Search
Close this search box.

کتاب علم اعلاء نوشته مهرداد مصوری – قسمت هشتم

در جريان مخالفتهايي كه در حوزه با حضرت امام ميشد، شنيده ايم كساني گفته بودند استكان حاج آقا مصطفي را آب بكشند; اينها چه كساني بودند و جو ضديت با فلسفه از طرف چه كساني دامن زده ميشد؟

 

 

 

 

ادامه مطلب آیت الله حسینعلی منتظری از قسمت هفتم:

مرحوم آيت الله خميني عصرهاي پنج شنبه و جمعه در مدرسه فيضيه درس اخلاق ميگفتند، درس اخلاق ايشان خيلي جاذبه داشت هم طلبه ها ميآمدند هم غير طلبه ها، آن وقت طلبه زياد نبود، در آن زمان ميگفتند هشتصد طلبه در حوزه قم وجود دارد، آيت الله خميني زير كتابخانه مدرسه فيضيه عصرهاي پنج شنبه و جمعه درس اخلاق ميگفتند، البته در درس اخلاق ايشان عرفان هم زياد بود چيزهايي از كلمات خواجه عبدالله انصاري ميگفتند، بيان ايشان بسيار پرجاذبه و خوب بود، از توبه و انابه و معاد مطالبي را ميفرمود، تا جايي كه بسياري از افراد گريه ميكردند، درس ايشان براي ما جاذبه زيادي داشت و بسيار سازنده بود.  

(کتاب خاطرات (جلد اول) – 90)

س : روش ايشان (حضرت امام) در تدريس منظومه چگونه بود؟

ج : ايشان خيلي خوش بيان بودند و اساس مطلب را براي شاگرد بازگو ميكردند، در مساله “الفهلويون الوجود عندهم، حقيقه ذات تشكك تعم ” اصل حرف كساني را كه قائلند وجود حقيقت واحده داراي مراتب است به قدري خوب بيان كردند كه ما گفتيم اصلا غير از اين نمي شود باشد، من گفتم حاج آقا پس اينها كه اين همه قائلين به وحدت وجود را تكفير ميكنند اين كه تكفير ندارد، ايشان گفتند ميداني سرش چيست ؟ آنها فلسفه را مطالعه ميكنند و پيش اهلش نمي خوانند، اگر پيش اهلش بخوانند و از زبان اهلش بفهمند ديگر تكفير نمي كنند.

(کتاب خاطرات (جلد اول) – 92)

جايگاه فلسفه در حوزه علميه و نظريه آيت الله بروجردي

س : يكي از بزرگان كه خدمت شما فلسفه درس خوانده اند در مورد كلاسهاي شما در تدريس منظومه ميفرمودند اين كلاسها خيلي شلوغ ميشد و ظاهرا در مركز شهر – مسجد امام حسن (ع)- بوده، ايشان ميفرمودند: آن طور كه من يادم ميآيد آقاي بروجردي فرمودند كه اين درس را يك جاي دورتر ببريد، و شما طبق نقل ايشان آن را برده ايد در خيابان امام كه افراد كمتر بيايند ولي بعد از دوسه روز جمعيت همچنان زيادتر شده بود.

ج : هر كس اين را گفته بد نقل كرده است، مطلب اين جوري است كه درس منظومه من خيلي شلوغ ميشد، اين اواخر يكي از شبستانهاي مسجد امام پر ميشد در حدود چهارصد نفر بودند آن وقت چهارصد نفر خيلي بود، من نشسته روي زمين درس ميگفتم و مجبور بودم خيلي بلند صحبت كنم كه صدا به همه برسد منبر و بلندگو نبود، براي من در آن موقع منظومه گفتن خيلي روان شده بود، يعني وقتي كه ميخواستم بروم درس به دو دقيقه از بالا تا پايين صفحه را يك نگاه ميكردم و ميرفتم، همه مطلب را از خارج ميگفتم حافظه من آن زمان خيلي قوي بود، من بر اساس شيوه مرحوم امام درس ميگفتم، عبارت خواني هفت هشت دقيقه بيشتر طول نمي كشيد، مرحوم علامه طباطبايي هم در آن زمان اسفار ميگفت و ميگفتند شايد حدود دويست و پنجاه تا سيصد نفر شاگرد دارد، بعضي از بزرگان هم درس اسفار ايشان ميرفتند، در آن موقع درسهاي فلسفه معروف حوزه همين درس منظومه من بود و اسفار ايشان، البته ديگران هم ميگفتند اما خيلي كم ; يك روز مرحوم حاج آقا محمد مقدس اصفهاني به من رسيد و گفت آشيخ حسينعلي ! گفتم بله، گفت آيت الله بروجردي به من گفتند به شما بگويم ديگر منظومه درس نگو! گفتم چطور؟! گفت هيچ ; گفتند شما ديگر منظومه درس نگوييد، تعطيل كنيد. اين گذشت عصر كه شد مشهدي حسن گلكار كه در خانه مرحوم آيت الله بروجردي بود آمد درب خانه من و گفت آقاي حاج محمدحسين احسن گفتند شما بياييد منزل آيت الله بروجردي، من رفتم منزل آقاي بروجردي و در اين فكر بودم كه چگونه به شاگردهايم بگويم آيت الله بروجردي گفته درس را تعطيل كنيد، در اين مساله مانده بودم، بالاخره رفتم ديدم حاج محمدحسين ميگويد آقاي بروجردي دستور دادند كه به فلاني يعني آشيخ حسينعلي بگو ديگر درس منظومه نگويد و شاگردهاي آقاي طباطبايي را اسمهايشان را بنويسد تا شهريه آنان را قطع كنيم، من يك دفعه جا خوردم ! گفتم اين چه حرفي است اصلا اين كار مشكلي است، شاگردهاي آقاي طباطبايي را من چه ميدانم چه كساني هستند مگر اينكه من بروم آنجا وقتي ايشان درس ميگويند دم در بايستم و يكي يكي اسم طلبه ها را بپرسم و بنويسم اين خيلي چيز بدي است، بعد گفتم يك كاري بكن برويم خدمت آقاي بروجردي ببينيم ايشان چه ميگويند و منظورشان چيست ؟ راه را باز كرد و رفتيم خدمت آقاي بروجردي، گفتم : آقا پيغام حضرتعالي را آقاي حاج آقا محمد مقدس رساندند، اين چيزي كه شما راجع به درس آقاي طباطبايي فرموديد اولا من كه شاگردهاي ايشان را نمي شناسم و ثانيا اين خيلي بد است، يادم هست آن وقت به مرحوم آيت الله بروجردي گفتم آقا از درسهاي حوزه آن قسمت كه در دانشگاهها و در دنيا يك مقدار روي آن حساب ميكنند همين فلسفه است و اين براي شما هم بد است، فردا ميگويند آيت الله بروجردي فلسفه را تحريم كرده، اين چيز خوبي نيست، بعد يك وقت ديدم آقاي بروجردي فرمودند: “من هم ميدانم، من خودم در اصفهان فلسفه خوانده ام ولي نمي دانيد كه از مشهد چقدر به ما فشار ميآورند!” -بعد معلوم شد كه طرفداران آيت الله حاج ميرزا مهدي اصفهاني و شاگردهاي ايشان روي آيت الله بروجردي براي درسهاي فلسفه فشار ميآورده اند- بعد فرمودند: “از طرف ديگر بعضيها مسائل فلسفه را درك نمي كنند، فكرشان منحرف ميشود، من در اصفهان كه بودم يك طلبه اي از درس فلسفه آخوند كاشي كه آمد گفت من الان يك تكه خدا هستم براي اينكه حقيقت وجود يكي است، من هم كه وجود دارم و… كساني كه نمي فهمند آن وقت نتيجه برعكس ميدهد; فلسفه باشد اما براي يك افراد خاصي دريك جاي مخصوصي، اين جور عمومي نباشد كه چهارصد پانصد نفر پاي يك درس بريزند، اين درست نيست مخصوصا منظومه و اسفار، بخصوص اسفار كه وقتي مرحوم صدر المتالهين در اسفار ميرسد به حرفهاي صوفيه و عرفا آن وقت اينجا كشش ميدهد، اينها را خيلي افراد درك نمي كنند و عوضي ميفهمند”. من از فرمايشات ايشان فهميدم كه آقاي بروجردي با اصل فلسفه گفتن مخالف نيست،گفتم پس آقا اجازه دهيد من به جاي منظومه يك اشارات درس بگويم -و منشا اشارات گفتن من اين شد-، طالبش هم قهرا كم است، گفتند باشد من كه با فلسفه مخالف نيستم آخه اين جور كه حالا چهارصد نفر سر يك درس فلسفه بيايند… و نمي داني چقدر از مشهد فشار آورده اند و… دو باره مشهد را گفتند; ايشان از حرفهاي مشهد خيلي ناراحت شده بود و اينكه طلبه ها چيزهاي عرفاني و درويشي را درك نمي كنند، گفتم پس اجازه بدهيد من خودم اشارات درس بگويم و به آقاي طباطبايي هم بگويم كتاب شفا يا يك كتاب ديگر كه جاذبه داشته و حرفهاي درويشي نداشته باشد بگويند …

(کتاب خاطرات (جلد اول) –صفحه 136 الی 138)

آميختگي عرفان با فلسفه در درسهاي فلسفه آيت الله خميني

س : حضرتعالي كه طي سالها ارتباط علمي نزديكي با حضرت امام داشتيد جنبه عرفاني ايشان را چگونه يافتيد، آيا درس عرفان نيز پيش ايشان خوانديد يا نه ؟  

ج : چنانكه قبلا گفتم من پيش امام منظومه را خواندم تا اول “طبيعيات “، مبحث “نفس ” اسفار را هم تا آخر پيش ايشان خواندم ; ولي درس مرحوم امام به شكلي بود كه فلسفه را با عرفان با هم ميگفت مخصوصا در اسفار كه فلسفه و عرفان با هم مخلوط است، و چون ايشان ذوق عرفاني داشت طبعا به مناسبت مسائل عرفاني هم مطرح ميشد.

(کتاب خاطرات (جلد اول) – 195)

در كتاب ” فرائد ” گلپايگاني مطلبي را از كتاب ” اليواقيت والجواهر ” شعراني به نقل از ” فتوحات مكيه ” ي ابن عربي نقل كرده بود، در عبارتي كه آنجا درباره امام زمان (عج) نوشته يك جمله “مرج عكا” آمده است و بهاييها از اين كلمه خواسته اند استفاده كنند كه چون ميرزا حسينعلي بهاء در عكا بوده اين جمله ابن عربي در ارتباط با بهاء الله است !

حساس شدم كه بروم كتاب اليواقيت و الجواهر را پيدا كنم، از هر كس سراغ گرفتم كسي اين كتاب را نداشت . رفتم خدمت مرحوم آيت الله مرعشي نجفي كه در كتابشناسي و كتابداري معروف بودند، ايشان گفتند من اصلا اسم اين كتاب را هم نشنيده ام ! از آيت الله بروجردي هم سراغ گرفتيم ايشان هم اظهار داشتند كه اين كتاب را ندارند، تا اينكه يك كتابفروشي بود در كنار پله هاي بازار قم به نام حاج شيخ حسينعلي كتابفروش، من از ايشان پرسيدم شما كتاب اليواقيت و الجواهر داريد؟ گفت بله، گفتم چقدر ميشود، گفت بيست و پنج تومان -آن وقت بيست و پنج تومان خيلي پول بود- من هم اين پول را نداشتم، رفتم از مرحوم آيت الله بروجردي اين مبلغ را به عنوان اينكه كتاب را براي ايشان خريداري كنم گرفتم . بالاخره كتاب را خريداري كردم پس از مراجعه معلوم شد در همانجا كه “مرج عكا” را ميگويد، نام و خصوصيات امام زمان (عج) را به تفصيل به نقل از باب سيصد و شصت و شش فتوحات نقل ميكند كه مهدي (ع) در سامرا در سنه 255 هجري به دنيا آمده و مينويسد: “هو: م، ح، م، د، ابن الحسن العسكري، ابن علي النقي،ابن محمدالتقي و…” دوازده امام را ميشمارد; بعد اين انگيزه را پيدا كردم كه بروم فتوحات را پيدا كنم، از مرحوم امام پرسيدم كه شما فتوحات را داريد؟ گفتند بله، گفتم ميشود يك شب به من امانت بدهيد، گفتند بله، فتوحات را آوردم مقابله كردم با كمال تعجب ديدم اين فتوحات را كه در مصر چاپ كرده اند راجع به امام زمان (ع) دارد ولي اين قسمت نام امام زمان و دوازده امام را حذف كرده اند و به صورت تحريف شده چاپ كرده اند! بعد اين دو كتاب را بردم خدمت آيت الله بروجردي، اتفاقا آيت الله خميني هم كنار آيت الله بروجردي نشسته بود، كتابها را به ايشان نشان دادم و ماجرا را نقل كردم، ايشان خيلي تعجب كردند كه اينها چه تحريفهايي ميكنند. از اوايل كتاب اليواقيت استفاده ميشود كه اعتماد شعراني بر نسخه اي از فتوحات بوده كه از روي نسخه مصنف موجود در قونيه استنساخ شده است .

بعد كتاب اليواقيت را به آيت الله بروجردي و فتوحات را به آيت الله خميني تحويل دادم، البته بعدا اين كتاب اليواقيت را دو باره چاپ كردند، والان من آن را دارم و دوازده امام (ع) در آن آمده است .

(کتاب خاطرات (جلد اول) – 196)

جريان آب كشيدن ظرف حاج آقا مصطفي خميني

س : در جريان مخالفتهايي كه در حوزه با حضرت امام ميشد، شنيده ايم كساني گفته بودند استكان حاج آقا مصطفي را آب بكشند; اينها چه كساني بودند و جو ضديت با فلسفه از طرف چه كساني دامن زده ميشد؟  

ج : اين جريان در ارتباط با درسهاي فلسفه امام بود، ايشان در درس حرفهاي محي الدين عربي و ساير عرفا را هم نقل ميكردند، و در مقابل بعضي با فلسفه و اين جور مباحث مخالف بودند و حتي گاهي فلاسفه را كافر ميدانستند; من آن آقايي را كه گفته بود ظرف حاج آقا مصطفي را آب بكشند ميشناسم، بعد هم گفته بود: خوب مادرش كه فيلسوف نيست و ان شاء الله فرزند تابع اشرف ابوين است !

(کتاب خاطرات (جلد اول) – 197)

اما اينكه وي (محمد بن عيسي بن عبيد يقطين از روات) را به غلو متهم كرده اند، اين چيزي است كه در آن زمانها بسيار شايع بوده كه برخي از بزرگان اصحاب را به خاطر اينكه برخي از مقامات عاليه را براي ائمه – عليهم السلام – قائل بودند، به غلو متهم ميكردند; نظير همان چيزي كه در اعصار ما وجود دارد كه برخي از عرفا و فلاسفه را به كفر و زندقه متهم ميكنند، و شايد اين مقام نيز از همين قبيل بوده است ; و اين نكته اي است شايان توجه .

(کتاب مباني فقهي حكومت اسلامي ج2 – 216 )

شايد همين عقايدي كه امروز ما راجع به كرامات ائمه داريم اگر كسي آن زمان داشته و ابراز ميكرده غالي محسوب ميشده است، بسياري از كساني كه اعتقاد بالائي نسبت به ائمه (ع) داشته اند چوب غلو بر آنها خورده است،….. بايد يادآور شد كه در بسياري از نسبت هائي كه به افراد و شخصيت هاي مؤثر جهان تشيع داده شده همواره بايد با ديده ترديد نگريست ; زيرا حسادت ها، جهالت ها، تنگ نظري ها، بدفهمي ها، تبليغات سوء قدرت ها و دست هاي مرموز تفرقه افكنان و فتنه انگيزان همواره در القاء و ترويج اين اتهامات مؤثر بوده است، چنان چه در اين ارتباط محقق كم نظير جهان تشيع علامه وحيد بهبهاني در تعليقه خويش به هنگام نگارش شرح حال “احمد بن محمد بن نوح سيرافي” مينويسد: “حكايت شده كه شيخ [طوسي ] مذهب “وعيديه” را[كساني كه مرتكب كبائر را كافر و مخلد در آتش ميدانسته اند] پيروي ميكرده، چنان چه شيخ مفيد را گفته اند كه مذهب “جبائيه” را دنبال مينموده، و سيد مرتضي را به مذهب “بهشميه” منتسب كرده اند، و شيخ صدوق و استادش ابن وليد و طبرسي را به جواز سهو بر پيامبراكرم (ص)، و ابن طاووس و خواجه نصير طوسي و ابن فهد و شهيدثاني و شيخ بهائي را به “تصوف” متهم كرده اند… و خلاصه اينكه اكثر اجله از امثال اين اتهامات مبرا نبوده اند; و از همين جا آشكار ميشود كه به مجرد ادعاي علماي رجال مبني بر اينكه فلان شخص غالي يا فاسدالمذهب است، دليل بر تضعيف وي نمي شود، مگر اينكه با دلايل و شواهد ديگر اين معني براي ما اثبات گردد.” مرحوم آية الله شهيد مطهري نيز در كتاب جاذبه و دافعه صفحه 167 ميفرمايد: “در تاريخ اسلام كمتر صاحب فضيلتي را ميتوان يافت كه هدف تهمت اين طبقه واقع نشده باشد، يكي را گفتند منكر خدا، ديگري را گفتند منكر معاد، سومي را گفتند منكر معراج، چهارمي را گفتند صوفي، پنجمي را چيز ديگر و همين طور… وقتي علي (ع) تكفير شود تكليف ديگران روشن است ; بوعلي سينا، خواجه نصيرالدين طوسي، صدرالمتألهين شيرازي، فيض كاشاني، سيد جمال الدين اسدآبادي، و اخيرا محمد اقبال پاكستاني از كساني هستند كه از اين جام جرعه اي به كامشان ريخته شده است .” آري امام حسين (ع) با حكم تكفير شريح قاضي به شهادت ميرسد و جواز تبعيد ابوذر را ابوهريره صادر ميكند ….

(کتاب مباني فقهي حكومت اسلامي پاورقی ج5 – 423 )

 

ابن ابي الحديد ميگويد: عامه و خاصه – اهل سنت و شيعه – همه نقل كرده اند كه پيغمبراكرم (ص) فرمود: “اقضاكم علي” آن كه بهتر ميتواند قضاوت كند در همه مسائل، او علي است ; و قضاوت، خودش مبتني بر فقه است .

همه نقل كرده اند وقتي كه بنا شد علي (ع) از طرف پيغمبراكرم (ص) به يمن برود، حضرت علي (ع) عرض كرد يا رسول الله در قضاوت براي من مسائلي پيش ميآيد چه كنم ؟ پيغمبراكرم (ص) فرمود: تو در قضاوت هميشه مواظب باش طرفين را مقابل خودت بنشاني، يكي را بر ديگري فضيلت ندهي، و بعد خدا كمكت ميكند، سپس پيغمبر(ص) اين دعا را فرمود: “اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه”(5) خدايا قلب علي را هدايت كن و زبانش را ثابت بدار. حضرت علي (ع) ميفرمايد: از آن وقتي كه پيغمبر(ص) اين دعا را كرد هيچ مشكلي براي من پيش نيامد مگر اين كه براي من حل ميشد. 

همچنين آنچه ما تفسير داريم يا به حضرت علي (ع) منتهي ميشود يا به ابن عباس كه ابن عباس هم شاگرد حضرت علي (ع) است .

ابن ابي الحديد ميگويد: حتي دراويش و صوفيه در علم طريقت و حقيقت خودشان را منتهي ميكنند به حضرت علي (ع). شبلي و جنيد بغدادي و سري و ابويزيد بسطامي و معروف كرخي همه اينها حتي خرقه خودشان را هم مستند به حضرت علي (ع) ميكنند.

باز ميگويد: علم نحو و صرف هم كه دو علم مهم است منتهي ميشود به حضرت علي (ع)، چون قواعد كلي نحو را به ابوالاسود دئلي كه يكي از اصحاب بود ياد داد. بنابراين علوم اسلامي سرانجام ريشه اش به حضرت علي (ع) منتهي ميشود.

(کتاب درسهايي از نهج البلاغه (جلد اول) – 76)

قابل ذكر است كه اهل سنت هم مثل شيعه ها دراويشي دارند كه نسبت به حضرت علي (ع) اخلاص ميورزند و همان رسومي كه دراويش شيعه دارند شبهاي جمعه آنها هم دارند، مخصوصا در شافعي مذهب ها، آنها نسبت به اهل بيت بسيار عنايت دارند، به اهل بيت محبت دارند. من در سقز كه تبعيد بودم ميديدم كه دراويش آنان مثل دراويش شيعه نسبت به حضرت علي (ع) اظهار عشق و محبت ميكردند.

(کتاب درسهايي از نهج البلاغه (جلد اول) – 633)

بهشت مراتب دارد، يك بهشت است كه حورالعين و باغ و درخت و ميوه دارد; اين بهشت جسماني است كه قرآن و روايات وعده داده، و يك بهشت روحاني داريم كه آن عبارت است از ادراك معارف و عرفان ذات و صفات خدا و ارتباط با خدا و لقاءالله و فناء في الله ; و كساني كه قابليت و استعداد اين را داشته باشند كه معارف كامل را درك كنند، لذتي كه از آنها خواهند برد به مراتب بيشتر از لذت بهشت جسماني و باغ و حورالعين است . حافظ ميگويد:

خدايا زاهد از تو حور ميخواهد، قصورش بين

به جنت ميگريزد از درت، يا رب شعورش بين

و بهشت مطلوب براي اولياي خدا همان بهشت معنوي و روحاني است ; يعني لقاءالله و فناء في الله كه بالاترين مرتبه بهشت هاست . 

…. پس آدم يعني قوه عاقله و قوه تميز و آن كه ادراك كليات ميكند و ميتواند با خدا ارتباط داشته باشد و ميتواند به مرحله كمال برسد و فاني في الله شود و به مرحله لقاءالله برسد; و مقصود از بهشت همان بهشت معني است كه غرق شدن در درياي معرفت حق و موجودات غيبي است . پس مراد از آدم آن مرحله كامل انساني است كه مرحله قوه عاقله باشد، و مراد از بهشت بهشت معنوي است كه بهشت لقاءالله باشد.

(کتاب درسهايي از نهج البلاغه (جلد اول) – 380)

 

با تقدیم احترام خدمت تمامی عزیزان دست اندرکار سایت گرانسنگ مجذوبان نور