شهید مطهری می گوید:احتياج به مرشد و مربي جهت درمان بيماري هاي جان و فكر و سازندگي انسان تنها در ميان متصوفه رسميت يافته است.
ادامه مطلب از علامه طهرانی:
عدم ربط الهیات به طبیعیات، دانشمندان اسلامی و فیزیک و شیمی
جابر بن حيّان، ذوالنّون مصري و أبو زكريّاي رازي، پايه گذاران علم شيمي هستند
نتيجهای كه از اين نظريّه گرفته شد آن بود كه: شيميستها و محقّقين در صراط تحقيق بر آمدند و پيرامون اين تجسّسها، اختراعات و اكتشافات بسياري بعمل آوردند. و در اين علم مانند جابر بن حيّان معروف به صوفي كه از شاگردان حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام بود،و ذوالنّون مصريّ و أبو زكريّاي رازيّ و غيرهم بوجود آمدند.
أبو زكريّاي رازيّ الْكُحْل را كه امروز آن را با همان اسم آلكل ALCOHOL مينامند و همان اسم الكحل است، از تقطير موادّ قندي و نشاستهاي كشف كرد؛ كه ميدانيد كه: با كشف اين مادّه فصل جديدي در طبّ و داروسازي گشوده شد. و ديگر جوهر گوگرد را كه اسيد سولفوريك است، از تجزيۀ زاج سبز كه سولفات دوفر ميباشد كشف كرد. و ميدانيد كه: اينهم مادر صنايع شد و به اسم زَيتُ الزّاج و اُمّ الصّنائع ناميده شد.
دانشمندان ما با همان قَرْع و أنبيقها و با همان دَمْس و كَلْسها بسياري از موادّ شيميائي را از قبيل نيتْرات دارْژان كه همان سنگ جهنّم است و سُوبليمهاكال، پُطاس، أملاح آمونياك، جوهر شوره، شوره، كَربُنات دوسود كه همان قَليا است، اَنتيمون، و دهها موادّ ديگر كه در شيمي امروز جزو اصول
محسوب ميشود، بدست آوردند.
و در كشف همين موادّ بود كه ساختن نقره و طلا را امكان پذير دانستند.
محمّد بن زكريّاي رازي كتابي نوشته است به نام: «إنّ صَناعَةَ الْكيميا إلَي الوُجوبِ أقرَبُ مِنْها إلَي الاِمْتناع».
ابن جُلجُل در «طبقاتُ الاطبّآءِ و الحُكمآء» گويد: محمّد بن زكريّاي رازيّ در صنعت كيميا (شيمي) تحقيقاتي كرد، و چهارده مقاله در علم كيميا تأليف نمود.
در فهرست تأليفات رازي نام سه كتاب ديده ميشود كه در آنها عقيدۀ يعقوب بن إسحق كِنْدي را كه مبنيّ بر بطلان صنعت كيمياست، ردّ كرده است.
بسياري از بزرگان متصوّفه بدين كار اشتغال داشتهاند. نامهاي جابربن حيّان و ذوالنّون و جُنَيد بغدادي و محيي الدّين عربي و شمس تبريزي و جلال الدّين رومي و سيّد نعمت الله وليّ و نور عليشاه در اين مطلب زياد برده ميشود.
(کتاب نگرشي بر مقاله بسط و قبض تئوريك شريعت – صفحه 59 الی 63)
در علوم و فنون طبيعي همچون طبّ، و رياضيّات، و هيئت، و نجوم، و فيزيك و شيمي، و معدن شناسي، و فلاحت و كشاورزي و دامداري و دامپروري، و ساختمان با حساب دقيق مقاومت مصالح، و دارو سازي و گياه شناسي، و ماشين، و تكنيك و برق و غيرها، همه را بايد از اهلش آموخت، و نزد استادان آنها با داشتن شرائط لازم رفت و ممارست نمود و تمرين كرد با به نتيجه رسيد.
هيچكس از پيش خود چيزي نشد
هيچ آهن خنجر تيزي نشد
هيچ حلوائي نشد استاد كار
تا كه شاگرد شكر ريزي نشد
در علوم اصطلاحيّه: فقه و اصول و حديث و درايَه، و رجال و صرف و نحو و بطور كلّي عربيّت كه مجموعاً دوازده علم است، علوم عربيّت عبارتند از: علم لغت، صرف، نحو، اشتقاق، معاني، بيان، حدود، استدلال، نظم، نثر، عروض و قوافي در «مفتاح العلوم» تأليف أبو يعقول يوسف سكّاكي متوفّي در سنۀ 626 از تمام اين علوم غير از علم لغت بحث كرده است. سكّاكي خكتاب خود را تقسيم بندي نموده، قسمت اوّل را راجع به علم صرف و قسمت دوّم را راجع به علم نحو و قسمت سوّم را راجع به علم بيان كه شامل معاني و بيان و بديع است قرار داده است. و قسمتهاي بعدي را راجع به بقيّۀ علوم عربيّت تقسيم بندي كرده است. و در تفسير، و قرائت، و حكمت و فلسفه، و عرفان نظري، و غيرها بايد نزد خبرۀ فنّ رفت و از آنها آموخت. اينها درهاي آن بيوت هستند كه بدون آن وصول به آنها ميسور نيست.
در علوم اخلاق، و تهذيب و تزكيه و تعليم و تربيت نفساني، و حكمت عملي و عرفان الهي بايد نزد متخصّصين فنّ از علماء ربّاني علماء بالله و بامرالله رفت، و راه تهذيب نفس را آموخت و عمل كرد. و بدون اين طريق، آن مهمّ هيچگاه حاصل نشود و جز گمراهي و سرگرداني عائد نگردد.
طيّ اين مرحله بيهمرهي خضر مكن
ظلماتست بترس از خطر گمراهي
گل مراد تو آنگه نقاب بگشايد
كه خدمتش چو نسيم سحر تواني كرد
شبان وادي ايمن گهي رسد به مراد
كهچندسال بهجان خدمت شعيب كند
در به دست آوردن عقائد، و ملكات حسنه، و احكام و وظائف، بايد به پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم مراجعه كرد و توحيد كامل و شناخت مبدأ و معاد و منازل و مراحل، و وسائط فيض و فرشتگان، و بطور كلّي علوم غيبيّۀ الهيّه را از او آموخت. پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم باب الله است و راه لقاي خداوندي، و وصول به ذِروۀ عرفان حضرت احدي.
در بيان احكام جزئيّه و معني و تأويل كتاب آسماني قرآن كريم، و در فصل خصومت در مسائل خلافيّۀ اعتقاديّه، و در پاسداري از نفوس، و ولايت بر شؤون فردي و اجتماعي و تأمين امور دنيوي و اخروي، و معاش و معاد و رشد و تكامل قواي فطريّه و عقليّه و شرعيّه، و تحت ولايت امري به مقام لقاء و فنآ در ذات احديّت و بقاء بعد از فناء و سير سفرهاي چهارگانه، و بطور كلّي در جميع امور دنيا و دين بايد به اوصياي رسول الله كه نگهبانان تكويني و تشريعي عالم وجود واسطۀ فيض ربّاني و مربيّان ظاهري و باطني بشرند، مراجعه كرد. اينها باب خدا هستند و باب رسول خدا هستند. اگر از دَرْ در خانۀ آنها وارد شويم، زهي شرف. و گرنه زهي خسران و حسرت و ندامت.
باري چون اين آيۀ مورد بحث را با آيۀ 53، از سورۀ 33: الاحزاب:
يَا أَيـُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ. «اي كسانيكه ايمان آوردهايد، در خانه پيغمبر داخل مشويد، مگر زمانيكه به شما اجازه داده شود!» مقايسه و تطبيق كنيم، به دست ميآيد كه: ائمّۀ طاهرين، نفس إذن و اجازۀ ورود به خانۀ رسول خدا هستند. بطوريكه اگر آنها نباشند، هيچ كس راه و طريقي براي ورود در منزل رسول الله را ندارد. پس نفس وجود آنها و اتّصال به آنها إذن ورود، و اجازۀ دخول است براي ورود در بيوت النَّبِيّ. و عليهذا در خانۀ پيغمبر كه سراسر عظمت است، و اخلاق عظيم است، و اتّصال به مبادي عاليه، و عالم غيب است، و كان قاب قوسين أو أدني است، و مقام توحيد محض و عرفان خالص است، و
مقام شفاعت كبري است، و مجموعۀ نَشْأتَيْن، و علوم ما كان و ما هو كائن و ما يكون إلي يوم القيمة ميباشد، بدون ورود از دَرْ كه إذن دخول است، و آن نفس مطهّر باب علم و باب پيامبر باشد، أبداً راهي نيست، و كساني كه تصوّر كردهاند بدون اين بزرگواران راه يافتهاند، پنداري بيش ندارند.
راز بگشاي اي عليّ مرتضي
اي پس از سوء القضاء حسن القضاء
چون تو بابي آن مدينۀ علم را
چون شعاعي آفتاب حِلم را
باز باش اي باب بر جوياي باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب
باز باش اي باب رحمت تا أبد
بارگاه ما له كُفْوًا أحد
(کتاب امام شناسي/ جلد يازدهم/ صفحه 58 الی 60)
*****
استاد علامه مرتضی مطهری
اهل عرفان هرگاه به عنوان فرهنگي ياد شوند با عنوان عرفا و هرگاه به عنوان اجتماعي ياد شوند با عنوان صوفيه ياد مي شوند و مسئله ضديت عرفا با اسلام از طرف افرادي مطرح شده كه غرض خاص داشته اند . يا با اسلام يا با عرفان .
( آشنايي با علوم انساني ص 186 و 3 )
خواجه نصير طوسي : اگر كسي خواهد كه از اين مقام ترقي كند بايد كه رياضات شاقه بكشد و نفس اماره را محبوس گرداند تا از تخيلات واهيه رسته و خدا در رحمت بروي او بگشايد … اما اين قبايي است كه ندوخته اند بر قد و قامت هر صاحب قدي بلكه افاضل خدايتعالي است …
احتياج به مرشد و مربي جهت درمان بيماري هاي جان و فكر و سازندگي انسان تنها در ميان متصوفه رسميت يافته است كه در اين مورد مي توان به رساله ولايت نامه ملا سلطانعلي ( قطب 37 ام از سلسله جليله گنابادي ) و كتاب بستان السياحه ملا زين العابدين شيرواني كه به يك واسطه از مشايخ ملا سلطانعلي است رجوع كرد .
( جلوه هاي معلمي استاد ص 24 )
سخن در اين نيست كه عرفاي مسلمين از اين سرمايهها چگونه استفاده كردهاند، سخن درباره اظهار نظرهاي مغرضانه، گروهي غربي و غربزده است كه ميخواهند اسلام را از نظر معنويت، بيمحتوا معرفي نمايند. سخن دربارة سرمايه عظيمي در متن اسلام است كه ميتوانسته الهام بخش خوبي در جهان اسلام باشد.
صفحة 102، جلد 2، آشنايي با علوم اسلامي، كلام، عرفان، حكمت عملي.
عرفا و متصوّفه يك انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نميشوند و خود نيز مدعي چنين انشعابي نيستند و در همة فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند.
(استاد مطهري آشنائي با علوم اسلامي، جلد دوّم، كلام-عرفان-حكمت عملي، چاپ صدرا، 1375)
استاد مطهري در يادداشتهاي دفتر 89 خود در كتاب جلوههاي معلّمي استاد مطهري، صفحة 24، انتشارات مدرسه، 1369، مينويسند:
به كوي عشق منه بيدليل راه قدم
كه گم شد آنكه در اين ره به رهبري نرسيد
يكي از علل عدم موفقيّت در تزكيه نفس اين است كه تعليم اخلاقي در ميان ما به صورت تعليم و تدريس وجود دارد نه به صورت سازندگي و درمانگري. به گفتة بزرگان احتياج به معلّم و دليل راه را در زندگي حضرت موسيu به خوبي ميبينيم. آن حضرت در ابتدا مأمور ميشود كه در خدمت شعيب پيامبر، چند سالي را بگذراند تا آماده آن شود كه در وادي ايمن قدم نهاده، شنواي نداي جانبخش اِنّي اَنَا اللّه (آيه 14 سوره طه: همانا من الله هستم) حضرت حق شود.
شبان وادي ايمن گهي رسيد به مراد
كه چند سال به جان خدمت شعيب كند
و در آخر كار كه مقتدا و صاحب تورات ميشود مأموريت مييابد از حضرت خضرعلم لدني فرا گيرد.
قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي
احتياج به مرشد و مربّي، براي درمان بيماريهاي جان و فكر و سازندگي انسان تنها در ميان متصوّفه رسميت يافته كه در اين مورد ميتوان به رسالة «ولايت نامه» ملاّ سلطانعلي(حضرت سلطانعليشاه بيدختي گنابادي از اقطاب سلسلة نعمتاللّهي سلطانعليشاهي گنابادي) و «بستان السّياحه» ملاّ زينالعابدين شيرواني (حضرت مستعليشاه از اقطاب سلسله) كه به دو واسطه از مشايخ ملاّ سلطانعلي است رجوع كرد.
مولوي در دفتر اول مثنوي ميگويد:
پير را بگزين كه بي پير این سفر
هست بس پر آفت و خوف و خطر
هر كه او بي مرشدي در راه شد
او ز غولان گمره و در چاه شد
گر نباشــد سـايـة پيـر اي فضـول
بس تو را سرگشته دارد بانگ غول
و ديگري (حافظ) گويد:
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم
امام سجّاد ع در دعاي مكارم الاخلاق ميگويد وَفِّقني لِطاعَةِ مَنْ سَدَدَني وَ مُتابِعة مَنْ اَرْشَدَني، خدايا مرا به فرمانبرداري آن كه به راه راستم آورد و پيروي آن كه راهنمائيم كرد توفيق ده.»
علامه مطهري در كتاب آشنايي با علوم اسلامي، جلد 2، كلام- عرفان- حكمت علمي، صفحة 93، مينويسند: «مسئلة ضديت عرفا با اسلام از طرف افرادي طرح شده كه غرض خاص داشتهاند يا با عرفان و يا اسلام» و نهايتاً در صفحة 102 نتيجهگيري مينمايند: «همچنان كه اشاره شد سخن در اين نيست كه عرفاي مسلمين از اين سرمايهها چگونه استفاده كردند. سخن دربارة اظهار نظرهاي مغرضانه گروهي غربي و غرب زده هست كه ميخواهند اسلام را از نظر معنويت بي محتوا معرفي نمايند. سخن دربارة سرماية عظيمي در متن اسلام است كه ميتوانسته الهام بخش خوبي در جهان اسلام باشد».
من حقيقتاً تعجّب ميكنم از يك عدّه به اصطلاح حافظ شناس! مثل اينكه دستگاهي و دستهائي هست كه هر جور شده پاكاني چون حافظ و امثال حافظ را به يك شكلي مسخ كنند و از اين راه به جاي اين كه فكر مردم را بالا ببرند و تكاني بدهند برعكس سوي فساد و تباهي و انحراف سوق ميدهند»آيا اين گونه تهمت زدن ضدّ اسلام و ولايت محسوب نميشود؟ كساني را كه به ذكر دائم مشغول و در اسحار ديدة گريان و دل بريان دارند و هر روز موظّفند حداقل حزبي از قرآن قرائت و دائم در طهارت و بر ديگر مستحبّات مراقبت و از مكروهات دوري دارند، چگونه و با چه جرأتي ميتوان ضالّه ناميد. اگر مخالفين نيز از درد خدا جوئي دو شب يا سه شب نخوابند و به درگاه خدا بنالند و از پهلو به پهلو برگردند و ناله سردهند و خدا را بخوانند خداوند متعال ميفرمايد وَ ٱلَّذينَ جٰاهَدُوا فينٰا لَنَهْدِيَنَّهُم سُبُلَنٰا(سورة عنكبوت، آية آخر. و آنان كه در راه ما مجاهده كنند حتماً و حتماً آنها را به سبل خويش هدايت مي كنيم.
(كتاب تماشاگه راز- صفحة 18)
*****
آیت الله حسینعلی منتظری
در حديث صحيح از امام پنجم (ع) نقل شده : “عالم ينتفع بعلمه أفضل من سبعين ألف عابد”(1) [عالمي كه از علمش بهره برند از هفتاد هزار عبادت كننده افضل است .] و در اين زمينه سعدي شيرازي در كتاب گلستان ميگويد
صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه
بشكست عهد صحبت اهل طريق را
گفتم : ميان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختيار كردي از آن اين فريق را؟!
گفت : آن گليم خويش به در ميبرد ز موج
وين سعي ميكند كه بگيرد غريق را
متأسفانه بسياري از حملات كه به دانشمندان با ارزش و خدمتگزار به اسلام انجام ميشود از ناحيه چنين مدعياني است كه خود از علم و دانش تهي و به دروغ عرفان را به خود ميبندند. و حتي اكثريت قاطع طرفداران تصوف نيز از چنين مدعياني بيزارند.
(کتاب از آغاز تا انجام (در گفتگوي دو دانشجو) ص 228 )
نظر محي الدين عربي پيرامون امام زمان (ع)
ضمنا مخفي نماند كه عبدالوهاب شعراني كه يكي از علما و عرفاي اهل سنت ميباشد در مبحث شصت و پنجم از كتاب خود به نام “اليواقيت والجواهر” كه در آن زياد به “فتوحات مكيه” محي الدين عربي نظر دارد راجع به حضرت مهدي (عج) مينويسد:
“و هو من اولاد الامام حسن العسكري و مولده (ع) ليلة النصف من شعبان سنة خمس و خمسين و مأتين، و هو باق الي ان يجتمع بعيسي بن مريم … و عبارة الشيخ محي الدين في الباب السادس و الستين و ثلاثماءة من الفتوحات : واعلموا انه لابد من خروج المهدي (ع)، لكن لايخرج حتي تمتلئ الارض جورا و ظلما فيملاها قسطا و عدلا، و لو لم يكن من الدنيا الا يوم واحد طول الله تعالي ذلك اليوم حتي يلي ذلك الخليفة، و هو من عترة رسول الله (ص) من ولد فاطمة رضي الله عنها، جده الحسين بن علي بن ابي طالب و والده الحسن العسكري ابن الامام علي النقي ابن محمد التقي ابن الامام علي الرضا ابن الامام موسي الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زين العابدين علي ابن الامام الحسين ابن الامام علي بن ابي طالب، يواطئ اسمه اسم رسول الله (ص)، يبايعه المسلمون بين الركن و المقام يشبه رسول الله (ص) في خلقه و ينزل عنه في الخلق لانه لايكون احد مثل رسول الله (ص)”.
[مهدي از اولاد حسن عسكري است و تولد او در شب نيمه شعبان سال 255 ميباشد، و او باقي است تا اجتماع كند با عيسي بن مريم … و عبارت شيخ محي الدين در باب 366 فتوحات چنين است : بدانيد از قيام مهدي چاره نيست، ولي قيام نمي كند تا اين كه زمين از ظلم و ستم پرشده باشد پس آن را پر ميكند از عدل و داد، و اگر نباشد از دنيا جز يك روز خدا آن روز را طولاني ميكند تا اين خليفه حاكم شود، و او از عترت رسول خدا(ص) از اولاد فاطمه است، جد او حسين بن علي بن ابي طالب و پدر او حسن عسكري پسر امام علي النقي پسر محمد التقي پسر امام علي الرضا پسر امام موسي كاظم پسر امام جعفر صادق پسر امام محمد باقر پسر امام زين العابدين علي پسر امام حسين پسر امام علي بن ابي طالب است . نام او نام رسول خداست، مسلمانان بين ركن و مقام با او بيعت مينمايند، در خلقت شبيه رسول خدا(ص) ولي در اخلاق از او نازلتر است زيرا احدي مانند رسول خدا(ص) نيست .]
ملاحظه فرماييد برحسب نقل شعراني از كتاب فتوحات نام پدران حضرت مهدي به ترتيب تا امام اول علي بن ابي طالب (ع) در آن كتاب ذكر شده است، ولي در فتوحات چاپ بيروت كه نزد اينجانب ميباشد از جمله “و والده الحسن العسكري” تا “الامام علي بن ابي طالب” از وسط حذف شده، و متأسفانه ظاهرا اين قبيل تحريفات عمدي در كتابهايي كه اخيرا چاپ ميشود كاري است رسمي و متعارف .”
(کتاب از آغاز تا انجام (در گفتگوي دو دانشجو) – ص 209 )
بيان دقيقتر ديگري براي “امر بين الامرين ” از سوي عرفا ذكر شده است و صدرالمتألهين (ره) در رساله “خلق الاعمال ” شيفته آن گرديده و آن را مذهب راسخين در علم دانسته است كه من اجمالا به آن اشاره ميكنم : چون خداوند وجود غير متناهي است از ذره اي از هستي خالي نيست . پس او همه هستي و همه چيز است و در عين حال متعين و محدود به حد خاصي نيست، او يك وجود واحد شخصي است كه تار و پود هستي را فراگرفته است . “عال في دنوه و دان في علوه”، “مع كل شئ لابمقارنة و غير كل شئ لا بمزايلة”(نهج البلاغه صالح، خطبه 1) و آن وجود واحد شخصي، اصيل ميباشد و ماهيات مثل ملك و انسان و آسمان و زمين و درخت … كه همان تعينات و ظهورات آن واحد شخصي هستند از خود وجودي نداشته و تنها ظهورات و نمودهاي آن امر واحدند، پس افعال صادره از موجودات از جمله انسان از حيث وجود كه همان امر واحد شخصي است فعل خدا ميباشند و از حيث تعين و محدوديتي كه از ناحيه ماهيات و مظاهر هستي يافته اند منسوب به بنده و مظاهر هستي خواهند بود و اين همان “امر بين الامرين ” است .”
(کتاب از آغاز تا انجام (در گفتگوي دو دانشجو) ص 256 )
هستي با اين كه يك حقيقت است داراي درجات و مراتب گوناگون ميباشد و هر مرتبه ضعيف جلوه اي از مرتبه بالاتر است، تا برسد به مرتبه اي كه غير از جهت وجود عنوان ديگري ندارد; يعني وجود و هستي نامتناهي است و عدم و نيستي و كاستي به هيچ وجه در آن راه ندارد،چون چيزي غير از هستي نيست تا هستي را بتواند محدود نمايد، غير از ماهيات اعتباري و نيستي كه همه هيچ اند. بنابراين چنين وجود صرفي قهرا يكتاست و هيچ وجودي در مقابل آن قابل فرض نيست ; زيرا اگر متعدد باشد هر كدام محدود ميگردد، چون در اين فرض واجد هستي خود و فاقد كمال و هستي غير خود ميباشد.
چنين وجود نامتناهي و نامحدود منحصر به فرد، خداي جهان است ; و چون حقيقت ذاتش وجود و واقعيت است و نيستي و ضعف در آن راه ندارد، قهرا داراي همه كمالات ((هو الله الذي لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون)، (هو الله الخالق الباري المصور له الاسماء الحسني يسبح له ما في السموات و الارض و هو العزيز الحكيم)، سوره حشر (59)، آيات 23 و 24) از قبيل علم، قدرت، حكمت و… ميباشد; و هر وجود ديگري غير از او پرتو و جلوه اي از وجود اوست كه در اثر معلوليت و ضعف وجودي محدود و ناقص ميباشد و در رتبه و درجه خاصي قرار دارد; و بالاخره نظام وجود و هستي عبارت است از يك وجود كامل نامتناهي مستقل جامع همه كمالات با جلوه هايي از او كه از او جدا نيستند و در برابر او هيچ گونه خوديت و استقلال ندارند و حقيقت ذاتشان در حدوث و بقا عين تعلق و وابستگي به او ميباشد; همچون يك شيئ مستقل سايه افكن و يا كانون نور پرتوافكن ; و چنين وجود و هستي نامتناهي، واجب الوجود و عين وجوب و ضرورت ازلي است و به غير احتياج ندارد، بلكه غيري جز جلوه ها و ظهورات او – كه از صقع ذات اوست – متصور نيست .
ره عقل جز پيچ در پيچ نيست ____ بر عارفان جز خدا هيچ نيست
توان گفتن اين با حقيقت شناس ____ ولي خرده گيرند اهل قياس
كه پس آسمان و زمين چيستند ____ بني آدم و ديو و دد كيستند
پسنديده پرسيدي اي هوشمند ____ بگويم گر آيد جوابت پسند
كه هامون و دريا و ماه و فلك ____ پري، آدميزاد و ديو و ملك
همه هرچه هستند از آن كمترند ____ كه با هستي اش نام هستي برند
عظيم است پيش تو دريا به موج ____ بلندست خورشيد تابان به اوج
ولي اهل صورت كجا پي برند ____ كه اصحاب معنا به ملكي درند
كه گر آفتابست يك ذره نيست ____ وگر هفت درياست يك قطره نيست
چو سلطان عزت علم بركشد ____ جهان سر به جيب عدم دركشد
(بوستان سعدي)
آري او خود دليل خود است ((اولم يكف بربك انه علي كل شئ شهيد)، سوره فصلت (41)، آيه 53 “عن اميرالمؤمنين (ع): اعرفوا الله بالله والرسول بالرسالة ””، توحيد صدوق، باب 41، ح 3) و غير او كمتر از آن است كه نشانگر وجود او باشد، و او خود دليل يكتايي و صفات كماليه خود و برتري نظام جهان – كه فعل اوست – ميباشد
زهي نادان كه او خورشيد تابان به نور شمع جويد در بيابان
(“كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك، متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدل عليك ؟!”، دعاي عرفه سيدالشهداء(ع))
منتها حجاب كثرت و غيريت گاه پرده بر قلوب انسانها افكنده و مانع از رؤيت او و جمال و جلال او ميگردد; و اگر اين حجاب به گونه اي كنار رود، انسان بالفطرة او و كمالات او را مشاهده مينمايد.”
(کتاب از آغاز تا انجام (در گفتگوي دو دانشجو) ص 55 )
ما اگر هدف از خلقت خويش را بدانيم، و بدانيم كه رسيدن به آن هدف ممكن نيست مگر با گذر از منازل و كوه و كتلهايي كه از آنها احيانا به يقظه (بيداري)، توبه، محاسبه …، تسليم …، صبر، رضا…، عزم و اراده و ديگر اسامي تا سرحد توحيد كامل تعبير ميشود، و نيز بدانيم كه طي آن منازل جز با وجود فضا و زمينه اي مناسب براي درگيري عقل و وجدان با قواي شهوت و غضب و وهم و خيال ممكن نيست و بهترين چيز براي آماده كردن اين فضا ناملايماتي است كه به انسان روي آورده و جنود عقل و شيطان را به صف آرايي ميكشد و موجب ميگردد انسان به مطامع فناپذير دنيوي دل نبسته و ركون و اعتماد نداشته و پشت به عالم طبيعت و رو به سوي عالم غيب و ملكوت نمايد، در اين صورت آن ناملايمات و بلايا بهترين هداياي الهي خواهند بود كه به انسان تقديم ميشوند. زيرا رسيدن به آن هدف جز با انصراف تام و تمام و روي گرداني از اين نشاءه و توجه كلي به مبدأ أعلي ممكن نيست ; چنانكه در مناجات شعبانيه آمده است : “الهي هب لي كمال الانقطاع اليك وأنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة … الهي و ألحقني بنور عزك الابهج فأكون لك عارفا و عن سواك منحرفا.” و بلايا و مصائب، بسيار در اين زمينه كارساز و مفيدند; و چه بسيار از انبياء و اولياي الهي كه به وسيله بلايا و مصائب و آزار و اذيت هايي كه ديدند به مدارج عالي كمال رسيدند، و حتي به طور قطع ميتوان گفت هيچ كس همانند آنان گرفتار مصائب دنيوي نگرديد و برحسب منقول برترين آنها كه پيامبراكرم (ص) است فرمودند: “ما اوذي نبي مثل ما اوذيت” [هيچ پيامبري مانند من مورد آزار قرار نگرفت .]
هر كه در اين بار مقرب تر است ____ جام بلا بيشترش ميدهند
(کتاب از آغاز تا انجام (در گفتگوي دو دانشجو) ص 276 )
نوشته: مهرداد مصوری