دو مطلب ذيل را مطالعه نماييد و متوجه شويد مخالفت آقايان با تاريخ ايران و صوفيان صفويه (مروجان تشيع درايران) براي چيست ؟و در پنهان مخالفت با كيست ؟!!!!!!!
مطلب اول :
آیتالله العظمی نور همدانی
هیچ یک از سلاطین صفویه متدین نبوده اند
آیتالله العظمی نوری همدانی گفتند: یکی از مشکلات کنونی کشور بهاءدادن به صوفی ها است در حالی که اینها ضربه های فراوانی به اسلام زده اند.
به گزارش مرکز خبر حوزه، معظمله در دیدار مسئولان پژوهشکده مهدویت افزودند: در سلاطین صفویه، یک نفر متدین پیدا نمی شود و شاه عباس چند فرزند خود را که در برابرش قدرت نمایی کردند، نابینا کرد.
ایشان یادآور شدند: شاه اسماعیل نیز در دوران سلطنتش شیعیان بسیاری را کشت و در میان اینها تنها شاه طهماسب مقداری خوب بود.
آیتالله العظمی نوری همدانی گفتند: اینها قزلباش را با هدف تبلیغ صوفیه تربیت دادند، اما عده ای در داخل به علت ناآگاهی دقیق از تاریخ، حرف های نادرستی درباره سلاطین صفویه می زنند.
این مرجع تقلید با ابراز تأسف از انتشار یکی از کتاب ها که در آن عرفان امام خمینی(ره) را مانند عرفان مولوی معرفی کرده بود خاطرنشان کردند: مولوی، صوفی و سنی بود و اشتباهات فراوانی در مثنوی او به چشم می خورد.
مطلب دوم :
بخشي از بيانات مقام معظم رهبری در جمع مردم استان اردبيل
در تاريخ گذشته، در دوران طلوع صفويّه، سرزمين اردبيل توانست دو خدمت بزرگ به اين كشور بكند. اوّل اين كه توانست از كشوری كه بخشهای آن از هم جدا و با هم در حال اختلاف و درگيری بودند، يك كشور متّحد، بزرگ و مقتدر، بهوجود آورد. قبل از طلوع صفويّه و بعد از دوران سلجوقيان، ايران كشوری بود كه هر بخشی از آن آهنگ جداگانهای مینواخت و از عزّت و عظمت ايران در آن دورانها خبری نبود. اين عزّت را صفويّه دادند. و صفويّه از اردبيل طلوع كردند و خاندان عرفای مجاهد و مبارز – يعنی اولاد شيخ صفیالدّين اردبيلی – توانستند اين زمينه را به وجود آورند، تا فرزندان آنها ايران را به همه عالميان در دنيای آن روز، متّحد، مقتدر، عزيز، سربلند و پيشرفته معرفی كنند.
خدمت دوم، عاملی بود كه در واقع پشتيبانی معنویِ عامل اوّل محسوب می شود؛ يعنی احيای مذهب شيعه، مذهب اهلبيت و ارادت به خاندان پيامبر. مردم – همين مردم شجاع، همين عشاير غيور – از اين سرزمين با نام اميرالمؤمنين، با نام امام حسين، با نام شهدای كربلا، با نام ائمه معصومين عليهم السّلام توانستند بروند و نام خدا، ياد اهلبيت و آئين مقدس اسلام و فقه متين جعفری را در سرتاسر اين كشور، مستقر كنند و كشوری يكپارچه، محكم و مقتدر بهوجود آورند.
اين اقتداری بود كه از معنويت، از دين و از تعاليم اهل بيت بهوجود آمد. بزرگانی كه در اين مدت – در طول چند قرن – در اردبيل پرورش پيدا كردهاند، همه همين خط مستقيم را نشان میدهند. شيخ صفیالدّين اردبيلی يك عالم، يك عارف، يك مفسّر و يك محدّث بود. آنگونه كه مرحوم علاّمه مجلسی – بنا بر آنچه از او نقل كردهاند – ذكر میكند، شيخ صفیالدّين اردبيلی در رديف سيدبنطاووس و ابنفهد حلّی – علمای فقيه و درعينحال عارف – قرار داشت و كسی بود كه در كنار علاّمه حلی – در دستگاه شاه خدا بنده – توانستند جوانه های شيعه را در قرن هفتم و هشتم در اين كشور بهوجود آورند و پايه فقهی و متين و استدلالی آن را در حوزههای علميه، رايج كنند. خدا را شكر میكنيم كه سلسله ديانت و شجاعت مردم و قوّت معنوی اين مردم، در كنار سلسله پيشرفت علم و تقوا در طول زمان در اين سرزمين امتداد پيدا كرده است. مردم اردبيل از قبل از دوران صفويّه هم جزو معدود مردمی در كشور ايران هستند كه توانستند لشكريان مغول را دو مرتبه شكست دهند. لشكريان مغول، هرجا میرفتند، مردم را با ارعاب وادار به عقبنشينی میكردند. در اردبيل، لشكريان مغول، دو مرتبه از مردم شكست خوردند و عقبنشينی كردند. بعد هم اين طوايف و ايلات شجاع و مردم مؤمن توانستند اينجا را نقطه شروعی قرار دهند كه ايران بزرگ شيعی و مقتدر – در دوران صفويّه – به وجود آيد.
البته به شما بگويم در دوران حكومت قاجاريه و حكومت پهلوی، صفويّه مورد بغض بودند و به دلايل معيّنی اردبيل هم مورد بیاعتنايی قرار گرفت. همان قدری كه صفويّه به اردبيل پرداختند، قاجاريه و بعداً پهلوی، در اين نقطه مرزی و دوردست، بیاعتنای كردند. آن چيزی كه به ياد آنها نيامد، اردبيل بود! لذا اين شهر و اين منطقه سرسبز، حاصلخيز و بااستعداد كه هم استعداد كشاورزی دارد، هم استعداد صنعتی، هم امكان بازرگانی سالم خارجی، يكی از مناطق فقير و محروم، شمرده می شود.
چرا؟ به خاطر انتقامی است كه بعضی از حكام بعد از صفويّه، میخواستند از اين منطقه، از اين مردم و از قبايل قزلباشی آن روز – كه از آنها دل پُری داشتند و بخشی از آنها در اردبيل بودند – بگيرند