“خشت اول چون نهد معمار کج/ تا به آخر می رود دیوار کج” وقتی حسینیه را خراب می کنند، عظمت نام حسین (ع) را می شکنند و به این نام شریف توهین می کنند. (یا حسین! خودت می دانی با آنهایی که به تو، به مکانی که به نام تو ساخته شده، توهین کردند و می کنند.) بعد از تخریب حسینیه، نوبت مسجد شد و بعد نوبت خانقاه. درست است که این خانقاه مربوط به سلسله ما نیست ولی به هر جهت اصل بر این است که در اینجا نام خدا برده می شود.
متن بيانات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده(مجذوب علیشاه) قطب سلسله نعمت اللهی گنابادی در خصوص وقوع حادثه مورخ 19/9/1388 در خانقاه سلسله نعمت اللهی مونس علیشاهی(پیروان دكتر نور بخش)
بسم الله الرحمن الرحیم
“هر دم از این باغ بری می رسد/ تازه تر از تازه تری می رسد” به یاد ندارم شاعر این شعر کیست ولی مشهور است که می گویند:” المعنا فی بطن شاعر” شما خودتان از بطن شاعر معنی کنید. البته انسان هر ناراحتی یا واقعه تلخی را که درباره هر یک از بندگان خدا بشنود بالاخص مسلمان ها و شیعه ها و باز بالاخص هر کسی که به غلط یا به درست نام درویش را برای خودش گذاشته، درویشها را متأثّر می کند. چون درویشی، صلح و سلامت است به اندازه ای بر صلح و سلامت تأکید می کنند که کسانی که با عالم درویشی و معنویت آشنا نیستند تنبلی و بیکارگی را به درویشی نسبت می دهند و حال آنکه این طور نیست. مکتب درویشی اصولاً اهل جنگ نیست ولی از دفاع فرار نمی کند، از دفاع کوتاهی نمی کند . اما به اندازه ی یک میلیمتر زائد بر دفاع کار نمی کند برای اینکه این دیگر تجاوز محسوب می شود، امّا در دفاع کوشاست. برای ما هر که نام درویش بر او باشد همانطور که خود حضرت صالح علیشاه در پند صالح نوشته اند:” که چون نام محبوب از آنها شنیده می شود، محترم است.” و قرآن هم می فرماید: وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدعُونَ مِن دُونِ الله کسانی هم که غیر از خدا را می خوانند، یعنی خداپرست نیستند، آنها را سبّ نکنید. سبّ یعنی فحش دادن، ناسزا گفتن و به طریق اولی لطمه زدن بد است.
“خشت اول چون نهد معمار کج/ تا به آخر می رود دیوار کج” وقتی حسینیه را خراب می کنند، عظمت نام حسین (ع) را می شکنند و به این نام شریف توهین می کنند. (یا حسین! خودت می دانی با آنهایی که به تو، به مکانی که به نام تو ساخته شده، توهین کردند و می کنند.) بعد از تخریب حسینیه، نوبت مسجد شد و بعد نوبت خانقاه. درست است که این خانقاه مربوط به سلسله ما نیست ولی به هر جهت اصل بر این است که در اینجا نام خدا برده می شود. کما اینکه وقتی مسجد می سازند اصل بر این است که برای خدا باشد، پیش نمازش مجانی نماز بخواند، خادمش مجانی خدمت کند، مؤذنش مجانی اذان بگوید. حالا اگر مسجد را نان دانی کنند، این اعتبار مسجد که دیگر از بین نمی رود، اعتبار نام خدا که از بین نمی رود! خانقاه هم اسم محترمی است، اسم مقدسی است. باید به آن احترام بگذاریم. همه جاهایی را که برای خدا ساخته می شود، باید احترام کرد. همان نام خدا به منزله لوح ساختمانش است، حالا رسم شده وقتی ساختمان می کنند یک سکه زیرش می اندازند که این سکه ای است به نام خدا؛ بنابراین با این توهین و دشمنی که به این خانقاه شده (البته هنوز هم معلوم نیست چگونه و از جانب کیست) ولی خوب به هر جهت نوعی دشمنی است. البته دشمن دوگونه است: دشمن بیرونی و دشمن درونی. در روایت است که: إن أعدا عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک، یعنی دشمن ترین دشمن تو، نفسی است که درون توست. همان طور که خداوند از روح خودش در بندگان خودش، در انسان، دمیده و فرموده: نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی و به شیطان هم مهلت داده که انسان را وسوسه کند و این مثل آن می ماند که خداوند به شیطان هم اجازه داده که بگوید نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی، شیطان هم در روح آدم می دمد و او را وسوسه می کند. شیاطین هم به اولیاء خودشان و به دوستانشان الهام می کنند.
ممکن است بخواهند تقدّس یک محل، یا یک شخص را بگیرند، امّا نمی شود تقدّسش را از بین برد. مسأله رعایت تقدّس به اندازه ای روشن و واضح است که در علوم رسمی مثل روانکاوی هم وارد شده است. در این باره مثلاً کتابهایی دربارة توتم و تابو نوشته اند و شرح داده اند که چگونه در گذشته هم، این حالت تقدّس داشتن مهم بوده است که اگر بخواهیم آن را شرح دهیم طول می کشد. هر کس تقدّس نام خدا را رعایت نکند و مثلاً حرمت آن جایی را که برای خدا، حالا به غلط یا صحیح، ساخته شود رعایت نکند به سوی خودش بر می گردد . من تیر اندازی بلد نیستم و فقط چند تا اصطلاح را درباره اش شنیده ام، بعضی اوقات وقتی تیر به جایی می زنند پژواک می کند به سوی خود شخص.
شما هم هیچ نگران نباشید، هر چه محکمتر باشیم پژواک این تیر قوی تر است کما اینکه الحمدلله تا حالا قوی بودیم پژواکش را هم دیدیم. البته تلفات دادیم، ناراحتی دیدیم. ولی الحمدلله هر روز از روز پیش قدرتمندتر می شویم. ما هم با کسی دشمنی نداریم . اگر هم کسی را قبول نداریم، نداریم. ولی دشمن نیستیم. اینها مسأله اختلاف اصولی است و دعوا و نزاع ندارد . من نه آقای دکتر نوربخش را دیده ام و نه آقای دکتر علیرضا فرزندش را. آنها هم من را ندیده اند. دورادور با هم بحث داریم. ولی مرد محترمی بود. من پیغام دادم که به آقای دکتر نوربخش در اروپا بگویند که دست از ادعای دروغ و جعلی- ادعای قطبیت سلسله نعمت اللهی- بردار، سایر خدماتت واقعاً قابل تقدیر است . چندین کتاب تصحیح کرده اید، خانقاه درست کرده اید، اینها کارهایی خوب است که از نوشته های شما ما هم استفاده می کنیم. البته این اواخر قدری انحرافات فکری در ایشان ایجاد شد ولی ما دشمن نیستیم، آنها هم انسانهایی هستند . نام عرفان بر خود دارند.
قدیمی ها می گفتند که وقتی می دیدند دو نفر با هم دعوا می کنند، ناخن به هم می زدند که دعواشان شدیدتر شود. این موضوع ظاهراً چنان است که شما ممکن است در ذهنتان خطور کند که این حرفهای بچگانه چیست که می گوئید. نه! این مطالب نشان دهنده روحیه و تربیتی است که مردم داشته اند حال چه کسی این تربیت را درست کرده و الله اعلم بالصواب. این روحیه بالاخره در همه انسانها هست. در همان انسانهایی هم که با تحصيل حکومت مقتدر می شوند ، همین روحیه هست. برای اینکه آنها هم از همین خود ما مردم هستند.
از آنجا که سلسله سلطان علیشاهی گنابادی و و سلسله مونس علیشاهی دو رشته از سلسله نعمت اللهی هستند، لذا مدّتی این طرف را تشویق می کردند که دشمنی ایجاد کنند ولی نشد حالا مثل اینکه در قضیه اخیر ذکر کرده اند و رفتنه اند آن طرف را تشویق کنند. ما هم باید فکر کنیم، گول نخوریم. خیلی از درویش ها با هم روابط دارند حتی بعضی ها که از آن سلسله می آمدند، من پیش از مشرف شدن به آنها می گفتم آن ذکرتان که آن آقا به شما داده و تعهد کرده اید که به کسی نگویید را من از شما نمی پرسم تا مجبور نشوید که بگویید؛ البته اگر بپرسم باید بگویید. این کار برای این است که آن تربیت عرفانی ادامه پیدا کند. فرض کنید شما در منزلتان می خواهید اتاقی را جارو کنید. من که به آنجا می آیم، ممکن است حتی من هم چند تا کاغذ پاره آنجا بیاندازم و توجهی هم نکنم. این کار شما را سنگین تر می کند. ولی اگر دو سه جایی که پوست آب نبات روی زمین افتاده آنها را بر دارم و جمع کنم، این به شما کمک می کند. چه قدر؟ البته همین قدر. ولی از همین قدر کمک هم باید قدردانی شود. اگر کسی که با شما بد است، به منزل شما آمد و وقتی چایش را خورد، استکانش را شست، باید ممنونش باشیم.
روال جوامع بشری بر این است که این اختلافات فکری مانعی ندارد و از بعضی جهات خیلی هم خوب هست. یک تفسیری که از این فرمایش پیغمبر که: اختلاف امّتی رحمه، می توان کرد همین است. بعضی ها می گویند که چگونه اختلاف می تواند رحمت باشد. البته عده ای تفسیر می کنند و می گویند اختلاف در لغت یعنی رفت و آمد. البته این هم درست است ولی جلب توجه نمی کند. اختلاف داشتن چطور می شود رحمت باشد؟ در این حدیث فرموده: اختلاف امّتی نه هر اختلافی. اگر امت او باشیم، اختلاف ما هم رحمت است. یعنی در آن صورت اختلافمان اختلاف عقیده است و لذا وقتی با هم بحث می کنیم فکر همه ما جلو می رود، این است که آن اختلاف باعث رحمت می شود. ان شاء الله ما هم سعی کنیم جزو امّت پیغمبر باشیم که اختلافمان رحمت باشد.
روال بر این است که خداوند جوامع را به هم نزدیک کند، یک قرینه اش این است که خداوند قاعده ای دارد که می گوید: لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری. این آیه پنج يا شش بار در قرآن آمده است که در یک جا به صورت یک آیه مستقل آمده است و در چند جای دیگر به صورت جدا از هم آمده است. یعنی هیچکس بار و ناراحتی کسی را به دوش نمی کشد. این یک قاعده کلی است، ولی ما چطور؟ ما می بینیم یک نفر خطایی می کند، یک جامعه را به آتش می کشند؛ این برای این است که خداوند هم اینها را با هم یکی کرده است. پیشتر از این یک نفر را به صورت یک فرد نگاه می کرد، حالا این جمع را یکی حساب می کند و می گوید: این جمع خطا کرده است. جمع را مثل یک فرد در نظر می گیرد.
به هر جهت هنوز نمی دانیم که چه قضیه ای اتفاق افتاده است. عیب اینجاست که نمی شود بر اخبار اعتماد کرد. در تعریف خبر می گویند: الخبر یحتمل الصدق و الکذب. بیشتر ما به نظر عدم قبول به اخبار نگاه می کنیم، هیچ جایی که اخبار او را صد در صد قبول کنیم نمی شناسیم ولی الان همة دنیا همینطور شده است، بنابراین نمی دانیم که قضیه چطور بوده است. به هر جهت ما از خراب کردن، آتش زدن خیلی متآثریم. هر جا باشد فرقی نمی کند. از اینکه چند نفر مجروح و عده ای ناراحت شدند متأثریم و اظهار همدردی با آنها می کنیم. البته اختلاف عقیده سر جای خودش است. مگر ما با مسیحیت اختلاف نداریم. مسیحیان امروز عاقل تر شده اند ولی در زمان پیامبر(ص) به ایشان ناسزا می گفتند. ما همه مطیع پیامبر هستیم ولی آنها ایشان را کاذب می دانستند ولی ما با آنها-مسیحیان- سلام و رفت و آمد هم داریم. اگر مسیحی در داخل مملکت باشد با او چه رفتاری داریم؟ به نیکی.
به هر جهت ما از خدا می خواهیم که دشمنی هایمان از بین ما، ملت مان و مسلمانان رفع شود. اختلاف ها را در حد عقیده و تفکر بگذارد و به ما توفیق و عقل کافی بدهد که در صحبت با هم دوستانه باشیم. سیاستمداران دنیا این کار را می کنند، منتها آنها از روی عوامفریبی این کار را می کنند. الان اگر نگاه کنید، آنها پهلوی هم می نشینند و به هم خوش آمد می گویند و در حالی که در دلشان می گویند: می خواهم سر به تنت نباشد، ولی در ظاهر می گویند: قربان شما بروم و از هم تعریف می کنند. إن شاء الله ظاهرش را خدا به ما بدهد به اضافه صفای باطن که داریم.