تك تك درويش ها اعضاي روحي هستند كه وقتي آن روح متأثر شد، همه متأثر مي شوند. صورت ظاهرش هم اين است كه الان از طريق وسايل ارتباطي موجود جهان همه خبردار مي شوند.
تقريباً چند روز ديگر بيشتر تا سوم اسفند 1388 باقي نمانده و اين روز، لااقل در دوران اخير نقطه ي عطفي است در تاريخ تصوّف. به همين دليل فقرا آن را به نام روز درويش خوانده اند و هم فقرا از اطلاق اين نام به اين روز خرسند هستند و هم اينكه در انظار بيرون محل سؤال شده كه چرا چنين روزي به نام روز درويش نام گذاري شده است؛ اصولاً نظر جنابعالي درباره ي اين روز چيست؟ آيا جنابعالي نيز چنين اسم گذاري را مي پسنديد ؟
نام يا اسم چيزي است كه بايد دلالت بر يك مسمّي كند . چنين است كه به ازاي صفت خاص يا هويتِ مسمّي نام مي گذارند. به اين حساب، نام گذاري بعد از آن است كه چيزي وجود پيدا كند، چيزي باشد و اختيار اين امر همان جور كه در نوزاد انسان با پدرومادر است، درباره ي اين روز هم با برگزاركننده هايش است ، چون بارها گفته شده كه درويشي در سياست دخالت نمي كند، البته درسياست علوي دخالت مي كند ولي در سياست اموي نه، و الان آنچه در دنيا مرسوم است ؛ همين است و لذا درويشي در آن دخالت نمی كند . ولي اولاً درويش ها تك تك آزادند كه هر روشي را كه خواستند پيش گيرند ؛ چون در جامعه زندگي مي كنند و به ناچار بايد روشي داشته باشند. در روز سوم اسفند هم براي اول بار فقرا، درويش ها خودشان روشي، راهي را انتخاب كردند و اقدام خودجوشي كردند. اين اقدام به كلّيات عرفان بستگي دارد و از آن ناشي مي شود نه به سياست . در كلّيات عرفان به هر مخمصه اي ممكن است رفت ؛ گذشته از آنكه در رفع مخمصه از خداوند مي خواهيم و دعا مي كنيم و خودمان نيز در رفع آن كوشش مي كنيم . حالا چه نوع كوششي ، بستگي به خود شخص دارد. در اين باره نيز ما هر چه گفتيم دستگاه ها گوش نمي دادند ؛ ( ان شاءالله بعد ازاين گوش مي دهند چون تا حالا كه گوش نداده اند ) اين است كه فقرا ناچار بايد مي آمدند پيش حكومت و متوسّل به آن مي شدند ، متذكّر مي شدند . اگر هم دستگاه كاري مي كرد ما از ايشان متشكّر نمي شديم ولي درباره اش فكر مي كرديم و خوش بين تر مي شديم. بدبيني سابقمان تقليل پيدا مي كرد كه يكجا به حرف حساب گوش دادند. از اين جهت اين روز اهمّيت خاصّي براي ما دارد ؛ براي اينكه ظهور يك نوع استقلال فكري فردفرد درويشان است و در اين استقلال با هم ، هماهنگ بودند نه اينكه قبلاً نبودند بلكه قبلاً در درويشي همه فقرا خودشان را محو مي دانستند، يك تكّه مي دانستند ، در ين مورد هر كدام اول وجود خود را مستقل دانستند و بعد با اين استقلال چون با هم آشنايي داشتند ، آن آشنايي اوّليه را متحقّق كردند. به اين جهت اين كار ارزش بسيار دارد ، ولو اينكه غيردرويشان اين نام را نگذارند ولي ما اين روز را »روز درويش «مي گوييم چون همان كساني كه اوّل بار به وجودش آوردند اسم آن را روز درويش گذاشتند و ما اين روز را به دو جهت يادآوري مي كنيم: يكي به جهت اينكه به خودمان يادآوري مي كنيم كه بايد اين چنين بود ؛ به قول ناصرخسرو، البته نه در اين مورد، كه مي گويد:
گر تو خواهي كه حج كني پس از اين اين چنين كن كه كردمت تعليم
حال ما خودمان مي گوييم كه مي خواهيم اين چنين كنيم كه خودمان ، خودمان را تعليم دهيم. دوم تذكّري هم به دولت است كه جفايي كه بر ما شده ، يادمان نرفته و ما هنوز تقاضاي عدالت و رفع ظلم و ستم را داريم ؛ اشتباهي هم كه آقايان اغلب مرتكب مي شوند اين است وقتي اختلافي پيدا مي شود يقه ي اين و آن را مي گيرند و به اصطلاح يك مجلس آشتي ترتيب مي دهند و با هم صلح مي كنند! زمان بني صدر اختلافي پيدا شد كه گفتند صلح كنند. همان وقت من مقاله اي نوشتم كه نمي دانم الان هست يا نه ، و گفتم ملت ايران كه منحصر به بني صدر و دكتر بهشتی نيست كه اين ها با هم صلح كنند، ما كه گوسفند قرباني نيستيم كه سر ما صلح كنند، خريد و فروش كنند. الان هم، اين روحيه باقي مانده است. به جاي اينكه بپردازند به اينكه اصلاً چه شده كه اين ستم بردرويش ها شده و چه كسي اين كار را كرده، به جاي آنكه مثلاً نامه هاي آقاي كروبي را بخوانند و بعضي ها خجالت بكشند كه اين روحاني مشكلات مردم را فهميده و به شما هم تذكّر داده ولي شما طاقچه بالا گذاشته ايد و نتيجه اش وضع و حالي است كه به روز ما آورديد. به اين دليل روز درويش از چند جهت مهم است.
در اينجا اين سؤال پيش مي آيد كه اگر چنين روزي به نام روز درويش ناميده شده براي اينكه فقرا فقط يك راه و روش را انتخاب كردند و استقلال خودشان را نشان دادند، آيا اين نظر مغاير نيست با آن چه از درويشي بعضي ها مي گويند وجنابعالي هم يك بار در يكي از سخنراني هاي خود به آن اشاره كرده بوديد كه « اگر عالم را آب ببرد، درويش را خواب مي برد ».
ما در دو عالم زندگي مي كنيم، يكي عالم حبّ جاه و مقام اعمّ از ديني و غيرديني و ماديات است كه غالباً مردم سر آن با هم دعوا دارند و آن را مي خواهند، عالم ديگر برعكس آن است . نمونه اش اين است كه در عالم درويشي، هر كدام از آقايان مجازين براي اقامه جماعت به ديگري مي گويد شما بفرماييد جلو، با بودن شما، من نمي توانم. آن يكي ديگر همينطور . اين عالم ، عالم درويش ها است، نه آن عالم كه در آن خوابشان مي برد . در آن عالم ماديكه همه آن را مي شناسند ، خوابشان مي برد ؛ اين همان عالمي است كه هر دوشان در آن هستند و نمي توانند نباشند ولي يكي بي اعتنا به اين عالم است و به اصطلاح خوابش برده و ديگري تمام همّ و غمّ خود را صرف آن مي كند.
پس اين اعلام استقلال به معني اعلام يك حزب سياسي كه متضمّن تعلّقات خاصّي مي باشد، نيست ؟
استقلال فكري است. همان طوري كه بارها گفته ام فقرا، شخصاً آزادند روش سياسي و اجتماعي خود را انتخاب كنند. پيش از اين، غالباً اين طور بودكه فقرا در كارهاي اجتماعي و سياسي يا اجازه مي گرفتند يا مشورت مي كردند ، من هم مي گفتم مشورت با كسي بايد كرد كه مطلع باشد و در اين امور دخالت كند. استقلال از آن جهت كه ديگران بفهمند كه اين كار فكر خود آنها است منتها اين فكر بر مبناي درويشي است. درويشي مي گويد كه (( الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ )) . ولي وقتي در مقام مقابله هستند ، مي گويد: (( وَلاتَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ )) ؛ سستي به خرج ندهيد وغمگين نشويد. يعني در واقع دو وجهه است: يك وجهه دنيا است و دست دادن به كار دنيا و وجهه ي ديگر دست دادن به دست ساير فقرا و جنبه ي معنوي. استقلال فكري از اين جهت است كه اين دستشان براي خودشان دركارهاي اجتماعي آزاد است كه البته تحت اصولي كه در عرفان و درويشي است، تصميم بگيرند.
در آن موقع اين شبهه را براي برخي ايجاد كرده بودند كه اين كار، يك كارباطناً سياسي است و صورت ظاهرش درويشي و معنوي است و بنابر همين تفسيرگفته بودند فراخوان داده شده و اين كه اجتماع كردند، اين اجتماع يك ميتينگ سياسي بوده است. خلاصه از مطلبي كه جنابعالي تفسير عرفاني مي فرماييد،تفسيرهاي سياسي كردند. نظر خودتان چيست؟
در روز سوم اسفند، روز درويش، درويش ها چه مي خواستند؟ درويش ها مي خواستند به حرف آنها گوش دهند. اين خواسته البته در آن شرايط متضمّن اين بود كه حرف شما غلط است، به حرف ما گوش بدهيد. اين تكّه اش سياسي بود ولي سياسي به اين معني كه ، خواست جمعي فقرا بود و افراد درويش آزادندكه روش سياسي خاصي داشته باشند ؛ اين روش را اتّخاذ كردند كه بايد از اولياءامور حقّ خويش را بخواهند. چون دلهايشان به هم نزديك است:
چنان بسته است جان تو به جانم كه هر چيزي كه انديشي بدانم
درويش ها تك تكشان اين فكر را كردند و چون اين طور فكر كردند همه با هم راه افتادند . اين كارها در درويشي كار دنيايي نيست، كار سياسي نيست،آنهايي هم كه اينها را سياسي تلقّي كردند، بهتر است به تاريخ اسلام نگاه كنندكه چگونه در جنگ بدر 313 تن مسلمان پابرهنه بر حدود 1000 نفر مسلّح پيروز شدند. آنها نمي خواستند مملكت بگيرند. خداوند مي خواست قدرتش رانشان بدهد كما اينكه اوّل خواستند به قافله ي ثروتمند حمله كنند ، ولي پيامبرفرمود : نه، به همين قافله ي مسلح رجوع كنيد كه شكستشان بدهيم.اين كار سياسي نيست. سياست يعني چه؟ كار سياسي وقتي است كه باطرف ديگر، هر دو هم تراز، هم قوه باشيم و با هم مجادله كنيم . ولي در اينجا فقط می گوييم كه ما هم هستيم، ما زنده ايم، چرا ما را اذيت مي كنيد، چراحسينيه هاي ما را تخريب مي كنيد؟ ما كاري نداريم كه شما راست مي گوييد يا دروغ، جلوي فشار و اختناقي كه براي ما ايجاد شده، بگيريد. هنوز هم همين را مي گوييم. اين به اصطلاح بايكوت خبري ما براي چيست؟ مثلي است درفارسي كه »چاه كن، هميشه ته چاه است « حالا همان هايي كه براي ما چاه درست كردند، خودشان مبتلا شده اند. ما از آن خوشحال نيستيم ولي از اينكه آنها انشاءالله عبرت بگيرند، خوشحاليم. يادآوري روز درويش شايد اين اثرعبرت گرفتن را براي آنها داشته باشد.
آيا در آن جريان جنابعالي فراخواني براي فقرا داده بوديد؟
نه خير، به هيچ وجه، فقط آن شب يا شب قبلش، يك نفر گفت چند نفريم مي خواهيم چنين كاري بكنيم، گفتم چرا از من مي پرسيد؟ آزاديد هر كارمي خواهيد بكنيد ، فقط مبادا خلاف دين و اسلام باشد. من اصلاً فراخوان ندادم ؛ آخر آقايان فكر نمي كنند كه وقتي به عدّه اي ظلم مي كنند، آنها خودشان به عنوان رفع ستم دسته جمعي مي آيند ، احتياج به فراخوان نيست. چنين چيزي رخ داد و محتاج به فراخوان نبود ولي من از اين كار به همان ادلّه اي كه گفتم خوشحال شدم منتها در وسط اين كار براي اينكه از مسير درست منحرف نشوند خطاب به برادران و خواهران درويش گفتم كه آن هدفي كه داشتيد حاصل شد ؛ بنابراين ديگر ادامه ندهيد. بعضي ها اين مطلب به گوششان رسيد و بعضي ها خبر نشدند. نخير، من فراخوان ندادم ولي كار آنها را بعد از آن عملشان تأييدكردم.
جنابعالي نفياً يا اثباتاً تا قبل از اجتماع چيزي نفرموديد؟
قبلش، نه خير.
براي بعضي ها اين سؤال پيش آمده كه چگونه اين همه فقرا از همه شهرستان ها به اين سرعت دور هم جمع شدند؟
اولاً امروز وسايل اطلاع رساني سريع مثل سايت ها ، اينترنت اينقدر زياد است كه همه از كار هم مطّلع مي شوند ؛ در آن روزها بسياري از فقرا در شهرستان ها چمدانشان را بسته و حاضر كرده بودند ؛ نمي دانستند چه مي شود ولي منتظر بودند، متوقع بودند كه لابد بايد يك جايي بروند، از اينرو وقتي خبر شدند خودشان آمدند. من اگر اطلاع رساني كرده بودم خودم هم بايد مي آمدم .در مورد ديگري به كسي كه از من سؤال كرده بود، گفتم : مي داني چرا درتظاهرات نمي آيم؟ براي اينكه بودن من اسباب زحمت شما است، من نباشم براي شما راحت تر است. نخير من هيچ خبري نداشتم ولي آن را تأييد و تأييد بعدي كردم و الان هم عمل آن روز را تأييد مي كنم.
در صبح سوم اسفند فرموده بوديد كه راه پيمايي حقيقي ما راه پيمايي معنوي است. ما راه پيمايي ظاهري نداريم، راه پيمايي معنوي داريم. پس آيا اين فراخوان واطلاع رساني ها هم مي تواند معنوي باشد؟
بله، دل هاي فقرا به هم اطلاع مي دهد. همين مطلب را چند سال قبل دربيدخت به مأموريني كه آمده بودند و مي گفتند فراخوان داده ايد، گفتم . به آنها گفتم: من روزه ام، ماه رمضان است، الان هم كه وقت افطار است، به كجا فراخوان داده ام؟ گفت: پس اين همه آدم از كجا جمع شده است؟ براي آنها مثالي زدم و گفتم وقتي شما درخوابيد، اگر يك مگس يا يك زنبور روي پاي شما بنشيند، با دستتان مي زنيدش و چه بسا آن مگس يا زنبور در آنجا كشته شود. آن پا كه از زنبور نيش خورده و صدمه ديده، نمي تواند به دست بگويد تو از كجا خبر شدي. درويشي هم اينجوري است. تك تك درويش ها اعضاي روحي هستند كه وقتي آن روح متأثر شد، همه متأثر مي شوند. صورت ظاهرش هم اين است كه الان از طريق وسايل ارتباطي موجود جهان همه خبردار مي شوند.
روش جنابعالي در قضاياي مربوط به فقرا، هم در مورد قم و هم بروجرد وهم در مورد سوم اسفند روشي عرفاني است كه يادآور روش عدم خشونت ( ahimsa ) گاندي است كه چندبار هم حضرتعالي درباره ي آن بحث كرده ايد چه قدر اين موضوع را با روش گاندي قابل قياس مي دانيد؟
روش انسان، چه خودش بداند چه نداند، هميشه تركيبي است از روش هاي گذشته و البته متّكي به موقعيت هاي كنوني. اين فشاري كه بر ما وارد آوردند از جانب كساني بود كه خودشان را حق مي دانستند ، البته ما هم آن ها را حق مي دانستيم ولي در حدّ معيني. ما مي گفتيم آنها از حقّ خود تجاوز كردند ، ازحدشان ، از اين پرده، از اين خطي كه كشيدند ، اين طرف آمدند . امّا مبارزه گاندي اين طور بود كه از بيخ، تصرّفِ متصرُّف ، يعني حاكم را، غلط مي دانست. حالا روش ما اگر مي خواهيد بگوييد شبيه روش گاندي است مي خواهيد بگوييد روش نهرو، يا هركس ديگر، روش ما اين است كه نمونه اش در جريان كربلا ديده مي شود ؛ وقتي امام حسين آمد به كربلا، مي دانست آن ها مي خواهند حضرت را بكشند. ولي چون ماه محرم بود جلو آنها را نگرفت . حضرت تابع اصولي بود. ما هم از خودمان دفاع می كنيم. به نظر ما، شيعه، بعد از غيبت امام زمان و بنا بر قول اهل سنّت، دقيقاً اطلاع ندارم ولي بعد از رحلت پيغمبر، ديگرجهاد ابتدايي نداريم. ولي دفاع هميشه هست ؛ ما هم اهل دفاع هستيم. در مقام دفاع هم كوتاه نمي آييم. بعد از دفاع هم هر وقت تسليم به حق ما شدند و در صدد جبران بودند، ما ديگر كاري نداريم. ولي در مبارزات سياسي بعد از اين كه بعداً با طرف صلح هم كردند، اگر فرصتي پيدا كردند، حتّي طرف را مثله هم مي كنند. ولي ما صلح مي كنيم . همانطور ي كه ديديم يك بار عراقي ها؛ عراقي هاي كافر شدند و يك بار برادران عراقي !!! .
بين آن چيزي كه از جانب فقرا در سوم اسفند رخ داد با آنچه در قم رخ داد چه ارتباطي بود؟ آيا دنباله ي آن بود كه به سوم اسفند منجر شد يا دو جريان مختلف بود؟
ماهيتش فرق داشت؛ آن دفاع بود، اين تذكّر؛ تذكّر و نشان دادن اينكه ما دشمن شما نيستيم كه جنگ كنيم، ما دفاع كرديم. حالا به شما تذكّر مي دهيم ، براي اينكه ما بايد با هم دوست باشيم، كوتاه بياييد و دست از اين كارها برداريد و هنوز هم چون كاري نكردند، اين تذكّر هست . بايد خسارات قم، بروجرد و اصفهان را جبران بكنند، چه معنوي، چه مادي. اين خسارات جنبه ي مالي هم دارد كه بايد جبران كنند؛ البته هر يك از فقرا هم كه لطمه ديده و خسارت ديده به ما بگويد ما جداگانه از طريق ديگري دنبال مي كنيم ولي آنچه مجموعه ي فقرا مي خواهند عمده ترينش همين جبران لطمات است و يك دليل اينكه اينها اثر دارد اين است كه در بروجرد وقتي بلدوزر آوردند و تخريب كردند و آوار و تپه اي درست كردند، بعد كه فقرا رفتند همان جا نماز بخوا نند، موتوريها آمدند و فقرا را از آنجا بيرون كردند، ولي در اصفهان اين كار را نكردند. در اصفهان وقتي تكيه ي درويش را خراب كردند، فقرا در همان خرابه ايستادند و نماز خواندند، هنوز هم مي ايستند و نماز مي خوانند. آنها نشان دادند كه ما با هم هستيم و اين اثرش هست. با هم بودن اين قدرت را ايجاد مي كند .