مسيحيان دوستترين مردم به مؤمنين بودهاند مخصوصا رشته عرفاى اسلام كه روى به خدا هستند و جنبه ايمان و ولايت بر آنها غالب بوده بر مزاياى حضرت روحاللّه بهتر آگاهند.
مكاتبات عرفانى درباره حضرت مسيح(ع) و مسيحيّت
نامهها و مذاكره حضرت صالحعليشاه
در ميان مجموعه مكاتبات مرحوم جناب آقاى صالحعليشاه (1345 ـ 1270 شمسى) كه در پاسخ به اشخاص مختلفى از گروهها و مذاهب و طبقات مختلف اجتماعى داده شده است، نامههايى به چند نفر مسيحى موجود است كه از مفاد آنها مىتوان به نظر ايشان راجع به حضرت مسيح(ع) و مسيحيّت پى برد. بخش اعظم نامههاى ايشان در كتابى بهنام نامههاى صالح[1] جمعآورى و منتشر شده است و آنچه در ذيل مىآيد، نامههايى است كه مستقيما بهنحوى مربوط بهحضرت مسيح(ع) است.
در جواب تبريكيّه مسيحيان مشهد در عيد نوروز 1307 مرقوم فرمودهاند:[2]
هو
121
عرض مىشود، تبريكيّه آن آقايان در ظَهر كتابچه مختصرى رسيد، لازم شد بهجواب مختصرى متذكّر شوم و از خداوند متعال خواهانم كه عموم خلق را متوجّه ديانت و خداپرستى فرمايد كه اگر با نيّت خالص و مجاهده در راه خداجويى خطا هم نمايند ولو در دم مرگ باشد به راه نجات هدايت مىشوند و بر دين حق محشور مىگردند.
ترجمه فرمايشات حضرت كلمهاللّه ارسال شده بود قرائت شد و كلّيه اناجيل را به دقّت ملاحظه كرده و از دستورات جامعه بهرهمند گرديدهام و عرفاى اسلام هم همين رويّه دستورات دادهاند. و آنچه ما درباره مسيح(ع) قائليم برتر و بالاتر از آن است كه شما معتقديد و البتّه پوشيده نيست كه هيچ صاحب باغ، باغ خود را بىباغبان و هيچ پدر مهربان فرزندان را بدون مربّى نمىگذارد و در هر زمان از جانب حقتعالى براى هدايت خلق مظاهر او مبعوث و مأمور بودهاند ــ يا انبيا يا اوصياى آنها ــ و چون اين مطلب را ذوق سليم مدرِك است احتياج بهادلّه چندان ندارد و همه آنها فرستاده يك فرستنده بهسوى بشرند و براى رفع اعتراضات و شبهات هر يك بر لاحقِ خود بهصراحت يا كنايه تنصيص نمودهاند و هيچيك دعوت بهخود ننموده بهخداى يكتا دلالت كرده، امر بهعبادت او نمودهاند؛ و به تمام آنها معترف و تمام را صادق مىدانيم. و چون در ديانت حضرت موسى(ع) مداقّه در امور زندگانى دنيوى و احكام ظاهرى شده، لذا حضرت مسيح كه مبعوث شد اسرار آنها را بيان فرموده و تهذيب اخلاق و تجرّد، امر فرموده است. و انسلاخ از دنيا و توجّه به عالم غيب را تأكيد فرموده است تا عالم براى وِجهه جامعه صورت و معنى آماده گردد، و براى ظهور نور محمّد بن عبداللّه(ص) از حجاز مهيّا شود و آن بزرگوار نيز تصديق تورات و انجيل عيسى نمود و اناجيل موجوده از حواريّين است.
و بعد از آنكه باغبان ازلى براى گرفتن ميوه ايمان از باغبان بشر، مقرّبان را فرستاد و اطاعت ننمودند، توسّط فرزند روحاللّه ميوه خواست و حقِّ آن را ادا ننمودند و در مظهر تامّ خود جلوه نمود با شمشير دو دَمه زبان و آهن، قوانينى براى بشر گذاشت كه موافق با وجهه جامعيّت و مطابق رويّه طبيعت است كه خروج از آن خروج از فطرت است كه شرح آن را كتبى بايد و بعد از خود هم بهيد اوصياى خود كه دوازده نفر از قريش بودند نهاد كه با رجعت كه ما قائليم عدد به بيست و چهار مىرسد. و بحمداللّه بهپيروى آن حضرت مفتخريم و اطاعت مسيح(ع) را منحصر در پيروى او كه آخرين وصىّ او است مىدانيم و رشته هدايت را در هيچ زمان منقطع تصوّر نمىنماييم. زياده از اين مزاحمت لياقت به اين مكاتبه ندارد. ازدياد توفيق و مهربانى آقايان را خواستارم.
11 / صفر / 61 در پاسخ به آقاى ويليام ميلر مسيحى مرقوم فرمودهاند:[3]
هو
121
عرض مىشود نامه 16 بهمن كه براى فقير فرستاده با كتاب سپروزمندان رسيد. از محبّت شما و عزم ملاقات دوست محترم آقاى حاج شيخ عمادالدّين كه نوشته بودند، خشنود شدم. البتّه هركس راهى به خدا دارد و هركس او را بخواهد و در جستجو باشد و كوشش نمايد به مقصود مىرسد. و بهصريح آيه قرآن مجيد مسيحيان دوستترين مردم به مؤمنين بودهاند مخصوصا رشته عرفاى اسلام كه روى به خدا هستند و جنبه ايمان و ولايت بر آنها غالب بوده بر مزاياى حضرت روحاللّه بهتر آگاهند و آن مرد بزرگ را بزرگتر از آنچه خود مسيحيان مىگويند مىدانند. و چون وجهه نظر و همّت عرفا تصفيه نفس براى ترقّى روح و تهذيب اخلاق است كه لازمه آن درسترفتارى با خلق و خلق را مظاهر و آثار حق ديدن است ــ اگرچه مانند حضرت مسيح(ع) پيروان واقعى كمتر يابند ــ نزديكى و شباهت واضح شده است. و دانسته و فهميده و ديده مىگويند كه راهرو راه خدا بايد در عين توجّه به اين عالم چنان در ياد خدا و نام خدا بكوشد كه حال بىخودى براى او دست دهد كه در آن حال حقايق ملكوتى و منازل راه و خطرات بر او مكشوف مىشود، كه با نظرى بلندتر از نظر ظاهر و بالاتر از نظر خيال و فكر ــ كه مردم نظر روحى در مقابل نظر جسمى گويند ــ هر چيز را در مرتبه خود و بهصورت ملكوت واقعى مىبيند. گاهى هم قضاياى گذشته و آينده دنيا را بهصورت ظاهرى كه مىشود و يا بهصورت واقعى كه مانند خواب تعبير دارد، مىبيند و بعد به زبان ساده يا رمز مىگويد و گاهى مىنويسد. و حضرت يوحنّا كه يكى از شاگردان يازدهگانه حضرت مسيح(ع) بود در راه خدا مراحل را پيموده و بهتمام ترقّيات انسانى خود كه ما معراج مىناميم رسيده و راه و چاه را دانسته و در مكاشفه بزرگ خود دستور به كليساها بهصراحت و كنايه و اشاره داده و قضاياى مهمه عالم را كه بعد واقع مىشود ديده و نوشته است. و فقير مكرّر از آن كتاب استفاده نمودهام و در ملاقات شما چون سابقه داشتم و فهميده و بىغرض و منصف دانستم، سؤال نمودم كه كسى سراغ داريد كه از اسرار آن آگاه و رموز آن را كشف نمايد؟ معلوم شد غالبا ظاهر آن را گرفته و كمتر توجّه به حقايق آن شده است. كتاب هم كه فرستادهايد اگرچه هنوز تا آخر نخواندهام ولى آنچه مفهوم شد طرز تازه ادبى تصوّر نمودهاند و اصل قضيّه را به نظر كوتاه فقير، درنظر نگرفتهاند. درصورتى كه مقام بلند آن بزرگ مرد بالاتر از آن است و بزرگان عرفا از اينگونه فرمايشات نمونه دارند كه ممكن است به كلمات شيخ محيىالدّين و شاه نعمتاللّه و نورعليشاه اوّل و ثانى مراجعه شود، كه بر اِخبار آنها از بعضى قضايا آگاهى حاصل شود. و اگر يك نفر عارف اسلامى شرح مطالب آن را و اشاره به قضايايى كه در آن خبر داده شده و واقع شده مىنوشت بهتر مقام كتاب و مكاشفه و نويسنده آن بر عالم آشكار مىگشت.
در خاتمه از تفصيل معذرت مىخواهم و از محبّت شما امتنان دارم و مايلم رشته محبّت باقى و نامه شما غالبا برسد والسّلام.
فقير خادم نعمتاللّهى سلطانعليشاهى
در تاريخ 21 محرّم 1369 قمرى بهآقاى ژورس داويديان مرقوم فرمودهاند:[4]
هو
121
عرض مىشود نامه شما رسيد. مقدّمات كه اقرار به خداوند غيبى و لزوم طاعت و عبادت او و لازم بودن ناجى منجى خدايى باشد، مورد تصديق عموم است. اختلاف مذاهب و ملل در مصداق و جزئيات احكام است. قرآن مجيد آخرين كتاب آسمانى توسّط آخرين پيامبر خدا، اهل كتاب را دعوت فرموده كه بياييد آنچه همه قبول داريم بچسبيم و عمل كنيم و جز بهيك خداوند و يك كاركن رو نياوريم. پاسخ مطالب مندرجه بسيار مفصّل است و كتابها لازم دارد كه دانشمندان اسلام از عهده برآمده و نوشتهاند و در فقر و درويشى گفتگو و مباحثه نيست. البتّه اگر مذاكره شفاهى بود ممكن بود بهتر توضيح داد. باز همچون اصرار نمودهايد، خلاصه عقيده شيعه اثنىعشرى كه فرقه فقراى نعمتاللّهيه هم افتخار نسبت به آن دارند را عرض مىنمايم.
شيعه مىگويد: انسان داراى روح ملكوتى است كه در بدن جسمانى، ملكى به امر خدايى جا گرفته و اين عالم دنيا و مادّه را داير دارد و روح بهقدرى گرفتار شده كه از اصل خود غفلت كرده و بهياد وطن اصلى نيست. لطف خدايى سلسله جليله انبيا و اوصيا آنها را برانگيخته كه مردم را آگاه و بهياد وطن اصلى اندازند و از گرفتارى عالم طبيعت كه كشاننده بهجهنم است ــ همانطور كه خود نجات يافته ــ ديگران را نجات دهند و راه نجات و خير و شرّ روح آنها را به آنها بنمايند و به راه باطن و تصفيه دل كه راه راست بهسوى خداست هدايت نمايند. البتّه هركس به آنها ايمان آوَرْد و دل را متوجّه حق ساخت نجات يافت و داخل ملكوت آسمان گرديد و مادام كه بشرى در عالم بوده نماينده خدايى در عالم بوده و راه بهسوى خداوند باز است و راه، راه بلدِ راه رفته مىخواهد و بهصرف ادّعا نمىتوان پذيرفت. خود مردم هم نتوانند معيّن نمايند. بايد نماينده خدايى در هر زمان كسى را كه دل او صافى گشته و بىآلايش شده و اتّصال به عالم غيب يافته براى بعد از خود از طرف خدا معيّن نمايد و رشته از آدم اوّل متّصل است و تا انقراض عالم باقى است و البتّه نسبت به مراتب بندگى و قرب و بعد درجاتى داشتند ولى از حيث راهنمايى خلق همه راه را طى كرده و نجات يافته و نجات دهنده بودند. اختصاص بهحضرت مسيح ندارد و هر پيغمبرى دوره هدايت او تا زمان پيغمبر بعد از اوست توسّط اوصيا. هر يك از اوصيا همزمان حيات بشريّت او دوره هدايت اوست و حضرت مسيح(ع) هم شمعون پطرس را وصىّ خود قرار داد ــ انجيل لوقا، باب 24، آيه 34، انجيل يوحنا، باب 20، از آيه 2 ـ 7، باب 21 از آيه 15 سه آيه ــ اگر نجات بهواسطه مسيح بهواسطه شنيدن كلمات او و عمل باشد كه مسلمين هم نبوّت او را قبول و بلكه كلمهاللّه و روحاللّه مىنامند و بيشتر از خود مسيحىها عقيده دارند و احكام او را كه فقط دستورات اخلاقى است منافى اسلام نمىدانند. پس آنها هم نجات بهنام او مىيابند و اگر نجات بهواسطه اوصيا مسيح است بايد جستجو كرد و رشته را بهدست آورد.
تاريخ اسلام و بزرگان اسلام و حالات عرفاء اسلام را بهدقّت بخوانيد تا بدانيد دعوت آنها بر بصيرت بوده و مانند انبياء كَذَبه از شك و ارتياب نبوده و بهشت و دوزخ در زندگانى مشهود آنها بلكه در اختيار آنها بوده و بر پيروان هم مشهود شده و خواندن و شنيدن نبوده.
سؤال نمودهاند كسى معرّفى شود بالاتر از مسيح؛ از مطالب اوّليه معلوم شد كه انبيا بهخود دعوت نكرده و خود را شخصا بالاتر از سايرين ندانسته و مسيح پس از عروج بر حواريّون ظاهر شده و مىگويد: رفتن من بهتر است، اگر نروم تسلّىدهنده نخواهد آمد ــ انجيل يوحنّا، باب 16، آيه 7 ــ و هر كدام در زمان خود مطاع بودند بهنمايندگى خداوند. معذلك گوييم رويّه و دستور حضرت مسيح بهطور عموم قابل اجرا نيست و منحصر به خواص خواهد بود، چنانچه مىبينيم عالم مسيحيّت امروز عمل نمىنمايند. تمام خلق طاقت گذشت كلّى از دنيا [را] ندارند. شخص پيشوا كه بخواهد تمام خلق پيروى او نمايند و تمام را نجات دهد، بايد جهات ظاهر و باطن، دنيا و آخرت را منظور دارد و خود هم قولاً و عملاً سرمشق همه باشد. و آخرين پيامبر خداوند محمّد بن عبداللّه(ص) داراى تمام صفات نيك و جامع دو جنبه روحى و جسمى بوده، چنانچه در تورات كه مجملاً ما و شما قبول داريم (گرچه تحريفهاى مسلّمى در آن شده) خداوند به ابراهيم فرمايد: سرورانى از اولاد اسماعيل بهوجود خواهم آورد. و در انجيل لوقا، باب 20[5] و انجيل متى، باب 21[6] و انجيل مرقس، باب 12،[7] مثال باغبان را حضرت مسيح مىفرمايد كه صاحب باغ اگر پسر را فرستاد و باغبان ميوه نداد خود با شمشير كشيده خواهد رفت. پس آن كس كه با شمشير كشيده آمده از پسر بالاتر است و رفتار او را كه ملاحظه نماييم بين دو جنبه جمع كرده و در عين دفاع و جهاد كه فطرى بشر است [در] بندگى و عبادت و گذشت و ايثار و جمع نكردن، رفتار حضرت عيسى را داشته، بيدارى ثلث آخر شب را بهعبادت مقيّد بوده و تدبير حفظ مسلمين و جلوگيرى از مخالفين را مراقب بوده، بلكه پيروان و اوصيا حضرتش سرمشق جامعيّت بودند كه فرزندش حسين بن على(ع) و يارانش در جمع صورت و معنى و در مقام بندگى و توجّه به خدا و صدق و صفا و تواضع و گذشت و شوق لقا و ديدار مقامات آخرتى خود و سلوك راه خدا سرمشق تام بود كه عالم را متحيّر نمود.
احكام اسلام بهقدرى جامع است كه نماز كه بايد فقط عبادت و نياز و مناجات باشد بهقدرى حكمت و دستورات روحى و مادّى دارد كه مىتوانيم به آن ثابت كنيم كه بالاترين دستورات است و قابل نسخ هم نيست؛ از قبيل دستور نظافت و مساوات و اتّحاد و اجتماع و دستور تعطيلات مذهبى و آداب راجع به زنها و مساوات آنها با مردان با رعايت عفّت و كار مناسب و رعايت نظام و انتظام و جلوگيرى از ستمگرى و بهداشت و اقتصاديات و رعايت همسايه و همنشين و نيكى خواستن براى نوع و اصلاح بين دوستان و رعايت احتياط و غيره. پس انصافا چنين دستورى را مىتوانند رفتار كنند، يا روحانيّت صرفه [را]؟
امّا اينكه نوشتهايد مسيح اقرار به گناه خود نكرده، بايد تدبّر كرد كه هر وزيرى هر اندازه لايق و جدّى باشد و مقرّبتر باشد به سلطان، خوف او از قهر سلطان زيادتر خواهد بود و اگر مغرور شد در حضور سلطان و خدمت خود را اظهار نمود مورد سَخَط واقع خواهد شد. همانطور كه نوشتهايد بشر از وجهه بشريّت نمىتواند بهطورى كه بايد و شايد به رضاء خدا رفتار نمايد و هر اندازه مقرّبتر بودند خود را در درگاه خدايى مقصّرتر مىشمردند و اندك غفلت از ياد خدا يا توجّه به دنيا را بدون توجّه به خدا ولو يك آن بود گناه مىشمردند، و گناه انبيا غير از گناه اوليا و گناه آنها هم غير گناه مؤمنين است، و ما تمام پيغمبران را پاك و پاكيزه و بىگناه مىدانيم ولى آنها خود را نزد خدا از تمام خلق كوچكتر و مقصّرتر مىشمردند؛
شافعان گناه خلق همه خويشتن غرق لُجّه گنهيم
و خود حضرت مسيح تعميد توبه بر دست يحيى تعميد دهنده يافت با اينكه گناهى نداشت، چون اوّل ايمان توبه است كه ملتفت شود كه آنچه بايد داشته باشد نادار است، در انجيل متى، باب 3، آيه 16؛ انجيل مرقس، باب يكم، آيه 9؛ انجيل لوقا، باب 13، آيه 21. و آيا معنى توبه و غسل تعميد غير از اقرار بهگناه است نزد خدا؟ و اين كمال است نه نقص، و از وجهه بشريّت تعميد توبه مىبايد و از وجهه نمايندگى، پدر آسمانى تعميد مىدهد و خلق را نجات مىدهد پس از رياضتكشيدن و نجات يافتن.
امّا اينكه نوشتهايد حضرت مسيح جان شيرين را در اثر محبّت در راه گذاشت و خود را فداى امّت كرد، قابل انكار نيست و كار تمام بزرگان به تفاوت مراتب همين بوده، منتها مقايسه نماييد اين فداشدن را با فداشدن حسين بن على يكى از شاگردان محمّد بن عبداللّه(ص) كه دانسته و فهميده با رعايت تدبير براى بيدار كردن خلق و انتشار عملى احكام اسلام و تهييج حسّ ديانت و عدالتخواهى و آزادگى و آزادمردى و تعليم آداب زندگانى و مردانگى و دستور بندگى و سلوك راه خدا و تربيت و گذشت و محبّت اقدام كرد، و با اصرارِ طرف، حاضر به صلح ننگين نشده و زن و مرد و كوچك و بزرگ اقتدا نمودند. تا دم آخر از خداوند هم نخواست و تسليم بود؛ مقايسه نماييم مطابق درنمىآيد، چرا كه حضرت مسيح در شب آخر دعا كرد كه جام بگردد و از حواريّون دعا خواست و اضطراب داشت و فرمود جان من تا به مرگ بسيار محزون است ــ انجيل متى، باب 26، آيه 38 ؛ انجيل مرقس، باب 14، آيه 34 ؛ انجيل لوقا، باب 22، آيه 44 ــ .
در خاتمه عذر مىخواهم از اينكه مفصّل شد و محبّت شما را خواهانم و اميدوارم با نظر دقّت و تأمّل بخوانيد چون از روى تعصّب نوشته نشده. شكر مىنمايم خدايى را كه هدايت نموده و امر خود را در هر دورهاى آشكار فرموده و مؤمنين را نجات بخشيده والسّلام على من اتّبع الهدى.
مذاكره حضرت صالحعليشاه با كشيش مسيحى[8]
معمولاً بعد از مجلس يادبود و روضهخوانى كه هر صبح جمعه در مزار حضرت سلطانعليشاه تشكيل مىشد و بين يك الى دو ساعت طول مىكشيد، حضرت صالحعليشاه بهمنزل مراجعت كرده حدود نيم الى يك ساعت در منزل استراحت مىكردند. در اين فاصله بانوانى كه بهزيارت آمده بودند خدمتشان مىرسيدند. آنگاه به بيرونى مىرفتند و عدّهاى از ارادتمندان و مهمانان، مخصوصا گنابادىها كه از ساير دهات آمده يا ارادتمندانى كه از ساير شهرستانها آمده بودند، در خدمتشان بودند و كتابى خوانده مىشد يا بياناتى از ناحيه ايشان ايراد مىشد.
يكى از اين جمعهها كه در بيدخت بودم، يك ميسيون سه چهارنفرى از كشيشها در ضمن سفر و عبور از بيدخت در آنجا توقّف كرده، اجازه ملاقات خواستند. ايشان اجازه دادند و آنان به همان مجلس عمومى آمدند. بعد از صحبتهاى عادى و مبادله تشريفات، ايشان آيه قُلْ يا اَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا اِلى كَلِمَةٍ سَواءٌ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم اَلاّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِه شَيْئا[9] را تلاوت فرموده و گفتند: در اين راه و دعوت به خداوند با هم مشتركيم. آنگاه آيات مربوط به حضرت عيسى(ع) را تلاوت نموده، در مورد آنحضرت و اعتقاد شيعه به عصمت پيغمبران بحث كرده و فرمودند: ما عيسى(ع) را بهتر از شما مىشناسيم و عيسى(ع) آنگونه كه قرآن بهما شناسانده است، عظمت مقامش خيلى بيشتر از آن است كه شما مىگوييد، ما عيسايى را به پيغمبرى قبول داريم كه قرآن معرفى كرده و به ما شناسانده است. ما محمّد(ص) را مكمّل و متمّم عيسى مىدانيم و مىگوييم خداوند اديان الهى را با ارسال محمّد(ص) به كمال رساند. ما عيسى(ع) را از گفته محمّد(ص) و وحى الهى مىشناسيم.
كشيشى كه سِمت تقدّم بر سايرين داشت و رئيس ميسيون بود، گفت: ما هم محمّد را بزرگ و پيامبر مىدانيم منتهى عيسى را اكمل پيامبران مىدانيم كه با پيروى او بشريّت نجات مىيابد.
حضرت صالحعليشاه فرمودند: نمىخواستم بحث مقايسه بين دو پيغمبر بهميان آيد ولى چون شما چنين مطلبى را عنوان كرديد، خيلى مختصر و در دو كلمه مىگويم: اكمل رهبران و پيشواى تامّ كسى است كه اگر پيروانش قدم برجاى پاى او بگذارند، نجات پيدا كنند، عيسى(ع) فرمود: اگر به يك طرف صورت تو سيلى زدند طرف ديگر را پيش آور كه بزنند و اگر قباى تو را بردند رداى خود را نيز بده. آيا در دنيايى كه امروز مىبينيم و همچنين باتوجه به اينكه خداوند تا روز بازپسين به شيطان مهلت داده است كه بنىآدم را اغوا كند، آيا مىتوان چنين قاعدهاى را هميشه و همه جا اجرا كرد؟ و اين امر آيا موجب تجرى ظَلَمه و ستمكاران و تسلّط آنها بر مظلومان نمىشود؟ امّا پيغمبر ما فرمود: وَ لَكُمْ فِىالْقِصاصِ حَيوةٌ يا اُولِى الاَْلْبابِ[10]: اى صاحبان خرد در اجراى قصاص حيات براى شما وجود دارد. اين قاعدهاى است اجتماعى براى نظم اجتماع كه ظَـلَمه از مجازات بترسند. امّا خطاب ديگرى به مسلمين دارد: وَالْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافينَ عَنِ النّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمحُسِنينَ.[11] به مؤمن دستور مىدهد غيظ خود را فرو برد و كظم نمايد و هرگاه قدرت روحى بيشترى داشت نهتنها كظم غيظ نمايد بلكه غيظ را از سينه محو نمايد و مجرم را ببخشد و هرگاه قدرت روحى بيشترى يافت به همان كسىكه به او بد كرده است، احسان كند. هرگاه اين آخرين مرحله عُلُو روحى را كه منطبقبر فرمايش حضرت عيسى(ع) است، بخواهيم بر همه تحميل كنيم چون غالبا طاقت تحمل چنين قاعدهاى را ندارند از اطاعت سرپيچى كرده، برخلاف دستور رفتار مىكنند و تدريجا به طغيان در برابر اوامر الهى عادت مىنمايند. يا اينكه عيسى(ع) ازدواج نكرد اگر همه پيروان به او تأسّى كنند براى جامعه مفيد است يا نه؟!
با خاتمه اين صحبت مجلس خاتمه يافت و كشيش اجازه خواست كه مناجات و دعايى بخواند. ايشان اجازه فرمودند و او آياتى از انجيل را قرائت نمود و خود ايشان و حاضرينِ در محل در دعاى او شركت كردند.
منیع: مجله عرفان ایران
[1]. چاپ اوّل، تهران، 1346؛ چاپ دوم، تهران، 1358.
[2]. نامههاى صالح، چاپ دوم، صص 64 ـ 65.
[3]. نامههاى صالح، صص 114 ـ 116. درباره ميلر رجوع كنيد به مقاله “تصوّف اسلامى از منظر يك ميسيونر مسيحى” در مجله عرفان ايران.
[4]. همان، صص 145 ـ 149.
[5]. آيات 9 ـ 19.
[6]. آيات 33 ـ 46.
[7]. آيات 1 ـ 12.
[8]. از اين قسمت تا آخر مقاله منقول است از مقاله “اسوه حسنه، مذاكره با كشيش مسيحى”، تأليف حاج دكتر نورعلى تابنده، مندرج در يادنامه صالح، چاپ دوم، انتشارات حقيقت، تهران، 1380، ص183.
[9]. بگو (خطاب الهى به پيغمبر): اى اهل كتاب بياييد در كلمهاى كه مشترك بين ما و شماست (متّفق شويم) كه نپرستيم جز خداى واحد و هيچ چيز را ريك قرار ندهيم (سوره آل عمران، آيه 64).
[10]. براى شما در تشريع حكم قصاص حيات قرار داده شده است (سوره بقره، آيه 179).
[11]. و فروخورندگان خشم و عفوكنندگان بر مردم و خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد سوره آل عمران، آيه 134.