ولایت یعنی ولایتی که خداوند بر جهان دارد. این ولایت را اگر در جانمان قبول کنیم، جلوه ی آن همین بیعت است. منتها در اول که اسلام مکتبی بود
مثل و تشبیه/ ایمان/ جان و دل مؤمن/ بیعت/ اسلام و ایمان[1]
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. خداوند در قرآن بسیار مَثَل و تشبیه آورده است. البته وقتی می گویند دو چیز به هم شبیه است، نه اینکه تمام جهاتش شبیه است، در آن صفتی که مورد بحث بوده به هم شبیه اند؛ در مورد مَثَل نیز همین طور است. خداوند فرموده که من مَثَل را بری شماها آوردم واِلّا خداوند که علیم است. یَضرِبُ اللهُ الاَمثالَ لِلنَّاسِ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیم[2]. خداوند یکجا می فرماید: تَزَوَّدُوا فَإنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقوی[3]، وقتی سفر می روید یا سفر هم نمی روید زادی داشته باشید. یعنی ساکی که در آن نان و پنیر و آب و … باشد. ولی زاد تقوا بهترین زادهاست؛ تقوا را به زاد تشبیه کرده است. یا جای دیگری می فرماید: هُنَّ لِباسٌ لَکُم وَ اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ[4]، خطاب به مردان می گوید که زن ها برای شما به منزله ی لباسند و به زن ها هم می گوید مردها برای شما به منزله ی لباسند. یعنی زن و مرد باید به اندازه ای به هم نزدیک باشند که هر کدام عیوب دیگری را بپوشاند و اصلاح کند.
جای دیگری می گوید که هَل اَدُلُّکُم عَلی تِجارَهٍ تُنجیکُم مِن عَذابٍ اَلیمٍ[5]، آیا شما را هدایت کنم، راهنمایی کنم به تجارتی، معامله ای که ضرر ندارد، ورشکستگی در آن نیست؟ بعد می فرماید به خدا ایمان بیاورید، به پیغمبر ایمان بیاورید و چه کارهایی بکنید[6]. اینها که معامله نیست، تجارت نیست. چرا اینجا تجارت گفته است؟ یک جای دیگر در قرآن فرموده است: إنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ[7]، آن تجارتی که آنجا فرموده دوطرف می خواهد، خرید و فروشی می خواهد، خرید و فروشش را در آیه ی دیگری معین کرده، می گوید: خدا می خرد، خریدار خداست، فروشنده کیست؟ مؤمنین؛ إِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ.
چه چیزی مورد معامله است؟ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم، جانشان و مالشن مورد معامله است. قیمتش چیست؟ بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَهَ، خداوند بهشت را به عنوان قیمتش می دهد. البته ضمن این آیه، یک اشاره ای هم به این مطلب دارد، مؤمنین بدانند که جان و مالشان خیلی قیمت دارد. کسانی که در این دنیا به جان و مال مؤمنی لطمه می زنند، گناه خیلی بزرگی می کنند، برای اینکه جان و مال مؤمن هم قیمت بهشت است.
به هرجهت، اسم این معامله را بیعت گذاشتند. این آیه صریح است: إِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ، آنچه در کتابهای حقوق مدنی راجع به معامله می نویسند؛ خریدار و فروشنده و جنس است، کالا و قیمت که در آنجا ذکر شده است. می گویند درست است این آیه برای بیعت است، ولی برای جنگ است؛ دلیل آنکه می گویند: دنباله ی این آیه می فرماید که جنگ می کنند، کشته می شوند و می کشند. مَن اَوفی بِعَهدِهِ فَاستَبشِروُا الّذی بایَعتُم بِه[8]، به آنهایی که به این عهدشان وفا کردند بشارت بدهید.
در اینکه این آیه بیعت است که حرفی نیست. تاریخ هم می گوید. همه جا می آمدند با پیغمبر بیعت می کردند، تسلیم می شدند. بعد خداوند خطاب به پیغمبر فرموده: إنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إنَّما یُبایِعُونَ اللهَ یَدُالله فَوقَ اَیدیهِم[9]، آخر آنجا گفته شده إنَّ اللهَ اشتَری، خدا می خرد، چگونه می خرد؟ خطاب به پیغمبر می گوید: این بیعتی که تو می کنی بیعتی است که مردم با من می کنند، پس آن خرید و فروش همین بیعتی است که توسط پیغمبر انجام می شود. پیغمبر از طرف چه کسی می گوید؟ از طرف خدا؛ یعنی خدا می گوید: تو نیستی که می خری، تو از طرف من می خری.
پس طرفِ بیعت هم خداست. خدا هم که-العیاذبالله- مرگ و استعفا ندارد. همان وقت که این آیه نازل شده، خدا بوده، حالا هم خدا هست. پس بیعت هم همیشه هست. منتها آن بیعتی که در جنگ بعدها که حکومت تشکیل شد، بود، غیر از این بیعت است.
به علاوه بیعت مخصوص جنگ نیست به دلیل اینکه در آیه ی دیگری در سوره ی ممتحنه فرموده است: یا اَیُّهَا الَّنبِیُّ إذا جاءَکَ المُؤمِناتُ یُبایِعنَکَ[10]، ای پیغمبر وقتی که زنان مؤمن می آیند تا بیعت کنند از آنها بیعت بگیر. برای زن ها یک بیعت بیشتری گرفته، این بیعتِ بیشتر علامت اهمیّت آنها در اجتماع است. پس بیعت برای جنگ نیست. اوّلاً چون خدا بیعت می گیرد، خدا هم که همیشه هست، در جنگ و صلح هست. به علاوه، خود آن آیه هم می گوید، در ایات بسیار دیگری هم خطاب به مؤمنین می گوید، اینجا به اصطلاح درجات قائل شده، به این معنی که یکی مسلمان می شود، با اعتقاد هم هست، ولی ایمان بالاتر از اسلام است.
در آن آیه می فرماید که اعراب می آیند بر تو منّت می گزارند که ما مؤمن شدیم، ایمان آوردیم. بگو نخیر شما ایمان نیاوردید، ایمان به قلب شما راه پیدا نکرده است، بگویید مسلمان شده ایم. بعد خطاب به آنها می فرماید که شما منّت نگزارید، خدا بر شما منّت می گزارد که اگر در اسلامتان صادق بودید- نه مثل اسلام هایی که دیدیم- خداوند منّت می گزارد که شما را راهنمایی به هدایت کرده است، یعنی بعد که اسلام آوردید هدایت می کند. بنابراین بیعت در واقع از ارکان اسلام است. در خبری آمده: بُنِیَ الإِسلَامُ عَلَی خَمسٍ[11]، اسلام بر پنج چیز بنا شده: نماز و روزه و … و آخرش ولایت است. خداوند آنهای دیگر را خیلی سخت نخواهد گرفت، گذشت می کند، ولی ولایت را نمی گذرد، سخت می گیرد.
ولایت یعنی ولایتی که خداوند بر جهان دارد. این ولایت را اگر در جانمان قبول کنیم، جلوه ی آن همین بیعت است. منتها در اول که اسلام مکتبی بود- به قول امروزی ها، دین بود- هر که در مکه بیعت می کرد، هم مسلمان بود و هم مؤمن بود. ولی وقتی حکومت شد، دیگر نه! مسلمانی جایزه داشت و کفر هم مالیات داشت. این بود که می آمدند مسلمان می شدند. ولی همین شناخت مسلمان از غیر مسلمان به وسیله ی بیعتی بود که مقرر بود؛ بیعت نبوی اگر بگوییم، بیعت حکومتی بود.
خداوند گفته است دوست دارد که مؤمنین کَاَنَّهُم بُنیانٌ مَرصُوص، مثل دیوار فلزی باشند که بر آنها هیچ شکافی نباشد، یعنی به هم وصل باشند، بنابراین به عنوان جلوه ی آن وصل کردن، خدا قرار دده است که باید دست به دست برسد؛ یعنی اینکه حالا می گوید دست هایتان را به صورت مصافحه بگیرید، این بیعت است و بعد دعای عهد را بخوانید. حالا شما دعای عهد را به دقت بخوانید و به معنایش توجه کنید، خطاب به امام، به امام غایب می گوید که: ای امام، ما بر بیعتی که با تو کردیم باقی هستیم. کجا بیعت کردید؟ امام که غایب است. یا بعد می گوید: ای امام بیعتی که با تو کردیم تجدید می کنیم. چه بیعتی؟
بیعت همیشگی است، در واقع بیعت یعنی اقرار به اینکه در آن روز الست که خداوند فرمود: أَلَستُ بِرَبِّکُم[12]، ما هم جزء آنهایی هستیم که قالُوا بَلی[13]، گفتیم: بله؛ حالا این را اعلم می کنیم.
ان شاءالله ما توفیقش را پیدا کنیم و خداوند هم قبول کند.
[1] . جمعه، یازدهم رمضان 1429 هـ.ق. مطابق با 22/6/1387 هـ.ش.
[2] . سوره نور، آیه 35 .
[3] . سوره بقره، ایه 197 .
[4] . سوره بقره، آیه 187 .
[5] . سوره صف، آیه 10 .
[6] . سوره صف، آیه 11: تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدوُنَ فی سَبیلِ اللهِ بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم …
[7] . سوره توبه، آیه 111 .
[8] . سوره توبه، آیه 111 .
[9] . سوره فتح، آیه 10 .
[10] . سوره ممتحنه، آیه 12 .
[11] . بحارالانوار، ج 65، ص 329 .
[12] . سوره اعراف، آیه 172 .