممتاز بود.حسن دوره تحصیل علوم دینی را با موفقیت به پایان آورد وبه لقب مدرس مفتخر گردید ودر دهکده جوری مشغول تحصیل شد.بعد از آمدن شیخ خلیفه مازندرانی به سبزوار وآوازه در افتادن شهرتش درآن شهر یکی از شاگردان شیخ جوری از کرامات شیخ خلیفه سخنها باز گفت شیخ حسن جوری مشتاقانه به سبزوار رفت وبه محضر شیخ خلیفه راه یافت وچون به محبت آل علی (ع)بار آمد ه واز دوستداران جدی این خاندان بود،شیفته مواعظ شیخ خلیفه گشت وآنجایی که مسلک شیخ خلیفه را با مسلک خود یکی یافت به او سر سپرد واز اتباع خاص وی گردید(1).

ازبیم سنان سربداران تاحشر                                         بیگانه دگر خیمه به ایران نزند

نهضت قوام الدین مرعشی

ابن صادق از احکام مرعشیه مازندران است که باهفت واسطه به جناب حسین اصغر بن امام زین العابدین می رسد.قوام الدین به میر بزرگ معروف است وسلسله ماوک قوامیه مرعشیه می باشد. در آغاز در خراسان به وظایف سیر وسلوک اشتغال داشت وسرانجام به وطن خود مازندران برگشت ودر سال 760هجری قمری فرمانروانی آن سامان گردید،تا بسال 781در گذشت ودر آمل مازندران به خاک سپرده شد.پس از وی چهارده تن از اولاد واحفاد وی فرمانروای بلاد مازندران شدند(2).

نظریاتی درباره فضل الله

ابن حجر عسقلانی متوفی به سال 852هجری قمری1428میلادی درالانباء می نویسد:

فضل الله پسرابو محمد تبریزی یکی از مبتدعین است که طریقه ریاضت نفسانی یش گرفت،ودر اثر تعالیم ضلال وی فرقه ای ایجاد شد که به  حروفیه مشهور است.اومعتقد است که حروف الفباء ممسوخات انسانی می باشد ،واز این گونه خرافات واوهام بسیار بهم یافته است.وی امیر تیمور لنگ را دعوت به دین وعقیدت خود نمود لیکن امیر نپذیرفته امر به قتل اوداد،پسرش میرانشاه که فضل الله به نزد وی پناه برده بود از این امر اگاه شد وبه دست خود سر اورا قطع کرد.چون تیمور از این خبر آگاه شد سروجسد اور ا طلب کرد وامر فرمود اورا بسوزانند.این واقع درسال 804هجری قمری اتفاق افتاد(3)

شمس الدین محمد بن عبد الرحمان سخاوی متوفی902هجری قمری در کتاب الضوءاللامع لاهل القرن التاسع(4)دومرتبه اورایاد کرده ،اول بشماره 583که درآنجا اورا تبریزی خوانده ،دوم بشماره586که درآن،اورااسترآبادی شمرده است،ودر هریک ار آن دو جا اتحاد اورا بادیگری احتمال داده است.وی می نویسد:فضل الله ابولفضل استر آبادی عجمی ونام اوعبدالرحمان است ولی به سید فضل الله حلال خورشهرت داشت،به این معنی که حلال می خورد .او به اندازه ای پارسا وپرهیزگار بود که درباره وی آورده اند که در همه زندگانی خویش از خوراک کسی نچشید و از کسی چیزی نپذیرفت وطاقیه های عجمی می دوخت واز بهای آن روزی می خورد وبا این وصف از دانش ها وقدرت ها بر نظم ونثر بخوبی برخوردار بود واز وی سخنانی نقل شد ،وبه سبب آن مجلسها درگیلان وجز آن در پیشگاه علما وفقها برای وی برپا شد،تا آنکه در مجلسی در سمرقند فرمان به ریختن خون او داده شد،پس وی را در النجاء(ظ:النجق)از توابع تبریز درسال 804 هجری قمری کشتند واوپیروان فراوان در نقاط جهان داشت که بسیاری بشمار نمی آیند،وبرداشتن"نمد سپید"بر سر ودر تن خویش مشخص اند وتعطیل ومباح بودن محرمات وترک واجبات را آشکار می داند وبدان عقاید گروهی از جغتای وعجمیان دیگر را فاسد کردند وچون فساد ایشان در هرات وجزآن فزونی گرفت ،خاقان معین الدین شاهرخ پسر تیمور لنگ فرمان دادکه ایشان را از شهرهای وی بیرون کنند ومردم رابدان برانگیخت،پس دو مرد از ایشان هنگام نماز آدینه که اودر مسجد جامع بود به وی حمله کردند واورا زدند وبه سختی زخمی نمودند که به ناچار دیر زمانی بستری شد ،وهم درپی آن مرد.و آن دو مرد در همان زمان به سخت ترین شکلی کشته شدند واین در عقود مقریزی آمده است(5).

تقی الدین اوحدی در اوایل سده یازدهم در عرقات العاشقین(6)می نویسد:سید فضل نعیمی جنت جاودانی ونفحه فردوس زندگانی،صاحب کمالات ظاهری وباطنی حقیقی ومجازی بوده،در جمیع علوم ورسوم سیما علوم غریبه وتصوف وحکمت مرتبه ای عالی دارد.تصانیف مشکله کامله شامله از او در میان است،همه مرموز ،چون جاودان کبیر وصغیر وساقی نامه وغیره وبسیاری از مقبول ومردود در حلقه ارادت او در آمده غاشیه متابعت او بر دوش هوش کشیده اند ،بغایت صاحب ترک وترجید وتفرید وتوحید است،صاحب سلسله حرف وغرقه محیطی بس شگرف آمده ،سید نسیمی ومحمود مطرود پسیخانی از جمله مریدان او بوده اند.گویند محمود را بسبب انانیت از در خود رانده مردود (نمود)واز نظر انداخت.واو در برابر حرف وی،از نقطه کارخانه پرداخت ،وخود را مطرود وملعون ازل وابد ساخت(7).غرض که وی بعد از آنکه از مجلس اورانده شد،هزار ویک رساله وشانزده جلد کتاب چنانچه نزد امتای(8)او متداول است پرداخت.اما سخنان سید نعیمی بسیار بزرگانه وکاملانه(و)واصلانه است ونسبتی به زخارف آن مطرود ندارد  که از هر طایفه سخنی برداشته مذهبی نام کرده ،وسید نعیمی با امیر تیمور صاحبقران معاصر بود ،او راست حکایت:نقل است که بسبب تعبیر خوابی که وی را کرده بود امیر شاهرخ با او دشمن بود،بعد از فوت پدر کس فرستاد تا او را در قصبه با ونات شهید کردند وقاتل او را نیزکشت،و وی قبل از قتل از آن احوال همه نشان داده اشاره کرده بود چه در جفر جامع وخافیه وخابیه وابیض واحمر واسود بغایت متجر(بود)وقصیده ای که بعضی حالات بعد از زمان خود را گفته مشهور است،اما بعضی ار آنها را بعضی الحاقی دانسته اند،والله اعلم.

تربیت گوید(9): در پنجشنبه ششم ذیقعده 796 هجری قمری امیرانشاه پسر رسیم تیمور بحکم پدر فضل الله را از شروان احضار کرد و به فتوای علما کشت وبه پاهایش ریسمان بست ودر کوچه وبازار گردانید وقبر او در الگای (النجق)نخجوان است وابولحسن علی الاعلی تاریخ مرگ او را چنین سروده است:

ست وتسعین ماه ذیقعده بران                                     روم شد مغلوب اما این زمان

نهضت های شیخ صفی الدین اردبیلی

 

9

 

جد سلاطین صفویه است.حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده آورده: وی مردی صاحب وقت بود وقبولی عظیم داشت.(تاریخ گزیده صفحه793).هدایت در ریاض العارفین نویسد:شیخ العارفین وبرهان الواصلین القطب الاصفیاء فی الافاق صفی الدین اسحاق ،نسبت آن جناب به حضرت امام همام موسی کاظم می پیوندد واجداد عظامش هادیان راه یقین واحفاد گرامش حامیان دین مبین ،آن جناب در مبادی سلوک اشتیاق صحبت اولیاء واصفیای معاصرین بودوبه شوق خدمت ایشان مراحل بسیار پیمود.در شیراز با مشایخ صحبت داشت وبه رهنمایی آنها طالب شیخ زاهد گیلانی شد.در ماه صیام به صومعه شیخ رسید ،پس از ملاقات آن جناب فزون از عهد حوصله این کتاب است وحاجت به تحریر ندارد ومیرزا محمد تقی کرمانی در بحر الاسرار به چند واسطه نقل کرده که حضزت مولوی معنوی بظهور شیخ خبر داده است وبه هر صورت زیاده بر سی سال بهدایت وارشاد طالبان اشتغال داشتند وزیاده از صد هزار کس تربیت فرمودند درسنه 735 وفات یافتند.اگر چه سخن او مظلوم نیست در تذکره واله این بیت بنام اوست:

 

آه ازاین ذکرفسرده چندازاین فکردراز                      آه های آتشین وچهرای زرد تو

(ریاض العارفین صفحه101) 

براون در تاریخ ادبیات می نویسد :اسم او صفی الدین بود.وفاتش در گیلان به سال 1334میلادی(10).ودر سن هشتاد و پنج سالگی اتفاق افتاد.این شخص مدعی بود که به بیست پشت به امام هفتم موسی کاظم می رسد(11).با توجه به آنچه مورخ وسیاسی بزرگ رشید الدین فضل الله در رسائل خود نسبت به او نوشته وبا مطالعه کتاب بزرگی که بنام صفوه الصفا کمی پس از وفاتش مبتنی بر قول فرزندش صدر الدین تحریر یافته است در اهمیت ومعروفیت اوشکی باقی نمی ماند…..

من هیچ مدرکی نیافتم که شیخ صفی الدین  نیز مانند اخلاف خود به این شدت پیروعقاید شیعه بوده باشد تنها سند ضعیفی هم که قابل  اعتنا است عکس این را ثابت می کند زیرا که روسای ازبکیه در مکتوبی که به طهماسب ،ولد شاه اسماعیل نوشته اند می گویند شنیده ایم شیخ صفی سنی ثابت العقیده بوده است واظهار تعجب می کنند از اینکه شاه طهماسب نه از حضرت مرتضی علی پیروی می کند ونه از جد اعلای خود متابعت دارد .(12)تاریخ ثابت می کند که شیخ صفی الدین عزلت گزین بزرگوار اردبیل که سلاطین صفویه نام ونسب خود را از او گرفته اند فی الحقیقه در زمان خود شخصی متنفذ وصاحب قدرت بوده است ووزیر بزرگ رشید الدین فضل الله به ادعیه وشفاعات او توجه داشته واین معنی از مجموعه رسائل او واز دو رقعه ای که یکی به شیخ نوشته ودر دیگری توصیه ای درباره شیخ کرده است معلوم می شود.در رقعه اخیر که به پسر خود میر احمد حاکم اردبیل نوشته است وصیت می کند که از زعایت عموم اهالی غفلت نکنی ومخصوصا نوعی سازی که جناب قطب فلک حقیقت وسباح بحار شریعت،مساح مصنمار طریقت،شیخ الاسلام والمسلمین،برهان الواصلین قدوه صفه صفا ،گلبن دوحه وفا،شیخ صفی المله والدین ادام الله تعالی برکات انفاسه الشریفه از تو راضی باشد(13)در زندگانی ظاهری شیخ صفی خاصه بعد از آنکه دست ارادت به شیخ زاهد داد ودر اردبیل  ساکن شد حوادث ووقایعی رخ نداد. در کودکی موقر وعزلت گزین ومحترز از بازی بود .در همان روزگار کودکی توجه خاصی به امور مذهبی نشان داد وبه مشاهده ظهورات غیبیه وعوالم غیر مرئیه توفیق یافت.چون در اردبیل مرشدی صاحب حال نمیدید وآوازه شیخ نجیب الدینبزغش شیرازی را شنیده بود میل به زیارت او کرد وبالاخره مادر را راضی نمود به شیراز رفت ولی شیخ رحلت کرده بود. درویشان ومشایخ آن دیار خاصه شیخ سعدی شاعر معروف را ملاقات کرد ومعاشرت اوسپند خاطرش نیفتاد وظاهرا با شیخ سعدی درست معامله نکرد ونسخه اشعار اورا که به خط خود تقدیمش نمود نپذیرفت.

عاقبت پسر وجانشین بزغش موسوم به ظهیر الدین شیخ صفی را گفت امروز کسی که رفع حجاب نموده ترا به مقصد رهنمون گردد فقط شیخ زاهد گیلانی است که در گیلان قریب ولایت شما،برلب دریا خلوتی دارد ،وحلیه جمال شیخ زاهد را به او وصف کرد.شیخ پس از چهار سال بخدمت شیخ زاهد رسید واز او پذیرایی کامل دید.در این وقت شیخ زاهد شصت سال داشت.بیست ودوسال بقیه عمر اورا شیخ صفی در خدمتش بسر برد.شیخ زاهد صبیه خود بی بی فاطمه را به شیخ صفی داد واز او سه پسر به وجود آمد که یکی صدرالدین است که بعدها رتبه ارشاد یافت.شیخ بنقل مولف سلسه النسب در735 در گذشت ،وپسر وی شیخ صدر الدین جانشین اوگشت.شیخ صفی ابیاتی به زبان گیلانی وفارسی سروده است.هرچند یکی از رباعیاتش دلالت بر دوستی علی علیه السلام دارد(14)

صاحب کرمی که صد خطا می بخشد                   خوش باش صفی که جرم مامی بخشد 

آن را که جوی مهرعلی دردل اوست                         هر چند  گنه  کند   خدا   می بخشد

لکن معذلک برای من ثابت نیست که او هم مثل اخلاف خود در مذهب شیعه دارای عقیده راسخه بوده باشد.

شیخ صفی الدین بی اندازه به توسعه سلسله تابعه خود کمک نمود ویکی از ادله ما برقوت نفوذ اوقل مولانا شمس الدین برنیقی اردبیلی است که در سلسله النسب منقول است ومی گوید :از راه مراغه و تبریز شمار طالبان ومشتاقان نمودم ،در سه ماه سیزده هزار طالب به این یک راه به حضرت شیخ آمدند وشرف حضور مبارک شیخ دریافته وتوبه کردند واز باقی اطراف به این قیاس .اگر نگوئیم همه این مریدان از آسیای صغیر می آمده اند لاقل باید گفت که بسیاری از ساکنین ولایت مذکوره بوده،وهم از این ایام پیروان شیخ صفی در آن ولایت مسکن گزیده وبه قسمی استقرار یافتند که بعدها بزرگترین اسباب تشوی خاطر سلاطین عثمانی شدند(15).

نهضت شیخ خلیفه مازندرانی

ورود شیخ خلیفه مازندرانی به سزوار شهر معروف شیعه نشین مغرب خراسان که در اثر اعتقاد به مذهب شیعه وتوجه به مسائل اجتماعی از نزد بزرگترین ومشهور ترین عارفان زمان خود رانده شده بود با آرامی انجام گرفت.

وی که خود را همواره از نظر شرعی واز لحاظ انسان دوستی ونوع پروری واستقرار مساوات دربین هم میهنان خود مامور وموظف می دید اعتقاد داشت که باید مردم را به مسائل اجتماعی اگاه کرد وآنان را تشویق وترغیب نمود تا برضد مسببان اصلی فقر عمومی ونابودی کشاورزی وانحطاط اقتصادی که دامن گیر ایشان شده بود قیام کنند،وبا بیرون راندن بیگانگان ،حکومت سرزمین خود را به دست افرادی صالح و مومن ووطن دوست بسپارند.برای انجام این منظور هیچ سنگری بهتر از مسجد ندید که در هر شبانه روز سه بار محل اجتماع عموم افراد مومن آن شهر بود.شیخ خلیفه در مسجد جامع سبزوار منزل گزید،بطوریکه مورخان نوشته اند چون حافظ قرآن بود وآن را با آوازی خوش می خواند،وسخنان شیرین می گفت به زودی دور او جمع شدند ومرید بسیار پیدا کرد واز اطراف ،مردم برای شنیدن صوت خوش ودرک محضر او به سبزوار رو نهادند.فقیهان سنی مذهب سبزوار که طرفدار قدرتهای حاکمه بودند،چون وجود اورا منافی با دستگاه قدرت خود دیدند بنام آنکه رفتار شیخ خلیفه خلاف دین است فتوای قتل اور را دادند وآن را پیش ابوسعید ایلخان به سلطانیه فرستادند.ابوسعید در جواب پیغام داد که او هیچگاه متعرض طایفه درویشان نمی شود.حکام خراسان آنچه مصلحت است عمل کنند.در این میان فقیهان سبزوار به "خواند میر" درباره دسیسه فقیهان سبزوار چنین آورد:فقها در مقا انکار آمده اورا از نشستن در بیت الله منع می کردند وشیخ خلیفه به سخن ایشان التفات نمی نمود.آخر الامر جمعی از اهل حسد فتوی نوشتند که شخصی در مسجد ساکن گشته سخن دنیا(16) می گوید وبمنع اصحاب علم ممنزجر نمی گردد،واصرار می ورزد.این چنین کس مستحق کشتن باشد یا نی ؟اکثر فقها نوشتند ،که باشد وآن فتوی را با عرضه داشتی بدرگاه سلطان ابوسعید بهادر خان  فرستادند.سلطان فرمود که من حکم قتل درویشان نمی کنم .آنچه مصلحت باشد حکام خراسان بجا ی آوردند.فقهای سبزوار به سعی بسیار متوجه اصرار شیخ خلیفه شده میان ایشان نزاع کلی روی نمود(17).

شهادت شیخ خلیفه مازندرانی

بطوریکه نوشته اند در اثر تفرقه اندازی وایجاد اختلاف وشایعات برخلاف فقیهان سبزوار در بین مردم،بین مریدان وطرفداران شیخ خلیفه مازندرانی وطرفداران فقیهان سنی مذهب در سبزوار جنگ در گرفت وهمین امر بهانه ای به دست روسای مذهبی وحکام می داد که کار اجرا یا عدم اجرای حکم قتل شیخ خلیفه را که سلطان ابو سعید ایلخان به بزرگان وحکام خراسان محول کرده بود به مرحله عمل درآوردند.بنابراین با استفاده از آشفتگی اوضاع ،دشمنان شیخ خلیفه تصمیم گرفتند،اورا پنهانی به قتل رسانند.در اجرای این منظور در بیست ودو ربیع الاول سال736 هجری شبانه وی را در همان مسجدی که مقام داشت حلق آویز کردند .پس آنگاه"خشتی چند در زیر ستون بریکدیگرچیده دیدند چنانچه شخصی خود را به ریسمان آویخته باشد"و چنین نمودند که شیخ خلیفه خودکشی کرده است.

به هر حال صبحگاهان که شاگردان ومریدان شیخ خلیفه به مسجد در آمدند ،مشاهده کردن که استاد و رهبر فکری ایشان را به یکی از ستونهای مسجد حلق آویز کرده اند وبدین ترتیب راد مردی راکه سخنان دلنشین او مرهم زخم بیچارگان ورنج دیدگان عصر ایلخانی بود، شهید کردند.ولی آواز ظلمت شکن وی بیرون جست تا جایی که بعدها منجر به تاسیس دولت مستقل ملی وشیعه مذهب سربداران در نواحی غربی خراسان (بیهق)وکومش وجوین واسفراین وگرگان گردید(18).

  

فهرست مراجع

(1)تاریخ جنبش سربداران ودیگر جنبشهای ایرانیان در قرن هشتم هجری –انتشارات علمی،تالیف عبدالرفیع حقیقت،چاپ دوم ،خرداد1363،صفحه129

(2)قاموس الاعلام وریحانه الادب جلد سوم ،صفحه323

(3)مستر براون به نقل از مقدمه جلد دوم کشف الظون بقلم فلوگل آلمانی ،طبع ترجمه او،لیدن1835میلادی

(4)چاپ قاهره،1354 هجری قمری ،جلد ششم،صفحه174و173

(5)العقود الفریده فی تراجم الاعیان المفیده

(6)نسخه پر غلط وکم نقطه ،کتابخانه ملک در تهران،بنقل از واژه نامه گرگانی ،دکتر کیا،صفحه14

(7)این اشاره برای شناختن بنیاد نهنده دین نقطوی وچگونگی آن در سده هشتم ارزش دارد.لیکن نباید فراموش کرد که ابوریحان در تحقیق ماللنهد چاپ1925میلادی،صفحه15 می گوید ان بعض خواصهم یسمی الله نقطه لیبرئه…..

(8)شاید:امنای{جلد امین}یا امتهای

(9)دانشمندان آذربایجان،صفحه388-386

(10)مرحوم رشید یاسمی درذیل صفحه به نقل از عالم آرای عباسی نویسد:صبح دوشنبه دوازدهم محرم 735هجری قمری درگذشت

(11)درباره نسب شیخ وقراینی که بعضی برای رد سیادت این خاندان ذکر کرده اند ،رجوع به صفویه در همین لغت نامه{دهخدا}گردد.

(12)تاریخ ادبیات براون،جلد چهارم،صفحه14

(13) تاریخ ادبیات براون،جلد چهارم،صفحه25و26

(14) تاریخ ادبیات براون،جلد چهارم،حاشیه صفحه34

(15)تاریخ ادبیات براون،جلد چهارم،صفحه34،برای تفضیل احوال شیخ  رجوع شود به صفوه الصفا تالیف ابن بزاز.

(16)منظور همان مسائل اجتماعی واقتصادی مورد بحث است.