Search
Close this search box.

مصدق کبیر و بزرگداشت 29 اسفند، روز ملی شدن نفت

اگر این صدها میلیاردها دلار درآمد نفت که دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاست های خردمندانه دکتر مصدق است، بجای دزدیده شدن و اتلاف یا فرار به کشورهای خارجی، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور می شد، ما اکنون در کجا می بودیم؟

 

 

کورش زعیم

من رو ز 29 اسفند 1329 را به نام  روز استقلال اقتصادی ایران شادباش می گویم. استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی امکان پذیر نیست. از حدود دو سده پیش از جنبش ملی کردن صنعت نفت، دولت های ایران استرانژی اقتصادی مستقلی نداشتند و سیاست اقتصادی و سیاست خارجی غالبا توسط دو کشور قدرتمندی که در نزدیکی ایران مستقر بودند، در راستای حفظ منافع استراتژیک خودشان در منطقه، به ما تحمیل می شد. در آغاز، سیاست خارجی ایران بر پایه «موازنه مثبت» بود، یعنی به هر دو ابرقدرت امتیاز داده شود تا هر کدام برای حفظ منافع خود هم شده، کشور را در برابر دیگری حفاظت کند. بهمین دلیل، هر درخواستی که از سوی انگلستان و روسیه می رسید، پذیرفته می شد. سیاست موازنه مثبت، همراه با بی لیاقتی و عیاشی پادشاهان قاجار و بی توجهی آنها به میهن، باعث افزایش چشمگیر نفوذ این دو ابر قدرت و حتا دخالت مستقیم آنها در امور داخلی کشور شد.

خاندان قاجار، بویژه فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه از بی عرضه ترین و عیاش ترین شاهان بودند، فتحعلی شاه با بی خردی در دو جنگ بی دلیل، قفقاز و مرو را از دست داد و کشور را به ورشکستگی کشاند، و ناصرالدین شاه برای تامین هزینه های دربار مالیات های سنگین به مردم بست و اموال بازرگانان ثروتمند را مصادره کرد. پس از اینکه منابع درآمد داخلی رو به خشکیدن گذاشت، او به فکر افتاد که برای کسب درآمد، امتیازهایی را در برابر پول به کشورهای خارجی واگذار کند. در سال 1857، امتیاز خط تلگراف ایران را به انگلستان واگذار کرد و امتیاز های متعدد دیگری به فرانسویان، آلمانی ها و اتریشی ها واگذار نمود. در سال 1872، در برابر مبلغی ناچیز امتیازبهره برداری انحصاری از کل صنایع، آبیاری مزارع، منابع طبیعی، راه آهن، اتوبوسرانی شهری، بانک مرکزی و چاپ اسکناس را به یک انگلیسی به نام رویتر واگذار کرد. لرد کرزن، سیاستمدار انگلیسی درباره این قرارداد گفت، «کامل ترین و خارق العاده ترین تسلیم تمامی منابع صنعتی یک کشور به دستان بیگانه که تا کنون در تاریخ بشر کسی در رویا دیده باشد، چه رسد به انجام آن». روسیه شدیدا نگران شد. حتا دولت انگلستان هم نگران شد که رویتر پا فراتر از گلیم خود گذاشته و از حماقت پادشاه ایران سوء استفاده کرده که ممکن است مایه گرفتاری شود. یک سال بعد، قرارداد را خود انگلیسی ها از ترس اعتراضات بین المللی لغو کردند.

ناصرالدین شاه در سال 1891، صنایع تنباکوی ایران به بهای 15هزار پوند به شرکت تنباکوی پادشاهی انگلستان فروخت. از آن پس کشاورزان ایرانی می بایستی تنباکوی خود را به بهای نازل به این شرکت می فروختند و مصرف کنندگان ایرانی می بایستی تنباکوی مصرفی خود را به قیمت بالا از شبکه مغازه های این شرکت خریداری می کردند. امتیازهایی که قاجاریان به بیگانگان دادند آنقدر زیاد، سفیهانه و ضد منافع ملی بود که حتا دولت انگلستان تصمیم گرفت برای پرهیز اعتراضات بین المللی و اتهام سوء استفاده از فرمانروایان جاهل ایران و در نتیجه ایجاد دشمنی و از دست دادن پرستیژ جهانی خود، برخی از آنها را داوطلبانه به ایران مسترد کند. این دوران به دوران سیاست امتیازات و بی خردی معروف شد.

پسر او مظفرالدین شاه، که از نظر بی خردی و ولخرجی، دست کمی از پدر نداشت، در سال 1901، امتیاز انحصاری اکتشاف و بهره برداری از منابع نفت و گاز را برای 60 سال به ویلیام ناکس دارسی انگلیسی واگذار کرد. قرارداد دارسی ده سال طول کشید تا به بهره برداری برسد، ولی نخستین مشتریان نفت او کشتی های بخار بودند که اکنون با این انرژی نوین می توانستند سبکتر و سریعتر باشند و از توان مانور بیشتری برخوردار باشند. دریادار فیشر، فرمانده نیروی دریایی انگلستان که از مشتریان دارسی بود و متوجه شده بود که کشتی هایش در سراسر جهان از قدرت، سرعت و کارآیی بیشتری برخوردار شده اند، پیشنهاد خرید سهام شرکت نفت انگلستان و ایران را کرد که در سال 1911 پارلمان انگلستان آن را تصویب نمود و 53% سهام بدون اجازه ایران به نام دولت انگلستان شد. این یک تخلف از مفاد قرارداد دارسی با ایران بود. سهم ایران کماکان 16% باقی ماند. از سال 1912، به ایران تحمیل شد که نفت مورد نیاز نیروی دریایی انگلستان با 25% تخفیف فروخته شود. این سهم سود ایران را هم 25% کاهش می داد. سپس مقرر شد که دولت انگلستان دو نفر از اعضای هیئت مدیره را با خود منصوب کند و در همه تصمیمات حق وتو داشته باشند. از آن پس، در واقع، نفت ایران توسط دولت انگلستان کنترل می شد.

از آنجا که نفت ایران عامل سرنوشت سازی در پیروزی انگلستان  در جنگ اول جهانی بود، پس از جنگ در سال 1919، انگلستان قرادادی را توسط وثوق الدوله به ایران تحمیل کرد که طی آن کنترل اقتصادی، مالی، نیروی دفاعی و روابط خارجی ایران به انگلستان سپرده می شد. هرچند که به علت مخالفت و تهدید روسیه این قرارداد در مجلس تصویب نشد، ولی شوروی هم برای رقابت با انگلستان درخواست امتیاز نفت شمال را کرد.

نزدیک به دو سده، ایران صحنه رقابت انگلستان و روسیه بود و دولتهای ایران هیچ تصمیم مستقلی نمی گرفتند و حتا برای هر تصمیمی قبلا نظر سفارت انگلستان یا روسیه را می خواستند. انگلیسی ها هم برای کاهش بیشتر حس اعتماد به نفس ملی این شایعه را دامن می زدند که “همه چیز زیر سر انگلیسی هاست”. از جنگ جهانی دوم به بعد شرکت نفت انگلیس و ایران مصرف نیروی دریایی انگلستان را رایگان میداد، هزینه پرسنل انگلیسی را به حساب ایران می گذاشت و هیچ گزارشی از اینکه چه مقدار نفت در اسکله تحویل نفتکش ها می شود به ایران نمی داد. در حالیکه کارمندان انگلیسی در شهرک پیشرفته و مدرن آبادان با کولر و باغچه و خیابانهای آسفالته و وسیله نقلیه برای رفت و آمد زندگی می کردند، کارگران ایرانی در زاغه های مقوایی، خیابانها خاکی و نیمی از سال تا مچ پا گل بود، زندگی می کردند. آنها برای خنک شدن در هوای 50 درجه در خمره های آب می نشستند و پای پیاده به سر کار می رفتند.

در تمام این مدت، مردم ایران به این توهم رسیده بودند که سیاست ایران را باید کلا” بیگانگان رقم تعیین کنند، سیاستمداران ایران را بیگانگان برای حفظ منافع خود می گمارند و خود ملت هیچ نقشی در سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی کشور ندارد. این باور نسل به نسل انتقال داده شده بود. روی کار آمدن رضا شاه، امضای قرارداد نفت 1933 به جای قرارداد دارسی که خیلی از آن بدتر بود، اشغال غیرقانونی کشور توسط ارتش های بیگانه و سپس عزل و تبعید او توسط بیگانگان، این باور را تشدید کرد. هم اکنون نیز بخش بزرگی از جمعیت کشور، و بسیاری از شخصیت های سیاسی کشور، هنوز این باور ذهنی را دارند که سرنوشت کشور را بیگانگان طراحی و اجرا می کنند و مردم نقش چندانی ندارند.

نماد همه این مسائل صنعت نفت بود. قرارداد دارسی ادامه زنجیره امتیازدهی قاجاریان به بیگانگان بدون اینکه منافعی برای اقتصاد کشور، رشد صنعتی، اشتغال و رفاه داشته باشد بود. منابع ما را می بردند، در شراکت تقلب می کردند، در شرایط تحمیل می کردند و با دخالت در امور داخلی کشور ما تحمیق نیز می کردند. همه اینها را مصدق و جبهه ملی ایران سد راه پیشرفت می دید. درآمد ما از نفت آنقدر ناچیز بود که فقط اقتصاد ما را معتاد میکرد بدون اینکه ایجاد رشد و اشتغال کند؛ و رفتار دولت انگلستان در ایران آنقدر تحقیرآمیز بود که اراده ملی و روحیه استقلال طلبی ملت را درهم شکسته بود.

 

در دوران نهضت ملی ایران، دکتر مصدق برای نخستین بار کشور را دارای یک دولت ملی و مردمی کرد. مصدق از این ذهنیت حقارت آمیز و تسلیم در برابر اراده بیگانگان بخوبی آگاه بود و می دانست که برای ایجاد تحول در کشور، نخست باید اعتماد به نفس ملی و تاریخی مردم را باز گرداند و ثابت کند که می توان حاکم بر سرنوشت خود بود. برای این کار باید قدرتمندترین و بانفوذترین کشوری را که عامل ایجاد این عقده حقارت شده شکست بدهد. از اینرو، مصدق برای حفظ منافع ایران، سیاست خارجی «موازنه منفی» را پیش گرفت، یعنی به هیچ کشوری امتیاز نمی دهیم و خود سیاست خود را تعیین می کنیم و خود بر بر منابع خود مدیریت می کنیم. قانون ملی شدن ذکر می کند که اکتشاف، استخراج  و بهره برداری و فروش در سراسر ایران: یعنی هیچ کشوری ادعای امتیاز نداشته باشد.

 

مصدق می خواست تا ذهنیت ملت را که همه سیاست های ایران، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه سیاست خارجی، توسط خارجی ها انجام میگیرد، بشکند. نهضت ملی کردن صنعت نفت، فقط کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع کشور نبود، بلکه زمینه را برای استقلال اقتصادی و سیاسی کشور فراهم نمود. او به مردم نشان داد که می توانند به رای خود و اراده خود اعتماد کنند. مصدق نشان داد که چگونه می شود بدون اتکا به هیچ قدرت خارجی، یکی از بزرگترین قدرتهای سیاسی و نظامی جهان را بدون جنگ، بدون عملیات تروریستی، بدون ستیزجویی، بدون فحاشی، بدون بالارفتن از دیوار سفارتشان، در زمین خودشان، با منطق و با قانون خودشان، با رعایت همه قواعد و قانونهای بین المللی شکست داد. این قدرتی بود که مصدق توانست به ملت ایران بازگرداند. ملتی که می تواند در برابر هر ابرقدرتی با خرد و هوشمندی برای حفظ منافع خود رویارو شود، و بجای منفور شدن و منزوی شدن، عزیز مردم جهان هم بشود، احترام مردم جهان را هم جلب کند و قهرمان مردم جهان هم بشود، همانگونه در آن زمان این کار را کردیم.

 

در زمینه اقتصاد، مصدق سنگ بنای یک اقتصاد وابسته به تولید صنعتی و کشاورزی و صادرات را گذاشت و ثابت کرد که بدون درآمد نفت هم می شود کشور را اداره کرد. اگر همین از اهمیت افتادن درآمد نفت برای هزینه های جاری و تکیه بر تولید ادامه می یافت، و از نفت فقط برای سرمایه گذاری، نه درآمد جاری، استفاده می شد، کشور ما اکنون شاید یکی از پنج قدرت اقتصادی جهان می بود، نه ذلیل و منفور و فقیر و عقب افتاده ای که اکنون هستیم. اگر این صدها میلیاردها دلار درآمد نفت که دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاست های خردمندانه دکتر مصدق است، بجای دزدیده شدن و اتلاف یا فرار به کشورهای خارجی، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور می شد، ما اکنون در کجا می بودیم؟