Search
Close this search box.

مستندات روایی فرهنگ گریه بر امام حسین (ع)

مستندات روایی فرهنگ گریه بر امام حسین (ع)

محمدعلی سلطانی

چکیده :

سوگواری همیشگی در فاجعة غمبار کربلا و اشک افشانی بر مصیبت وارد شده  بر اهل بیت (ع) یکی از مشخصه های واقعة کربلاست که آن را از دیگر وقایع ممتاز ساخته است. در روایاتی منصوب به ائمه  (ع) گریه بر این واقعه توجیه شده و وعدة پاداش اخروی داده شده است. این نوشتار به بررسی این روایات اختصاص دارد و مولف در پی آن است تا به بررسی سندی و متنی برخی از این روایات بپردازد و به قدر توان خود سره را از ناسره بازشناسد.

روایاتی که در این نوشتار به بررسی آنها اقدام شده، روایاتی است که در کامل الزیارات ابن قولویه نقل شده است.

کلید واژه ها: عزاداری، گریه، احادیث، کامل الزیارات.

گریه بر شهادت امام حسین (ع) و حادثة کربلا و شهیدان آن واقعة دل خراش و آیین های سوگواری و عزاداری در ایام عاشورا و دو ماه محرم و صفر، یکی از ویژگی های برجسته و بلکه برترین ویژگی تشیع است که از زمان حاکمیت آل بویه و به همت معزالدوله ابوالحسین احمدبن ابی شجاع که برای نخستین بار فرمان عزاداری عمومی و خروج هیئت ها و دستجات عزاداری به خیابان ها را داد، در شکل یک سنت و آیین پر بار و استوار در میان شیعیان در آمد.[1]

اگر مهدویت را در جهان اسلام یکی از مهم ترین علل و انگیزه در پیدایش و حدوث جریان ها و پدیده های سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی بدانیم، بی تردید حادثة کربلا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره آن، دومین عامل مهم پیدایش حوادث سیاسی در جهان اسلام و نخستین عامل آن در جهان تشیع است.

در این آیین ها و مراسم دو مشخصة مهم ، بیش از دیگر مشخصه ها نمود دارد: یکی از آنها قیام ها و شورش ها و حوادث خونینی است که به نام و یاد و به انگیزه خون خواهی شهیدان عاشورا در طول تاریخ تشیع به وجود آمده است. در این خون خواهی ها هر حاکم ستمگر و ناعادلی نمادی از یزید، عبیدالله بن زیاد، شمربن ذی الجوشن و دیگر جنایتکاران حادثه مزبور می شد و به واقع، تعبیر: «کلّ یوم عاشورا و کلّ أرض کربلا». گزیده ای از گزارش همه پدیده های سیاسی در تشیع است که از حادثة کربلا الهام گرفته است. دومین مشخصة حادثة مزبور، آیین سوگواری و اشک ریزی و یادآوری مداوم و همه ساله حادثه مزبور است. مشخصه دوم، موضوعی است که این نوشتار در پی بازکاوی مستندات روایی آن است.

در راستای تشویق برای گریه کردن بر امام حسین  (ع) و یاران آن حضرت، روایات و احادیث بسیاری در کتب روایی و تاریخی وجود دارد و اهل منبر، مداحان، مرثیه سرایان و نیز نویسندگان و شاعران به بسیاری از آنها اشاره کرده، برای مخاطبان یادآور می شوند. این احادیث و روایات، همچون همة روایات و احادیث در موضوعات گوناگون، آمیزه ای از روایات راست و دروغ است. روایاتی وجود دارد که از سند و متن معتبر و قابل دفاعی برخوردار هستند. نیز روایات و احادیثی وجود دارند که یا به خاطر سند آن و یا به علت محتوای آن، قابل دفاع و پذیرش نیستند. اختلاط این دو گونه احادیث، افزون بر آنکه کار را برای مداحان و منبریان متدین و با تقوا دشوار می کند، گاه به صورت ناخودآگاه موجب تحریف و تخریب جریان سالم و درست حادثه می گردد و علاقه مندان به آن حضرت را به بیراهه می کشاند.

از این رو، شایسته و بلکه بایسته است این قبیل احادیث و گزارش ها، هم از نظر سند و هم از دید محتوا، مورد بازکاوی قرار گیرد و به قدر امکان و توان و فهم، سره از ناسره جدا گردد تا کار برای بهره گیران و کاربران آن گزارش ها آسان تر گردد. پیش از پرداختن به اصل بحث یادآوری می کنم که نقد حدیث و گزارش در بارة حادثة کربلا و بلکه هر موضوع و حادثه ای، نه تنها از ارزش آن حادثه و موضوع نمی کاهد، بلکه آن را استوارتر و پر نفوذتر می کند. همچنین نیازمند یادآوری است که نباید شهرت و آوازه یک گزارش و حدیث، ما را از نقد آن باز دارد و اگر پیامد آن، تضعیف سند یا متن حدیث مزبور گشت، هراسان و دلگیر کند؛ زیرا در پدیده هایی که در آن احساس و عاطفه، نقش کلیدی دارد، زمینة حضور حدیث سازان فزون تر و کار برای بهره گیران از این عاطفه و احساس، دل پذیرتر و سودمندتر است. بديهی است که چنین گزارش هایی از گستره و شیوع فزون تری برخوردار است.

از سوی دیگر، وجود این قبیل احادیث و گزارش ها در کتب روایی مهم و در آثار شخصیت های برجسته، نباید ما را به سوی چشم پوشی از نقد سوق دهد و این باور بی پایه را ایجاد کند که چه طور ممکن است چنین اشتباهاتی در آثار چنان شخصیت هایی پیدا شود. زیرا اشتباه، همزاد بشر است و شهرت و آوازه شخصیتی الزاماً مصونیت از خطا را موجب نمی گردد، به خصوص که دامنه ابزار اطلاعاتی در گذشته ها محدود بود و چه بسا دانشوری به خاطر فقدان ابزار دستیابی و عدم وفور کسب اطلاع و آگاهی، از اطلاعاتی محروم می ماند که در روزگار ما و فراوانی ابزار اطلاعاتی کاری ساده و قابل دسترس است.

از آن گذشته، در چنین موضوعاتی که عاطفه، علاقه مندی و احساس بن مایه آن را می سازد، شخصیت هایی پرآوازه هم، همچون بی آوازه ها تحت تأثیر و عملکرد احساس و عاطفه قرار دارند و ناخودآگاه از بسیاری دقت نظرها و موشکافی ها به دور می مانند و خیلی از چیزها را ندیده می گیرند. بنابراین نباید ازنقد هراس داشت و از پیامد آن بیمناک بود؛ زیرا حقیقت و واقعیت از هرچیزی دوست داشتنی تر است.

دربارة گریه بر امام حسین (ع)، بیش از چهل حدیث وجود دارد که به طور مستقیم به این موضوع پرداخته است و در بسیاری از احادیث به موضوع اشاره شده و یا محتوای خبر و حدیث به گونه ای است که تشویق به گریه برای امام حسین (ع) و یارانش از آن فراچنگ می آید. بخش عمده ای از روایات در کامل الزیارات ابن قولویه آمده است و بخشی دیگر نیز، در کتب دیگر بزرگان از قبیل صدوق، شیخ طوسی، برقی و غیر آنان وارد شده است. از این رو، نخست به گزارش احادیث کامل الزیارات در این خصوص می پردازیم و سپس به کتب دیگر خواهیم پرداخت.

این قولویه شماری از احادیث را آورده است که در مقایسه با یکدیگر می توان به این نتیجه رسید که احادیث مزبور در واقع تقطیع بعضی احادیث دیگر است که گاه با یک سند و گاه با سندهای گوناگون نقل کرده است و زمانی هم حدیث در پاره ای از رجال به همدیگر می رسند و تبدیل به یک حدیث می شوند. از جمله این احادیث روایتی است از امام صادق (ع) به این سند:

حدثنی حکیم بن داوود، عن سلمه، عن یعقوب بن یزید، عن محمد بن أبی عمیر، عن بکربن محمد، عن فضیل بن یسار، عن أبی عبدالله.

متن حدیث به این شرح است:

قال: من ذُکِرنا عنده ففاضت عیناه ولو مثل جناح الذباب[2] غُفِرله ذنوبه ولو کان مثل زَند البحر؛ [3]

هرکس که در پیش او یاد شویم و از دیدگانش اشک جاری گردد، گرچه به مقدار پر مگسي باشد، گناهانش بخشیده خواهد شد؛ گر چه به مقدار کف دریاها باشد.

در این روایت گرچه حکیم بن داوود مشخص نیست؛ اما عمدة ایراد سند آن، به خاطر وجود سلمه بن خطاب است. این شخص از یکی از روستاهای منطقة ری به نام براوستان است و رجالیان از قبیل نجاشی، ابن غضائری و دیگران او را ضعیف شمرده اند و دربارة او گفته اند : وی ابوالفضل براوستانی از دورقانی قریه ای از منطقة ری در حدیثش ضعف است. ابن غضائری گفته: او ابو محمد است و ضعیف می باشد.[4]

اما همین روایت را برقی در المحاسن خود از یعقوب بن یزید، از محمدبن ابی عمیر، از بکر بن محمد، از فضیل بن یسار، از امام صادق  (ع) نقل کرده است که جای ایراد ندارد.[5]

در کامل الزیارات نقلی با مضمونی نزدیک تر به حدیث یاد شده، از فضیل بن فضاله آورده است که با توجه به دیگر افراد سند پیداست که فضیل بن فضاله اشتباه است و همان فضیل بن بسار صحیح است. این روایت را حکیم بن داوود از سلمه از علی بن سیف از بکربن محمد از فضیل نقل کرده است که به جای محمدبن ابی عمیر، علی بن سیف در سند روایت قرار گرفته است و محتوای حدیث چنین است:

هرکس که در نزدش یاد شویم و از دیدگانش اشک جاری شود، خداوند چهره اش را بر آتش حرام می کند.[6]

این حدیث گرچه عام است و اختصاص به امام حسین (ع) ندارد؛ اما محدثان عموماً آن را در باب مربوط به امام حسین (ع) قرار می دهند. در قرب الاسناد این روایت به صورت کامل تری آمده است که البته این کمال، موجب خروج روایت از تخصیص آن به امام حسین (ع) می گردد و بلکه مظلومیت همة جریان علوی را شامل می گردد. این گزارش از این قرار است:

حدثنا أحمد بن إسحاق عن بکربن محمد، عن أبی عبدالله (ع) قال: قال لفضیل: تجلسون و تحدثون؟ قال: نعم، جعلت فدالک. قال: إن تلک المجالس اُحبها فأحیوا أمرنا. یا فضیل! فرحم الله من أحیا أمرنا. یا فضیل! من ذکرنا أو ذُکرنا عنده، فخرج من عینه مثل جناح الذباب، غفرالله له ذنوبه ولو کانت أکثر من زََبد البحر،

…امام صادق (ع) به فضیل فرمود: آیا گرد هم می آیید و گفت و گو می کنید ؟

گفت: آری، فدایت گردم. فرمود: من این نشست ها را دوست می دارم. ای فضیل! امر ما را زنده کنید. خداوند، رحمت کند کسی را که امر ما را احیا کند. ای فضیل! هرکس ما را یاد کند و یا نزد او یاد شویم و از دیده اش به مقدار پر مگسی، اشک جاری شود، خداوند گناهان او را می بخشد؛ گر چه بیش از کف دریا باشد.

همان گونه که ملاحظه می کنید، روایت، به جریان امام حسین (ع) و عاشورا اختصاص ندارد؛ بلکه عاشورا و حادثة کربلا یکی از مصادیق این جریان است و حدیث، افزون بر تشویق به یاد کرد دیگر شهیدان علوی از قبیل زید، یحیی و غیره و حتی عموم شیعیانی دارد که به گونه ای تحت شکنجه، آزار، آوارگی و کشتار قدرت های مخالف تشیع و علویان قرار گرفته بودند. همچنین به یاد کرد حقوق از دست رفته امامان: اشاره دارد. البته مصداق برتر برای این حدیث، همان حادثة کربلا و شهادت امام حسین (ع) و یارانش هستند.

کامل الزیارات، حدیث دیگری را امام زین العابدین (ع)نقل می کند که به محتوای این حدیث نزدیک تر است و البته با توجه به این که از امام زین العابدین(ع) روایت شده است، برای حادثه کربلا متناسب تر است. این حدیث، از نظر سند قابل دفاع نیست و ضعیف می باشد. سند و متن آن به این شرح است:

حکیم بن داوود بن حکیم، از سلمه بن خطاب و وی از بکار بن احمد قسام و حسن بن عبدالواحد، از مخول بن ابراهیم، از ربیع بن منذر، از پدرش نقل می کند که از علی بن الحسین (ع) شنیده است که می فرمود: هرکس که دیدگانش قطره ای در باره ما اشک ریزد و سرشکی از دیدگانش دربارة ما جاری گردد، خداوند در بهشت خانه ای برایش آماده می کند که سالیان سال در آن ساکن خواهد بود.[7]

در این روایت افزون بر سلمه بن خطاب یاد شده، افرادی چون مخول بن ابراهیم، ربیع بن منذر و پدرش، بکاربن احمد قسام و حسن بن عبدالواحد وجود دارند که ناشناخته و دست کم فاقد توثیق هستند.

کامل الزیارات محتوای حدیث مزبور را با تفاوتی در سند و متن، از امام باقر (ع) نقل میکند که در آن تصریح شده است که اگر گریه برای امام حسین (ع) باشد…

سند و متن آن به این شرح است: 

حکیم بن داوود، از سلمه بن خطاب، از حسن بن علی، از علاء بن رزین القلا، از محمدبن مسلم، از ابوجعفر (ع) نقل می کند که فرمود: هر مومنی که از دیدگانش برای کشته شدن امام حسین(ع) اشکی بیرون آمده، بر گونه اش جاری گردد، خداوند، در بهشت برای او غرفه ای را تدارک می بیند که سال ها در آن سکونت خواهد داشت.

در این روایت گریه برای امام حسین (ع) مطرح است. در این سند هم، سلمه بن خطاب وجود دارد که پیش تر در باره آن سخن گفتیم.

در کتاب کامل الزیارات روایت دیگری وجود دارد که از امام حسین (ع) نقل شده است. در این روایت امام حسین (ع) خودش را کشته اشک شمرده است.

این روایت به سه سند نقل شده است. در یکی از سندها آمده است:

ابن قولویه از پدرش و او از سعد بن عبدالله، از حسن بن موسی الخشاب، از اسماعیل بن مهران، از علی بن ابی حمزه از ابوبصیر نقل می کند که آن حضرت فرمود: حسین بن علی(ع) می گفت: من کشته اشک هستم؛ هیچ مومنی مرا یاد نمی کند، جز آنکه اشک می ریزد.

در دو نقل دیگر، قسمت اخیر روایت وجود ندارد. در این سند، دو نفر وجود دارند که سند آن را با مشکل مواجه می کنند: یکی از آن دو، اسماعیل بن مهران است که مورد اختلاف است. در باره وی گفته شده:

اسماعیل بن مهران بن محمدبن ابی نصر سکونی که نام ابونصر زید بود، مولی و کوفی و کنیه اش ابویعقوب بود ثقه و مورد اعتماد است. از گروهی از اصحاب ما از ابوعبدالله (ع) نقل روایت می کند.

این دیدگاه خلاصه الرجال، رجال نجاشی و الفهرست شیخ طوسی است. در الفهرست.

آمده است:

وی امام رضا (ع) را هم ملاقات کرده و از روایت نقل کرده است.

ابوعمروکشی هم وی را از اصحاب امام رضا (ع) آورده است. شیخ ابوالحسن احمدبن حسین بن عبیدالله غضائری (ع) در بارة او می گوید:

وی مکنی به ابا محمد بود و حدیث او شسته و رفته نیست. گاهی مضطرب و گاه درست است. بسیار، از افراد ضعیف نقل حدیث می کند. می توان احادیث منقول از طرف وی را به عنوان شاهد آورد.

صاحب خلاصه الرجال می گوید:

ولی به نظر من می توان بر روایت او اعتماد کرد؛ چون شیخ و نجاشی گواهی به ثقه بودن وی داده اند.

کشی گفته است:

محمدبن مسعود نقل کرده که از علی بن الحسن، در بارة اسماعیل بن مهران پرسیدم. وی گفت: به غلو نسبت داده شده است. اما محمدبن مسعود می گفت: بر او دروغ بسته اند. او فردی متقی، موثق، نیکوکار و فاضل بود.

در پاره ای از این اظهار نظرها، گرچه نوعی تضعیف و نسبت غلو به اسماعیل بن مهران داده شده است؛ اما در مجموع می توان کفة اعتبار را در بارة او سنگین تر دید. راوی دیگر این روایت علی بن ابی حمزه است. دیدگاه رجالیان در بارة او بسیار تند و سخت است. در رجال النجاشی در بارة او آمده است:

وی ابوالحسن علی بن ابی حمزه سالم بطائنی، مولای انصار و کوفی بود. وی چراغ کش ابوبصیر یحیی بن قاسم بود. برادری به نام جعفربن ابی حمزه داشت. از امام صادق و امام موسی کاظم(ع) روایت نقل کرده است و یکی از پایه های اصلی واقفیان است.

خلاصه الرجال می گوید:

علی بن حسن بن فضال گفته: علی بن ابی حمزه دروغگو، متهم و ملعون است. از او روایات بسیاری نقل شده است و یک تفسیر کامل قرآن هم دارد؛ ولی من حتی نقل یک روایت را هم از او روا نمی شمارم. همچنین در این کتاب آمده که ابن غضایری گفته: علی بن ابی حمزه که خدا لعنتش کند – ، ریشة واقفیان و دشمن ترین افراد با امامان پس از موسی بن جعفر(ع) است.

شیخ طوسی، وی را از اصحاب امام صادق (ع) ذکر کرده است. کشی در مذمت او روایات بسیاری نقل کرده است، از جمله آن که می گوید:

احمدبن محمد گفت: ابوالحسن (ع) [علی بن موسی] مرا دید و با صدای بلند گفت: ای احمد! گفتم: بلی، گفت: وقتی پیامبر خد (ع) در گذشت، مردم در راه خاموش کردن نور خدا تلاش کردند؛ اما خدا خواست که نور او به وسيله اميرمؤمنان (ع) کامل گردد و زماني كه ابوالحسن ( ع) در گذشت ، علي بن ابي حمزه و يارانش در راه خاموش كردن نور خدا تلاش كردند اما خدا خواست كه نورش كامل گردد .

از این دست روایت ها، ناشایستگی و بی اعتباری علی بن ابی حمزه بطائنی کاملاً پیداست. بنابراین به نقل های او نمی توان اعتماد کرد. گرچه مضمون این حدیث هیچ ایراد محتوایی ندارد. به ویژه که در همین کامل الزیارات از طریق دیگری هم بخش اول روایت نقل شده است. در نقل دوم حسن بن موسی خشاب روایت را از اسماعیل بن مهران نقل نمی کند؛ بلکه از محمدبن سنان و وی از اسماعیل بن جابر و او از امام صادق (ع) نقل می کند.

در بارة محمدبن سنان رجالیان بسیار بحث کرده اند که از مجموع آنها عدم اعتماد به وی فهمیده می شود و حتی از فضل بن شاذان نقل شده که وی او را یکی از دروغگویان مشهور شمرده است. نیز گفته است که نقل روایت های محمدبن سنان را برایتان روا نمی دانم و گروهی، او را از غالیان شمرده اند؛ اما شماری هم او را مورد اعتماد دانسته اند. از جمله، شیخ مفید او را مورد وثوق شمرده است و خود محمدبن سنان روایتی نقل می کند که گویا تأییدش از سوی امام موسی بن جعفر است؛ اما چون راوی آن، خود محمدبن سنان است. چندان قابل اعتماد نیست و در مجموع، رجالیان توقف در بارة وی را سفارش کرده اند. در مورد اسماعیل بن جابر، فرد دیگر در این سند گرچه نقل هایی مبنی بر ذم او است، اما موثوق و ممدوح بودن او قابل دفاع تر است.

این روایت را کامل الزیارات به سند دیگری هم نقل کرده است که در آن، محمدبن جعفر رزاز، از محمد بن حسین و وی از حکم بن مسکین و او از ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل کرده است. این سند بی اشکال است و رجال آن از شخصیت های برجسته شیعه هستند. جز آن که اگر محمد بن جعفر رزاز، همان محمدبن جعفر بن محمدبن عون اسدی است که این بعید نیست. در مورد وی شماری از رجالیان از قبیل صاحب خلاصه الرجال اعتقاد به توقف دارند؛ زیرا وی در عین آن که خودش موثق و صحيح الحديث است از ضعيفان روايت مي كند و اعتقاد به جبر و تشبيه داشت . البته با توجه به اين كه در اين روايت وي از افراد مورد اعتماد و وثوق نقل كرده است اين ايراد جايي ندارد . از اين رو مي توان اين روايت را از جمله روايات صحيح دانست .

صاحب کامل الزیارات چهار روایت طولانی، در بارة گریه بر امام حسین (ع) نقل می کند که مضامین این روایت ها در بین مداحان و ذاکران امام حسین (ع) و اهل منبر بسیار شیوع دارد. اما با کمال تأسف سند این روایت ها به خاطر وجود یک فرد شاخص در دروغگویی از اعتبار ساقط است. نخست به بررسی سند این روایت ها می پردازیم و آن گاه متن آنها را به طور کامل، نقل و بررسی خواهیم کرد.

سند این روایت ها به این شرح است:

محمدبن عبدالله، عن أبیه، عن علی بن محمدبن سالم، عن محمدبن خالد، عن عبدالله بن حماد بصری، عن عبدالله بن عبدالرحمان المأصم، عن عبدالله بن مسکان، عن أبی بصیر.

در روایتی عبدالله بن عبدالرحمان اصم روایت را از ابویعقوب و وی از ابان بن عثمان و او از زراره نقل می کند. و در روایت دیگری از مسمع بن عبدالملک کردین بصری و در روایت چهارم، سند بدین شرح است:

عن حسین بن حسن بن ابان، عن حسین بن سعید، عن عبدالله بن مغیره، عن عبدالله بن عبدالرحمان اصم، عن عبدالله بن بکیر ارجانی.

همچنین این روایت، سند دیگری به شرح ذیل دارد:

سعدبن عبدالله، عن محمد بن الحسین، عن محمد بن عبدالله بن زراره، عن عبدالله بن عبدالرحمان الاصم، عن عبدالله بن بکیر.

در این چند روایت، آن که به طور جدی مشکل آفرین است، عبدالله بن عبدالرحمان اصم مسمعی است. این شخص، اهل بصره بود که به قول صاحب خلاصه الرجال از دروغگویان بصره به شمار می رفت و کتابی در خصوص زیارات دارد که دلالت بر خباثت بسیار و اعتقاد متهاتف وی می کند. صاحب خلاصه الرجال و نجاشی او را فردی ضعیف و غالی می شمارند و روایاتش را بی ارزش می دانند.

به احتمال بسیار، این چند روایت با توجه به موضوع آن از همین کتابی باشدکه دلیل بر خبث و باور متهاتف او است. از این رو، این روایت ها بی ارزش و غیر قابل بهره و نقل است. برای آگاهی خواننده از این روایت ها و پرهیز از به کار بردن آنها در سخنرانی ها و مجالس ذکر و عزاداری، ترجمة روایت ها را با همة طولانی بودن آنها در این جا نقل می کنیم. حدیث نخست چنین است:

ابوبصیر گفت: پیش امام صادق (ع) بودم و با او سخن می گفتم که فرزندش وارد شد. امام به او فرمود: آفرین. او را بغل کرد و بوسید و فرمود: خدا کسی را که شما تحقیر کرده، تحقیر کند و از کسی که بر شما ضربه زده، انتقام بگیرد و آن که خوارتان ساخت، خوارش بسازد. خدا قاتلان شما را لعنت کند. خداوند ولی، حافظ و یاور شماست. گریة زنان، گریة پیامبران، صدیقین، شهدا و فرشتگان آسمانی به درازا کشیده است. آنگاه خود گریست و فرمود: ای ابوبصیر! وقتی به فرزندان حسین می نگرم به خاطر آنچه که بر پدران آنان و خود آنان آمده، اشک چنان می آید که توان کنترل ندارم.

ای ابوبصیر! فاطمه (ع) برای او می گرید و شیون می کشد و جهنم چنان نعره می کشد که اگر نگهبانان آن، آن گریه ها و ناله ها را نمی شنیدند و برای آن آماده نمی شدند، بیم آن است که از جهنم شعله ای زبانه کشد و یا دود آن پخش گردد و همة زمینیان را بسوزاند. نگهبانان، آن را تا زمانی که فاطمه(ع) گریه می کند، نگه می دارند و دور می کنند و درهای آن را محکم می بندند؛ چون بر اهل زمین می ترسند. جهنم آرام نمی گیرد تا آن که صدای فاطمة زهرا(ع) آرام شود. و دریاها می خواهند از یکدیگر بگلسند و به همدیگر بپیوندند و هیچ قطره ای از دریا نیست جز آنکه فرشته ای بر آن موکل است. هرگاه فرشته، صدای آن را می شنود، با یال های خودش آتش خروش آن را خاموش می کند و از همدیگر باز می دارد؛ چون بر دنیا و آنچه که در آن است و آنچه که بر روی زمین است، می ترسد. فرشتگان همواره دلسوزی کرده به گریة فاطمه بر حسین می گریند و به درگاه الهی دعا می کنند و تضرع می نمایند و نیز عرشیان و کسانی که اطراف او هستند، همگی تضرع می می کنند و گروهی از فرشتگان با صدای بلند، تقدیس خداوند را می نمایند، چون بر زمینیان می ترسند. اگر صدایی از صداهای آنان بر زمین برسد، همة ساکنان زمین بیهوش می گردند، گره ها از هم جدا می گردد و زمین به زلزله، ساکنانش را از بین می برد.

گفتم: فدایت گردم! این اتفاق بزرگ می افتد؟

فرمود: چیزهای دیگری است که بزرگ تر از این است و تو نشنیده ای!

آنگاه به من فرمود: ای ابوبصیر! آیا دوست نداری از کسانی باشی که فاطمه را کمک کنی؟ وقتی این سخن را فرمود، گریستم و نتوانستم حرفی بزنم و به خاطر گریه زبانم بسته شد. و آن گاه برخاست و برای نماز فرا خواند. با همان حال، از نزد او بیرون آمدم. نه از غذا بهره ای بردم و نه خواب به چشمانم آمد و روزه دار و در خوف بودم تا آن که نزد او آمدم. وقتی دیدم آرام شده است، من نیز آرام گشتم و سپاس خدا را گفتم که بر من کیفری فرو نفرستاد!

این نخستین روایت از روایت های عبدالله بن عبدالرحمان است با اندک دقتی می توان قصه سرایی و افسانه گویی را در آن دید. خوانندة متن بالا احساس می کند که در سویی خداوند به همراه فرشتگان، دوزخ و دریاها واقع شده و در سوی دیگر، ساکنان روی زمین و در واقع جنگی دائمی و اعلان نشده ای در جریان است و گویی که آتش دوزخ از فرشتگان موکل بر آن، درد را بیشتر حس می کند. از این رو، خشم و خروش آن را می گیرند. چنین داستان سرایی ها نه به شأن شنونده آن که ابوبصیر است-، تناسب دارد و نه با مقام امام صادق(ع) همخوانی دارد و ادبیات روایت و مباحثی که در آن مطرح است، خود گویای ساختگی بودن آن است و همان گونه که صاحب خلاصه الرجال یاد آورد گشته، خود کتاب، گواه بر خبث بزرگ و باور متهاتف است.

ترجمة متن روایت دیگر وی که از طریق زراره از امام صادق(ع) نقل می کند-، به این شرح است:

امام صادق(ع) به زراره فرمود: ای زراره! آسمان، چهل روز بر حسین(ع) خون گریست و زمین، چهل روز به تیرگی گریست و خورشید چهل شب با کسوف و سرخی گریست. کوه ها از هم پاره شدند و پخش گشتند، دریاها منفجر شدند و فرشتگاه چهل روز بر حسین(ع) گریستند.

هیچ یک از زنان ما حنا نبست، روغن نمالید؛ سرمه نزد و گیسو شانه نکرد تا آن که سر عبید الله بن زیاد را برایمان آوردند. پس از او همواره ما در حال گریه بودیم و پدر بزرگم، هرگاه یاد حسین(ع) می کرد. می گریست؛ به گونه ای که اشک دیدگانش، محاسن او را خیس می کرد و هرکس که او را می دید، به خاطر ترحم بر او، به گریه اش می گریست. فرشتگانی که در نزد قبر امام حسین(ع) هستند، می گریند و به خاطر گریة آنان، هر فرشته ای که در آسمان و هوا هست، می گرید. وقتی آن حضرت جان داد، جهنم چنان ناله ای کشید که به خاطر نالة آن، زمین می خواست از هم بریده شود.  و زمانی که جان عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه از بدن خارج شد، جهنم چنان شیهه ای کشید که اگر خداوند به وسیلة نگهبانان جهنم، آن را کنترل نمی کرد. از فوران آن همة آنچه بر روی زمین بود می سوخت و اگر به جهنم رخصت می داد، هیچ چیزی باقی نمی ماند جز آن که آن را می بلعید. ولی دوزخ مأمور بود و در زنجیر، چندین بار دوزخ بر نگهبانان خود نافرمانی کرد تا آن که جبرئیل آمد و با بال خود بر آن زد و آرام گرفت. دوزخ به خاطر حسین می گریست و نوحه سرایی می کرد و بر قاتلان او زبانه می کشید.

اگر بر روی زمین حجت های خدا نبود، زمین می شکست و آنچه بر روی آن بود، در خود می پیچید. و زلزله ها جز به هنگام نزدیک شدن قیامت فراوان نمی گردند. هیچ چشمی نزد خدا محبوب تر نیست و هیچ اشکی از چشمی فرو نمی ریزد و بر آن حضرت نمی گرید و هیچ گریه کننده ای برای او نمی گرید، جز آن که به فاطمه می پیوندد و او را بر این کار یاری می رساند و به پیامبر خدا (ص) می پیوندد و حق ما را ادا می کند. و هیچ بنده ای محشور نمی گردد، جز آن که دیدگانش گریان است. مگر گریه کنندگان بر جدم حسین(ع) که در حالی محشور می گردند که دیدگانشان روشن و درخشان است و شادمانی در چهره شان است. مردم در بی تابی خواهند بود؛ ولی آنان در آسایش هستند. مردم می گذرند؛ ولی آنان در زیر عرش و در سایة عرش با حسین گفت و گو می کنند و از سختی حساب بیمناک نیستند. به آنان گفته می شود، وارد بهشت شوید؛ ولی آنان سرباز می زنند و مجلس حسین(ع) و گفت و گو با او را ترجیح می دهند. حوریان پیام می فرستند که ما به همراه نوباوگان مخلد شیفتة دیدارتان هستیم ولی آنان به خاطر شادمانی و ارجمندی که در مجلس شان می بینند، به سوی آنان نمی نگرند. دشمنان آنان یا جبین در بند به سوی دوزخ کشانده می شوند و یا می گویند که ما هیچ شفیع و دوست جانی نداریم. آنان جایگاه اینان را می بینند؛ ولی نمی توانند به اینان نزدیک تر شوند. و به ایشان برسند. فرشتگان از سوی زنان و خدمتکاران آنان نامه ای در بارة کرامتی که به آنان عطا شده است، می آورند؛ ولی آنان می گویند: ان شاء الله پیش آنان خواهیم آمد. فرستادگان سخنان آنان را به زنانشان می آورند و زنانشان شیفته تر می گردند؛ زیرا به آنان در بارة کرامتی که در آن هستند. و با حسین(ع) نزدیک می باشند، خبر می دهند. آنان می گویند: سپاس خدایی را که ما را از بیم بزرگ و ترس قیامت کفایت کرد و از آنچه که می ترسیدیم، نجات داد. آنگاه اسبان اصیل می آورند و آنان بر اسب ها سوار می شوند و در حالی که ثنا و حمد خدا را می گویند و بر محمد و آل او درود می فرستند، به سوی جایگاهشان حرکت می کنند.

این روایت هم، از نظر متن بسیار ناهماهنگ و آشفته است و مطالبی در بردارد که آشکار دروغ و ساختگی است و تنها از ذهن افراد دروغ پردازی چون عبدالله بن عبدالرحمان اصم کوفی می تواند تراوش کند. این شخص فکر نکرده است که گرفتن خورشید در چهل روز پشت سر هم، پس از شهادت امام حسین(ع) کاری ناممکن است و در نظام طبیعت امری ناشدنی است و اگر همچنین امر ناممکن به فرض محال تحقق می یافت، چنان صدایی در تاریخ می کرد که هر حادثه ای را تحت الشعاع قرار می داد. و در این عبارت خودش نیندیشیده است که چهل روز خون گریه کردن آسمان برای امام حسین (ع) به چه معنایي است؟ اگر فرض کنیم که همه اینها در واقع نوعی مجاز گویی و برای تصویر اوج غم حاکم بر جهان بشری در پی شهادت امام حسین (ع) است، از فردی چون امام صادق(ع) که در اوج بلاغت و فصاحت است، انتظار بیانی زیباتر و در تصویر غم یاد شده کاراتر می رفت و نه این عبارت هایی که در آن هیچ گونه زیبایی های بلاغی رعایت نشده است، تصویری که از جنگ و جدال دوزخ با نگهبانان آن ارائه می دهد و در نهایت جبرئیل را به یاری نگهبانان می فرستد تا جهنم را آرام سازد، بی شباهت به دعوای دو نفر نیست که فرد سومی از راه می رسد و به نوعی نزاع را فیصله می دهد. داستان نامه نگاری ها و پیک فرستادن های حوریان و مهرویان نوباوه و ناز و کرشمه گریه کنندگان بر امام حسین (ع) در قیامت نیز نوعی کپی برداری از ماجراهای عاشقانه دنیوی است که در ذهن عبدالله بن عبدالرحمان نقش بسته و آن را در شکل روایت به امام صادق (ع) نسبت داده است و در نهایت صحنة اسب سواری آنان و حرکت به سوی منزل هایشان که خود، فصل دیگری است و خواننده می تواند از آن حدیث مفصل بخواند.

در هر حال، این گزارش به هرچیزی شباهت داشته باشد، به حدیث امام صادق(ع) شباهت ندارد و نه تنها فضیلتی برای امام حسین (ع) و علاقه مندان او ایجاد نمی کند که موجب جاری شدن عرق شرم می گردد و باید همان سخن صاحب خلاصه الرجال را گفت که نوشتة عبدالله بن عبدالرحمان گویای سخافت وی و تهافت اعتقادات او است.

ترجمة متن روایت دیگر عبدالله بن عبدالرحمان اصم به این شرح است:

عبدلله بن بکیر [ضمن حدیث طولانی] می گوید: من با امام صادق(ع) حج گذاشتم و به او گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! اگر قبر حسین بن علی(ع) گشوده شود، در قبر او چیزی یافت خواهد شد؟ امام فرمود: ای ابن بکیر! چه قدر پرسش های تو بزرگ است. حسین (ع) به همراه پدر، مادر و برادرش در منزل پیامبر خدا(ع) هست. به همراه او روزی می خورند و شادمانی می کنند. او در سمت راست عرش و پيوسته به آن است و می گوید” ای پروردگار من ! آنچه را که به من وعده داده بودی، برایم برآورده کن. او به زائران خود می نگرد. او به آنان، نامشان، نام پدرانشان و آنچه که در باره شان دارند، از شما نسبت به فرزندانتان آگاه تر است. او به کسی که برایش می گرید، می نگرد و برایش استغفار می کند و از پدرش می خواهد که بر او استغفار کند و می گوید: ای گریه کننده! اگر می دانستی که خدا چه چیزی برای تو آماده کرده است، شادی ات فزون تر از غمگینی ات می شد. برای او نسبت به هرگناه و خطایی طلب استغفار می کند.

گرچه در این گزارش، مطالب ناموزون موجود در روایت های دیگر عبدالله بن عبدالرحمان نیست و یا دست کم به آن غرابت و ناهماهنگی نیست؛ اما پرسش چنان پرسشی از سوی فردی چون عبدالله بن بکیر از حضرت امام صادق (ع) چندان شایسته نمی نماید و به خصوص تعبیر منسوب به امام صادق(ع) در بارة نوع پرسش های عبدالله بن بکیر با توجه به این پرسش  عوامانه، دور از ذهن است.

در هر صورت، این روایت را نمی توان به امام (ع) نسبت داد و تناسب آن، با ذهن فردی چون عبدالله بن عبدالرحمان اصم بیشتر است.

ترجمة متن روایت چهارم عبدالله بن عبدالرحمن اصم بدین شرح است:

مسمع بن عبدالملک کردین بصری می گوید امام صادق(ع) به من فرمود: ای مسمع! تو عراقی هستی. آیا قبر حسین(ع) را زیارت می کنی؟ گفتم: نه. من در بین بصری ها فرد مشهوری هستم و در بین ما کسانی هست که علاقه مند به این خلیفه است و دشمنان ما در بین قبایل از ناصبیان و غیر ناصبیان بسیار است. و من از این که اوضاعم را نزد فرزندان  سلیمان [خلیفه] مطرح کنند و دشمنی ایجاد نمایند، بیمناک هستم. فرمود: آیا به یاد آنچه که بر سر آن حضرت آمد، نمی افتی؟ گفتم: چرا. فرمود: برای آن زاری هم می کنی؟ گفتم: آری سوگند به خدا! و برای آن اشک می ریزم؛ به گونه ای که خانواده ام اثر آن را در من می بینند. از غذا خوردن باز می مانم؛ به گونه ای که آثار آن در چهره ام آشکار می گردد. امام فرمود: خدا رحمت کند گریستن تو را. تو از کسانی هستی که در شمار اهل جزع و بی تابی برای ما به شمار می آیند. افرادی که به خوشی ما خوش و به اندوه ما اندوهگین می گردند. به بیم ما بیمناک، و به آسایش ما در آسایش می شوند. تو بهنگام درگذشتت، حضور پدرانم را خواهی دید و سفارش آنان به فرشتة مرگ، در بارة تو و بشارت برتری که به تو می دهند و فرشتة مرگ برای تو دل نازک تر و مهربان تر از مهر مادر مهربان بر فرزندش خواهد بود. آن گاه امام گریست و من نیز گریستم و فرمود: سپاس خدایی را که ما را به رحمت بر دیگر مخلوقاتش برتری داد و ما خاندان را به مرحمت ویژه ساخت.

ای مسمع! زمین و آسمان از زمان قتل امیر مومنان(ع) برای دلسوزی به ما می گریند. بسیاری از فرشتگان برای ما گریستند. و اشک فرشتگان از زمانی که کشته شدیم، قطع نشده است و هیچ کس نیست که به خاطر دلسوزی به ما و به آنچه که دیدیم، بگرید؛ جز آن که خداوند، پیش از فرو ریختن اشک از دیدگانش، او را رحمت می کند. وقتی که اشکش بر گونه اش جاری شد گرچه یک قطره از اشکش باشد، آن یک قطره بر جهنم می افتد تا آتش آن را خاموش کند تا هیچ حرارتی برای آن وجود نداشته باشد. هرکس دلش برای ما درد گیرد، در هنگام مرگش، روزی که ما را می بیند، چنان شادی خواهد دید که همواره در دلش باقی بماند تا در حوض بر ما وارد شود. کوثر، وقتی دوستدار ما در آن درآید، شادمان می گردد و انواع گوناگون غذاها را به او می چشاند که انتظار نمی رفت از آن حوض بیرون زند. ای مسمع! هرکس جرعه ای از آن بنوشد، هرگز پس از آن تشنه نمی شود و هرگز پس از آن، آب نمی خواهد و چون سردی کافور، خوشبویی مشک، طعم زنجیل است. شیرین تر از عسل، نرم تر از کره، زلال تر از اشک و پاک تر از عنبر است. از تسنیم بیرون می زند و در جوی های بهشت جریان پیدا می کند. بر سنگ ریزه هایی از در و یاقوت حرکت می کند. در آن جام هایی فزون تر از شمار ستارگان است. بوی آن، از مسیر هزار ساله به مشام می رسد. جام های آن از طلا، نقره و جواهرات رنگارنگ است. همه نوع از عطرها بر چهره نوشندة از آن افشانده می شود؛ به گونه ای که نوشندة از آن می گوید: از کاش در همین جا رها شوم. من چیزی به جای آن نمی خواهم و عوضی از آن را انتظار ندارم.

اما تو ای فرزند کردین! از کسانی هستی که از آن می نوشی. هیچ چشمی نیست که برای ما بگرید، جز ان که نگاه به کوثر به او ارزانی خواهد گشت و دوستداران ما از آن نوشانده خواهند شد. نوشندة از آن، لذت، طعم و دل چسبی ای فزون تر از آنچه به فردی که کمتر از او ما را دوست دارد، چشانده می شود. بر کوثر امیرمؤمنان (ع) است و در دستش عصایی از خاربن است که با آن دشمنان ما را دور می کند. فردی از آنان می گوید: من شهادتین را گفته ام. در پاسخ به او می گوید: به سوی امامت فلانی برو و از او بخواه که برای تو شفاعت کند. آن شخص می گوید: آن امامی که می گویی، از من بیزاری جست. به او می گوید که برگردد و از او بخواه؛ زیرا اگر او بهترین افراد در نزد توست، باید از تو شفاعت کند. چون بهترین افراد باید شفاعت کند. آن شخص می گوید: من از تشنگی هلاک شدم. امام در پاسخ می گوید: خداوند گرسنگی و تشنگی تو را فزون تر کند.

به امام عرض کردم: چه طور آن شخص می تواند نزدیک آن حوض بیاید ولی دیگران نمی توانند؟ فرمود: چون از کارهای زشت پرهیز کرده و هرگاه نام ما برده می شد. از بدگویی ما خودداری می کرد و از کارهایی که دیگران بدان جری بودند، دست شسته است. البته اینها برای دوستی با ما و علاقه به ما نبوده است؛ بلکه به خاطر شدت تلاش او در عبادت خدا و تدین او است و به خاطر آن که به وسیله این عبادت، خودش را از یاد کرد مردم باز داشته است. ولی قلب او منافق، دین او ناصبی و پیروانش اهل نصب هستند. و ولایت آن دو گذشته را دارد و آن دو را بر همه مقدم داشته است.

قسمت نخست روایت، خلاف روش امامان: نیست و مطالب یاد شده قابل دفاع است؛ اما در ادامة بحث از روند عادی آن خارج شده، کم کم نشانه های وضع خودش را نشان می دهد. در قسمت آخر روایت، چنان تناقض گویی آشکار می گردد که عبدالله بن عبدالرحمان مجبور می گردد آن را در شکل پرسشی از زبان مسمع بن عبدالملک از امام صادق(ع) بپرسد و جوابی را که عبدالله برای این پرسش مطرح می کند، نه تنها اشکال پیشین را مرتفع نمی کند؛ بلکه شدیدتر می کند. چگونه ممکن است فردی متدین باشد، از زشتی ها پرهیز کند، به امامان: ناروا نگوید و به عیوب مردم نپردازد و به عبادت بپردازد و در این راه تلاش بسیار کند و در عین حال در دل منافق باشد؟ تدینی که او را تا کنار حوض می رساند و با امیرمومنان(ع) هم سخن می سازد، نمی تواند از روی نفاق باشد. بگذریم که اگر چنین شخصی ولایت آن دو فرد پیشین را هم داشته باشد، قراین نشان می دهد که ناآگاهانه بوده و تقصیری در این کار ندارد. بنابراین چرا مورد نفرین علی(ع) قرار گیرد و آن هم نفرینی که موجب ازدیاد گرسنگی و تشنگی اش باشد؟ آری، اگر شخصی مزبور فردی منافق بود و با اهل بیت، عناد و دشمنی داشت و آنان را بدگویی می کرد، چنین نفرین هایی توجیه داشت؛ اما در این مورد، چنین شرایطی وجود ندارد.

این روایت هم در حدی نیست که بشود آن را به امام صادق(ع) منسوب کرد و به نظر می رسد از خیال پردازی های عبدالله بن عبدالرحمان اصم است.

نکته ای که حایز اهمیت است، آن است که عبدالله بن الرحمان روایت های ساختگی خودش را به شخصیت های معتبر و مورد وثوق چون ابوبصیر، ابن بکیر، مسمع بن کردین، زراره و امثال آنان منسوب می کرد تا بهتر بتواند آن را در بین توده های ناآگاه شیعه گسترش دهد.

در کتاب کامل الزیارات، چند روایت دیگر در بارة گریه بر امام حسین(ع) آمده است که در سند آنها نیز شخصی غیر قابل اعتماد وجود دارد و از این نظر حدیث را از اعتبار انداخته است. در کتاب مزبور آمده که: پدرم از سعد بن عبدالله، از حسین بن عبیدالله از حسن بن علی بن ابی عثمان، از عبدالجبار نهاوندی، از ابوسعید، از حسین بن ثوير، از یونس و ابی سلمه سراج و مفضل بن عمر نقل کرده که گفتند: از امام صادق (ع) شنیدیم که می گفت: وقتی حسین بن علی(ع) درگذشت، همه آفریده های خداوند بر او گریستند؛ جز سه گروه بصیریان، دمشقیان و آل عثمان که نگریستند.

در این روایت فردی به نام حسن بن علی بن ابی عثمان وجود دارد که ملقب به سجاده است و از اصحاب امام جواد و امام هادی (ع) به شمار می آید. کنية او ابو محمد است. وی فردی غالی و از گروه قمی ها است. خلاصه الرجال از قول مرحوم کشی در باره وی می نویسد:

نفرین خدا و نفرین کنندگان، فرشتگان و همة مردم بر سجاده باد. او از گروه غلیانیه ها بود. کسانی که رسول خدا(ع) را بدگویی می کردند و هیچ بهره ای از اسلام ندارند.

در رجال النجاشی آمده است:

ابومحمد کوفی است. اصحاب ما او را ضعیف شمرده اند.

فردی با چنین بی اعتباری که از سوی فردی چون کشی، مورد لعن و نفرین قرار می گیرد. این روایت را از عبدالنجار نهاوندی نقل می کند. حدیث با آن که از نظر محتوایی قابل توجیه و دفاع است؛ اما سند بی اعتباری آن، فرصت بررسی متن را نمی دهد.

کامل الزیارات از طریق همین شخص، روایت دیگری به این سند و مضمون نقل می کند:

گروهی از اساتید من از محمدبن یحیی عطار، از حسین بن عبدالله، از حسن بن علی بن ابی عثمان، از حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره، از ابوعمارة منشد نقل می کند که وی گفت: هیچ گاه نام امام حسین(ع) پیش امام صادق (ع) برده نمی شد، جز آن که در آن روز امام صادق(ع) را تا شب هیچ گاه شادمان و متبسم نمی دیدی و آن حضرت می فرمود: حسین(ع) اشک و سرشک هر مومن است.

چنان که ملاحظه می شود، در محتوای این روایت هیچ گونه ارادی دیده نمی شد و کاملاً طبیعی است که امام صادق(ع) با شنیدن نام حسین (ع) به یاد شهادت جان گداز آن حضرت بیفتد و در نتیجه تا شب لبخند بر لبش ننشیند و یا این که فرموده باشد: حسین(ع) سرشک هر مومن است. اما ایراد در این جا است که ناقل این حدیث، فرد نفرین شده ای چون حسن بن علی بن ابی عثمان است. جالب آن است که بخشی از همین روایت، به طریق نزدیک به صحیح از امام صادق(ع) نقل شده است و کامل الزیارات مضمون آن را با اندکی اختلاف از چند طریق نقل کرده که پاره ای از آن سندها، صحیح و یا قریب به صحیح است. از جمله آن که می نویسد:

پدرم و علی بن حسین و محمدبن حسن، که رحمت خدا بر آنان باد، همگی از سعدبن عبدالله، از احمدبن محمدبن عیسی، از سعید بن جناح، از ابو یحیی حذاء، از پاره ای اصحاب ما نقل می کند که امام صادق(ع) فرمود: امیر مومنان(ع) نگاهی به حسین(ع) کرد و فرمود: ای سرشک هر مومن! امام حسین(ع) گفت: ای پدرم! من [را می گویی]؟ فرمود: آری، فرزندم.

این روایت، گرچه مرفوعه است؛ اما تا ابویحیی حذاء ، همگی افرادی جلیل القدر هستند.

دربارة وصف امام حسین(ع) به « سرشک مومنان» – که مضمون حدیث فوق است-، در همین کتاب روایت صحیحی بود که قبلاً نقل کردیم و روایت صحیح دیگری با این سند وجود دارد:

محمد بن حسن، از محمدبن حسن صفار، از احمدبن محمد بن عیسی، از محمدبن خالد برقی، از ابان الاحمر، از محمدبن حسین حزار، از هارون بن خارجه، از امام صادق(ع) نقل شده که گفت: ما خدمت امام صادق(ع) بودیم، یادی از حسین(ع) کردیم و بر قاتلان نفرین خدا باد. امام صادق(ع) گریست و ما نیز گریستیم. آن گاه امام سرش را بلند کرد و فرمود: امام حسین(ع) فرموده است: من کشتة اشک هستم، هیچ مومنی مرا یاد نمی کند، جز آن که می گرید .

با توحه به این روایت و چند روایت دیگری که پیش تر نقل کردیم، تا حدودی با اطمینان می توانیم بگوییم که مضمون این روایت ها دست کم به طور اجمال، از معصوم(ع) نقل شده و در زبان آنان، امام حسین(ع) به عنوان «کشتة اشک» مطرح بوده است.

در کامل الزیارات روایت دیگری در بارة گریه بر امام حسین(ع) نقل شده که سند و متن آن به شرح زیر است:

پدرم، از سعدبن عبدالله، از ابوعبدالله جامورانی، از حسن بن علی بن ابی حمزه، از پدرش ، از امام صادق (ع) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : گريه و بي تابي در هر چيزي براي بنده مکروه است، جز گریه و بی تابی بر حسین بن علی(ع) که عبد در آن مأجور است.

متن روایت، مطلبی ناروا و غیر قابل دفاع ندارد؛ اما در سند آن، شخصی به نام حسن بن علی بن ابی حمزه و پدرش علی بن ابی حمزه بطائنی وجود دارد. در بارة پدر پیش تر توضیح دادیم و یادآور شدیم که رجالیان او را لعن کرده اند. اما فرزندش حسن نیز دست کمی از او در دروغگویی ندارد. در بارة او می نویسد که وی واقفی بوده و در رجال کشی آمده است که:

محمدبن مسعود گفت: از علی بن حسن بن فضال، در بارة حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی پرسیدم. گفت: دروغگو و ملعون است. از او احادیث فراوان نقل کرده ام و کتاب تفسیر قرآن کامل را از او آوردم، اما اکنون نقل یک حدیث را هم از وی حلال نمی شمارم.

نیز حمدویه از پاره ای از اساتیدش نقل کرده که گفته اند:

حسن بن علی بن ابی حمزه آدم بدی بود.

ابن غضائری در بارة وی می گوید:

وی، واقفی فرزند واقفی است. خودش ضعیف است. پدرش از او قابل اعتماد تر بود و علی بن حسن گفته است: من از خدا شرم می کنم که از او نقل حدیث کنم.

همچنین حدیث امام رضا(ع) در بارة او مشهور است. در رجال نجاشی آمده است:

اساتید ما می گفتند: وی از شخصیت های واقفه بود و کتابی نیز دارد و پدرش چراغ کش ابوبصیر بود.

بنابراین، این روایت از نظر سند، دارای اعتبار نیست.

آنچه که نقل شد، بخشی از روایت هایی بود که ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات دربارة گریه بر امام حسین(ع) نقل كرده است .

جمع بندی

از آنچه گذشت می توان تلاش معاندان و مخالفان فرهنگ اصیل عاشورا و جریان امامت را در به انحراف کشاندن آن، از راه جعل و تحریف در روایات به خوبی دید. این واقعیت چند نکته را فراروی ما می گذارد :

1- تبدیل شدن جریان حماسی و حرکت آفرین عاشورا به جریان زاری خواری و کالا شدن آن برای خرید بهشت و امثال آن، یکی از اهداف دشمنان عاشورا بود.

2- در فرهنگ عاشورا حتماً باید به درستی و نادرستی گزارش ها توجه داشته باشیم و بدون توجه به آن، مطلبی را نقل نکنیم و بیانگر مظلومیت و تاثیر در اشک ریزی تنها ملاک برای نقل حوادث عاشورا نباشد.

3- در نقل حادثة تاریخی حتی بزرگانی چون ابن قولويه هم به نقل روایات ناصحیح از اشخاص مشهور به دروغگویی و غلو، مبادرت کرده اند، بنابراین، این قبیل آثار هم نباید از نقد و بررسی دور بماند.

امید آن است که این قبیل نقدها در حوزة فرهنگ عاشورا رواج یافته و سره از ناسره باز شناخته شود.

فهرست و منابع و مآخذ

1- جامع الرواه، محمدبن علی اردبیلی غروی حائری، بیروت: داراضواء، 1403 ق.

2- دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز اثره المعارف بزرگ اسلامی، 1373.

3- قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حمیری، (210 ق) تحقیق: موسسة آل البیت() لاحیاء التراث، قم: موسسة ل البیت (ع) لاحیه التراث، 1371.

4- کامل الزیارات، ابوالقسم جعفربن محمد بن قولویه (ت 367 ق)، تهران: نشر صدوق، 1357، اول.

5- المحاسن، احمدبن محمد برقی (م 280 ق)، تحقیق: سیدمهدی رجایی، قم: مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1413 ق، اول.

اين مقاله در مجله فرهنگ انديشه ، سال چهارم ، شماره 16 ، زمستان 84 به قلم آقاي محمد علي سلطاني ، به چاپ رسيده است .




[1]- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 640.[1]

[2]- در برخی نسخه ها «بعوضه (پشه)» به جای «الذباب» آمده است.[2]

[3]- کامل الزیارات، ص 111، ح 8.[3]

[4]- جامع / الرزاه، ص 372.[4]

[5]- کامل الزیارات، ص 207، ح 12.[5]

[6]- المحاسن ج 1. ص 63.[6]

[7]- کامل الزیارات، ص 107، ح 4.[7]