Search
Close this search box.

مصاحبه با مرحوم آیت الله معرفت

اگرچه علما از واژه « صوفی » هراس دارند ولی باید دانست که بین عرفان و تصوف تمایزی نیست و هر دو به یک معنی و به تعبیر دیگر دو روی یک سکه اند

 

 

منبع :  نشریه علمی ،فرهنگی، سیاسی و اجتماعی “کرانه ها “- دانشگاه آزاد اسلامی منطقه3 (مازندران- گلستان)

اشاره : آیت الله حاج شیخ محمد هادی معرفت از فقها و علمای معاصر ، تحصیلاتش را در سه حوزه ی کربلا ، نجف و قم گذرانده و به درجه ی بالای علم و اجتهاد دست یافت و در واقع تمام دوران عمر را در تحصیل ، تدریس ، تعلیم و تعلم بوده است .

معظم له بیشتر وقتش را در دو جهت یعنی فقاهت و پژوهش در علوم قرآنی تنظیم کرده و در زمینه ی علوم قرآنی آثار ذیقیمتی به نام های « التمهید فی علوم القرآن » در هشت جلد ، و « التفسیر  و المفسرون » در دو جلد و … به یادگار گذاشته است .

ضمن تشکر از حضرت عالی ، نظر خود را درباره ی تفسیر « المحیط الاعظم » بیان فرمایید ؟

آن جناب برای تبیین جایگاه تفسیر « المحیط الاعظم » مقدمه ای را عنوان کرد و گفت : تفاسیر از لحاظ نوعیت به پنج دسته عمده تقسیم می شوند :

1.      تفسیر روایاتی یا نقلی یا تفسیر به مأثور

2.      تفسیر اجتهادی یا فقاهتی مثل احکام القرآن

3.      تفسیر تخصصی و موضوعی

4.      تفسیر جامع بین علم و ادب و فلسفه مثل « جواهر » طنطاوی ، « المنار » رشید رضا و « فی ضلال » سید قطب

5.      تفسیر عرفانی یا رمزی مثل تفسیر پیر هرات و قشیری

 

عرفا در تفسیر قرآن به دو مطلب اهمیت ویژه می دهند :

یکی اشتمال قرآن بر بطون عمیق و معانی دقیق که از حدود فهم و درک عادی بیرون است و دیگری وجود امثال ، کنایات و اشارات در آیات قرآنی که حاوی حقایق دقیق وظایف عمیق است .

از جمله تفاسیر عرفانی ، تفسیر علامه سید حیدر آملی است که شاید بتوان گفت یکی از کهن ترین ، بهترین و مهمترین تفسیر عرفانی در مشرب عرفان و تشیع می باشد .

این تفسیر در 8 جلد است که مقداری مفقود و مقداری ناقص است و در این مقدار ناقص باقیمانده ، مرحوم  آملی مقدماتی دارد که مبانی تفسیر خود را بیان کرده است .

از نظر محققین معاصر ، « مقدمات هفت گانه » جایگاه بلندی دارد ؛ چون اصول مبانی عرفان و چگونگی آن را در قرآن به صورت شفاف بیان نموده و در واقع جایگاه عرفان را معین کرده است . تفسیرش تحت عنوان تأویل آیات قرآن کریم می باشد یعنی خودش آن تفسیر را به عنوان تأویل مطرح کرده است و به سخن پیامبر اکرم ( ص ) استشهاد کرده که فرمود : « ما من القرآن آیه الا و لها ظهراً و بطناً » (1)  یعنی پیامبر ( ص ) فرمود : نیست از قرآن آیه ای مگر اینکه برای او ظاهری و باطنی است .

فضیل بن یسار از امام باقر ( ع ) سوال می کند از این روایت : « ما من القرآن آیه الا و لها ظهراً و بطناً  فقال ( ع ) ظهره تنزیله و بطنه تأویله » (2)

این روایت که : نیست از قرآن آیه ای مگر اینکه برای او ظاهری و باطنی است یعنی چه ؟ امام در پاسخ می فرماید : ظاهر قرآن همان تنزیل اوست و باطن قرآن تأویل اوست .

یعنی در واقع امام باقر ( ع ) می فرماید قرآن دارای دو جنبه است :

1 . ظاهر که همان تأویل بر حسب تنزیل می باشد

باطن که همان تأویل بر حسب عمق و ژرفای آیات است .

ظاهر قرآن همان مفاهیم عامه است که پیام های قرآنی را می رساند ؛ زیرا ما می دانیم که قرآن بر حسب مقتضیات خاصی برای علاج یک سری بیماریها و مسائل مقطعی نازل شده است ، و اگر قرآن در همین منظور خلاصه می شد ، امروز اثری از قرآن نبود .

امام باقر ( ع ) فرمود : حقیقت قرآن و قرآنیت قرآن به همان پیامهای درونی قرآن است که به عنوان باطن مطرح است و سرَ جاوید بودن قرآن هم همان معانی  [ باطنی ] است .

ما نیز بر همین باوریم که قرآن دارای ظاهر و باطن است و باطن همان است که به نام تأویل خوانده می شود و سخن پیامبر نیز متوجه پیام های درونی قرآن  می باشد منتهی همان گونه که تفسیر دارای ضوابطی است ، تأویلات نیز ضوابطی دارند هر کسی به خواهش نفس خود نمی تواند قرآن را تفسیر یا تأویل کند ؛ چون این جور تفسیر و تأویل نوعاً تحمیل به قرآن خواهد شد که معنای تحمیل همان تفسیر به رأی است . (3)  و لذا علت اینکه از روز اول با تفاسیر باطنی یا تأویلی مبارزه شده همین جهت بوده است که بی ضابطه به تأویل قرآن می پرداختند ، و معانی را به عنوان بطن بر قرآن تحمیل می کردند .

ما ضوابط تأویل را در کتاب التفسیر و المفسرون نوشته ایم که خلاصه ای  از آن را عرض خواهم کرد . تأویل چون از اقسام دلالت باطنی کلام است ، جزو دلالت التزامی غیرییّن است ولی همان طوری که تمام اقسام الفاظ ملاک هایی دارد، اویل هم که نوعی دلالت لفظی اما غیرییّن است ، نیاز به ملاک مشخصی دارد تا از محدوده ی تفسیر به رأی خارج شود شرایط آن به شرح زیر می باشد :

الف ) رعایت مناسبت و ارتباط تنگاتنگ بین معنای ظاهری و باطنی

ب ) رعایت نظم و دقت در کنار گذاشتن خصوصیات کلام مورد تأویل و تجرید آن از قراین خاصه تا حقیقت و مغز آن در قالب مفهوم عام هویدا گردد .  (4)

و این تأویل است که از تفسیر به رأی خارج و مورد قبول می باشد. اگرچه علما از واژه « صوفی » هراس دارند ولی باید دانست که بین عرفان و تصوف تمایزی نیست و هر دو به یک معنی و به تعبیر دیگر دو روی یک سکه اند .

عارفان صوفی  ضمیر یا صوفیان عارف به هر نامی که خوانده شود ، به یک معنی دلالت دارد . عارف جنبه ی روحانیت و معنویت را می رساند و به جنبه ی معرفت توجه دارد و آن را می خواهد به نمایش بگذارد .

و صوفی به جنبه ی صوری توجه دارد و زندگی ظاهری و جنبه جسمانی او را نشان می دهد . پس اینها – عارف و صوفی – یک گروه هستند که به دو نام خوانده می شوند و هر کدام به یک جهت دلالت دارد که عرض شد . البته علمای تشیع از کاربرد کلمه ی صوفی ابا دارند و بیشتر از واژه ی عارف استفاده می کنند ولیکن همان طوری که عرض شد ، هر دو به یک معنی است و عارف همان صوفیه است و مقصود ما هم از صوفی ، صوفی حقیقی است و از عارف ، عارف حقیقی نه کسانی که تظاهر به صوفی می کنند .

ما وقتی به تفاسیر اهل تصوف توجه می کنیم می بینیم اینها بیشتر به تأویل و بطن قرآن پرداخته اند و به ظاهر قرآن کمتر توجه شد . نه اینکه توجه نمی کنند بلکه در درجه اول به  تأویل و باطن قرآن توجه دارند و تفسیر را مقدمه رسیدن به باطن قرآن قرار می دهند . و لذا تفسیر کشف الاسرار که به نام تفسیر میبدی معروف است و تفسیر قشیری را می بینید که اول بر ترجمه ، سپس تفسیر و در سومین نوبت به تأویل و باطن قرآن می پردازند . این تفسیر های معتبر اهل عرفان به دو جنبه [ ظاهر و باطن ] می پردازند و حتی محی الدین ابن عربی دو تفسیر به او نسبت داده شده ، یکی بر حسب ظاهر و یکی بر حسب باطن قرآن .

پس اهل عرفان و تصوف بیشترین توجه شان به جنبه ی بطن قرآن است . حالا حرف ما به آقایان این است که این مطالبی را که به عنوان تأویل بیان می کنید ، روی ضابطه است یا بدون ضابطه ؟

برای افرادی از قبیل محی الدین ، ضابطه ای در کار نیست . کار ایشان در قرآن از روی اشراقات است که به آنها می شود و می دانید اشراقات امری است شخصی [ و برای دیگران حجت نیست ] چون تحت ضابطه قرار نمی گیرد . مثلا می گویند فلان آیه تأویلش این است ؛ وقتی می گوییم چرا ؟ می گویند به ما اشراق شده است .

برای ما تأویل های بدون ضابطه و مبتنی بر اشراق شخصی  (5)  بی ارزش است و نمی شود با این تأویلات فاقد ضابطه عمل کرد . اما یک دسته تفاسیر معتبر مثل تفسیر میبدی و قشیری وجود دارند که این تفاسیر عرفانی ، معتبر و کارشان ضابطه مند است ؛ چون اینها می گویند ما قرآن را تفسیر و تأویل نمی کنیم بلکه این تأویلاتی را که در کنار هر آیه مطرح می کنیم از قبیل تداعی معانی است به این معنی ، موقعی که این آیه را استماع یا قرائت می کنیم یک سری معانی بالمناسبت به ذهن ما خطور می کند و پیشی می گیرد و ما نمی خواهیم بگوییم که معنای قرآن همین است و بس ؛ چون « و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم » (6) و نمی خواهیم ادراک خود را بر قرآن یا آیه تحمیل کنیم .

مثلاً ما وقتی آیه « اذهب الی فرعون انه طغی» (7) را استماع می کنیم این معنا به ذهن ما خطور می کند که خداوند به فرعون نفس هم توجه دارد و می خواهد بفرماید چرا از فرعون درونی خودت غفلت می کنی ! ما نمی خواهیم بگوییم مراد از آیه همین است و بس بلکه ما از قصه موسی و  فرعون به این نکته می رسیم که هر کدام درون خود فرعونی داریم و ما خود هر کدام یک موسی هستیم که باید به سوی این فرعون رهسپار شویم و او را تذکر دهیم . اگر تأویل (8) بر این اساس باشد ، اشکالی ندارد ، نه تحمیل است و نه نسبت دادن به خداست . و لذا تفاسیری که جز تداعی معانی نیست و بر اساس ضوابط بیان شده فوق است ، ما با آنها مقابله نمی کنیم چون اینها نمی خواستند بگویند که مراد خدا این است ، و چه بسا این نوع تفاسیر و این نوع معانی که به ذهن بزرگان اهل عرفان و تصوف می رسد خیلی آموزنده هم باشد . مثل تفسیر میبدی و قشیری خیلی آموزنده است که مطالبی عرفانی و اخلاقی خیلی عالی را به مناسبات آیات نقل کرده است . و من خودم شخصاً تفسیر میبدی و قشیری را کاوش کردم ، ببینم انحرافی دارند ، اما چیز انحرافی در آن ندیدم . اما ابن عربی وقتی به سراغ حرفهایش می رویم ، می بینیم یک سری مطالب را مراد آیه و خدا شمرده که از این نظر ما آن را نمی پسندیم و بلکه آن را جنایتی نسبت به قرآن می دانیم .

مرحوم سید حیدر آملی از تیپ میبدی [ نویسنده و مکمل تفسیر خواجه هرات ] و قشیری [ صاحب لطائف الاشارات ] می باشد ، یعنی یک سری مسائل عرفانی و معرفت شناختی که به مناسبت آیات به ذهن ایشان  خطور کرده آن را مطرح می کند و به تأویل عرفانی قرآن پرداخته و شاید از پیشگامان این راه بوده است و راه صحیحی را مد نظر قرار داده است . امیدواریم تفسیر گرانبهایش در معرض استفاده عموم قرار بگیرد که او به حق جزو  مفاخر شیعه محسوب می شود .

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



(1) تفسیر عیاشی ج 1 .ص 2 ،ص 16،جلسه الاولیاء ،ج 1 ص 65، الغیبه الشیخ المفید، 131

(2) بصائر الدرجات ، المیزان 3/73

(3) با توجه به برخی نصوص اسلامی شماری از شیوه ها و مبانی در شناخت قرآن و تفسیر آن به صراحت ممنوع شده است . در این راستا پیامبر ( ص ) فرمود : « هر کس قرآن را به رای و نظر خویش تفسیر کند جایگاهش در آتش جهنم است ( بحارالانوار 107/89. ) و قرآن چنین تفسیر و تاویلی را قول بشر دانسته و مردود شمرده و فرموده است « ان هذا الاقول البشر » (مدثر 25 ) این غیر از سخن بشر نیست.

(4)  معرفت ، محمد هادی ، التفسیر و المفسرون ج 1 ص 34

(5) در توضیح مطلب می شود گفت : « تفسیر شهودی یا اشراقی مربوط  به حالت روحی و شخصی است که با تفکر در امر خاصی در انسان به وجود می آید و واقعیت هایی بر شخص مکشوف می گردد و مدعیان کشف و شهود می گویند که این راه ، طریقه ای جداگانه ای است ، که هر گاه طریق عمل و شرع مسدود گردید ،  عارف از آن راه برای رسیدن به حقایق استفاده می کند . خلاصه اینکه راه مکاشفه و اشراق یک منطق شخصی است که اگر برای خود کاشف مانند محسوسات عینی حجت باشد . برای دیگران که به آن احساس شهودی نرسیده اند ، نمی توان حجت باشد .

(6) آل عمران : 7

(7) طه : 24

(8) تأویل در قرآن به سه معنای عمده آمده است :

1 . معنای باطنی و راستین

2 . تعبیر خواب چنانکه در آیات  سوره یوسف آمده است .

3 . عاقبت و سرانجام هر چیزی چنانکه در آیه 39 سوره یونس آمده است .

در این جا مقصود همان معنای اولی است که اگر از باب تداعی معانی باشد اشکال ندارد .