دين اسلام بنا بر روايت هاي اصيل و تا آنجا كه از متن اصلي آن يعني قرآن كريم بر مي آيد انسان را موجودي آزاد و البته مسئول مي داند و اگرچه براي حفظ نظم اجتماعي و به عبارتي براي حفظ آزادي و آسايش همگاني قوانين محدود كننده اي نيز دارد (مثل قوانين همۀ
مژگان مدرس علوم:
نوع برخورد و رفتار حكومت ها با شهروندان بستگي به انسان شناسي آنان دارد. اگر انسان در دستگاه فكري حاكمان موجودي آزاد و انتخابگر باشد طبيعتا به گونه اي خاص با او برخورد مي شود و اگر موجودي ذاتا شرور و محتاج روش هاي تربيتي سخت و باز دارنده باشد آنگاه به گونه اي ديگر با او برخورد خواهد شد. اين برخوردها ورفتار هاي متفاوت را در نحوۀ قانونگزاري و اجرا و يا در ميزان كنترل و نظام پاداش و كيفر و همچنين در روش هاي تعليم و تربيت مي توان به خوبي مشاهده كرد. مثلا در يك نظام سياسي مبتني بر نگاه بد بينانه به انسان كه ذات آدمي ناتوان از درك حقايق و مايل به تباهي و سركشي و فساد تلقي مي شود، حاكمان حق و بلكه وظيفۀ خود مي دانند كه به جاي مردم فكر كنند و حقايق علوم ديني و غير ديني را به جاي آنان كشف و براي آنان بازگو كنند و نيز براي جلوگيري از تمايل آنان به جرم و گناه اقدامات سخت و پيشگيرانه در نظر بگيرند. در چنين نظام هايي حتي زندگي خصوصي و مطالعات شخصي مردم عادي نه با توصيه و موعظه بلكه با روش هاي پليسي كنترل مي شود تا مردم عادي كمتر گناه كنند و در جهنم كمتر عذاب بكشند.
دين اسلام بنا بر روايت هاي اصيل و تا آنجا كه از متن اصلي آن يعني قرآن كريم بر مي آيد انسان را موجودي آزاد و البته مسئول مي داند و اگرچه براي حفظ نظم اجتماعي و به عبارتي براي حفظ آزادي و آسايش همگاني قوانين محدود كننده اي نيز دارد (مثل قوانين همۀ نظام هاي سياسي و اجتماعي و اخلاقي)، اما با اين همه اصل را بر انتخاب آزادانۀ افراد انسان نهاده است و بنابر اين به جاي الزام و اجبار از اقناع و تشويق استفاده مي كند. در جهان بيني اسلامي اساسا دنيا محل آزمايش انسانهاست كه خود خوب يا بد و حق يا باطل را انتخاب كنند نه آنكه به ضرب و زور نيروي انتظامي و نمايندگي ولي فقيه و نهادهاي ديگر به اجبار خوب را انتخاب كنند و به تعبير برخي آقايان به زور هم كه شده داروي تلخ هدايت به حلقومشان ريخته شود تا از پيامدهاي اعمال خود در امان بمانند. بگذريم از اين نكته كه اين سوء ظن افراطي به انسان با حسن ظن افراطي مقامات و دست اندركاران به خود و نزديكان خود سازگار نيست و معلوم نيست آنان با چه خط كش و معياري خود را معصوم و مصون از گناه و اشتباه فرض كرده اند. به هر حال در چارچوب تفكر اسلامي انسان به هدايت نياز دارد اماا هديايت نشان دادن راه است نه كشاندن اجباري در راه.
برعكس در نظام هاي به اصطلاح ايدئولوژيك (به معناي منفي و افراطي) نظير نازيسم، فاشيسم و برخي كشورهاي كمونيستي، انسان را بايد به نحوي پيش سازي كرد كه مطابق با مصالح و منافع خودش يا كشور و جامعه اش مجبور به انتخاب هاي درست باشد و اگر به هر دليل هم قابل هدايت و اصلاح نباشد در آن صورت هم عدمش به ز وجود. در چنين نظام هايي نه تنها سياست و قضاوت و امنيت و نظم اجتماعي بلكه تعليم و تربيت هم سختگيرانه و پيشگيرانه است و زير كنترل دقيق حاكمان قرار دارد. دانشگاه ها و مدارس مثل سينما ها و مراكز ادبي و هنري و فكري در چارچوب هاي از پيش طراحي شده فعاليت مي كنند تا انسان مطلوب و مفيد براي نظام و كشور تربيت كنند. انساني كه مطابق با الگوهاي رسمي ساخته شده باشد. در حكومت كمونيستي شوروي سابق از اين انسان آرماني و ايدئولوژيك به انسان شوروي ( ساويتسكي چلاوك ) تعبير مي شد اما تجربه نشان داد كه هفتاد سال تلاش براي ساختن انسان جديد و دست آموز در نهايت و در بهترين حالت به نمونه هايي نظير گورباچف يا يلتسين منتهي مي شود كه يا صادقانه براي تغيير وضعيت موجود تلاش مي كنند و يا مزورانه مي كوشند از وضعيت موجود به نفع خود بهره برداري كنند. طبيعي است اگر قرار بود پروژۀ ساختن انسان شوروي موفق باشد مي بايست در مورد نمونه هاي ياد شده تحقق يابد.
پس از انقلاب اسلامي در ايران نيز عده اي بر اين گمان بودند كه بايد انسان هاي جديدي پرورش يابند كه در ابعاد استاندارد رسمي بگنجند و حتي در آرايش و پوشش ظاهري خود نيز تابع مقررات و آيين نامه ها و الگو هاي رسمي و غير رسمي باشند. اما درست مثل شوروي سابق وضعيت معكوس شد و نسل پرورش يافته در دانشگاهها و مدارس جمهوري اسلامي نه تنها مطابق با الگو هاي استاندارد بار نيامدند بلكه با اين الگوها مخالفت و مبارزه كردند و اگر زورشان نرسيد اين الگوها را با اجراي ناقص به مسخره گرفتند. وضعيت حجاب و پوشش زنان در ايران امروز بهترين نمونۀ اين ماجراست كه سه دهه است به يكي از مهمترين معضلات داخلي نظامي تبديل شده كه مدعي است براي همۀ دنيا برنامه دارد.
متاسفانه مسئولان جمهوري اسلامي پس از شسكست طرح هاي اين چنيني به جاي تغيير نگرش و بينش خود نسبت به انسان و جامعه و سياست فقط مي كوشند ميزان كنترل را افزايش دهند و مثلا اگر مي بينند كه كنترل از دبستان تا دانشگاه براي پرورش رعيت هاي مطيع نظام جواب نداده و هنوز شاهد تمرد و سركشي و طغيان عليه نظام هستند پس بايد نظام كنترل را از مهد كودك ها و احيانا از شير خوارگاهها آغاز كرد تا راههاي نفوذ انحرافات شيطاني در دل مردم عادي مسدود شود و زن و مرد از ابتداي شكل گيري شخصيت خود تحت امر و توجه نظام باشند. اما واقعيت آن است كه بر اساس طبيعت انسان و ميل او به انتخاب آزادانه و تمايلات پيچيدۀ اين اشرف مخلوقات اين بار هم طرح كنترل دقيق از مهد كودك با شكست مواجه خواهد شد و اگر فرض كنيم كه دست اندركاران امروز ماندني باشند و طرح هاي خود را بي مانع اجرا كنند، بيست يا سي سال ديگر با وضعيتي به مراتب بدتر مواجه خواهيم بود كه مسئولان نظام حسرت امروز را خواهند خورد. به هرحال بايد در نظر داشت كه انتخاب هاي بشري هميشه قابل پيش بيني نيست وبا منطق عادي جور در نمي آيد و چه بسا كه انسان ها حاضر باشند روضۀ رضوان را به دو دانه گندم بفروشند. پس اگر مسئولان نظام بخواهند حتي از دوران بارداري هم اطفال آينده را تحت نظارت و كنترل شديد قرار دهند تا در آنان زمينه هاي بد حجابي يا گرايش به افكار غير رسمي يا جريانات سياسي منتقد و مخالف نظام بوجود نيايد قطعا شكست خواهند خورد چرا كه اساسا نگاه آنان به انسان غلط و برداشت آنان از مقولۀ تعليم و تربيت نادرست و غير علمي است.
متاسفانه عده اي كشور و جامعۀ ايران را آزمايشگاه اختصاصي خود فرض كرده اند تا در آن فرضيات ساده لوحانۀ خود را پي در پي آزمايش كنند. آن هم در شرایطي كه اين آزمايش ها با هزينۀ بسيار براي جامعۀ بشري در كشورهاي ديگر انجام شده و نتايج فاجعه آميز آن نيز در برابر ديدگان ما قرار دارد.