Search
Close this search box.

مصاحبه

من متن نامه را با دستخط خودم به دربار و آدرس شاه فرستادم و خود نامه را زیراکسی کردند و این دو تا نامه دست به دست می گشت . به ویژه  نامه دوم که لحن خیلی شدیدی داشت و در جبهه ملی در اروپا منتشر شد و در آلمان شرقی این نامه ها را خواندند و بعد به آمریکا رفت و در آنجا به صورت کتاب چاپ کردند

 

 

 

 

حاج سید جوادی:  اینبار هم سقف رژیم شکسته است

فرزانه بذرپور

جرس: علي اصغر حاج سيد جوادي، حالا 84 سال دارد ، اما تمام عمر را بر سر يك آرمان و آزادي گذاشته است. سيد جوادي در دوران پهلوي ممنوع القلم بود و بعد از سالها نوشتن و روزنامه نگاري در اواخر رژيم پهلوي ممنوع القلم شد . اما در همين دوران كار بزرگي كرد و در سال 55 و در اوج خفقان حاكم بر ايران و سلطه ساواك بر مقدرات كشور نامه سرگشاده توفاني به شاه نوشت و به دربار پست كرد. نامه اي 230 صفحه اي كه به لطف همت مردم زيراكس شد و بر دستها چرخيد. حاج سيد جوادي مي گويد: خانه كه آمده به همسرش گفته كه موشك هوا كرده است و اين واقعيتي بود. عبدالكريم لاهيجي حقوقدان در باره نامه علی اصغر حاج سيد جوادي مي گويد، اين نامه جداي از نقد مفصل و جاندارش ، هيبت رژيم و شاه را شكست و روحيه بزرگي به مبارزان با رژيم پهلوي داد.  حاج سيد جوادي در اين نامه فساد شاه و دربار را يك به يك بر شمرده بود و صراحتا به شاه هشدار مي داد كه سقف رژيم شكسته است و صداي اين شكستن بزرگ شنيدني است . او به  محمد رضا پهلوي گوشزد كرده بود كه بر خلاف قانون اساسي مشروطيت عمل كرده و قرار بود  سلطنت كند و نه حكومت. سيد جوادي يكسال پس از انقلاب 57 از ايران رفت و حالا اين فلسفه خوانده غرب و حقوقدان ايراني در 84 سالگي است و همچنان نگران ايران. حاج سيد جوادي پس از انتخابات دوره دهم دوباره دست به قلم شد و خطاب به فرماندهان سپاه و بسيج نوشت و فرماندهان نظامي را به مدارا با مردم فراخواند. حاج سيد جوادي عقيده دارد ، اين روزهاي ايران با روزگار خفقاني سالهاي پهلوي قابل قياس نيست و به  لطف دنياي اينترنت، در ايران اولين انقلاب مسالمت آميز اينترنتي در گرفته است. حاج سيدجوادي مي گويد تنها به انذار و اصلاح معتقد است و حكومت ايران مي تواند، هنوز به راه اصلاح بيايد و مانع از فروپاشي و هزينه سنگين براي ايرانيان شود. گفت و گوی حاج سیدجوادی با جرس را بخوانيم.

شما یکی از مهمترین نامه های انتقادی تاریخ معاصر ایران را خطاب به محمدرضا شاه پهلوی نگاشته اید. نامه ی که در سال 55 و در اوج اقتدار شاه و در خفقان کامل سیاسی – اجتماعی کشور بود. بسیاری معتقدند که این نامه نقش موثری در انقلاب داشت و به اقتدار شاه لطمه جدی وارد ساخت. درباره این نامه صحبت کنید. چطور شد تصمیم گرفتید این نامه را بنویسید چون پیش از شما کسی یه نگارش نامه سرگشاده خطاب به شاه  اقدام نکرده بود؟

قبل از انقلاب این نامه ممنوع الانتشار بود و یک نسخه اش در آمریکا به وسیله دانشجویان مسلمان  تحت عنوان دو نامه چاپ شد. علت نوشتن نامه ها در پی یک ماجرای سیاسی بود. در 1354 به دلیل  فساد و افتضاحات و ورشکستگی های رژیم که در داخل حکومت بالا گرفته بود، شاه دستور داد که کمیته ای تشکیل شود به ریاست آقای امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت که به عملیات مربوط به اتلاف مالیه و سرمایه  ها و عواید دولت رسیدگی کند. وقتی این کمیته را شاه تشکیل داد من احساس کردم مسئله  اقتدار رژیم از بالا شکسته شده  در نتیجه  نامه اول را در تاریخ دی ماه 1354 خطاب به دفتر مخصوص شاه نوشتم. در آن نامه مسئله کلیدی قضیه خطاب به شاه  این بود که شما فردی را برای رسیدگی به ضایعات مربوط به دولت انتخاب کردید که خود در میانه ماجراست و این کمیسیون تحت ریاست خود رئیس دولت است . پس چطور می شود رئیس دولتی که 13 سال حکومت کرده خود را قضاوت کند و بیلانی از عملیات خودش دهد و در واقع خودش را محکوم کند. این نامه را فرستادم و جوابی نیامد بعد از یکسال در سال 1355 شاه دو مرتبه دستور تشکیل کمیسیونی داد، اینبار به ریاست آقای معینیان رئیس دفتر مخصوص خودش. شاه در آن، برای اتلاف مالیه و فساد در کمیسیون های بازرسی در ولایات، دستور رسیدگی به ترازنامه ی اعمال دولت را صادر کرد. این بار من احساس کردم که استیصال رژیم به منتهی درجه خود رسیده است، من با بررسی وضعیت قدرت شاه،  توجه به معلومات و کسب آمارها، نارضایتی هایی که در کنگره ی آمریکا ایجاد شده بود و میزان گسترده فساد در کشور و  نهایتا خطر سقوط اصل نظام ، نامه ی 230 صفحه ی دوم را نوشتم و این بار مسئله ی قانون اساسی را مستقیم مطرح کردم و اینکه شاه طبق قانون اساسی مشروطه  مسئولیتی ندارد و در قدم به قدم نامه ایشان را به استیضاح کشیدم و خطرات و ضایعات بعد از فروپاشی را برشمردم و آخر گفتم که من صدای شکستن سقف رژیمِ را با تمام هوش و حواسم احساس می کنم و بعد از آن معلوم نیست که نظام  دچار چه حوادث هولناکی در رابطه با مناسبات خارجی و آشفتگی نتایج استبداد و فساد شود. این فلسفه ای این دو تا نامه بود.

شما هنگام نگارش نامه ایران تشریف داشتید، تبعات این نامه برای شما چطور بود؟ نامه سرگشاده 230 صفحه ای با لحن تند و گزنده خطاب به شخص اول مملکت نوشتید، آیا توسط ساواک و نیروهای امنیتی مورد بازخواست قرار گرفتید؟ آیا شما بازداشت شدید؟

نه من بازداشت یا بازخواست نشدم. دلیل این امر شکستگی رژِیم بود . شما می دانید که میزان کشتار، حضور چریک ها و مجاهدین، جنگ های خیابانی و هشدارها و شکنجه هایی که در داخل زندان ها می گذشت به قدری زیاد بود که فضای سنگینی را ایجاد می کرد. همینطور  بعد از خاطره ی کودتای 28 مرداد دکتر مصدق و از طرفی دیگر خاطره ی تلخ وقایع خرداد 42 بود که به تبعید و زندانی شدن آقای خمینی و گرفتاریهای ایشان در زندان ها منجر شد، در نتیجه مجموع فضای سیاسی مملکت طوری بود که سکوت بر جامعه حاکم بود. من قبل از این نامه در نوشتن مقالات قلم انتقادی داشتم و با طعنه و کنایه و با تمام احتیاطی که اطراف سانسور گرفتار نشوم انتقاد می کردم و در صفحات کیهان، مجله اندیشه نو و مجله نگین نوشتم . اگر من را می گرفتند این سابقه ی مخالفت من یادآوری می شد. چون من نه عضو حزب بود م و نه چریک و نه در میان جنگل ها یا در صف گروههای خیابانی، لذا من راحت در اختیار آنها نبودم .قلم من قلم معروفی شده بود و یک آدم عادی نبودم  و قبل از نوشتن این نامه ها در پیشینه ام به عنوان مخالف مشهوری که هیچ پرونده بهانه داری برای بازداشت نداشته ام مطرح بودم. البته پیغام های زیادی به من رسیده بود که ما  مصدق های دیگری نمی خواهیم بنابراین خیالت جمع باشد که هر چه دلت بخواهد نمی توانی مطرح کنی. بنابراین یک نوع مصونیتی به خاطر قلم و شخصیت بی طرفم ایجاد شده بود . از طرفی شرایط سیاسی جامعه هم بسیار ملتهب بود. شرایطی که بر اساس آن  شاه مجبور شده بود که دو بار به فاصله ی یک سال مسئله ی شکست رژیم خودش را در قالب طرحی ببیند. چشم انداز این شکست در این دو نامه سرگشاده آمده است.

این نامه ها که نوشتید چطور منتشر کردید؟

من متن نامه را با دستخط خودم به دربار و آدرس شاه فرستادم و خود نامه را زیراکسی کردند و این دو تا نامه دست به دست می گشت . به ویژه  نامه دوم که لحن خیلی شدیدی داشت و در جبهه ملی در اروپا منتشر شد و در آلمان شرقی این نامه ها را خواندند و بعد به آمریکا رفت و در آنجا به صورت کتاب چاپ کردند . در نتیجه نامه ها زیراکسی بود و به قول معروف زیر لباس پخش می شد ولی به صورت یک قطره ای بود که به مردابی راه یافته بود که همه به دنبال آن بودند.

تاریخ انتشار را به خاطر دارید؟

نامه اول دی ماه 1354 و نامه ی دوم  خرداد 55 13بود

شما اشاره کردید وضعیت شما به عنوان یک روزنامه نگار مستقل و منتقد موجب مصونیت جنابعالی در مقابل برخورد های رژیم پهلوی شده بود. اگر مقایسه ای بخواهید انجام دهید. وضعیت کنونی روزنامه نگاران در جمهوری اسلای را چگونه ارزیابی می کنید؟ چون الان ما شاهد محکومیت های سنگین قضایی برای روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشری هستیم.

به خاطر وضعیت خاص من نبود . به دلیل وضعیت دو رژِیم است . رژیم قبلی شکل دیگری داشت . رژِم پهلوی برخلاف حاکمان کنونی عوام گرا و عوام پسند نبود. رژِم کنونی حامل دو حلقه است . حلقه پیوند دین و دولت. رژِم پهلوی در تاریخ چند صد ساله ایران نماینده دولت بود یعنی نماینده استبداد و خودکامگی پادشاه بود. محمدرضا شاه در اروپا تحصیل کرده بود و فرانسه و انگلیسی می دانست و یک پادشاه مستبد مدرن بود ولی  پیوند تاریخ پادشاهی و سنتی ایران در انقلاب 1357 پاره شد و پادشاهی و سلطنت موروثی از بین رفت ولی آن سلطنت در پیوند با دین و دین سالاران به گونه ای دیگر به وجود آمد و چطور شد که حکومت به دست کسانی افتاد که هم حامل قرآن هستند و هم حامل ابزار سرکوب که در دست پادشاه بود. دولت استبداد مطلقه که در مشروطیت برداشته شد و پادشاه مشروط بود ولی در وضع فعلی این پیوند از بین رفته و حکومت و دین در زیر لوای یک نفر آمده که حامل دین بوده است . شاه دین را میخواست که عوام را بدان معنا نگاه دارد و در زمان او مدارس و دانشگاه ها مستقل از حوزه های مذهبی بودند . اما هم اکنون دانشگاه را مشابه حوزه ها درآوردند که هر دو مسئله برعهده ولایت فقیه افتاده است. الان حکومت در دست دین است. آن زمان قانون اساسی، مشروطیت بود ولی اینجا قانون اساسی جمهوری اسلامی است که در اصول با قانون مشروطه زمین تا آسمان  فرق می کند. به هرحال هدف از این توضیح این بود که این وضعیت مصونیت سیاسی نبود. من در دوران جوانی عضو حزب توده بودم اما بعد از مدتی چشم هایم باز شد و متوجه بودم که جامعه نمی تواند از خودش دفاع کند و همه چیز را از منظر سوسیالیم نمی شود تحلیل کرد چون ما مراحل قبل از آن را طی نکردیم . اما من با جامعه ام قهر نکردم و قلم می زدم تا چشمهای نسل جوان را نسبت به حقایق باز کنم . با توجه به اینکه مسئله براندازی شاهنشاهی مد نظر ما نبود.

شما می فرمایید براندازی هدف شما نبوده است . در عین حال سلطنت طلبان هنوز هم معتقدند که قلم  شما موجب شعله ور شدن انقلاب شد. چرا در یک رژیم دیکتاتوری یک نامه، برای کلیت حکومت صدمه ساز می شود؟

اگر من گفتم مساله براندازی نیست به این دلیل است که وقتی قوای انگلیس، شوروی و بعد امریکا رضا شاه را اخراج کردند و محمدرضا را آوردند مسئله براندازی نبود. حرب توده مساله براندازی رژیم را دنبال نمی کرد. مجلات دیگر و احزاب و انجمن های که در آن دوران و بعد از شهریور 1320 به وجود آمدند هیچ کدام به دنبال گفتمان سیاسی – اجتماعی براندازی نظام سلطنتی نبودند و تنها به قانون اسااسی مشروطه استناد می کردند که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت . و دکتر مصدق هم در مجلس پنجم براین تاکید کرد که شاه نمی تواند سه نقش نخست وزیری و فرمانده کل قوا و شاهنشاه را داشته باشد و  حاکمیت با مردم است.  لذا این شاه بود که قانون اساسی را زیر پا گذاشت و زمینه سقوط خودش را فراهم کرد . من و بسیاری چون من چشم باز و آگاه در جامعه بودیم . ما فهمیدیم که حزب توده یک مدل دست نشانده ای است که به شوروی و روس ها باز می گردد و جامعه احتیاج یه عدالت، قانون و مساوات و  مهمتر از همه آزادی دارد ولی ظرفیت جامعه به گونه ای است که یکپارچه نمی شود. آخرین امید اصلاحات از بالا برای شاه که سلطنت را نگاه دارد نخست وزیری دکتر امینی بود .او  اصلاحات را به کارشناسانی داد که دزد نباشند و مصالح عمومی را به منافع شخصی ترجیح دهند اما شاه نتواست.  تمام انجمن ها و جامعه مدنی و سیستم آموزش و پرورش مملکت تحت اختیار استبداد مطلقه ایشان بود و  شانسی  که با آن مواجه شد در سال 1970 بالارفتن قیمت نفت بود و میزان فساد را چنان بالا برد که انقلاب را تسریع کرد. عمر انقلاب از شروع تا آغاز کمتر از یک سال بود چون قبل از آن مردم آماده براندازی نبودند و اصلا موضوع رفتن شاه مطرح نبود.  آن نامه هم به قصد براندازی نبود و اخطار، انذار و عبرت دادن بود که سقف رژِم در حال شکستن است و این سقف دیر یا زود خواهد شکست . اینکه براندازی در اواخر آمد نظیر خرداد سال گذشته بود. تا آنجا که من از راه دور احساس می کردم به این نتیجه رسیده بودم که بعد از تجربه خاتمی و بعد از این چهار سال دیگر برای نگاه داشتن ولایت باید وسیله و هدف مهیا کرد. برای نگاه داشتن هدف باید وسیله را عوض کنیم. قبل از انتخابات سال گذشته من نوشتم که بوی این جریان را آقای رفسنجانی شنیده بود اما باید ولایت را نگاه داریم چون خودمان ایجاد کردیم بنابراین برای این باید وسیله را عوض کنیم . وسیله ما را به سوی فاجعه می کشاند. در انتخابات گذشته مردم رای شان را می خواستند و به دنبال براندازی نبودند و این  آقای  خامنه ای در نماز جمعه بود که پرده را برداشت  من نامه ی خطاب به سرداران و بسیجانی که دست به چماق هستند نوشتم که سقف رژِیم شکسته است . خیال نکنید که با زدن و کشتن این وضع ادامه می یابد این همان آزمونی است که ما در پشت سر شما آقایان سرنوشت شاه آن را دید.  بر سر شوروی آمد . شوروی ِ را فساد از بین برد.

در یکسال اخیر نامه هایی  به آقای خامنه ای نوشته شده است . محتوا و شرایط زمانی انتشار این نامه ها  چه شباهت و چه اختلافاتی با نامه های شخص شما به شاه دارد؟

من وقتی نامه دوم را نوشتم و به منزل آمدم به همسرم گفتم که موشک را رها کردم . آن زمان چنان سکوت ، وحشت و هراسی بود که این نامه چون بمبی در فضای مملکت ترکید و خفقان را سبک کرد و به گونه ای که شیخ علی آقا تهرانی که شوهر خواهر آقای خامنه ای است، خودش به من گفت که “من نامه را به نجف بردم و آقای خمینی خواند و گفت که مثل شما در تهران آقایان نیستید که همچین نامه ی بنویسید ؟چرا نمی نویسید؟  به این معنا فضا به قدری بسته و فشرده و متراکم  و خفقان آلود بود که کسی حرفی نمی زد و در نتیجه این نامه ترکید. الان مسئله اینگونه نیست. جامعه برخلاف آن موقع باز است . یعنی یک دولت پوپولیستی و توده گرا که در تمام مسائل به قدری فشل و سرطان زده است که دهان همه  باز است. به ویژه آن موقع این وسایل ارتباط جمعی وجود نداشت . الان شرایط ساده تر است . ضمن اینکه در انتقادات احتیاط می شود و مسائل به قدر کافی شکافته نمی شود. البته چون من از میدان نبرد دور هستم نمی توانم بگویم لنگش کن! اما  مثلا در اعلامیه ی آخر جناب موسوی هنوز اشکالاتی دیده می شود. اینکه ایشان تاکید دارند بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی، در این نقیضه وجود دارد . و دو خطی است که هرگز به هم نمی رسند. از یک سو ولایت مطلقه فقیه  و از سوی دیگر حقوق حقه ی مردم. بخشی تحت عنوان حکم حکومتی در قانون آمده است و اختیارات زیادی به یک نفر داده شده و حاکمیت مردم تحت الشعاع قرار گرفته است. مملکت ما پادشاهی سلطنتی است به روایت دینی. الان ما در مملکت وضعیت فوق العاده نداریم . برخلاف سال 57 که ناخدا کشتی را وا می گذارد و فرار می کند و در شرایط اضطراری رهبری جدید قدرت را به دست می گیرد و نظام از اساس دچار تغییر و تحول می شود  اما الان وضعیت فوق العاده نیست . الان رژیم برپا است و این رژیم می تواند خودش را اصلاح کند اما باید حاکمان در ایران بدانند که پول نفت و درآمدهای بادآورده به شاه هم وفا نکرد و بالارفتن قیمت نفت چون به سازمان برنامه و بودجه نرفت و پخش نشد تا به آبادانی برسد و زیربنای کشور را محکم سازد ، موجب فساد شد و مملکت را از بن پاشید. الان هم وضع به همان صورت وجود دارد. محمدرضاشاه با درآمد آن دوره از  پس جمعیت 30 میلیونی برنیامد چطور شما انتظار دارید بدون برنامه ریزی صحیح اقتصادی  از  پس 70 میلیون جمعیت برآیید.

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس قرار دادید