Search
Close this search box.

جنبه ی بشری پیغمبر/ نامه نوشتن و جواب دادن به سؤالات/ تحقیق قبل از طرح سؤال …..

 

کسی که درویش می شود و گندم می کارد، گندم باید درو کند نه کاه، اگر برای «حال» می آید مرتاضین هند که تازه آنها زحمت می کشند، شعبده بازها بدون اینکه زحماتی بکشند، از این حالات دارند.

 

جنبه ی بشری پیغمبر/ نامه نوشتن و جواب دادن به سؤالات/ تحقیق قبل از طرح سؤال/ اوراد و اطاعت از دستورات/ خلوص نیّت/ هدف از درویش شدن/ فکرهای متفرّق[1]

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. آیات قرآن همیشگی می باشد و درست است که هر آیه بنا به یک موقعیت مخصوصی آمده ولی فقط راجع به آن موقعیت نیست. مثلاً آیه ای که خیلی هم در صحبت ها مورد استفاده قرار می گیرد این است که پیغمبر می گوید: أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم[2] من بشری مثل شما هستم. پیغمبر خسته می شد، خوابش می آمد، گاهی می خوابید. البته خواب پیغمبر به این صورت بود که اگر چشم او می خوابید قلب او بیدار بود. خواب و بیداری او یک طور بود ولی به هر جهت می خوابید. کما اینکه همان شبی که می خواستند پیغمبر را بکشند به جای خود علی را در آنجا خواباند و علی (ع) با خیال راحت خوابید. وقتی او می فرماید أَنَا بَشَرُ مِثلُکُم هیچ کس بعد از آن نمی تواند مدّعی باشد که من بالاتر از شما بشرها هستم، جز آنهایی که به وِرّاجی معروف هستند، همه بشر هستیم همه از حرف زدن زیاد خسته می شویم، منظور فعالیت است، از کار بدنی خسته می شویم، گرسنه می شویم و غذا می خوریم، حالا ممکن است یکی وقتی گرسنه می شود خوراک گوساله بخورد امّا یکی یک تکه نان می خورد ولی به هرجهت همه ی اینها هست.

 

البته توضیحی که می دهم برای درخواست شخصی خودم نیست به ظاهر این است که درخواستی برای خودم است ولی هدف روشن شدن شماست. فرض کنید من صبح اینجا صحبت می کنم، بعد به منزل می روم، به دو سه نفر وقت داده ام و کارهایی که در منزل انجام می دهم هیچ کدام شخصی نیست، هیچ کار شخصی ندارم، یعنی مقداری کارهای ملکی و اجدادی که به ما رسیده انجام می دهم، آن هم فقط آنهایی که من یاد دارم که مورد علاقه ی حضرت صالح علیشاه بود آنها را نگه داشتم و علاقه مندم ولی خودم هیچ کاری ندارم. تمام کارهای آنجا را من و خواهر و برادرها به آقای دکتر محمود سپرده ایم و ایشان هر کاری بخواهد انجام می دهد؛ واِلّا من کار شخصی ندارم. ولی کارها آنقدر زیاد است که ده کار شخصی را کفاف می کند.

 

آن وقت من نیز بالاخره خسته می شوم. یک مدتی دستم درد می کرد که نمی توانستم چیزی بنویسم. حالا الحمدلله بهتر شد، می توانم یک چیزهایی بنویسم. دستم می لرزد و خط من را شما نمی توانید بخوانید، از آن خط هایی است که بعد که می آورند خودم هم نمی توانم بخوانم و بگویم چیست؟ این است که کاغذ نوشتن برای من مشکل است و تقریباً حالا که محال است. از آن طرف خودم هم گفتم و از بزرگان قدما شنیده ام و خودم هم این اعتقاد را دارم که این آیه ی قرآن که می گوید: وَ إذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِاَحسَنَ مِنها اَو رُدُّوها[3] کسی اگر به تو سلام کرد، اقلّ آن این است که شما هم یک سلام بگویید و بهترین را بگویید. اگر گفت: سلام، بگویید: سلام علیکم. اگر گفت: سلام علیکم، بگویید: سلام علیکم و رحمه الله، اگر او این را گفت: بگویید: و رحمه الله و برکاته.

 

حتی بهتر جواب او را بدهید، این دستور هم هست. یکی از انواع تحیّت ها کاغذ نوشتن است. کسی که نامه به شما می نویسد در واقع سلام می کند؛ سلام کتبی، جواب او را باید بدهید. جواب این است که اقلاً دو کلمه برای او بنویسید. بعضی این بحث را دارند که وقتی فعل امر در قرآن به کار برده می شود، آیا به معنی وجوب است؟ وقتی می گوید: فَحَیُّوا بِأَحسَنَ شما هم تحیّت بگویید، امر می کند؟ آیا این امر واجب می شود؟ البته آنهایی که احتیاط می کنند سعی می کنند واجب بدانند. ولی اکثراً واجب نمی دانند، بلکه مستحبّ مؤکّد است. مستحبّ مؤکّدی است که من هم نمی توانم. شما از خدا بخواهید که این قصور من را ببخشد.

 

اینها کارهای شخصی نیست، خدا وقتی که می خواهد ببخشد از شمایی که نامه نوشتید و من جواب آن را ندادم می پرسد، شما می گویید: خدایا خطای او را ببخش، خدا از شما می پرسد خودت بخشیدی؟ می توانید بگویید: نه. تا نبخشید که برای بخشش دیگری دعا نمی کنید. این است که خود شما هم ببخشید. اما چرا می گویم ببخشید؟ چون این همه کتاب، نه از اوّل خلقت، از همین دوران اسلام، یعنی هزار و چهارصد سال، این همه کتاب راجع به توحید، راجع به عبادات، راجع به نیّت، و همه چیز نوشته شده، مجموعه ی این سؤالاتی که از من می شود همه ی این کتاب ها است.

 

آیا من می توانم این همه کتاب را مجدداً بنویسم؟ بنابراین آن کسی که سؤال می کند، اوّل خودش یک تحقیقی در این زمینه انجام دهد و به همین دلیل صبح های دوشنبه قرار شده آقای کاشانی در کتابخانه باشند و اگر کسی سؤالاتی از این قبیل دارد، جواب بدهند و کتابی که می گویند بخوانید بعد اگر باز هم اشکال بود به من مراجعه کنید. اما این حرف من موجب نشود که شما سؤالی، اشکالی دارید به دلیل آنکه اسباب زحمت نشود آن را ننویسید و این حرف مرا هم گوش ندهید و تحقیق هم نکنید. تنبلی می کنید و تحقیق نمی کنید و از من هم نمی پرسید، این دیگر درست نیست. از صحبت های من این استنباط را نکنید، بنابراین همه ی سؤالات را در کتاب ها نوشته اند، آن چیزی که نوشتی است را نوشته اند. بعد هم من می توانم برای هر کسی بنویسم؟ بعضی کاغذها را به شما نشان داده ام که چقدر مفصّل است که اگر من اینجا بخوانم وقت همه ی شما گرفته می شود. مگر بخواهم به آن جواب دهم که این به نفع من و شما هر دو است؛ هم سؤال کننده و هم جواب دهنده.

 

دیگر اینکه یک سؤالاتی هست که اگر دقّت کنید خود شما جواب آن را پیدا می کنید. مثالی از قرآن می زنم. در روز قیامت خطاب به همه انسان ها می پرسد: یا أَیُّهَا الإنسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریمِ[4]، چه چیزی تو را به پروردگار کریم مغرور کرده؟ اگر کریم را نمی گفت و می پرسید: ما غَرَّکَ، خیلی گیج می شدیم. خدایا چه شد که ما در مقابل خداوند اشتباه کردیم و غرور به خرج دادیم؟ خود او در سؤال، جواب ما را داده است: ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریمِ. بسیاری از سؤالات ما از خداوند و از همدیگر این چنین است.

 

اگر کمی دقّت کنیم جواب در آن هست. مثلاً می گوید که ما چند سال است درویش شدیم ولی هنوز حالی نداریم. اگر از خدا این سؤال را بکنید و بگویید که ما چند سال است که مشرّف شدیم، خدا می پرسد: مشرّف شدید؟ پس کو ورقه ی اوراد شما؟ چرا آنجا، آن قسمت اوراد را نخواندی؟ چرا به برادر یا خواهر ایمانی فلان روز ناسزا گفتی؟ و … اینها را دقّت کنید ببینید آنچه باید بکنید کرده اید یا نه؟ اگر بخواهید بکنید و نتوانید، حرف دیگری است.

 

من اوایلی که مشرّف شدم یک ورقه ی اوراد مفصّلی به من دادند. خدا رحمت کند فقط حضرت آقا تشریف داشتند، مادرم و من نشسته بودیم، مادرم رو به حضرت آقا کردند و به شوخی گفتند: این بچّه را که شما بیچاره کردید، این همه اوراد چیست؟ ایشان لبخند زدند. الآن هم به همان دلیل نماز صبحم خیلی طول می کشد. در همان جلسه یا وقت دیگری بود، خدمت ایشان عرض کردم که من وقتی دعاهای موقع خواب را می خوانم به این دعا که می رسم که صدوده بار یا هفتاد بار چیزی را بگویم، هفت، هشت یا بیست تا که می گویم خوابم می برد.

 

خودم فکر کرده بودم، گفتم بپرسم چطور است اجازه بدهید من اوّل همه ی آنهایی که باید بگویم را یکی بیشتر نگویم و رد شوم بعد اگر خوابم نبرد از نو بگویم. گفتند: خوب است و تأکید کردند. در این صورت ایّامی که من به آن تعداد اوراد را نمی گفتم آن ایام جزو قصور حساب نمی شد. زیرا نیّت، باید نیّتِ انجام عمل باشد. بعد هم این حساب را بکنید، خلوص نیّت را به هر اندازه می توانید هر چه بیشتر به دست بیاورید. این مثال را خیلی زده ام، مرحوم آقای سلطان علیشاه این مثال را می زدند، چون این اقطاب اخیر در کار کشاورزی بودند. مثال از کشاورزی زده ند و بسیار زمینه ی درستی است، زیرا اوّلاً کشاورزی زمین مرده را زنده می کند و زندگی می دهد، به علاوه زندگی همه ی ما جانداران از زمین است. هر غذایی را نگاه کنید در انتها از زمین به وجود آمده است.

 

کسی که زراعت می کند- من از برنامه های تلویزیون فقط بعضی برنامه هایی که با چشم می بینم و به درد می خورد مثل برنامه های طبیعی و زراعت ها را نگاه می کنم، همانطوریکه وقتی می توانستم و می توانم در بیدخت زراعت ها را نگاه می کردم- آن زراعت و زحمت آن شخص را نگاه کنید، با این زحمت گندم می کارد تا درو کند، از او بپرسید گندمی که کاشتی و درو می کنی برای چه کاشتی؟

 

او به خرمن کاه اشاره کند و بگوید: من این گندم را کاشتم چون برای بنّایی به کاه احتیاج داشتم. اگر چنین حرفی بگوید، باید کمی به درک و فهم آن شخص شک کرد، بلکه باید بگوید: گندم کاشتم تا هر گندم را صد گندم برداشت کنم. زندگی خود و خانواده را بگردانم. این پاسخ درست است، وقتی این حرف را زد شما می گویید: این کاه را لازم نداری، بده باد ببرد. می گوید: نه، این کاه را هم لازم دارم. پشت بام هر وقت کاه گل بخواهد از این استفاده می کنم. به علاوه حیوانات را- اصطلاحاً به دام ها حیوان می گویند- اگر نرسیدم ببرم صحرا بچرند، از این کاه می دهم بخورند.

 

پس کاه را هم لازم دارد، ولی کاه را خود او نمی خورد، گندم را می خورد. کسی که درویش می شود و گندم می کارد، گندم باید درو کند نه کاه، اگر برای «حال» می آید مرتاضین هند که تازه آنها زحمت می کشند، شعبده بازها بدون اینکه زحماتی بکشند، از این حالات دارند. نه! درویش می شود تا به مبدأ خلقت نزدیک تر شود، این شعر را خوانده که: «ما ز بالاییم و بالا می رویم»، می خواهد بالا را بشناسد و راه را پیدا کند. البته در بین راه اگر خسته شد یک لیوان آب بر می دارد و می خورد، این برای رفع خستگی است. در حالاتی که هست نه اینکه بگویند ما هیچی نفهمیدیم.

 

اوّلاً باید فهمی پیدا بکنید، بیایید درویش شوید. بعد هم نفهمیدیم یعنی چه؟ چه می خواستید بفهمید که نفهمیدید؟ آن چیزی که می خواستید بفهمید و نفهمیدید، اشتباه کرده اید باید خدا و خلقت و قدرت الهی را بفهمید که البته به اندازه ی خود می فهمیم.

 

گر بریزی بحر را در کوزه ای                        چند گنجد؟ قِسمتِ یک روزه ای[5]

 

ولی بعضی ها هم تمام دستورات را انجام می دهند، فرض کنید مثلاً شخصی شب با ماشین و یا الاغی در حال عبور است، در جایی استراحت کند و جو بیشتر به او می دهد صبح که بلند می شود هر چه سعی می کند ماشین روشن نمی شود یا الاغ از جای خود بلند نمی شود یا مثلاً می بیند یک مگس در کاربراتور او رفته و همه را خراب کرده است، این فکرهای متفرق به منزله مگس است که در کاربراتور زندگی و فکر می روند.

 

من یک بار امتحان کردم، ماشین خراب بود، گفتند: کاهی چیزی جلوی کاربراتور است. من دیدم اگر ذره ای باشد سه چهار تا فشار گاز بدهم قاعدتاً باید رد شود، امتحان کردم، شد.

 

حالا هر وقت چیزی بود شما باز هم به ذکر و فکر متوسل شوید. از وسایل مختلف استفاده می شود چون انسان هم تنوع طلب است، طرق مختلفی است مثلاً می توانید در آن لحظات کتابهای عرفانی بخوانید و در وقت معیّن خود، ذکر و فکر، نماز یا مثلاً گوش دادن و شنیدن موضوعات مذهبی، و به صورت متنوع خود را بکشانید، مثل همان فشار گاز که آن کاه رد می شود.

 

این کار را بکنید، آن حالت رد می شود. برخی از سؤالات هم که می رسد عمومی جواب می دهم برای اینکه ممکن است خیلی ها مثل نویسنده در دلشان این سؤال باشد. این است که شما هم این سؤال و جواب ها را به دیگران هم که می پرسند بگویید. اگر نه، تکثیر که می شود دیگران هم بخوانند.

 

 


[1] . صبح یک شنبه، تاریخ 24/6/1387 هـ.ش .

[2] . سوره کهف، آیه 110 و سوره فصلت، آیه 6 .

[3] . سوره نساء، آیه 86 .

[4] . سوره انفطار، آیه 8 .

[5] . مثنوی معنوی، دفتر اوّل، بیت 20 .