آقای مثلا دادستان : از نوشته های شما واقعا مشخص نیست که بر اساس چه آئین سخن می گویید؟ آیا اصلا به دین و دیانتی اعتقاد داری؟ اگر اعتقاد داری به چه دینی؟ کتاب دین شما چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدُلله رب العالمین الصلوه والسلام علی عبده و نبیه محمد (ص) و علی آله آل الله سیما بقیه فی الارض سیدنا و مولانا صاحب الامر و العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه اشریف.
آقای علی موحدی راد، دادستان محترم عمومی و انقلاب گناباد :
کیفر خواستی از شما مطالعه کردم، بخش اعظم نوشته های شما نسبت به دراویش و فقرای محترم و معزز سلسله جلیله نعمت اللهی گنابادی که از مردان خدا، سالکان الی الله و شیعیان واقعی مولای متقیان علی عالی اعلی هستند سراسر تهمت، دروغ، افترا، هتاکی و کذب محض است.
برای من که قریب 45 سال است توفیق داشته با این مومنان و متدینان ، یعنی دراویش گنابادی معاشر و در مجالس ایشان شرکت نموده، اعمال و رفتارشان را با چشم خود دیده و بیشتر کتب آنان را دقیقا مطالعه و ثبت ذهن و فکر دارم، با دیدن کیفرخواست فوق الذکربر من مسلم است که نوشته های شما اکاذیب و مطالبی خالی از حقیقت است که باید علت و انگیزه شما را از این نوشته و تهمت ها بررسی کرد .احتمالا یا از طریق دشمنان عرفان و تصوف وادار به این امر شده اید و یا یک غرض و دشمنی با فردی از فقرا را دارید و اگر هیچکدام نباشد علت این افترائات و اتهامات به شعیان واقعی علی بن ابی طالب، احتمالا بی اطلاعی شماست که از نوشته و استدلالات کم مایه جنابعالی مشخص است.
آقای محترم: اهل عرفان و تصوف اسلامی ایران زمین بر اساس تحقیق محققین و تتبع متفکرین از عالی ترین درجات علمی برخوردار بوده و هستند و در دامن خویش شخصیت هائی، چون مولانا، حافظ، سعدی، شیخ بهائی، حجه الاسلام غزالی، شیخ احمد غزالی، ملامحسن فیض کاشی، ملاصدرای شیرازی و هزاران هزار چهره تابناک علم و دانش را پروریده، شمار این صوفیان نام برده شده را اگر بخواهی از عرصه علم و دانش برداری چه کسانی را می توانی جای آنها بنشانی که متفکرین و اندیشمندان امروز به نوشتار شما لبخند تمسخر و تعجب نزنند، کمی کتب عرفا و صوفیه از متقدمین و متاخرین را بخوان و مطالعه کن و به بی سوادی من و خودت متاسف شو، مثلا ببین آیا می توانی فصوص الحکم یا فتوحات مکیّه محی الدین عربی را فقط از روی کتاب بخوانی و فقط قرائت معمولی داشته باشی بهر صورت باید حدّ خود را رعایت کرد و از گلیم خویش پا دراز ننمود والا تازیانه سخن متعالی حافظ بر گرده ی من و شما می خورد که:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست عرض خود می بری زحمت ما می داری
آقای دادستاننده: آیا جای تاسف و تعجب نیست که در مقام دادستانی به راحتی چشم انصاف را بسته اید و همه ضوابط اسلامی را که ضامن بقای عدالت و حفظ حقوق ملت است براحتی فراموش و هر چه بر قلم قاصر و عاجزتان جاری شده در حق مردان الهی می نویسد؟! واقعا جای تاسف است زهی تاسف و زهی تاسف. می شود در دادگستری صاحب پست و عنوان و شغل بود اما تیشه به ریشه دیانت و اسلام نزد. شما چون افتراء و تهمت به مومنین و جمعی مسلمان زده اید از عدالت خارج بنابراین صلاحیت شما باید از طریق مسئولین محترم قضائی مورد بازبینی و دقت قرار گیرد.
بسیاری از قضات شریف، شرافتمندانه و بر اساس اصول مترقی اسلام به قضاوت مبادرت کرده به نحوی که باعث افتخار عرصه عدالت هستند و کشورمان را با پیشینه تمدنی کهن ، که عصاره آن در این جمله “پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک” است سرافراز می کنند.
آقای داد ستاننده: بیدار باش در کشوری بر اریکه داد گرفتن، نشسته ای که همیشه ی تاریخ ، بر تارک تمدن بشریت درخشیده و بخصوص امروزه که نام آن ، کشور امام زمان روحی و ارواح العالمین له الفداء نامیده شده است، سعی کن قضاوت و دادگری به صورتی نباشد که مثلا شاعری چنین گوید:
روزی ز دست قاضی عدلیه کلک او لغزید و واژگون شد و افتاد روی سنگ
مردی که در برابر او ایستاده بود گفتا به وی که خم شو و بردار این کلنگ
قاضی به خشم رفت و برآشفت و تند گفت ای آنکه فرق می ندهی بین نام و ننگ
بین کلنگ و کلک چه دیدی شباهتی از حیث وزن و قامت و شکل و ردیف و رنگ
قاضی هنوز از سخنش لب نبسته بود کان مرد در جواب بدو گفت بی درنگ
دانم که این قلم بود اما کند خراب بنیان خانه ها چو تواش آوری به چنگ
اگر در اسلام گفته شده است “مداد العلما، افضل من دماء الشهداء” ، به آن دلیل است که قلم علماء باید ضامن شرف، آبرو و حیثیت، ضامن عدالت، ضامن انصاف و تفکر خالی از حب و بغض های شخصی و یا گروهی، ضامن بقای آدمیت و انسانیت، ضامن حقوق اکثریت و اقلیت، ضامن حمایت از مظلوم و ضامن همه سجایای پسندیده ی انسانی، اسلامی و الهی باشد و اگر چنین نباشد آن قلم و دست مخاطب آن شاعر است که گفت:
بشکنی ای قلم ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر
آقای دادستاننده: درهنگام نوشتن کیفرخواست برای تعدادی درویش پاکدل که گناهی جز داشتن ولایت و عشق علی بن ابی طالب و خاندان عصمت و طهارت ندارند و مصادیق واقعی این آیه شریفه اند که خدای عالمیان من باب تذکر به رسول و حبیب گرامیش محمد مصطفی (ص) فرمود. “و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوه و العشی یریدون وجهه”[1] ، یعنی «بدار خویش را با آن درویشان که بامداد و شبانگاه پروردگار خویش را می خوانند و وی را می خواهند» و نیز خداوند در شان و وصف همین صوفیان و شیعیان می فرماید: “رجال لا تلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله”[2] ، «یعنی: مردانی که مشغول نکندشان بازرگانی در سفرها و بیع و شرا، به بازارها در حضرها، از یاد کردن خداوند بی انباز».
آری: آقای دادستاننده در هنگام نوشتن کیفرخواست با سرنوشت این درویشان بی گناه بازی نکن، لااقل به هزاران جوانی که در هشت سال دفاع مقدس، خون خود را به انقلاب و ایران اسلامی هدیه کردند نگاه کن تا شاید شرم کنی، آیا آنان شهید شدند تا مثل جنابعالی به قدرت برسد و بر مردان حق و حقیقت بتازد و درویشان را که متولیان اصلی رسمیت تشیع در ایران هستند به محکمه کشیده و به اتهامی واهی و ساختگی و جوسازی سیاسی بزندان انداخته و از بیان هر گونه تهمت و افتراء اعتقادی نسبت به ایشان پروا نکند؟!
هر چند بقول سعدی:
مردان حق همیشه بلیت کشیده اند هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا
آقای دادستاننده : درویش در هر شرایطی چون به یاد خداست آرام و آسوده است و کسی قادر بر آزار درویش نیست، این را من نمی گویم این را شیخ اجل سعدی آنجا که تنها چهره حق و حقیقت الهی را در آئینه چهره درویش می داند ، می گوید:
گرت آئینه ای باید که نور حق در او بینی نبینی در همه دنیا به جز سیمای درویشان
و می فرماید:
کسی آزار درویشان تواند جست لا و الله که خود گر زهر پیش آرد بود حلوای درویشان
که حق گویند و حق جویند و حق بینند و حق باشد هر آن معنی که باشد در دل دانای درویشان
البته و صد البته اگر به ما ستم کنید، اگر به مقدسات ما توهین کنید، بدون تردید ما باید از خود دفاع کنم، دفاع از خویشتن ابتدایی ترین حق ماست و تردید نداشته باشید که ما از خودمان ، از اعتقاداتمان، از اماکن مقدسمان، از بیدخت عزیزمان در برابر تهاجم شما دفاع خواهیم کرد. ما مسلمان هستیم و دفاع در اسلام واجب شرعی است. پس کاری جاهلانه نکنید که آرامترین قشر جامعه را در مقام دفاع ، به خشن ترین تبدیل نمائید که حتما ضرر می کنید. گمان می کنم بدلیل مشکلات و زحمات مقامات ، اعمال ظالمانه بعضی مثل من و شما گم یا فراموش شده و می شود والا شما و مثل شما مجال این همه زورگوئی، تهمت و افتراء به دراویش بی آزار نمی یافتید. از خداوند مسئلت دارم ،تعصبات و رفتار جاهلانه سبب نگردد مظلومین در دفاع مشروع از خود و مقدسات خود ، به حربه ای غیر از قانون متوسل شوند که صحنه های دردآوری را برای تاریخ ایران و جهان می آفرینید.
آقای کیفرخواهنده : من پیرمرد فرسوده با چندین بیماری که سالها بر کرسی تدریس و درس و بحث و دانشگاه و امثال آن عمر گذرانده ام و صدها جوان این دیار را تعلیم داده و با فرهنگ قرآنی تربیت کرده ام و نان پاک معلمی خورده ام و چون، والله، بالله، تالله جز دیانت و تقوی و راستی و درستی از پیشوایان عظیم الشان این سلسله جلیله چیزی ندیده ام و آنچه با چشمان خود دیدم این بود که در انجام واجبات اسلامی بسیار دقیق و در اجتناب از محرمات بسیار قاطع، مستحبات را انجام داده و می دهند و از مکروهات نیز اجتناب نموده و می نمایند، وظیفه وجدانی، انسانی و دیانتی بمن حکم می کند در دفاع از اعتقادات خودم در خصوص نکاتی از کیفرخواست شما مطالبی را بنویسم تا فردای قیامت در برابر میزان عدل الهی و در محضر محمد مصطفی (ص) و علی مرتضی (ع) و هم امروز در پیشگاه مقدس امام زمان حجه بن الحسن العسکری ارواحنا له الفداء شما را در محکمه وجدان به محاکمه کشیده و پاسخ اتهاماتی را که به سلسله و اعتقادات ما زده اید از شما طلب کنم.
1- در سطر اول کیفرخواست نوشته اید: «فرقه صوفیه گنابادی بیش از یک قرن است که در جغرافیای مکانی خراسان سر بر آورده».
آقای دادستاننده: حضرت علی (ع) می فرماید: “المرء مخبوءُ تحت لسانه” : یعنی شخص زیر زبانش پنهان است و از مولاناست که:
آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان
چونکه بادی پرده را در هم کشید سر صحن خانه بر ما شدید پدید
خلاصه اش اینست که کلام شخص، نمودار فهم و شعور و شخصیت اوست و از کلامش می توان فهمید شخص چقدر می فهمد و چقدر نمی فهمد. کلمه «سر بر آورده» در این عبارت شما آدم را به یاد این ضرب المثل عامیانه می اندازد که «اول می خوردن و بد مستی؟!». همین کلمه ترکیبی (سر بر آورده) که به اصطلاح صفت فاعلی مرخم است به راحتی کینه، عناد و حسادت شما را نسبت به درویشی نشان می دهد و مشخص است که ماموریت دارید و محرکی دارید که در بیدخت و گناباد با ایجاد تفرقه و تشنج محیط را متلاطم کرده و با ایجاد بهانه های واهی تعدادی از دراویش را به دادگاه کشیده، متهم و محکوم نمایید «که البته خدا کند قاضی آن دادگاه مثل جنابعالی فرمایشی نباشد». و خدا را در قضاوت، مد نظر داشته باشد والا حکم صادر شده از قبل کاملا روشن، مشخص و اظهر من الشمس است.
آقای دادستاننده: این سلسله جلیله حقه نعمه اللهیه گنابادی از جریان ساری و جاری عرفان و تصوف اسلامی که در دامن تعالیم متعالیه اسلامی رشد و پرورش یافته و آداب و اصول آن از قلب مقدس و منور خاتم انبیا و اشرف موجودات محمد مصطفی (ص) سرچشمه گرفته جدا نمی باشد این اندیشه درویشی یا تصوف و عرفان از ابتدای خلقت بشر از سوی خدای و احد در فطرت انسان به ودیعت گذاشته شده که بعضی به دست فضل الهی آنرا بالفعل نموده و بعضی بدلیل خوردن نان حرام و لقمه ناپاک با آن ارزشهای الهی مخالفت و دشمنی می ورزند. و بقول ابوالفضل بیهقی در تاریخ بیهقی ،”علیهم ما یستحقون” یعنی برایشان باد آنچه سزاوار آنند.
“عیادی” دانشمند بزرگ و واعظ سترگ قرن پنجم هجری یعنی قریب یکهزار سال پیش در کتاب التصفیه فی احوال المتصوفه نوشت:[3] «بدان که اول صوفی در عالم آدم بود علیه السلام که (ان الله اصطفی آدم)، بدان اصطفا تصفیه یافت، صافی شد، صوفی گشت، پس اول این طریقت از آدم علیه السلام در آمد و تتمه این طریقت به محمد (ص) بود، گفت “بعثت لاتمم مکارم الاخلاق” و هر که صافی تر صوفی تر و محمد علیه السلام از همه عالم صافی تر بود پس از همه صوفی تر بود».
آقای دادستاننده: شما سرچشمه صوفیه گنابادی را در یک قرن پیش جستجو نکنید زیرا سرچشمه آنان سرچشمه تصوف و عرفان اسلامی است و این سخن شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه است که: «آنچه مسلم است این است که عرفان اسلامی سرمایه اصلی خود را از اسلام گرفته است و بس».[4] و یا این سخن علامه طباطبائی مولف بزرگوار تفسیر المیزان اعلی الله مقامه الشریف است که می فرماید: «به طور کلی می توان گفت که رابطه مخصوصی میان اصل دین به معنی قول به الوهیت و خضوع به عالم غیب و طریقه تصوف موجود است».[5]
اما در خصوص سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاه گنابادی باید متوجه باشید اولا ، علت نامیدن سلسله به (نعمت اللهی) آنست که یکی از اقطاب بزرگ و مشهور این سلسله حضرت شاه نعمت الله ولی شانزدهمین قطب سلسله بوده و نیز به نام (سلطانعلیشاهی گنابادی) به آن دلیل است که سی و چهارمین قطب سلسله مولانا جناب آقای حاج ملاسلطانمحمد بیدختی گنابادی در طریقت ملقب به سلطانعلیشاه بوده اند و چون معظم له از نوابع علم و عرفان در قرن 14 هجری قمری بوده و دوست و دشمن به فضائل علمی ایشان در زمینه عرفان- فقاهت- حکمت و فلسفه مقر و معترف و کتب باقی مانده از ایشان گویای این مطلب است که حضرتش اعلم زمان و سرآمد دوران بوده اند و شرح حالات ایشان در کتاب نابغه علم و عرفان و طرائق الحقائق و بعضی کتب دیگر مندرج است لذا سلسله به نام حضرتش مشهور گردیده اما نه حضرت شاه نعمت ولی و نه حضرت آقای سلطانعلیشاه موسس سلسله نیستند زیرا شاه نعمت الله ولی ، مرید و جانشین حضرت شیخ عبداله یافعی و حضرت سلطان علیشاه مرید و جانشین حضرت آقای محمدکاظم سعادتعلیشاه اصفهانی بوده اند که بر اساس تاریخ و تذکره های مربوطه اذن و اجازه هر قطب یدا بید و صدرا بصدر به علی علیه السلام می رسد و امروز جانشین حضرت آقای سلطانعلی شاه با واسطه سه قطب بعد از معظم له وجود مقدس جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذ و بعلیشاه ارواحنافداه می باشند. بنابراین هیچیک از اقطاب موسس سلسله نعمه اللهی گنابادی نیستند بلکه بر اساس تذکر علامه بزرگوار طباطبائی مولف[6] المیزان (جز یک سلسله) کلیه سلاسل عرفان و تصوف در طول تاریخ به حضرت مولای متقیان و امیر مومنان و مولای درویشان امام المشارق و المغارب القائل بکلمه انا قرآن الناطق مولانا و سیدنا علی ابن ابی طالب می باشند و چون حضرت علی وصی و خلیفه بلافصل حضرت رسول است پس موسس سلسله بر اساس اعتقاد ما من عنداله محمد مصطفی (ص) می باشد.
آقای دادستاننده: بنابراین سلسله گنابادی قریب چهارده قرن است که در بیدخت سر بر آورده ! نه یک قرن. ان شاء الله فرصت کنید تاریخچه تصوف و عرفان را که محققین بزرگی از منتقدین مانند، عیادی ، ملا محمد تقی مجلسی، مجلس دوم و شیخ بهائی و غیره و از متاخرین استاد جلال الدین همائی استاد بدیع الزمان فروزانفر، استاد سعید نفیسی، استاد دکتر قاسم غنی،دکتر احمدعلی رجائی،استاد کیوان سمیعی و بویژه استاد جلال الدین آشتیانی نوشته اند، مطالعه تا کمی با عرفان و تصوف آشنا و بی گدار به آب نزنید و این آیه شریفه از سوی ملک علام یعنی خدای تعالی در گوش جانتان طنین اندازد که “لاتقف ما لیس لک به علم”: یعنی به آنچه آگاهی و علم نداری قضاوت مکن. وجود مقدس حضرت آقای سلطانعلیشاه پس از اخذ اجازه ارشاد از پیر خود جناب سعادتعلیشاه بدلیل علم، تقوی و عرفان شهره آفاق گردید و وجود ایشان موجب شهرت نام بیدخت و گناباد شد جنابعالی نمی دانم کجای هستی اما باید اهالی شریف گناباد و بیدخت با آن نجابت و اصالتی که همگی دارند سپاس فقر و درویشی و تصوف را در منطقه خود داشته باشند نه اینکه به دراویش و سلسله عرفان که ارث نبی مکرم (ص) است خدای نکرده بی اعتنائی نمایند که خدای تعالی روز رستاخیز که روز (تطائر الکتب) است کارنامه هر کس را بدست او می دهد، دیگر آن روز مقام و پست دادستانی گناباد نیست که بداد ایشان برسد!.
2 – در صفحه 1 سطر 8 نوشته اید: “که این فرقه هماهنگی نسبی با نظام داشته…”
آقای محترم دراویش مانند هر شهروند با فرهنگی، تابع قانون اساسی هستند، هرگز سرکشی و طغیانی نداشته و ندارند، امثال شما هستند که حسینیه های قم، بروجرد و اصفهان را تخریب و عزاداران حسینی را در ماه محرم، دستگیر و بازداشت و محاکمه و مورد ضرب و جرح قرار دادند، آن هم در قم مرکز تحصیلات حوزوی و شهر روحانیت و با حضور علمائی که باید به این اعمال شنیع اعتراض می کردند اما صدا و فریاد مظلومیت و تظلم و دادخواهی مومنین و شیعیان علی بن ابی طالب را آنهم در زمانی که نظام حکومتی کشور نظام اسلامی است و آنهم در ماه عزای حسینی نشنیده گرفتند و نمی دانم فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی چه پاسخی خواهند داشت. آیا حکم شنیدن صدای دادخواهی از مسلمان و سکوت برای حفظ موقعیت و منافع خود در روز جزا و رستاخیز از دید مراجع عظام چیست؟
باز هم شما هستید که دراویش را به اتهام و دلیل رفتن به مجالس درویشی که مجلس ذکر خداست از شغل و کار بعضا اخراج کرده و نان، نان آور خانواده را قطع کردید در حالیکه می دانید مجالس درویشی از هر نوع سیاست و سیاست بازی به معنای نکوهیده آن خالی و از جانب مصادر عصمت و طهارت تاکیدات، تحریضات و تشویقات فراوان در رفتن به مجالس ذکر، شرف صدور یافته است چنانچه در کتاب منیه المریدین از رسول خدا روایت شده است: ” اذا مررتم فی ریاض الجنه فارتعوا قالوا یا رسول الله ما ریاض الجنه قال هی حلق الذکر” : یعنی رسول خدا به اصحاب خود فرمود که هرگاه در باغهای بهشت گذر کردید پس تفرج کنید و لذت برید، اصحاب عرض کردند یا رسول الله، باغهای بهشت چیست؟ فرمود :حلقه های ذکر الهی[7]. و یا در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است که: ” قال النبی (ص) بادروا الی ریاض الجنه فی دار الدنیا فقالوا یا رسول الله و ما ریاض الجنه فی الدنیا فقال حلق الذکر” : یعنی رسول خدا فرمود در دار دنیا مبادرت کنید در رفتن بسوی باغهای بهشت از حضرتش سوال شد، کدامند باغهای بهشت در دنیا ؟ فرمود: حلقه های ذکر.[8]
البته،علت گرایش و تمایل مردم به مجالس درویشی همین است نه چیز دیگری ، مردم با دماغ جان بوی خدا را در مجالس ذکر دراویش استشمام می کنند و بهمین جهت است که سعدی شیرازی می فرماید:
خلاف راستی باشد خلاف رای درویشان بنه گر همتی داری سری بر پای درویشان
و بهمین دلیل است که حافظ به همه ملتها و در همه ازمنه صلا می زند و فریاد بر می آورد:
حافظ ار آب حیات ابدی می طلبی منبعش خاک در خلوت درویشان است
و باز هم به همین جهت است که محدث و مفسر بزرگ اسلامی ملامحسن فیض کاشانی در دیوانش به صراحه خدای متعال را هزار بار به خاطر درویش و صوفی شدنش شکر می کند و می گوید:
هزار شکر که پیوسته فیض را دل و جان معطر است به عطر نسیم درویشی
آری آقای محترم: امثال شمائید که از طرفی به دراویش ایراد می گیرد که چرا در سیاست دخالت نمی کنید و از طرفی بسیاری از افراد شایسته، لایق ، مدیر ، مدبر و تحصیل کرده این سلسله را زیر ذره بین گزینش می برید و اگر آنها را در جایی یافتید، اخراجشان کرده و از کار بیکار می کنید و واقعا این سوال است که اگر ما دراویش بخواهیم در سیاست دخالت کنیم آیا می گذارید و مجال می دهید؟ شگفتا و عجبا-. اما خداوند درویش و صوفی واقعی را در میان خلق گذاشته است تا بگوید و “ما کان الله لیعهذ بهم و انت فیهم” : یعنی تا تو در میان ایشانی خدا آنان را عذاب نخواهد کرد. بله : درویش با کسی لجاج و عناد ندارد، شمائید که چند سال است به برادران شیعه و مسلمان خود به نام صوفی و درویش به اصطلاح امروزه “پیله” کرده و از هر گونه آزار، شکنجه ، طرد، خشونت، ضرب و شتم و اخراج از کار صرفا به دلیل اعتقاد به درویشی و نه هیچ جرم دیگری کوتاهی ننموده اید ، ولی مطئنا خدائی هست ناظر بر اعمال شما و اعمال ما. سیاست شما درباره دراویش اینگونه است که وقتی چند نفر درویش را در صحن مقدس بیدخت دفن می کنند، داد، دادخواهی، واسلاما، وابهداشتا، واحفظ محیط زیستا بلند کرده، و خانواده عزادار و مصیت دیده ی متوفی را بازداشت می کنید و حتی بستگان ایشان را که جهت تظلم و دادخواهی و توضیحات ما وقع به دادگاه مراجعه کرده اند همگی را با گاز اشک آور و باتون مورد ضرب و شتم قرار داده و آنچنان از آن خانواده عزادار پذیرائی جانانه ای می کنید که حاتم طائی با آن شهرتش هیچگاه نتوانست مهمانداری کند بنابراین وا اسفا به قضاوت و وااسفا به عدالت و بهر حال دراویش بیدختی را که به اقرار خودتان در کیفرخواست فاقد سابقه کیفری هستند با بافتن اتهامات واهی متهم می کنید. اما در سراسر کشور هر جا خواستید، در هر مسجدی، در هر امام زاده ای در هر حرمی،حتی در دانشگاه ، میتّی را دفن می کنیدو اشکالی ندارد و قانون شما ساکت و صامت است این است سیاست دوگانه درباره یک امر واحد و بازیچه قرار دادن قانون.
آقای دادستاننده: قانون وقتی ارزش دارد که ضامن عدالت عمومی و همگانی باشد والا بقول نیچه “وقتی قانون قدرت ندارد و بازیچه صاحبان قدرت قرار می گیرد هیچکس و هیچ چیز قدرت ندارد”. قانون وقتی قانون است و اعتبار دارد که مولا متقیان علی مرتضی (ع) را در حالیکه خلیفه مسلمین است در دادگاه عدالت در ردیف و کنار یک یهودی که زره حضرت را دزدیده ،می نشاند و چون علی شاهدی ندارد محکوم می شود، اما آن یهودی شرمنده و اعتراف می کند. این است دلیل و رمز ماندگاری و جاودانگی علی (ع) و خاندان عصمت و طهارت و نه قدرت حکومتی ایشان. شما و سایر قضات شریف و محترم کاری کنید که نامتان در تاریخ زنده بماند تا خدای ناکرده ، نگویند قضاوت، قضاوت شریح قاضی بوده است. خواهش می کنم در تنهائی سر به جیب تفکر فرو برید، تصور کنید اصلا قاضی و دادستان نیستید آنگاه به اتهاماتی که به این سلسله و به این برادران بزرگوار شیعی بیدختی زده اید، فکر کنید، والا فرعون هم در آخرین لحظات وقتی غرق می شد توبه کرد اما خدا گفت، آلان؟!
آقای موحدی کیفرخواهنده محترم : فعلا قانون در ایران به جمعی درویش بی گناه که می رسد قاطع می شود و بر علیه دراویش تفسیر و تبیین می گردد اما به دزدان میلیاردی و زمین خواران بزرگ که می رسد بلافاصله، باواسطه یا بیواسطه یادش به رحمت گسترده اسلامی می افتد. قانونتان و زورتان فقط برای تعدادی درویش بی گناه و بی آزار است؟! اگر به فکر جواب به خدا نیستید، به مردم دنیا چه می گوئید؟ به سازمان حقوق بشر چه پاسخی می دهید؟ قانون وقتی قانون است که بر مبنی قانون اساسی، عدالت را برای همه با هر تفکر و اعتقادی تامین کند.
3- اتهام دیگری که زده اید در سطر 10 صفحه 1 نوشته اید.” …گسترش بی رویه و بی سابقه خانقاه در اولویت قرار گرفته..”.
آقای محترم: اشکال شما و امثال شما این است که به کلماتی از قبیل صوفی، درویش و خانقاه سالهاست می جنگید و وقتتان را تلف می کنید، می خواهید از کلمات صوفی، درویش و خانقاه ترس در دل عوام ایجاد کنید و بعد با این بهانه به مردان الهی که آزارشان حتی به مورچه ای نمی رسد و دارای قلبی سلیم و خلقی صحیح و سالم می باشند و آخرت را به دنیا نفروخته اند به مبارزه، خشونت، توهین پرداخته و از قدرت سیاسی و اداری خود سوءاستفاده کرده ایشان را بی گناه و بی دلیل روانه زندان و تبعید می کنید.
عزیز من اشکال در نحوه دید و عینک شماست، عینک را عوض کنید اگر هر سال برای حافظ بزرگداشت بگیرید و مانند او به عرصه زندگی نگاه نکنید کاریست ریاکارانه که حافظ با آن همیشه جنگیده و گفته : ” آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت” . بلی مثل حافظ نگاه کنید که می گوید:
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
4- در سطر 12 صفحه 1 نوشته اید “سفرهای مختلف و بی رویه مشایخ فرقه به شهرستانهای مختلف و فعالیتهای تبلیغی آنها بدون در نظر گرفتن عکس العمل و حساسیتهای مختلف فرهنگی و امنیتی شهرها باعث پذیرش مریدان جدید…”.
بزرگوار: اولا در درویشی در هیچیک از ادوار گذشته و حال، تبلیغی وجود نداشته، آخر عطری که خود می بوید و مشام جان صادقان و خداجویان را خوشبو و معطر می کند چه نیازی به تبلیغ دارد. و طبق فرمایش امام جعفر صادق (ع) : “کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم” : یعنی مردم را به عمل، نه با زبان دعوت کنید. درویش با عمل خود به اسلام دعوت می کند زیرا دعوت با زبان و بدون عمل سبب خشم خدا می شود چنانچه خداوند منان در سوره آل عمران و نیز در آیه 41 سوره بقره و در آیات دوم و سوم سوره صف می فرماید: “یا ایّها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون” : یعنی ای کسانی که ایمان آوردید چرا می گوئید آنچه را انجام نمی دهید و اینکه بگوئید آنچه را که عمل نمی کنید خدا را سخت به خشم و غضب می آورد” ، “یقولون با فواههم ما لیس فی قلوبهم” : یعنی می گویند با زبانهایشان آنچه در قلبهایشان نیست ، “اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب” : یعنی آیا مردم را به پرهیزگاری امر می کنید و خودتان را فراموش می کنید در حالیکه قرآن می خوانید ، یا در سوره جمعه آیه 5 خدای بزرگ می فرماید: “مثل الذین حملوا التوره ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا” : یعنی آنان که بار تورات بر آنها نهاده شد و آن بار بیفکندند مانند داستان درازگوشی است که کتابهائی بر او بار کنند و سعدی با توجه به همین آیه است که می گوید:
عالمی را که گفت باشد و بس هر چه گوید نگیرد اندر کس
خویشتن سیم و غله اندوزند مردمان را قناعت آموزند
عالم آنکس بود که بد نکند نه بگوید بخلق و خود نکند
نه محقق بود نه دانشمند چارپائی بر او کتابی چند
امیرمومنان و امام متقیان و مولای درویشان علی عالی اعلی علیه افضل الصلوات و تحیات در این مقوله فرموده است:
1- “یا ایها الناس الیّ کم توعظون و لا تعظون” : یعنی تا چند پند می دهید و خودتان پند نمی گیرید.
2- “عجبت لمن یتصدی لاصلاح الناس و نفسه اشد شی فسادا فلا یصلحها و یتعاطی اصلاح غیره” : یعنی عجب دارم از کسیکه متصدی اصلاح مردم شود و حال آنکه فاسدترین چیزها نفس اوست هیچگاه در مقام اصلاح خود نیست و پیوسته می خواهد به جای اصلاح خود به اصلاح دیگران بپردازد.
سعدی می فرماید:
راستی کردند و فرمودند مردان خدای ای فقیه اول نصیحت گوی، نفس خویش را
3- “کیف ینصح من یغشّ نفسه” : یعنی چگونه پند می دهد کسی که نفس او پر غل و غش است.
سعدی گوید:
طبیبی که خود باشدش زرد روئی از او داروی سرخ روئی مجوی
4- آقای دادستان بویژه این حدیث حضرت علی را به شما هدیه می کنم: “ایّاک ان تکون علی الناس طاعنا و لیفسک مداهنا فتعظم لک الحوبه و تحرم الثوبه”: یعنی بپرهیزید که به دیگران طعنه زنید و عیب دیگران گوئید در حالیکه برای نفس خود ملایم باشید و معایب نفس خود را نبینید و در مقام اصلاح خود بر نیائید زیرا در این صورت راه گناه بزرگی بر شما باز است و باب اجر و ثواب برای شما مسدود می گردد. و در تفسیر کشف الاسرار آمده است که خداوند به حضرت عیسی علی نبینا و علیه السلام وحی فرستاد که : “یا عیسی عظ نفسک فان اتعظت فعظ الناس و الّا فاستحی منی” : یعنی ای عیسی اول نفس خودت را پند ده اگر این کار را کردی مردم را پند ده و گرنه از من شرم کن.
گوئیا باور نمی دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
سنائی فرماید:
کی ستاند حکیم فرزانه داروی صرع را ز دیوانه
و حافظ فرماید:
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
اوحدی گوید:
پند و وعظ از کسی درست آید که بکردار خوب و چست آید
مولوی فرماید:
ای دلی که جمله را کردی تو گرم گرم کن خود را و از خود دار شرم
بنابراین تبلیغ باید با عمل باشد تا چون مشک آهو و عطر خوش، دماغ جان بنوازد، دراویش به این آیه شریفه قرآن گوش جان سپرده اند که “قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی” : یعنی بگو اگر خدا را دوست دارید مرا پیروی کنید. اما اینکه نوشته اید ” سفرهای مختلف و بی رویه مشایخ” ، اولا آیا این عمل زشت را که بزرگ و مقتدای ما را از زادگاه و خانه پدریشان در بیدخت با زور کماندو می ربائید و استدلال می کنید شما فقط اجازه داشته اید سه روز بمانید شرم آور نیست. آیا رفتن به زادگاه و زیستن در خانه خود در دیدگاه شما جرم است شما به چه آئین هستید شما به چه دینی مقید هستید؟! بر اساس کدام قانون مصوب مجلس شورای اسلامی رفتن به زادگاه و زیستن در خانه خود و خانه پدری جرم است؟! آیا شما باید محاکمه شوید یا دراویش؟!! ثانیا وقتی شیخ جلیل القدری دوست من است، خویش من است، رفیق من است بار ها به خانه اش رفته ام و نان و نمکش خوردم مرا از دعوت کردن او باز می دارید و او را در فرودگاه هنوز وارد نشده مجبور به بازگشت می کنید؟! این عمل شما با کدام قانون تطابق دارد، چرا حق و حقوق مرا پایمال می کنید؟! این ها بر اساس کدام آئین است؟! آیا این دیانت است؟! آیا این ها تقوی است؟! زهی عجبا زهی وا اسفا . ثانیا نوشته اید “عکس العمل و حساسیتهای مختلف فرهنگ و امنیتی شهرها” ، آقای دادستان ببین نواده صحابی رسول خدا و اولین زائر سید الهشداء(4) یعنی خواجه عبدالله انصاری درویشی را چه سان تعریف می کند : “درویشی خاکیست بیخته و آبی بر او ریخته نه کف پای را از او دردی و نه پشت پای را از او گردی”. مردم چهره مصفای دراویش را می بینند، چشمهای مظلوم و نجیب ایشان را می نگرند، رفتار متین و آرام و سراسر تواضع و ادب آنان را مشاهده می کنند و وقتی با ایشان سخن می گویند قلبشان ناخودآگاه آرام می شود و وقتی به مجالس و حسینیه آنان که مجلس ذکر خدا و ذکر فضائل اهل بیت عصمت و طهارت است می روند و در آن فضا نفس می کشند معنای سکینه قلبیه ی موعود الهی را در دل خویش می یابند، آیا با این توصیفات می شود گفت مردم شریف و متدین و مسلمان ایران زمین بر علیه ایشان حساس هستند مردم هر کجا دراویش را می بینند از آنها برای شفای مریض هایشان و حل مشکلاتشان التماس دعا می طلبند ،زیرا درویشان هیچ گونه آزاری برای کسی ندارند چگونه می شود اینها مشکلات امنیتی ایجاد کنند، مشکلات امینی را کسانی ایجاد می کنند که بدون دلیل به آزار درویشان می پردازند و اگر ایشان خواسته باشند صدای مظلومیت خود را در روز 3 اسفند در مقابل مجلس شورای اسلامی به گوش نمایندگان مردم برسانند با زور مامورین آنها را از حق مسلم خود محروم می گردانند. من شما را قسم می دهم برای اینکه در برابر وجود مقدس امام زمان حجه بن الحسن العسکری ارواحناه له الفداء روسفید باشید به اسم مردم، مردم را با مردم درگیر نکنید که عاقبت تلخی دارد.
آقای دادستان دخیل آبرو، حیثیت و شرف مردم بی گناه نشوید، دخیل قطع نان، نان آور خانوارها نگردید، دخیل شکنجه بی گناهان نشوید، درویش آزاری، برای کسی سودی ندارد، درویش طالب پست و مقام و ریاست و حکومت نیست، درویش بندگی خدا می کند نه به شوق بهشت و نه از ترس دوزخ، او خدا را فقط برای خدا می خواهد. درویشی که بقول شما در سیاست دخالت نمی کند، آخر برای شما چه ضرر و زیانی دارد. البته این فرمایش مولای متقیان را به خاطر داشته باشید که: “ادبار الدول باربع تضییع الاصول و تمسک بالفروع تقدیم الار اذل و تاخیر الافاضل” : یعنی سقوط دولتها به چهار چیز است یکی ضایع کردن اصل ها و چنگ زدن به فرعها، پیشرفت دادن و مقدم داشتن افراد ضعیف و پست و عقب زدن دانشمندان و فاضلان.
آقای دادستاننده : ریشه اصلی فرهنگ اصیل ایران زمین عرفان و تصوف اسلامی است، آیا وقتی می خواهید شخصیت های بزرگ ادبی را به جهان معرفی کنید ( که البته امروزه به دلیل اتخاذ سیاستهای ضد ملی و فرهنگی ،کشورهای دیگر، شخصیت های ایران را به ایران معرفی می کنند) جزء این است که می گوئید، مولانا، حافظ، سعدی، عطار، سنائی و… آیا اینها همه درویش و صوفی نبوده اند؟!
همانطور که امام صادق صلوات الله علیه می فرماید: «هل الدین الا الحب : آیا دین جز محبت چیز دیگری است؟» درویشی از اصولش دوستی و محبت نسبت به خلق خداست چنانچه سعدی می فرماید:
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
آیا چنین افرادی می توانند مخل امنیت مردم باشند؟ مردم ایران نجیب، مسلمان، هوشیار متدین و باانصاف هستند و هرگز و هرگز با درویشان مخالفتی ندارند، شمائید که می کوشید مردم را به عرفان و تصوف بدبین نموده و تلاش می کنید بذر دشمنی در دل مردم بکارید اما رسول خدا فرمود: “ما تزرع تحصد” : هر چه بکارید همان را درو می کنید.
5- در سطر 1 و 2 صفحه 2 نوشته اید: «تاسیس خانقاه با پوش حسینیه در اکثر شهرها و مراکز استانها فعالیتهای اجتماعی (تاسیس) درمانگاه و مراکز خیریه…»
آقای دادستاننده : لطفا توضیح دهید پوشش حسینیه ای که روی خانقاه می کشند عناصر و مواد اولیه آن از چیست؛ آهن است؟ بتون است؟ بهر حال متریال آن چیست؟ اما فکر می کنم تار و پود و مواد آن بر اساس توضیح مطالب جنابعالی، کذب و افتراء و تهمت باشد. بنابراین این اختراع پوشش حسینیه بر خانقاه اختراع جدیدی است و مبارکتان باد. آیا در نظام حقوقی که جنابعالی دادستان آن هستید ساخت خانقاه یا حسینیه خلاف قانون است، ساخت و احداث درمانگاه گناه است؟ تاسیس مراکز خیریه جرم است؟! واقعا و صد واقعا چه خوب تفهیم جرم می کنید؟ چه قشنگ کیفرخواست می نویسید؟! تاریخ آئینه بسیاری مطالب و وقایع است، این طرز استدلال قضائی و حقوقی جنابعالی یکی از تصاویر جاودان تاریخ می گردد. من که عمری را در کار آموزش و تعلیم و تربیت گذرانده و تا ریاست آموزشکده و معاونت دانشگاه پیش رفته ام معنی این حرف شما را نمی فهم که از موارد جرم و گناه دراویش یکی ساخت درمانگاه و دیگری تاسیس مراکز خیریه است. واقعا این طرز فکر جنابعالی و آنان که شما را تحریک کرده اند خیلی خیلی مبارک و جالب است به شما پیشنهاد می کنم آنرا به تمام زبانهای زنده ی دنیا ترجمه کنید تا بخصوص جهانگردان قضات و دادستان های دنیا از اقصی نقاط جهان برای دیدن شما و آشنائی با افکار بلندتان به ایران بیایند .
این فکر شما اگر به دنیا صادر شود دیگر نیازی نیست وزارت بازرگانی و اتاق بازرگانی کشور به فکر رونق و افزایش صادرات غیرنفتی باشد، من نمی دانم چرا کسی تاکنون متوجه این فکر بکر جنابعالی نگردیده، البته ببخشید شاید من به دلیل کهولت سن خرفت شده ام یا شما جوان بسیار بی تجربه ای هستی که برای صعود و ارتقا به پشت بام ترقی و مقامات شتاب و عجله دارید و از تهمت های ناروا به سلسله جلیله فقر و درویش کوتاهی نمی نمائید و از طرفی این کیفرخواست که پر از تهمت و افتراء به شیعیان حضرت علی (ع) است را ترجمه کنید تا دیگر سران وهابیت سالی هفتاد میلیارد دلار پولها نفتی را در جهت ضدیت با تشیع خرج نکنند.
در سطر 2 و 3 صفحه 2 نوشته اید: « فعالیت در حوزه زنان با هدف جذب نیروی انسانی خصوصا دختران و برگزاری جلسات مستقل و مستمر زنان..» چون مسلمان و مومن و درویش ناموس پرست باغیرت، با حمیّت است و بنا به فرموده مولوی : “غیور است او غیور است او ، غیور بن الغیورا است او ” ، جلسات زنانه را همانطور که نوشته اید مستقل و جدای از جلسات مردانه تشکیل می دهند آیا این جرم است؟! آیا این جرم است که زن با شوهرش ، دختر با پدرش با حفظ کامل حجاب اسلامی به مجالس ذکر خدا بروند و جدای از مردان مشغول عبادت شوند. شما در کدام حسینیه و مجلس درویشی می توانید نشان دهید که زن از طرف نامحرم قابل رویت باشد؟ الگوی زنان درویش، صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا زوج مولای درویشان علی (ع) و دخت گرانقدرش زینب کبری علیهم السلام می باشند، در میان این زنان عفیف و پاکدامن زنان اندیشمند، تحصیل کرده و دکترا در رشته های مختلف هستند که نیازی به وکالت من و شما ندارند و آزادانه با میل و رغبت اما با رعایت اصول اسلامی به مجالس درویشی که مجلس خداست می آیند.
7- در سطر 4 صفحه 2 نوشته اید: «تشویق مهره های جذب شده در جهت ارتقاء سطح علمی خود و تشکیل هسته نیروی انسانی با تحصیلات حوزوی و دانشگاهی با هدف تبلیغی و جذب نیروی جدید و حل مشکلات فرقه…»
آقای کیفرخواهنده : آیا تشویق افراد در جهت ارتقاء سطح علمی و تحصیلات حوزوی و دانشگاهی گناه و جرم است؟ و باید در کیفرخواست جنابعالی بعنوان موارد اتهام در جهت اثبات جرم آورده شود ، عجبا چه زیبا مولوی گفته است که:
باد خشم و باد شهوت باد آز برد او را که نبود اصل نیاز
باد کبرو باد عجب وباد خلم برد او را که نبود از اهل علم
خداوند به من و شما کمی علم مرحمت فرماید تا دچار باد خلم یعنی حماقت نگردیم. پس اگر تشویق افراد و تلاش در جهت ارتقا سطح علمی جرم است با پیامبر اکرم که فرموده است: “اطلب العلم من المهد الی اللحد” چه می کنی؟ شما که ارتقاء سطح علمی را جرم دراویش مرقوم فرموده اید بهتر است اندیشه بلندتان را تعمیم داده همه حوزه های علیمه ی قم، نجف، مشهد، شیراز و غیره را و نیز تمام دانشگاهیان را از سراسر کشور برای محاکمه به دادگاه گناباد احضار و یک انقلاب علمی راه بیندازید.
آقای دادستاننده: پیشوایان عالیقدر عرفان و تصوف ضمن اینکه قبول دارند گاهی العلم حجاب الاکبر و قبول دارند فرمایش نابغه و اعجوبه عالم عرفان حضرت مولوی را که:
دفتر صوفی کتاب و حرف نیست جز دل اسپبد همچون برف نیست
اما معمولا همگی بالاترین مدارج علمی را طی کرده لکن دست توسل و تمسک به باب علم الهی دارند یعنی همان کسی که مولانا به او گفت:
راز بگشا ای علی مرتضی ای پس از سوء القضا حسن القضا
چون تو بابی آن مدینه علم را چون شعاعی آفتاب علم را
باز باش ای باب بر جویای باب تا رسند از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما، له کفوا احد
آری دست نیاز و توسل به دامان مقدس علی مرتضی زده و تا خداوند به فضل و کرمش عنایتی که به یعقوب علی نینا و علیه السلام کرد و در سوره یوسف فرمود:
“و انّه لذو علم لما علمناه و لکن اکثر الناس لایعلمون[9]“: یعنی واو صاحب علم بود زیرا ما از نزد خود او را علم آموختیم اما بسیاری از مردم نمی دانند در حد استعداد و توان به ایشان آموخت.
برای نمونه قول 2 علامه بزرگوار و یک ادیب سترگ را در خصوص 3 تن از دانشمندان که هر سه بدون تردید صوفی و عارف بودند خدمتتان معروض می دارد تا بدانید کسب علم و دانش سیره ی همه عارفان و صوفیان بوده است و امروز هم اگر با سلاسل تصوف و عرفان آشنا شوید و به مجالس فقرا بیائید ملاحظه می کنید اکثر افراد تحصیل کرده، دانشمند و بسیاری اساتید مسلم و مجرب دانشگاهی هستند و نیز همه گنابادی ها و بیدختی ها از سالهای متمادی قبل شاهد و ناظر بوده اند که حضرت آقای صالح علی شاه متولی اصلی ارتقا علم و دانش و تاسیس مدرسه و دبیرستان و درمانگاه در بیدخت بوده اند و قبل از اینکه در نظام شاهی مبارزه با بیسوادی و در نظام جمهوری اسلامی نهضت سوادآموزی تاسیس شود معظم له کلاسهای اکابر در بیدخت دائر نموده اند.
8- در سطر 10 صفحه 2 نوشته اید: «با برپائی مراسم فرقه ای سعی در ایجاد همدلی و وفاق درون تشکیلاتی و رقابت با سایر فرق درویشی در کشورهای مورد نظر…)
آقای علی موحدی راد: اینکه نوشته اید سعی در ایجاد همدلی و وفاق داریم کاملا درست است بر اساس دستور قرآن و اسلام حفظ اتحاد و اتفاق تا سر حد ایثار مال و جان از اصول درویشی و عرفان و تصوف است و با توجه به همین حال ایثار و شفقت است که همه مردم اعم از ایرانی و غیرایرانی مسلمان و غیرمسلمان وقتی با حالات و رفتار دراویش و صوفیه آشنا می شوند شیفته و مجذوب ایشان می گردند.
خداوند در وصف همین مردان الهی است که می فرماید “یوثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصه”[10]: یعنی هر چند خودشان نیازمند و محتاج هستند دیگران را بر خویش مقدم می شمارند. اما این مطلب همانطور که قبلا هم گفته ام لازم به تذکر است که اگر به مقدسات ما به برادران ما ظلم و ستمی روا دارید برای ما وظیفه شرعی دفاع، ایجاد می شود. ولی اینکه نوشته اید “برای رقابت با سایر فرق درویشی” ،شاید دلتان برای سلاسل درویشی سوخته است !! یا زیرکانه خواسته اید بین ما و دیگر اخوان عزیز و محترممان در سایر سلاسل ایجاد اختلاف کنید . دراویش گنابادی به تمام کسانی که نام خداوند از آنها شنیده می شود احترام می گذارند.
10- در سطر 11 صفحه 2 نوشته اید: «فرقه گنابادی که با نام شیعه فعالیت می کند بدعتهائی در دین نیز ایجاد نموده از جمله موارد می توان به پرداخت عشریه به جای خمس و زکات…».
آقای دادستاننده: سلسله جلیله نعمت اللهی گنابادی هرگز بدعتی در دین ایجاد ننموده و کلیه اعتقادات و عقاید این سلسله از قرآن مجید و دستوراتی که از مصادر عصمت و طهارت یعنی ذوات مقدسه 14 معصوم شرف صدور یافته ماخوذ می باشد و هر چه بر اساس قرآن مجید و دستورات اسلامی بموجب فرمایش صادق آل محمد (ص) که فرمود هر چه برخلاف قرآن است “فضر بوه علی الجدار” آن را بدیوار بزنید این سلسله به هر چه برخلاف قرآن باشد اعتنائی ننموده و به مصداق آیه شریفه” قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی” یعنی ای رسول ما بگو اگر شما خدا را دوست دارید مرا پیروی کنید ، کلیه اعتقادات سلسله قرآنی و اسلامی است. بدعت را شما و امثال شما در دین مبین اسلام می گذارید که بدون اطلاع و بدون تحقیق هر چه بر زبانتان و هر چه برقلمتان جاری می شود می گوئید و می نویسید.
آقای دادستان ناآگاه و بی اطلاع: به آیات ذیل توجه کن، ببین آیا ذره ای گفتار و اندیشه جنابعالی با این آیات قرآنی تطابق دارد.
1- “یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنیاء فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین” یعنی ای کسانیکه ایمان آورده اید اگر فاسقی یعنی دروغ گوینده ای خبری برای شما آورد پس نیک و دقیق بررسی کنید مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و پشیمان شوید بر آنچه کرده اید.[11]
2- “یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا”: یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در راه خدا سفر می کنید نیک تحقیق کنید، و به کسی که به شما سلام می کند مگوئید تو مومن نیستی.[12]
3- “و اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین” یعنی خدا و رسول او را اطاعت کنید و با هم نزاع و دعوا نکنید که بد دل می شوید و توانائی شما از بین می رود، شکیبائی کنید که خداوند با صابران است.[13]
آقای دادستان مشکل شما عدم تحقیق و عدم مطالعه است پاسخ جنابعالی در خصوص اعتراض شما به عشریه به قرار زیر است: اولا: ای کاش آقای دادستان به رساله رفع به شبهات جناب آقای رضاعلیشاه در این خصوص مراجعه می نمودند به جهت رعایت اختصار قسمتی از نامه ایشان به دانشمند گرانقدر مرحوم جناب آقای آموزگار کرمانی رحمه الله علیه که در صفحه 461 کتاب خورشید تابنده مندرج است عرضه می دارم “حکم زکات و خمس همان است که در کتب فقهیه مفصلا مذکور شده و مرحوم آقای نور علیشاه هم در رساله عملیه محمدیه همان را مشروحا مرقوم داشته اند و نام عشریه که برده شده برای آسانی در عمل، که در همان کتاب در اول باب خمس مرقوم فرموده اند «راقم می گوید که به تجربه رسیده که اگر عشر تمام عایدی را شخص بدون استثنا اخراج نماید برابر می شود در اغلب دارایان که زکات و خمس بر آنها متعلق است، با زکات مال و خمس هر دو بعد از اخراج موونه سال» پس ذکر عشریه برای تسهیل در عمل است نه آنکه حکم فقهی جدید باشد و بنابراین تشریع و بدعت نیست و احکام تفصیلی آن همان است که در کتب فقهیه ذکر شده است.
ثانیا: به شما دادستان محترم پیشنهاد می کنم در این خصوص نیز به مقاله ی آقای دکتر بیژن بیدآباد که از اساتید علم اقتصاد کشور هستند به آدرس www,bidabad.com مطالعه نمائید.
11- در سطر 12 از صفحه 2 نوشته اید: خطبه خوانی صبح جمعه بجای نماز جمعه
آقای دادستان : خطبه را صبح جمعه می خوانند نه ظهر جمعه، نماز جمعه را ظهر جمعه می خوانند نه صبح جمعه کمی جسارتا مطلب را قاطی کرده اید!! اما در خصوص خطبه، سلسله نعمت اللهی گنابادی قویّا ملاک حق و باطل در کلیه ی امور مذهبی اذن و اجازه می داند چنانکه تفاوت اصلی علی (ع) با سران سقیفه این بود که حضرت علی (ع) توسط رسول خدا من عند الله مجاز و ماذون به وصایت و خلافت حضرت محمد مصطفی (ص) بود و دیگران اذنی نداشتند . در آیه شریفه ذیل خداوند با پیغمبرش جهت دعوت مردم شرط اذن خود را یادآور می شود و می فرماید ” انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی الله باذنه[14]” ، یعنی ما ترا فرستادیم در حالیکه گواه و مژده دهنده و ترساننده و دعوت کننده بسوی خدا هستی به اذن و اجازه خدا و یا در سوره یونس ضمن آیه شریفه 3 خداوند می فرماید “ما من شفیع الا من بعد اذنه” یعنی هیچکس شفیع و واسطه نزد خدا نیست مگر بعد از اذن و اجازه خداوند[15]. خواندن خطبه در روز جمعه به فهم قاصر و ناقص حقیر یادآوری این اصل اصیل تشیع است که اذن امروز یدا بید و صدرا بصدر به مولای متقیان علی مرتضی (ع) می رسد.
11- در سطر 13 از صفحه 12 نوشته اید: حضور قلبی نسبت به رئیس فرقه در موقع نماز خواندن
آقای دادستان: بر اساس آیات قرآن و فرهنگ اسلامی غیب را جز خداوند نمی داند، جنابعالی به این سوال پاسخ دهید که به چه صورتی و به چه ترتیبی و با چه چشمی توانستید قلب هزاران درویش گنابادی را هنگام نماز خواندن مشاهده کنید که رئیس سلسله را در قلب خود مجسم نموده اند؟! شما و کسانی که شما را تحریک کرده اند همگی از پاسخ به سوال اخیرالذکر مسلما عاجزید. لااقل اشکال ظاهر دروغ و تهمت را درست کن نه طوری که هر کس بخواند و بشنود از سر استهزاء بخندد. هر چند در همین جا اثبات کرده اید که دراویش نعمت اللهی گنابادی نمازخوان هستند، آقای بزرگوار آخر کسی که نماز می خواند و روبروی خدا می ایستد و حمد و سوره می گوید و خدا را رکوع و سجود می کند و تشهد و سلام می دهد اینقدر احمق و بی شعور نیست که غیرخدا را بپرستد. و این افتراء و تهمت بزرگ را سالهاست بزرگان سلسله پاسخ کافی و شافی داده اند جناب آقای رضاعلیشاه در صفحه 31 رساله رفع شبهات می فرمایند.
«عبادت فقط باید نسبت به ذات حق باشد و معبودیت منحصر به اوست.
رو دل به کسی ده که در اطوار وجود بوده است همیشه با تو و خواهد بود
و آن ذات حق تعالی است، “و تذکّر رسول الله (ص) و اجعل واحدا من الائمه نصب عینیک” هم مربوط به نیت قبل از نماز است که قبل از شروع به نماز آنها را شفیع خود قرار دهد که معنی “انا توجهنا الیک” نیز همین است. اما آقای دادستان، یک سوال از شما دارم، شما وقت نماز چه چیزی را در نظر می گیرید؟ اگر می گوئید خدا را در نظر می گیریم می پرسم خدا چه شکلی است؟ به من هم نشان دهید تا در نظر گیرم.
12- در سطر 14 صفحه 2 نوشته اید: “پیروان فرقه، قطب و بزرگ خود را اعلم می دانند این امر موجب تضعیف ارتباط آنان با علما و مراجع و مساجد، مراسم و روحانیت است”
آقای دادستاننده : بر اساس اعتقادات سلسله نعمت اللهی گنابادی، علمای اسلامی مامورین تبلیغ احکام الهی و به اصطلاح سمت روایتی اسلامی را دارا هستند و وجودشان شریف و محترم و در محدوده ماموریت و مسئولیتشان واجب الاحترام می باشند و مشایخ عظام عرفان و تصوف مامورین تهذیب نفوس و به اصطلاح سمت درایتی اسلامی را دارا هستند، علمای حقیقی با عرفا و صوفیه شامخین هیچگونه تقابل، تضاد و تخالفی ندارند و در حکم دو دست یکنفر و یا دو شعبه یک اداره متحد و متفق و مکمل یکدیگر بوده و با هم در ارتقاء و اجراء تعالیم عالیه قرآنی و اسلامی مساعدت و موافقت دارند. و با توجه به اهمیت این اصول است که خواجه عبدالله انصاری می فرماید: «حیات ماهی در آب است و حیات بچه در شیر، شریعت را استاد باید و طریقت را پیر». زیرا بر اساس ضوابط اسلامی تقلید در فروع دین است و در اصول باید مبنا بر تحقیق و تتبع و مجاهده در راه معرفت خداوند بزرگ باشد تا به مصداق آیه شریفه وا فی هدایه “الذین جاهدوا فینا لنهد ینهم سبلنا” : یعنی کسانی که در راه ما تلاش می نمایند البته ما ایشان را هدایت کرده و راه را نشانشان می دهیم، «که راه همان راه ائمه اطهار است بلا تردید».
سعدی اگر عاشق کنی و جوانی عشق محمد (ص) بس است و آل محمد
فقرای نعمت اللهی گنابادی این دستور جناب آقای صالح علیشاه قدس سره الشریف را نصب العین خود قرار داده که در رساله پند صالح می فرمایند : “”نسبت به تمام فرق اسلام از شیعه و سنی و غیره که همه در تحت لوای یک کلمه و دارای یک دین و یک پیغمبر و یک کتاب و همه اهل یک قبله ایم. باید برادر اسلامی بوده یگانگی دینی را منظور داشته و مومنین را در اخوت و برادران طریق را به خدمت برگزید. و مخصوصا در سلسله جلیله علما که مجازین روایت و مامورین تبلیغ احکامند و رشته عرفا که مجازین درایت و مامورین اصلاح نفوس و تهذیب اخلاق و متوجه نمودن خلق بسوی خدایند جنبه بستگی و نمایندگی را منظور و وجهه روحانیت را محترم شمرد و این دو سلسله مانند دو دست یک شخص و دو شعبه یک اداره اند و با یکدیگر یگانه بوده و گفتگو مخالفتی نداشته””.[16] ونیز جناب آقای سلطان علیشاه جد امجد جناب آقای حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوبعلیشاه) در کتاب مجمع السعادات می فرمایند:
«و بعضی صورت کتب صوفیه و عرفا را علم مطلوب گرفته و به کلمات آنها مشعوف گشته بواسطه حفظ بعضی کلمات از آنها بدون اتصاف به صفتی از صفات آنها خود را کسی پنداشته و در پی تنقیص و مذمت علما اعلام بر آمده، فقهای نیک را که باید خاک پای آنها را سرمه چشم خود قرار دهند چون علما سوء پنداشته قدح و ذم آنها را شیوه ی خود قرار داده.[17]»
بنابراین آقای دادستان: نسبت به مطالب غیرواقع و تهمت آمیز شما و حامیانتان که هدفتان ایجاد تفرقه و دشمنی بین مسلمانان است نه از طرف عرفای بزرگوار و نه از سوی علما و مراجع عظام محلی از اعراب ندارد و اعتنائی به آن نمی شود و فقط نیات دشمنان قسم خورده اسلام را رسوا می گردانید و متاسفانه بازیچه قرار گرفته اید.
13- در سطر 15 و 16 صفحه 2 نوشته اید: «از سوی دیگر نسبت دادن کرامات مبالغه آمیز تا سر حد خرافه پرستی به گونه ای که بر قطب خود سجده می کنند و آنرا می پرستند».
آقای ناآگاه : هیچ درویشی قطب خود را سجده نمی کند اگر می بینید گاهی در اثر غلبه وجد و حال عرفانی درویشی پای بزرگش را می بوسد اولا ، آن بزرگ به آن عمل مطلقا راضی نبوده و بارها تذکر موکد فرموده که از بوسیدن پا، زانو و شانه خودداری گردد ولی وقتی به یکباره هیجان بر روح و جان درویشی غلبه می کند و از برای شکرالهی به چنین کاری مبادرت می نماید هرگز سجده نیست و حکایتش حکایت مجنون است که نسبت به لیلی می گفت:
امر علی الدیار دیار لیلی اقبل ذالجدار و ذالجداری
و ما حب دیار شغفن قلبی و لکن حب من سکن الدیاری
یعنی من بر دیار و شهر لیلی می گذشتم و در و دیوار خانه او را می بوسم این در و دیوار نیست که قلب مرا مشغول کرده بلکه کسی در آن ساکن است قلبم را بخود مشغول کرده است. دراویش در مجلس درویشی با بزرگشان و یا با یکدیگر مصافحه می کنند و در هنگام بوسیدن دست قطب، آن بزرگوار نیز دست آن درویش را می بوسند. آیا بعضی آقایان علما هنگامیکه دستشان بوسیده می شود دست طرف مقابل را می بوسند؟! و این آیه را در نظر می گیرندکه : ” و اذا حییتم بتحیه فیحوا باحسن منها او ردوها” : یعنی هنگامی که کسی به شما درود و تحیتی گوید به درودی نیکوتر از آن یا همان درود را بازگردانید.[18] در هنگام سجده کردن اولا باید به مصداق فرمایش رسول خدا که ” انما الاعمال بالنبیات” یعنی بدرستیکه اعمال وابسته به نیت افراد است و مولانا فرمود: “سید الاعمال بالنیات گفت” باید اول نیت سجده داشت که هرگز و هرگز هیچ یک از ما به نیت سجده پای مولای عزیزمان را نمی بوسیم در هنگام سجده 7 موضع باید بر زمین باشد. پس این هم یکی دیگر از تهمت های جنابعالی به مومنین و شیعیان علی بن ابی طالب است، و خرافه هم تا بوده است مثل جنابعالی اسیر آن بوده اید والا درویش مانند مولایش علی (ع) می گوید “خدائی را که به چشم جان نمی بینم نمی پرستم” ، آنکس که پیر و مکتب اشراق است هرگز در تار و پود عنکبوتی خرافات مانند تهمت زنندگان نمی ماند. بوسیدن بر پای مبارک مولای عزیز که سهل است ،حضرت مولانا در مثنوی معنوی می فرماید:
خاک شو مردان ره را زیر پای خاک بر فرق حسد کند همچو ما
اما پاسخ اینکه در سطر 16 از صفحه 2 نوشته ای: «دراویش قطب خود را می پرستند».
آقای مثلا دادستان : از نوشته های شما واقعا مشخص نیست که بر اساس چه آئین سخن می گویید؟ آیا اصلا به دین و دیانتی اعتقاد داری؟ اگر اعتقاد داری به چه دینی؟ کتاب دین شما چیست؟ تا آنرا مطالعه کنیم و بر اساس آن با شما سخن گوئیم و استدلال کنیم چون این عبارات و تهمت های بی پروای شما در چهارچوب هیچ دین و دیانتی نمی گنجد حتی یک دهری، کمونیست و بت پرست و بی دین به این راحتی و بی پروائی چنین اتهامات بزرگی به کسی نمی زند در صفحات قبل آیات ” ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا” ، “و لا تقولوا لمن القی الیکم الاسلام لست مومنا” را نوشتم، اما گویا جنابعالی در مسائل دینی هیچ نمی دانید.
ما دراویش نعمت اللهی گنابادی که همه اعتقاداتمان قرآنی و اسلامی است و هیچگونه اعوجاج و انحرافی در عقایدمان نیست هرگز و هرگز وجود مقدس قطب زمان را نمی پرستیم و ایشان را خدا نمی دانیم و فقط و فقط خدای یگانه واحد و، احد را که مثل و مانندی ندارد و خالق کل هستی است می پرستیم و حضرت مولایمان را بنده ای متعبد، متشرع، مومن و صالح می دانیم که خداوند ما را به اطاعت او ملزم فرموده است.
آقای نمی دانم چه بگویم: جائی که خداوند در سوره کهف به پیامبرش که خاتم انبیاء و اشرف موجودات است و هستی را طفیل وجود مقدس حضرتش آفریده و در شانش گفته ” لو لاک لما خلقت الا فلاک” ،یعنی اگر بخاطر تو نبود افلاک را نمی آفریدم، به چنین شخصیت عظیم الشانی که جان جان جان آفرینش و هستی است یعنی محمد بن عبدالله (ص) می فرماید “قل انما انا بشر مثلکم” یعنی بگو من بشری مثل شمایم. وقتی آن حضرت بشر است، دیگر مردان الهی و اقطاب عالیقدر که مرید و مطیع آن حضرت و خاندان عصمت و طهارت هستند به مراتب بشر بودنشان اظهر من الشمس است. در سلسله نعمت اللهی گنابادی مطلقا غلو و مبالغه در شان ائمه اطهار (ع) و بزرگان سلسله وجود ندارد. همانطور که حضرت علی فرمود ” انزلنا عن الربوبیه قل فیناما شئتم ” یعنی ما را از خدائی پائین آورده سپس هر چه در شان ما خواستید بگوئید. ما علی را خدا نمی دانیم، از خدا هم جدا نمی دانیم.
البته ابونواس فرمود و سرائید که: “قلت لا اقدم فی مدح امر حار ذو لب علی ان عبد” یعنی گفتم در ستایش شخصی که صاحبان خرد سرگردان و حیرت زده رفتند که او را بندگی کنند من چگونه اقدام کنم.
خداوند در آیه 116 سوره نساء می فرماید: ” ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشا و من یشرک بالله فقد ضل ضلالا بعیدا” : یعنی براستی خدا نمی بخشد که برایش شریکی بگیرند، و جز آن، هر چه را برای هر کس بخواهد می آمرزد و هر کس برای خداوند شریک بگیرد به گمراهی دوری گرفتار شده است. وقتی شما می گوئید دراویش قطب خود را می پرستند تهمت شرک به هزاران مومن مسلمان شیعی مذهبی زده اید که کلیه اعتقادات و اعمالشان قرآنی و اسلامی است، خدا کند خدا و صاحب قرآن من و شما را هدایت کند و الا ، سزای تهمت های ناروای شما را کف دستتان گذارد. و امید که شما را در یک دادگاه صالحه به محاکمه کشند و سوال کنند از کجا فهمیدی، دراویش قطب خود را می پرستند تا عبرت دیگران گردد و شیعیان علی بن ابی طالب یعنی فقرای نعمت اللهی گنابادی را متهم به شرک نکنید.
در پایان باید گفته شود اگر شما واقعا طالب حق و حقیقت هستید، و آیه شریفه ” ولا تقف ما لیس لک به علم” را در قضاوت مد نظر دارید باید از دراویش و یا از کتب ایشان، اصول اعتقادیشان را سوال یا مطالعه کنید حضرت آقای سلطانعلیشاه شهید در صفحه اول تفسیر منیر بیان السعاده مشروحاً و مفصلاً اعتقادات خود را بیان فرمود که این اعتقادات را حضرت آقای رضا علیشاه در صفحه 37 کتاب رهنمای سعادت به فارسی ترجمه فرموده اند.
لذا مختصر و چند سطری از آن را ذیلا می نگارم و طالبان را برای مطالعه تمام آن به مراجع فوق الذکر حواله می کنم. ” و بعد فیقول الفقیر الی ربه الغنی سلطان محمد بن حیدر محمد الجنابدی عفی الله عنهما انی اشهد الله و اشهد ملاتکته و انبیائه و رسله (4) و جمیع خلقه انی اشهد ان لا الا الله الذی هو الواحد الاحد”…
ترجمه: سپس این بنده نیازمند به خداوند بی نیاز، سلطانمحمد بن حیدر محمد گنابادی (خداوند از هر دو بگذرد) می گوید من خداوند و فرشتگان و پیغمبران و همه خلق را شاهد می گیرم بر اینکه خدائی نیست جز خدای یکتای بی همتا.
آقای دادستان اولا اگر خامه تندی کرد عذر می خواهم ثانیا خداوند هم من و هم شما را هدایت کند ثالثا ان شاء الله آگاه شده اید که سلسله جلیله نعمت اللهی گنابادی شیعیان واقعی علی بن ابی طالب هستند و همه عقایدشان قرآنی و اسلامی است وظیفه شما و حکومت اسلامی حمایت از ایشان است نه درگیری و متهم نمودن. ختم کلام این است .همانگونه که مولای ما علی مرتضی (ع) فرمود :
شیر حقّم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گواه
فکر و اندیشه ما که در سخن و کردار ما ظاهر و متجلی است و گفتار و کردار و اعمال و نوشتار ما همه و همه شاهد و گواه دین ماست ، دین ما اسلام است و مذهب ما دراویش نعمت اللهی گنابادی شیعه اثنی عشری یعنی شیعه دوازده امامی است و لاغیر و لاغیر .نفرین خدا و ملائکه و انبیاء و اولیاء و همه مردان طریق حق بر کس یا کسانی باد که بناحق غیر از این سخن حق ، در حق ما گویند . اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله ، اشهد ان علیاً ولی الله و اشهد ان امام العصر و الزمان و بقیه الله فی الارض حجه الابن الحسن العسکری ارواحنا له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف
والسلام علی من اتبع الهدی
غ – ش
[1] – سوره کهف آیه 28.
[2] – سوره نور آیه 37.
[3] – کتاب التصفیه فی احوال المتصوفه یا صوفی نامه تالیف قطب الدین ابوالفضل منصور بن اردشیر عبادی به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ص 27 و ص 29.
[4] – صفحه 85 کتاب عرفان شهید مطهری چاپ انتشارات صدرا در مجموعه آشنائی با علوم اسلامی.
[5] – صفحه 69 سطر 4 کتاب شیعه شامل مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه طباطبائی.
[6] – صفحه71 کتاب شیعه.
[7] – کتاب بستان الیاحیه زین العابدین شیروانی گلشن بیستم حرف ف صفحه 397.
[8] – همان.
[9] – آیه 68 سوره یوسف
[10] – سوره حشر آیه 9.
[11] – آیه 6 سوره حجرات.
[12] – آیه 94 سوره نساء.
[13] – آیه 46 سوره انفال.
[14] – آیه 45 و 46 سوره احزاب.
[15] – آیه 3 سوره احزاب.
[16] – صفحات 98 و 99 پند صالح چاپ ششم.
[17] – مجمع السعادات چاپ سوم ص 32.
[18] – سوره نسا آیه 16.