کعب الاحبارها درهر زمانی با تفسیربه رای ازقرآن وجعل روایات و احادیث منقول از پیامبر(ص) ومعصومین(ع) ، اولیاء الهی و وارثان و پیروان برحق آن بزرگواران را مورد آزار و اذیت قرار میدهند ، حقیقت را می پوشانند و حق را باطل و باطل را حق جلوه میدهند.
سایت مجذوبان نور :
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بسته يا آيات او را تكذ يب نموده بى ترديد ستمكاران رستگار نمىشوند (انعام آیه ۲۱)
کعب الاحبارها درهر زمانی با تفسیربه رای ازقرآن وجعل روایات و احادیث منقول از پیامبر(ص) ومعصومین(ع) ، اولیاء الهی و وارثان و پیروان برحق آن بزرگواران را مورد آزار و اذیت قرار میدهند ، حقیقت را می پوشانند و حق را باطل و باطل را حق جلوه میدهند.
معاندین تصوف در برنامه ای هماهنگ با رسانه های حکومتی ومراکزامنیتی بر طبل تفرقه و جنگ مذهبی می کوبند و با توسل به احادیث جعلی وانمود می کنند که ائمه (ع) مخالف درویشی بوده و دراویش گنابادی بدعت گزار می باشند .سایت مجذوبان نور جهت آگاهی مخاطبین و عزیزان ایمانی اقدام به انتشار مقاله ای تحقیقی از استاد محمد عیسی جعفری نموده تا خط بطلانی بر کلام علمداران خرافه و جهالت باشد.
بررسي روايات نبوي ناظر به نقد صوفيه
محمدعيسي جعفري*
اشاره
به جرئت میتوان ادعا کرد که در بین گروههای منتسب به اسلام، صوفیه بیش از هر گروه دیگری مورد نقد و قدح قرار گرفته است و شاید گروهی را نتوان یافت که همانند صوفیه ناقدانی از هر دستهای داشته باشد. عدة بسياري از ناقدان تا جایی پیش رفتهاند که آنان را از زمرة اسلام خارج دانسته و بستر پیدایش تصوف را در خارج از اسلام یافتهاند. در این میان افراد بیطرفی از جمله ناظران بیرونی مانند برخی از مستشرقین (پل نویا و نیکلسون در آخرین نظراتش) بستر تولد تصوف را دامن معرفتزای اسلام دانستهاند. يکي از ابزارهاي مخالفان صوفيه، تمسک به روايات پيامبر اکرم(ص) و ائمة اطهار(ع) است. مخالفان صوفیه مدعیاند که این گروه از سوی پیشوایان دینی تخطئه شدهاند و برای تأیید مدعایشان روایاتی را برشمردهاند. نوشتار حاضر تلاش میکند روایات منسوب به پیامبر گرامی اسلام(ص) در نقد تصوف و صوفیه را (با تأکید بر منابع شیعی) به لحاظ اعتبار سندی و محتوایی بررسی کند و صحت ادعاي مخالفان صوفيه را مورد سنجش قرار دهد. بررسي روايات منسوب به ائمه و نيز بررسي روايات ناظر به افراد خاصي از صوفيه به فرصت ديگري موکول ميشود.
کلیدواژهها: روایات نبوي، صوفیه، نقد صوفيه، رهبانیت، مستشرقان
به لحاظ درون دینی، یکی از کمهزینهترين (به لحاظ اقناعپذیری) و در عین حال پراثرترين ابزارهای نقد و تخطئة گروههای رقیب از سوی مخالفان، استناد به روايات است. صوفیه نیز از جمله گروههایی است که مخالفانشان از این ابزار به خوبی علیه آنان استفاده کردهاند. در همین زمینه نوشتار حاضر تلاش میکند با بررسی دستهای از روایات (بخش نبوی آن) پاسخ روشنی برای این پرسش بيابد که آیا میتوان به لحاظ روایی جایگاه دیگری برای صوفيه غیر از آن چیزی که از سوی مخالفان آنان تصویر شده است، ارائه داد؟
یادآوری این نکته ضروری به نظر میرسد که یافتن پاسخ مثبت برای اين پرسش به معنی نادیده گرفتن انحرافات و خطاهای موردی صوفيان نیست. وجود خطا در این گروه نيز همانند بسیاري دیگر از گروههای اسلامی انکارناپذير است؛ اما وجود اين خطاها نباید موجب شود که دربارة آنان قضاوت نابجایی صورت گیرد و کلیت گروه مزبور زیر سؤال برده شود. البته این پژوهه درصدد نیست به تطهیر همهجانبة تصوف و صوفیان برخیزد؛ چه آنکه این کار نه مقدور نویسنده است و نه مطلوب وی؛ زیرا اوضاع گذشته و حال و نوع رفتار نابهنجار برخی فرقهها و افراد خاصی از آنان جایی برای این کار باقی نگذاشته است. در این نوشتار تلاش بر آن است که با بررسی روایات نبوي در اين زمينه به تصویري روشنتر و واقعیتر از این گروه دست يابيم.
در روند این بررسی، ابتدا روایات مورد نظر را در منابع ضد صوفیه تفحص ميکنيم؛ زيرا این کار در استقصای کامل روایات مربوطه و از قلم نیفتادن آنها شیوة اطمینانبخشتری محسوب میشود. پس از این استقصا، روایات یافتشده را بار دیگر در منابع روایی بازیابی ميکنيم و در صورت موجود بودن در این منابع، به بررسی سندی و سپس بررسی محتوایی آنها ميپردازيم. ذکر اين نکته لازم است که پرداختن به بررسی محتوایی به رغم اثبات ضعف سندی روایات بدان معنی نخواهد بود که مخدوشبودن سند روایات نادیده گرفته شده است؛ بلکه اين کار به اين دليل است که ضعف سند هرچند استفاده از روایت را محدود میکند اما احتمال (هرچند اندک) صدور روایت از ناحیة معصوم را نفی نمیکند؛ به همین لحاظ بررسی محتوایی نیز جایگاه خود را خواهد داشت.
1. روایت رهبانیت
از پیامبر نقل شده که از رهبانیت نهی نمود و فرمود: رهبانیت در اسلام نیست. زن بگیرید؛ زیرا من بهزیادی امتم افتخار میکنم. و از مجرد زیستن نهی نمود و زنان را از ازدواجنکردن و مجردزیستن منع نمود (تمیمیمغربی، 1385: 2/193)..
1-1. بررسی سندی
به رغم شهرت اين حديث، تنها منبع شيعي که آن را نقل کرده دعائم الاسلام تميمي است که در این منبع نیز سندی برای آن ذکر نشده است. به نظر میرسد که تميمي آن را از کتابهای اهل سنت نقل کرده است. وی روایت را به صورت غیرمستقیم نقل میکند و اين ميتواند نشانهاي باشد بر اينکه وی، همانند ابنسعد (ابنسعد، 1414: 3/27)، همان روایتِ عثمان بنمظعون را به این صورت نقل کرده باشد. در منابع اولیة اهل سنت مانند صحاح سته، مستدرک الصحیحین، و الموطأ ابنمالک نیز اثری از آن دیده نشده است و تنها نزد غیرمحدثانی مانند حریری، زمخشری و ابناثیر ــ که در قرنهای پنجم، ششم و هفتم ميزيستند ــ یافت شده است (بدوی، 1375: 124). طرح حدیث مزبور در این بحث بدان جهت است که عموم، از جمله شیعه، آن را روايتي معتبر در نفی رهبانیت تلقي کردهاند؛ مثلاً این حدیث در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل امام خميني مورد استناد قرار گرفته است (هرچند این کتاب درصدد تثبیت رهبانیتِ مجاز و مثبت است) (خمینی، 1380: 325). آن طور که از تحقیق بدوی، در تاریخ تصوف، برمیآید این حدیث در اصل با عبارت دیگری بوده که بعدها به این عبارت نقل به معنی شده است و در اهل سنت، ابنسعد اولین کسی بوده که آن را با همین عبارت از روایت دیگری نقل به معنی کرده است (بدوی، 1375: 124). این روایت با همین مضمون اما با عبارتي متفاوت، در جریان عثمان بنمظعون نقل شده است و به نظر میرسد متن اولیة روایت نیز همان باشد. به هر حال، این روایت به لحاظ سند، ضعیف محسوب میشود.
1-2. بررسی محتوایی:
در بررسی محتوایی باید یادآوری نمود که در منابع شیعه دو دسته روایت دربارة رهبانیت دیده میشود؛ دستهای از این روایات رهبانیت را نفی و دستة دیگر آن را تأیید میکند.
1-2-1. روایات ناظر به نفی رهبانیت
1. کلینی در روایتی از ابنقداح از امام صادق(ع) نقل میکند: «زن عثمان بنمظعون نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا! عثمان روزها روزه میگیرد و شبها را به شبزندهداری میگذراند. پیامبر(ص) خشمگین، با پای برهنه نزد عثمان آمد. او را در حال نماز یافت. عثمان با دیدن پیامبر نماز را رها کرد. پیامبر فرمود: ای عثمان! خداوند مرا به رهبانیت برنینگیخته است؛ بلکه مرا به دین سهل و آسان برانگیخته است؛ من روزه میگیرم، نماز میخوانم و با همسرم نزدیکی میکنم. کسی که روش مرا دوست دارد، باید بهسنت من عمل نماید و از جمله سنت من نکاح است» (کلینی،1365: 5/496).[1]
2. روایت دیگر جریان را به این صورت نقل کرده است: «فرزند عثمان بنمظعون مرد و عثمان از شدت حزن در مسجد به عبادت مشغول شد تا جایی که آنجا را خانه خود کرد. خبر به پیامبر(ص) رسید. پیامبر به او فرمود: ایعثمان! خداوند رهبانیت را بر ما واجب نکرده است؛رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است» (شیخ صدوق،1362: 66).[2]
3. در روایت دیگری به نقل از عثمان بنمظعون آمده است: «به پیامبر(ص) عرض کردم: میخواهم مسائلی را از شما بپرسم. فرمود: چه مسائلی؟ عرض کردم: من میخواهم رهبانیت[3] پیشه کنم. فرمود: این کار را نکن؛ رهبانیت امت من نشستن در مساجد و انتظار نماز بعد از نماز است. عرض کردم: میخواهم خودم را اخته (عقیم) کنم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا اخته کردن امت من روزه است» (طوسی، 1365: 4/190؛ حر عاملی، 1409: 4/117 و 10/410).[4]
4. عثمان بنمظعون میگوید: «به پیامبر(ص) عرض کردم: نفسم به من میگوید که به سیاحت بپردازم و در کوهها سکنی گزینم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا سیاحت امت من جنگ و جهاد است» (طوسی، 1365: 6/122؛ حر عاملی، 1409: 15/17).[5]
به نظر میرسد روایت سوم، با روایت چهارم یکی باشد؛ زیرا همین دو روایت با تفاوتهایی در برخی عبارات و افزودگیهایی در دعائم الاسلام این چنین آمده است:
عثمان بنمظعون میگوید: به پیامبر(ص) عرض کردم: نفسم به من چیزهایی را میگوید و من نیز کاری نمیکنم تا آنکه از شما اجازه بگیرم. فرمود: نفست چه میگوید؟ عرض کردم: میخواهم به سیاحت بپردازم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا سیاحت امت من مساجد است؛[6] تا آنجا که گفت: عرض کردم: میخواهم خودم را اخته (عقیم) کنم. فرمود: این کار را نکن؛ کسی که این کار را با خود یا دیگری بکند از ما نیست؛ اخته کردن امت من روزه است.[7] [عرض کردم:] میخواهم زنم را بر خود حرام کنم. فرمود: این کار را نکن؛ زیرا بنده مؤمن وقتی دست زنش را میگیرد خداوند برایش ده حسنه مینویسد و ده گناه را از او میبخشد… سپس پیامبر(ص) به سینة عثمان زد و فرمود: ای عثمان! از سنت من رو مگردان. کسی که از سنت من رو بگرداند، روز قیامت روی او را از حوض من میگردانند» (تمیمی مغربی، 1385: 2/190).
5. در روایت دیگری، هجرت، نماز، روزه، حج و عمره به جهاد افزوده شده است (مجلسی، 1404: 14/277).
6. در روایت دیگري از امام صادق(ع) آمده است: «خداوند به محمد، شرایع نوح، ابراهیم، موسی و عیسی، توحید، اخلاص، نفی شرک، فطرت و دین سمحه (الْحَنَِفِيَّةَ السَّمْحَةَ) را عطا نمود. رهبانیت و سیاحت را نداد. در این دینِ سمحه، پاکیزهها (طیبات) حلال و ناپاکیها (خبیثات) حرام شده است» (مجلسی، 1404: 65/317؛ کلینی، 1365: 2/17).
7. در جای دیگر، از سکونی نقل شده است که پیامبر فرمود: «ماندن در مساجد، رهبانیت عرب است. مجلس مؤمن، مسجد او است و صومعة او خانه او است» (کلینی، 1365: 2/662؛ حر عاملی، 1409: 5/236).
8. علی(ع) از پیامبر(ص) نقل نموده است که «در امت من رهبانیت، سیاحت و سکوت نیست» (حر عاملی، 1409: 10/524؛ شیخ صدوق، 1361: 173).
9. «شخصی به پیامبر عرض کرد: مرا اندرز ده. فرمود: تقوا پیشه کن که همة خوبیها در آن است و جهاد کن که رهبانیت امت من جهاد است» (شیخ طوسى، 1414: 539 و ديلمى، 1412: 1/140 و ابنابى الحديد، 1404: 11/185).
از مجموع این روایات به دست میآید که پیامبر(ص) رهبانیت را نفی کرده و طبق بیشتر روایات، جهاد و طبق برخی دیگر، نماز، روزه، حج و عمره را رهبانیت اسلام معرفی نموده است.
1-2-2. روایات ناظر به تأیید رهبانیت
در مقابل روایات بالا، روایاتی نیز وجود دارند که رهبانیت را تأیید میکنند.
1. امام باقر(ع) دربارة صفات شیعة امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «شیعيان علی(ع) افرادي حلیم و عالم هستند و رهبانیت از چهرههایشان پیداست» (کليني، 1365: 2/235).
2. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند که به علی(ع) فرمود: «یا علی! برادرانت [دوستان و شيعيانت] کسانیاند که لبانشان خشکیده و آثار رهبانیت در سیمایشان پیدا است» (مجلسى، 1404: 65/40؛ فرات كوفى، 1410: 245؛ كراجكى، 1410: 1/87؛ تميمى، 1385: 1/56). این روایت با دو سند مختلف نقل شده است (مجلسى، 1404: 65/40 و 45).
3. امیرالمؤمنین(ع) دربارة اوصاف شیعه به نوف بکالی میگوید: «ای نوف! شیعیان من افراد حلیم، عالمان به خدا و دین او، عاملان به فرمان او و هدایتیافتگان به محبت اویند…. ربانیت در صورتها و رهبانیت در سیماهایشان پیدا است» (شیخ طوسى، 1414: 576 و مجلسى، 1404: 65/177).
4. امام صادق(ع) در توصیف دوستداران اهل بیت میفرماید: «…دسته سوم کسانیاند که ما را در خفا دوست میدارند و دوستیشان را آشکار نمیکنند. به جان خودم سوگند! اگر آنان [مدعیان دروغین] در خفا و نه در علن دوستدار ما بودند، میباید روز را روزه میداشتند و شب را به شبزندهداری میگذراندند و آثار رهبانیت در صورتهایشان پیدا میبود» (ابنشعبه، 1404: ص325).
5. «گروهی برای کار دنیوی نزد علی(ع) آمدند و از امر دین پرسش نمودند و بدین ترتیب به دین توسل جستند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! ما از شیعیان شما هستیم. امام نگاه معنيداري به آنان انداخت و سپس فرمود: شما را نمیشناسم و اثری از آنچه میگویید در شما نمیبینم. شیعیان ما کسانیاند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند و به فرمانهای خدا عمل میکنند و از معاصی اجتناب میورزند و دستورهای ما را انجام میدهند و دعوتهای ما را اجابت میکنند. شیعیان ما خورشید و ماه را میپایند، یعنی بر وقتهای نماز مواظبت میکنند. شیعیان ما لبان خشکیده دارند و شکمهایشان به پشتشان چسبیده است و رهبانیت در سیمایشان پیداست» (نوری، 1408: 1/128).
6. «خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که از شکفتههای بهارِ فهم، بهره میبرند و بدین ترتیب تا اعلی علیین بالا میروند و یاد هیبت تو در دلهایشان نقش میبندد و بدینترتیب، زبانهایدلهای نهفته با طول استغفار تنهاییدر محرابهایقدسرهبانیتِ خاشعین، با تو بهنجوا مشغولمیشوند»(مجلسى،1404: 91/126).
7. امیرالمؤمنین(ع) در وصف شیعیان میفرماید: « [آنان کسانیاند که] لبانشان از تشنگی خشکیده، شکمهایشان از گرسنگی به پشتشان چسبیده و چشمهایشان از شبزندهداری اشکی و ضعیف شده است؛ رهبانیت از وجودشان میتراود و خشیت همواره آنان را همراهی میکند» (مجلسى، 1404: 75/26).
8. سلمان میگوید: «امیرالمؤمنین(ع) در خطبهای از فتنة آخرالزمان و قیام مهدی(ع) سخن گفت. پس از اتمام سخن، دست زیر سر برد و به پهلو خوابید در حالی که میگفت: علامت رهبانیت، قناعت است» (طبرى، بیتا: 132-133).
این روایات نشان میدهند که رهبانیت نه تنها امر مذمومی نیست، بلکه از نشانهها و مشخصههاي شیعیان علی(ع) محسوب میشود.
بنابراین ما با دو دسته روایات مواجهیم که دستهاي رهبانیت را نفی و دستة ديگر آن را اثبات میکنند. همین وضع بر روایات اهل سنت نیز حاکم است. عبدالرحمن بدوی این روایات را با آیات رهبانیت در قرآن مقایسه و نتیجه گرفته است که دو نوع رهبانیت وجود داشته است؛ نوعی از آن ستوده و مطلوب بوده مانند آنچه که در آیه 27 سورة حدید آمده است و نوع دیگر، رهبانیتِ نکوهیده است مانند رهبانيت راهبان مسیحی که به دنيا پشت ميکردند و لذات آن را رها ميکردند و زهد پيشه ميکردند و از مردم کنارهگیری ميکردند و رياضتهاي فراوان بر خود تکليف ميکردند تا آنجا که برخی خودشان را اخته نموده، زنجیرهای آهنین بر گردن خود میآویختند و انواع شکنجههای دیگر را بر خود تحميل ميکردند. پیامبر چنین رهبانیتی را از اسلام نفی کرد و مسلمانان را از آن بازداشت و فرمود: «بر شما باد جهاد! رهبانیت امت من در جهاد است» (بدوی، 1375: 132-133).
از این رو میتوان گفت که روایات ناظر به نفی رهبانیت، همان رهبانیت نوع دوم را نفی میکنند. چنانکه در برخی روایات مربوط به عثمان بنمظعون به صراحت، وی به سبب ترک همسرش و سکنی گزیدن در مسجد نکوهش شده است و در برخی دیگر، پیامبر وی را از اخته کردن و ترک همسر و… منع نموده است.
در لسان بیشتر این روایات، ترک همسرداری بهعنوان شاخص برجستة رهبانیتِ منفی و در برخی دیگر گوشت نخوردن و ترک بوی خوش از شاخصههای این نوع رهبانیت معرفی شده است. اما در روایات ناظر به تأیید رهبانیت ــ که در بیشتر آنها، رهبانيت علامت شیعیان دانسته شده ــ شاخصة آن شدت تقوی و زهد معرفی شده است. این نوع از رهبانیت، که روایات مزبور آن را تجویز میکنند، به ترک همسرداری و استفاده از بوی خوش و برخی لذایذ دیگر منجر نمیشود و نوعي از عزلتگزيني مجاز است؛ عزلتهای خاصی را که پیامبر(ص) قبل از بعثت در غار حرا میگذراندند که سرانجام نیز در همین ایام عزلت و در همان غار پیام رسالت الاهی را دریافت کردند، از همین نوع رهبانیت مجاز است. امام خمینی(ره) نیز در تفکیک بین دو نوع رهبانیت مزبور میگوید:
رهبانیت به این معنی که ترک اجتماع [خلق] و ترک نساء و بازداشتن قوای شریفه الاهیه- که حق تعالی به انسان مرحمت فرموده ـ از غایت جهل است که نوعاً بر آن مفاسد بسیاری مترتب شود. و خوف از حق تعالی که از جنود عقل است و از مصلحات نفوس است و مقابل جرئت بر حق است که از جنود جهل است، ملازم با رهبانیت به آن معنی [پیشگفته] نیست. بلکه خلوت که در لسان اهل معرفت است، عبارت از گوشهنشینی و کناره از خلق نیست، گرچه خلوت به مصطلح اهل معرفت که عبارت از ترک اشتغال قلب است به غیر حق، گاهی یا نوعاً حاصل نشود مگر با یک مرتبه از اعتزال و ترک خلطه [با خلق]. و این معنی نیز رهبانیت [به معنی پیشگفته] نیست، بلکه مطلب راجحی است شرعاً و عقلاً (خمینی، 1380: 326).
سخنان امیرالمؤمنین(ع) در توصيف شيعيان برای نوف بکالی و یا توصيف متقیان برای همام (مجلسى، 1404: 75/28-30)، الگوی روشنی از رهبانیت مجاز را به دست میدهد. آن حضرت در یکی دیگر از سخنانشان میفرماید: «خوشا به حال زاهدان دنیا و مشتاقان آخرت! کسانی که زمین خدا را بستر خود و خاک آن را بالش خود و آب آن را نوشیدنی گوارای خود قرار دادهاند و کتاب خدا را شعار خود و دعا را سرمایه خود کردهاند» (مجلسى، 1404: 75/27). از این دست روایات که زهد و بیرغبتی به دنیا را میستایند در منابع روایی شیعه زیاد وارد شده است که طرح آنها در این مختصر مقدور نیست.
به هر حال آنچه بهعنوان جمعبندی میتوان گفت این است که در اسلام، رهبانیت به طور کلی مذمت نشده بلکه نوع منفي آن، مورد نکوهش قرار گرفته است و نوع مطلوب آن نه تنها نفی نشده بلکه توصیه نیز شده است.
2. روایت پیشگویی
بر اساس این روایت پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
پیش از فرارسیدن قیامت گروهی از میان امت بپاخیزند که صوفیه نامیده میشوند. اینان از من نیستند. برای ذکر گفتن گردهم آیند و صدایشان را به ذکر بلند کنند و چنین پندارند که بر روش و سنت من قرار دارند اما در حقیقت بدتر از کافران بوده و از اهل آتشاند؛ صدای مانند الاغ از خود درآورند [صدايی همانند الاغ از خود درآورند؛ گفتارشان گفتار ابرار و عملشان عمل فجار است؛ با علما در ستیزند؛ ایمان ندارند و به کردارشان دلخوشاند؛ از عمل جز رنج چیزی عایدشان نشود؛ طبق نسخة اثنی عشریة] (حر عاملی، 1381: ص34، قمی، 1422: 5/200 و خوانساری، 1390: 6/135 و خویی، 1424: 6/298).
2-1. بررسی سندی
این روایت در منابع روایی متقدم شیعه نیامده است و اولین منبعی که آن را نقل میکند الاثنی عشریة است که یک منبع غیر روایی بوده و در رد صوفیه نوشته شده است. تنها منبع روایی که آن را نقل کرده سفینة البحار است که یک منبع متأخر و بر اساس روایات بحارالانوار است. سفینة البحار این روایت را از نفثة المصدور محمد بنمیرزا عبدالنبی نیشابوری (مقتول1232ﻫ) که یک کتاب ضدصوفیه است نقل میکند. نفثة المصدور و همینطور روضات الجنات آن را از کشکول شیخ بهایی نقل میکنند. شرح نهجالبلاغه مرحوم میرزا حبیبالله خویی (متوفی1361ﻫ.ق) نیز بدون سند آن را نقل کرده است. بنابراین تا اینجا میتوان گفت این روایت سندی نداشته و جزو روایات ضعیف قرار میگیرد.
دربارة منبع اصلی روایت باید گفت که این روایت به کشکول شیخ بهایی (متوفی1031ﻫ.) نسبت داده شده است؛ اما در نسخههای چاپی متعددی که از این کتاب در دسترس است چنین روایتی وجود ندارد. کشکول سه جلدی چاپ مؤسسه انتشارات فراهانی، کشکول دوجلدی، چاپ انتشارات شرکت طبع و نشر، کشکول دوجلدی، چاپ انتشارات دارالاحیاء الکتب العربیة و نیز کشکول با چاپ سنگی که در برخی کتابخانهها موجود است، مورد تفحص قرار گرفت و اثری از روایت مزبور به دست نیامد. همچنين برای اطمینان بیشتر، به نسخة خطی موجود در کتابخانة آیتالله گلپایگانی (به شماره 114/32) مراجعه شد؛ اما باز هم نشانی از این روایت یافت نشد. پيش از این نیز افرادی که انگیزة کافی برای پیدا کردن آن داشتند، دنبال اين روایت در این منبع گشتهاند (حر عاملی، 1381: 151 پاورقی شماره 2؛ قمی، 1422: 5/200؛ ذاکری، 1375: 186)؛ اما به جایی نرسیدهاند و به این اعتراف بسنده کردهاند که این روایت در کشکولهای چاپشدة فعلی وجود ندارد. علاوه بر اين، نگاهي گذرا به این کتاب نشان میدهد که زمینة طرح و نقل این روایت در کتاب مزبور وجود نداشته است؛ زيرا هرچند نام کشکول بر اين کتاب نهاده شده است و لذا میتواند هر مطلبی را در هر موضوعی در خود جای دهد، اما اين کتاب بیشتر یک متن اخلاقی و عرفانی است و دستورات تربیتی خاصی را با دستورالعملهای مختلف ارائه میدهد. برای این منظور از نقلقولهایی از افراد و شخصیتهای بزرگ و موجه استفاده میکند که در این میان استفاده از گفتار و سخنان بزرگان عرفان و تصوف بسیار پر رنگ است. در استناد به سخنان این افراد، توصیفها و همینطور القابی مانند الشیخ العارف (رک: بهایی، بیتا الف، 2/33، 3/51، 280، 226، 316)، الشیخ العارف العامل (همان: 2/381)؛ عارف کامل (همان: 3/470)، العارف الربانی (همان: 2/20)، العارف الصمدانی (همان: 2/365)، جمال العارفین (همان: 1/42 و 2/382 و 3/227)، مولانا (همان: 2/381)، علامه (همان: 3/134)؛ حشره الله مع محبیه (همان: 2/365)؛ قدس الله روحه (همان: 1/217)؛رحمه الله (همان: 1/288، 2/381 و 3/226 و 227)، عطرالله مرقده بالرضوان (همان: 1/8)، طاب ثراه (همان: 1/108) به کار رفته است؛ اين القاب فراتر از حد یک نقل قول عادی هستند و به نوعي از تعلق خاطر خاص به این افراد حکايت ميکنند. همچنين گستردگی اين نقلقولها[8] همراه با القاب و عناوین مزبور، نشاندهندة دید مثبت به اندیشه و آرای این افراد است. بر این اساس میتوان گفت فضای کتاب به هیچ وجه مناسب ذکر روایتی که به صراحت به تخطئة صوفیه میپردازد نیست و آنانی که روایت را به این کتاب استناد دادهاند در واقع خواستهاند دلبستگی مؤلفِ آن را ــ که خود از عالمان نامدار و صاحبمقام شیعه با گرایش صوفیانه و عرفانی بوده است ــ انکار کنند و به نوعی وی را در تقابل با صوفیه قرار دهند. نکتة دیگری که باید ذکر کرد این است که در کتاب مزبور، روایات فراواني با رنگ و بوی عرفانی نقل شده است و این خود زمینة انتساب هر گونه روایت مخالف عرفان به آن کتاب را نفی میکند (بهایی، بیتا ب، 2/83، 141، 397، 417 و 3/14).
با نبودن روایت مورد اشاره در منابع روایی، تنها چیزی که میتوان گفت این است که نقل شدن این روایت در منابع ضدصوفیانه، انگیزههای غیرعلمی داشته است. به هر حال با تردید جدی در اصل وجود این روایت بلکه اطمینان به عدم وجود آن جایی برای بررسی محتوایی آن باقی نمیماند.
3. روایت ابوذر
پیامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمود:
ای ابوذر! در آخرالزمان گروهی میآیند که در تابستان و زمستان پشمینه میپوشند و بدین وسیله خود را از دیگران برتر میدانند. فرشتگان آسمانها و زمین آنان را لعن میکنند (شیخ طوسى، 1414: 537؛ مجلسی، 1404: 74/93؛ حر عاملی، 1409: 5/35؛ و ديلمى، 1408: 203؛ ورام، بیتا: 2/66؛ طبرسی، 1421: 471؛ خوانساری، 1390: 3/136؛ جزایری، 1404: 2/295؛ اردبیلی، 1383: 748).
3-1. بررسی سندی
سندی که وسائل برای این روایت ذکر کرده، از دیگر منابع کاملتر است. سند این است: محمد بنالحسن [شیخ طوسی] في المجالس و الأخبار عن جماعة [معتبر] عن أبيالمفضل عن رجاء بنيحيى العبرتائي عن محمد بنالحسن بنشمون عن عبدالله بنعبدالرحمن الأصم عن الفضيل بنيسار عن وهب بنعبد الله الهمداني عن أبيحرب بنأبيالأسود الدؤلي عن أبيه عن أبيذر عن رسول الله(ص) في وصيته له قال يا أباذر… . در این سند، اولین راوی، ابیمفضل محمد بنعبدالله بنمطلب شيباني، از سوی ابنغضائری (ابنغضائرى، 1364: 99) و نجاشی (نجاشى، 1407: 396 و ابنداود حلى، 1383: 505) و شیخ (شیخ طوسى، بیتا: 402 و 1415: 447) تضعیف شده است.
دومین راوی رجاء بنيحيى عبرتائي كاتب، از اصحاب امام دهم(ع)، توثیق نشده است (نجاشى، 1407: 166؛ علامه حلى، 1411: 72).
سومین راوی این سند أبويعقوب محمد بنالحسن بنشمون بصري است. کشی و شیخ وی را غالی بلکه از سران غالیان میدانند (كشى، 1348: 322؛ شیخ طوسى، 1415: 402). نجاشی و علامه وی را ضعیف و فاسد المذهب میدانند (نجاشى، 1407: 335؛ علامه حلى، 1411: 252). ابنغضائری نيز وی را ضعیف میداند (ابنغضائرى، 1364: 1/95).
چهارمین راوی این سلسله أبومحمد عبدالله بنعبدالرحمن أصم بصری است. دربارة وی نیز اوصافی مانند غلو ذکر شده است (ابنغضائرى، 1364: 1/77؛ نجاشى، 1407: 217؛ علامه حلى، 1411: 238).
پنجمین راوی در این سند فضيل بنيسار نهدي، کوفی، بصری، إمامي، ثقه، جليل و از أصحاب اجماع است (علامه حلى، 1411: 159 و 132؛ نجاشى، 1407: 309 و 362؛ كشى، 1348: 213؛ شیخ طوسى، 1415: 143).
ششمین راوی أبوحرب بنأبيالأسود دؤلي مجهول است. شیخ او را از اصحاب ابیعبدالله الحسین(ع) (شیخ طوسى، 1415: 106) و برقی از اصحاب ابیمحمد حسن بنعلی(ع) و نیز از اصحاب ابیعبدالله الحسین(ع) میداند (برقى، 1383: 8). بیشتر از این وصفی دربارة وی نیامده است. باید توجه داشت که صرف صحابی بودن دلیل بر وثاقت و یا مدح راوی نیست.
در آخر این سند، بهعنوان آخرین راوی این مجموعه، ظالم أبوالأسود الدؤلي از اصحاب أميرالمؤمنين(ع)، امام مجتبی(ع)، امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) ذکر شده است (شیخ طوسى، 1415: 70، 94، 102، 116؛ ابنداود حلى، 1383: 191 و 392). وی نیز همانند فرزندش (راوی پیشین) مجهول است. هیچگونه وصف و توثیقی دربارة وی غیر از آنچه گفته شد، نیامده است.
بنابراین به لحاظ اوصاف راویان، این روایت ضعیف محسوب میشود. سند ورام نیز تا ابنابی الاسود دؤلی بریده است. طبرسی نيز در مکارم الاخلاق، سند وسائل را که به شیخ طوسی میرسد نقل کرده است (طبرسى، 1412: 458). اعلام الدین نیز که روایت مزبور را نقل کرده است، سندی برای آن ذکر نمیکند و تنها از ابوالاسود نام میبرد که نشان میدهد به سند شیخ اعتماد کرده است. بقیة منابع که همگی متأخر از شیخاند نیز به همین منوال عمل کردهاند.
3-2. بررسی محتوایی
این روایت یکی از طولانیترین روایات (حاوی بیش از سی هزار کلمه) است که مشابه آن را جز در بین ادعیه کمتر میتوان یافت. این روایت حاوی معارف زیادی است که در جای خود بسیار ارزشمند است؛[9] اما آنچه از این روایت به بحث حاضر مربوط میشود، همان فقرهای است که در بالا نقل شد. این فقره بیاني عام است که هر گروهی را که اوصاف مذکور را داشته باشد، شامل میشود. البته در اینکه صوفیه به پشمینهپوشی معروف است تردیدی نیست؛ اما اختصاص این پوشش به این گروه، نادیده گرفتن گروههای دیگری از اقشار مسلمانان است. این پوشش نوعی از زهد را به نمایش میگذارد و زاهدان غیرصوفی نیز از این پوشش استفادة فراواني ميکنند. آنچه در این بخش از روایت مهم است این است که از ریاکاری اهل این پوشش یاد شده است و همین لحن نیز موجب شده است که عدهای آن را برای نکوهش گروه خاصی به کار گیرند. طبیعی است که چنين افرادي در همة گروهها یافت ميشوند؛ از اينرو، تطبیق روایت بر گروهي خاص، نوعی تصرف در منطوق روایت و ضیق کردن دایرة شمول آن است که وجه مقبولی برای این تصرف نمیتوان یافت. با این تصرف، اگر در بین ساير گروههای اسلامی، افرادي از این دست یافت شود (که البته یافت میشود و کسی نمیتواند به انکار آن برخیزد) دیگر نباید آنان را مشمول این روایت دانست و این حکمی است که بهراحتی نمیتوان بدان التزام پیدا کرد. هر فرد و گروهی که این پوشش را برای خود مایة افتخار و مباهات قرار دهد چه از صوفیه یا غیر آن، این روایت او را دربرمیگیرد؛ اما اگر پوشيدن این لباس نه براي فخرفروشی که برای تذلل و تواضع باشد، آنگاه نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح هم است. از قضا این جنبه از پوشش مزبور نیز در همین روایت (وصیت به ابوذر) مورد عنایت پیامبر اکرم(ص) قرار گرفته است، آنجا که به ابوذر ميفرمايند:
ای ابوذر! بیشترین اهل آتش، مستکبراناند. شخصی پرسید: ای پیامبر خدا! آیا برای نجات از کبر راهی وجود دارد؟ فرمود: البته که وجود دارد؛ هر آن کس که پشمینه بپوشد و بر الاغ سوار شود و بز را بدوشد و با زیر دستان و مسکينان بنشیند [از کبر نجات مییابد] (طبرسى، رضىالدين، 1412: 110، 115، 471؛ مجلسى، 1404: 74/92؛ ديلمى، 1408: 203؛ ورام، بیتا: 2/66؛ شیخ طوسى، 1414: 537؛ نوری، 1408: 3/254).
پیامبر در جای دیگري از همین وصیت، به ابوذر ميفرمايند:
ای ابوذر! من لباس زبر میپوشم و بر خاک مینشینم و انگشتانم را میلیسم و الاغ برهنه سوار میشوم و بر پشت خود بار میبرم. کسی که از سنت من دوری گزیند از من نیست. ای ابوذر! لباس خشن و کلفت بپوش تا تبختر در تو جای نگیرد (طبرسى، رضىالدين، 1412: 115؛ مجلسى، 1404: 74/93).
این سخنان به صراحت تفسیرکنندة بخش پیشین روایت است و نشان ميدهد که برداشت اولیه بدون ملاحظة همة جوانب روایت نادرست و غیر قابل اعتماد است.
علاوه بر اين، روايات ديگري نيز وجود دارند که به نوعي تفسيرکنندة سخن مذکور هستند؛ اين روایات نه تنها پشمینهپوشی را رد نمیکنند بلکه به رجحان آن حکم میکنند. امام کاظم(ع) فرمود که ابوذر میگفت:
خدا به من توفیق دهد که دنیا را با بدیهای آن واگذارم جز دو قرص نان از آن را که یکی را نهار و دیگری را شام خود گردانم و جز دو شمله پشمینه از آن را که یکی را شلوار و دیگری را ردای خود کنم (شیخ طوسى، 1414: 702؛ کليني، 1365: 2/134).
این روایت (که همة راویان آن توثیق شدهاند) نشان میدهد که ابوذر نیز از لباس پشمینه در وصیت مربوطه، ذم کلی نفهمیده است. علامه مجلسی در توضیح این روایت و جمع آن با روایات نهی از پشمینهپوشی میگوید:
این روایت بر جواز پوشش لباس پشمین بلکه بر استحباب آن دلالت دارد و آن دسته از روایاتی که در نهی و ذم از پوشیدن پشم وارد شده است، بر دایمی بودن این پوشش یا بر اینکه این لباس برای قناعت نباشد و برای اظهار زهد و فضل باشد، چنانکه در وصیت پیامبر به ابوذر آمده است، دلالت دارد (مجلسى، 1404: 70/65).
قابل ذکر اینکه این بخش از بحارالانوار ــ که جلد پانزدهم بر اساس تنظیم خود مجلسی است ــ تاریخ تحریر ندارد و شاید این بدان سبب باشد که این جلد را مجلسی در آخر کار بازبینی کرده و به دو جلد مجزا تقسیم نموده است (مجلسى، 1404: 64/1). تنظيم جلد چهاردهم در تاریخ 1104ﻫ. اتمام یافته است؛ بنابراين، طبق روال عادي، جلد حاضر باید بعد از این تاریخ نوشته شده باشد. در این صورت میتوان گفت که این بخش از بحار جزو آخرین بخشهای بحار میباشد. زیرا مجلسی بحار را در همین حدود زمانی به پایان رسانده است.[10] و این بدان معنی میتواند باشد که آنچه را پيش از آن دربارة پشمینهپوشی در عین الحیاة گفته بود (مجلسى، بیتا: 645-652) در اینجا تعدیل کرده است.
در روایت دیگری پیامبر اکرم(ص) فرمود: «پنج چیز را تا دم مرگ ترک نمیکنم تا بعد از من سنت شوند: غذا خوردن روی زمین با بردگان، سوار شدن بر الاغ برهنه، دوشیدن بز با دست خود، پوشیدن لباس پشمینه، و سلام کردن بربچهها» (حر عاملی، 1409: 12/62 و 24/256؛ شیخ صدوق، 1362: 71 و 1403: 1/271).
محمد خراز میگوید: «ابوعبدالله(ع) را دیدم که لباس زبری را زیر لباسشان پوشیده بودند و روی آن جبة پشمینه پوشیده بودند و روی آن هم پیراهن زبری به تن کرده بودند. من دستی روی آن کشیدم و عرض کردم: فدایتان شوم! مردم پوشیدن لباس پشمینه را ناپسند (مکروه) میدارند. فرمود: هرگز ناپسند (مکروه) نیست. پدرم محمد بنعلی(ع) از این لباس میپوشیدند و علی بنالحسین(ع) نیز آن را میپوشیدند. آنان برای نماز زبرترین لباسها را میپوشیدند و ما نیز چنین میکنیم» (حر عاملی، 1409: 4/454؛ کليني، 1365: 6/450).
برخی دیگر از این روایات از پوشیدن پشم توسط پیامبران(ع) به طور عام و بدون نام بردن از آنان (نوری، 1408: 3/254 و 16/334؛ مجلسى، 1404: 11/357 و 67/321؛ شیخ طوسى، 1365: 255؛ راوندی، 1409: 89) و گاهی با نام بردن از آنان (نهج البلاغه، خطبه قاصعه) یاد کردهاند. روایاتی نیز هستند که از پوشيدن این لباس توسط امامان(ع) و فاطمه زهرا(س) سخن گفتهاند (طبرسى، رضىالدين، 1412: 141 و 235). دستة دیگری از این روایات از رواج و فضیلت این پوشش در بین امتهای پیشین (عیاشی، 1380: 2/136) و نیز در امت حضرت ختمی مرتبت (همان؛ طبرسى، ابوالفضل، 1385: 203؛ ابنابىالحديد، 1404: 8/14) و یاران وی (مجلسى، 1404: 69/2) یاد کردهاند. گاهی پوشيدن پشم بخشی از نبوت خوانده شده است (طبرسى، رضىالدين، 1412: 115). در برخی از این روایات پوشیدن پشم، موجب درک لذت ایمان (شیخ طوسى، 1365: 2/305) و مقدمة ورود به ملکوت آسمانها دانسته شده است (شیخ طوسى، 1365: 3/331 و 2/305 و 1390: 1/335).
با وجود این روایات در فضیلت پشمینهپوشی و اينکه ابوذر خود از کسانی بوده که این لباس را میپوشیده است و اينکه پیامبران و ائمة هدی(ع) نيز از آن استفاده میکردهاند و با توجه به اینکه در همین وصیت به ابوذر دستکم در دو مورد از این لباس بهعنوان لباس تواضع و فروتنی نام برده شده است، چگونه میتوان از آن بخش خاص روایت ــ که مربوط به ذم افراد خاصی میشود ــ برداشتي کلی دربارة گروه یا گروههایي مشخص کرد؟ برخی مفسرین «لِباسُ التَّقْوى» (اعراف: 26) را همان لباس پشمین، مویین، کرک و زبری دانستهاند که افراد برای تواضع و زهد هنگام عبادت میپوشند (راوندی، 1405: 1/95). چیزی که میتوان گفت این است که پشمینهپوشی و یا هر نوع لباس دیگری که مایة فخر و مباهات شود و وسیلة تبختر را فراهم آورد مذموم است، حال از سوی هر کسی و در قالب هر گروهی باشد. براي تطبيق این روایت بر گروهي خاص، ابتدا باید اثبات کرد که فلان گروه از پوشیدن لباس پشمین قصد فخرفروشی دارند، آنگاه ميتوان حکم کرد که روایت شامل آنان نيز خواهد شد. جای انکار نیست که در هر دورة زمانی، چه در درون صوفیه و چه در گروههای دیگر، افراد و گروههایی بودهاند که به این تبختر و ریاکاری گرفتار شده و مایة اغوای دیگران شدهاند و این مسئله قابل دفاع و انکار هیچ منصفی نیست. اما اثبات آن در مورد گروه يا افرادي مشخص و يا تعمیم آن بر کل افراد يک گروهِ خاص کار آسانی نیست.
بد نیست اشاره شود که برخی روایات پوشيدن لباس پشمین را منوط به نیاز کردهاند (رک: کليني، 1365: 6/450؛ حر عاملی، 1409: 5/34 و 35) که در این صورت با روایات پیشگفته در تعارض قرار میگیرند. پيش از این، نظر علامه مجلسی را در رفع تعارض این روایات ذکر کردیم که نتیجه آن رجحان پوشش لباس پشمینه بود. صاحب وسائلنیز در رفع این تعارض میگوید:
شاید بتوان روایات جواز را بر نفی حرمت پوشيدن لباس پشمین حمل کرد و نیز احتمال دارد که روایات جواز به پوشش هنگام نماز اختصاص داشته
باشند و یا شاید بشود روایات جواز را به وجود «نیاز» مقید کرد (حر عاملی، 1409: 5/35).
و در جای دیگر میگوید:
این روایات (مربوط به جواز) را میشود بر نسخ حمل کرد (یعنی روایاتِ ناظر به سنتشدن پشمینهپوشیْ ناسخ روایات مربوط به ذم پوشیدن این لباس هستند) و شاید بتوان روایات جواز را به پوشش عبای پشمین تخصیص داد؛ زيرا نقل نشده است که پیامبر(ص) غیر از عبا لباس پشمینة ديگري پوشیده باشد؛ بلکه گفته شده که وی لباس کتان میپوشیده است (حر عاملی، 1409: 5/36 و 12/62).
از آنچه تا به حال گفته شد این نتیجه به دست میآید که پوشیدن لباس پشمینه به خودی خود نمیتواند مشکلی داشته باشد و بلکه برای تواضع و فروتنی و تنسک توصیه نیز میشود؛ اما اگر این پوشش به ابزاري براي فخرفروشی و فضلتراشی تبدیل شود نه تنها توصیه نمیشود که با آن مخالفت نیز میشود و هر کس و یا هر گروهی که با این هدف از آن استفاده کند مشمول ذمِ مذکور در اين روایت (وصيت به ابوذر) میشود. اما در صورتي ميتوان انگشت روی گروه خاصی گذاشت و روایت را متوجه آن دانست که ملاک مورد نظرِ روایت در آن گروه وجود داشته باشد. در این میان اگر مصادیقی در رفتار و يا آثار صوفيه يافت شود، بدون تردید مشمول روایت قرار خواهند گرفت؛ اما اگر نتوان چنین چیزی را پیدا کرد آنگاه حکم در این مورد بر اساس روایت مزبور، تنها با نیات خصمانه مقدور خواهد بود.
نتیجهگیری
با بررسی روایات مزبور آنچه بهعنوان جمعبندی نهایی میتوان ارائه داد این است که در زبان روایات نبوی چیزی که بشود با آن به نقد و تخطئة صوفیه برخواست، قابل دستیابی نیست. رهبانیت که نوعی از رفتار صنفی صوفیانه و نزد مخالفان امر نکوهیدهای تلقی میشود، نه تنها از پیشینه منفی در بین مسلمانان برخوردار نيست؛ بلکه حتي میتوان گفت که شواهدی بر مطلوب بودن آن نيز وجود دارد. تنها باید توجه نمود که نوع خاصی از رهبانیت که همان شیوة افراطی آن است، در اسلام نهی و نفی شده است و در مقابل، از زهدگرایی و رهبانیت معتدل جانبداری شده است. برداشت یکسویه و تعمیمگونه از روایت رهبانیت و خودداری از بیان روایات دیگری که به نوعی محدودة شمول روایت مزبور را مشخص میکنند، مجالی را برای استفاده ناصحیح از روایت مزبور فراهم آورده است که با گردآوری روایات مختلف فضای روشنی از محدودة شمول روایت رهبانیت به دست داده شد.
همچنين روايات، پشمینهپوشی (که بهعنوان نماد صوفیه قلمداد شده است) را یک پدیدة منفی معرفی نکردهاند؛ و حتي بيان ميکنند که پوشش مزبور بهعنوان نماد زهدگرایی و دنیاگریزی، شیوه و رفتار معمول پیشوایان امتهای پیشین و پیشوایان و بزرگان دین اسلام بوده است. آنچه مذموم تلقی شده، فخرفروشی و تبختر در پوشیدن این نوع لباس است. تکثیر منابع روایی در نقد صوفیه از شیوههايی بوده است که آثار ضدصوفیه برای تأثیرگذاری بر مخاطبان به کار گرفتهاند و این خود لطمة زیادی به پذیرش روایات مربوط به قدح صوفیه و صداقت ناقدان آن وارد آورده است. در این نوشتار منابع روایاتِ مورد بررسی، معرفی شد و با شواهدی که در متن ارائه شد نشان داده شد که در برخی موارد (مانند روایت دوم) منابع یادشده در نهایت به یک منبع ختم ميشوند که بررسي آن منبع نیز نشان داد که منبع مذکور خالی از روایت مربوطه و عاری از مدعای مورد نظر است.
در مواردی نیز صرفاً برای گمراهکردن مخاطب بخشی از روایت نقل و بخش و یا بخشهای دیگری از آن، که تفسیرکنندة بخش مورد ادعا است، به عمد، مغفول گذاشته شده است (مانند آنچه در روایت سوم اتفاق افتاده است) و این خود موجبات گمراهی و زمینة برداشتها و استدلالهای نامناسب را فراهم آورده است. در نهایت میتوان گفت که هيچ يک از روايان مذکور در حدی نیستند که بتوان با آنها به تخطئه و نقد تصوف و صوفیه برخاست و برای نقد صوفيه باید شواهد بهتری جستوجو کرد.
کتابنامه
قرآن کریم
نهج البلاغه
ابنابىالحديد معتزلى (1404ق)، شرح نهج البلاغة، قم: انتشارات كتابخانه آيتالله مرعشى.
ابنداود حلى (1383ق)، رجال ابنداود، تهران: انتشارات دانشگاه.
ابنسعد، محمد (1414ق)، الطبقات الکبری، تصحيح سهیل، بیروت: دارالفکر.
ابنغضائرى، احمد بنحسين (1364ق)، رجال ابنالغضائري، چاپ دوم، قم: مؤسسة اسماعيليان.
اردبیلی، احمد بنمحمد، معروف به مقدس اردبیلی (1383ش)، حدیقة الشیعة، تصحیح صادق حسنزاده و علیاکبر زمانینژاد، چاپ سوم، قم: انتشارات انصاریان با همکاری دفتر کنگره مقدس اردبیلی.
بدوی، عبدالرحمن (1375ش)، تاریخ تصوف اسلامی؛ از آغاز تا پایان سده دوم هجری، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، چاپ اول، قم: دفتر نشر معارف اسلامی.
برقى، احمد بنمحمد بنخالد (1383ق)، رجال البرقي، تهران: انتشارات دانشگاه.
بهایی، محمد عاملی (بیتا الف)، الکشکول (سه جلدی)، [قم؟]: مؤسسه انتشارات فراهانی،.
ــــــــــ (بیتا ب)، الکشکول [در دوجلد با فهرست کامل روایات]، با تصحیح وتعلیق محمد صادق نصیری، [قم]: انتشارات شرکت طبع و نشر.
ــــــــــ (بیتا ج)، الکشکول (دوجلدی)، با مقدمه طاهر احمد الزاوی، بيجا: انتشارات دارالاحیاء الکتب العربیة.
تميمى مغربى، نعمان بنمحمد (1385ق)، دعائم الإسلام، چاپدوم، مصر: دار المعارف.
الجزایری، سید نعمةالله (1404ق-1984م)، الانوارالنعمانیة، چاپ چهارم، بيروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
حر عاملی، محمد بنحسن (1423ق- 1381ش)، الرسالة الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، چاپ سوم، قم: مکتبة المحلاتی با همکاری دفتر نشر فرهنگ اهل البیت.
ــــــــــ (1409ق)، وسائل الشيعة، قم: مؤسسة آلالبيت لإحياء التراث.
خمینی، روحالله (1380ش)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چاپ پنجم، [تهران]: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
خوانساری، موسوی، میرزا محمد باقر (1390ق)، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، قم: نشر اسماعیلیان.
خویی هاشمی، میرزا حبیبالله (1424ق / 2003م)، منهاج البراعة فی شرح النهج البلاغة، بيروت: دارالاحیاء التراث العربی.
ديلمى، حسن بنابىالحسن (1412ق)، إرشاد القلوب، بيجا: انتشارات شريف رضى.
ــــــــــ (1408ق)، أعلام الدين، قم: مؤسسه آلالبيت(ع).
ذاکری، علیاکبر (1375)، «درستی انتساب حدیقة الشیعة به مقدس اردبیلی»، مجله حوزه، شماره75.
راوندى، قطب الدين (1405ق)، فقه القرآن، چاپ دوم، قم: انتشارات كتابخانه آيتالله مرعشى.
شیخ صدوق، محمد بنعلی بنبابویه قمی (1362ش)، الأمالي، ترجمه آيتالله كمرهاى، چاپ چهارم، بيجا: انتشارات كتابخانه اسلاميه.
ــــــــــ (1403ق)، الخصال، چاپ دوم، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
ــــــــــ (بیتا)، علل الشرائع، قم: انتشارات مكتبة الداورى.
ــــــــــ (1361ش)، معاني الأخبار، قم: مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه.
ــــــــــ (1413ق)، من لايحضره الفقيه، چاپ سوم، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
شیخ طوسى، محمد بنحسن (1414ق)، الأمالي، قم: انتشارات دارالثقافة.
ــــــــــ (1365ش)، تهذيب الأحكام، قم: چاپ چهارم، تهران: دارالكتب الإسلاميه.
ــــــــــ (1415ق)، رجال الطوسي، قم: انتشارات اسلامى جامعه مدرسين.
ــــــــــ (بیتا)، الفهرست، نجف اشرف: المكتبة المرتضوية.
طبرسى، ابوالفضل على بنحسن (1385ق)، مشكاة الأنوار، چاپ دوم، نجف اشرف: كتابخانه حيدريه.
طبرسى، رضىالدين حسن بنفضل (1412ق)، مكارم الأخلاق، چاپ چهارم، قم: انتشارات شريف رضى.
طبرى، ابوجعفر محمّد بنجرير بنرستم طبرى (بیتا)، دلائل الإمامة، قم: دارالذخائر للمطبوعات.
علامه حلى، رضىالدين على بنيوسف معروف به علامة حلی (1411ق)، رجال العلامة الحلي، قم: دار الذخائر.
عياشى، محمد بنمسعود (1380ق)، تفسير العياشي (دو جلدی)، تهران: چاپخانه علميه تهران.
فرات كوفى، ابوالقاسم فرات بنابراهيم بنفرات (1410ق)، تفسير الفرات، بيجا: مؤسسه چاپ و نشر.
قمی، شیخ عباس (1380ش/ 1422ق)، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، چاپ سوم، [قم]: دارالاسوة للطباعة و النشر، [قم؟].
كراجكى، ابوالفتح (1410ق)، كنز الفوائد، قم: انتشارات دار الذخائر.
كشى، محمد بنعمر (1348ش)، رجال الكشي، انتشارات دانشگاه مشهد.
کليني، محمد بنيعقوب (1365ش)، الاصول الکافي، ج1، تهران: دارالكتب الإسلامية.
مجلسى، علامه محمد باقر (1404ق)، بحار الأنوار، بيروت: مؤسسة الوفاء.
ــــــــــ (بیتا)، عین الحیاة، تصحیح حسن علمی، تهران: انتشارات امیر کبیر.
نجاشى، احمد بنعلى (1407ق)، رجال النجاشي، قم: انتشارات جامعه مدرسين.
نوری، حسین (1408ق)، مستدرك الوسائل، قم: مؤسسه آلالبيت لإحياء التراث.
ورام بنابى فراس (بیتا)، مجموعة ورام، قم: انتشارات مكتبة الفقيه.
* کارشناس ارشد عرفان و تصوف.
[1]. کلینی دو سند برای این حدیث نقل میکند. سند اول صحیح و سند دوم به دليل وجود محمد بنحسن بنشمون و عبدالله بنعبدالرحمن ضعیف است.
[2]. این روایت به خاطر مجهول بودن عبدالله بنوهب و ثوابه بنمسعود و نیز انس بنمالک ضعیف است.
[3]. این کلمه در متن عربی با ساختار مصدری «ترهُّب» آمده است.
[4]. روایت به سبب مجهول بودن عبد الله بنجابر و خود عثمان بنمظعون ضعیف است.
[5]. روایت به لحاظ مجهول بودن ضرار بنعمرو شمشاطی، سعدبن مسعود کنانی و عثمان بنمظعون ضعیف است.
[6]. در تهذیب و وسائل به جاي سياحت، رهبانيت آمده بود و در آنجا پيامبر(ص) سياحت را جهاد دانسته بودند.
[7]. از اینجا به بعد در تهذیب و وسائل نیامده است.
[8]. این نقلها به بیش از دويست مورد میرسد.
[9]. باید یادآوری شود که در تصحیح روایات بنا بر کاربرد آنها دو روش وجود دارد: در فقه و احکام فروعات و مسائل مشابه (مانند مورد حاضر) تصحیح روایت بر اساس سند و راوی صورت میگیرد؛ اما در اعتقادات و اصولیات تصحیح روایت بر اساس محتوا و متن صورت میپذیرد. بدین معنی که اگر محتوا به لحاظ کلیات اعتقادی و مبانی متقنِ آن، متخذ از محکمات قرآن و روایات صحیح و متواترة (اعم از متواتره معنایی و لفظی) مورد تأیید باشد به آن روایت عمل میشود هرچند سند آن ضعیف باشد و اگر مخالف این کلیات باشد هرچند سند صحیح باشد به آن عمل نمیشود. مراجعه به کتابهای فقهی و اعتقادی برای تأیید مدعای مزبور شاهد مناسبی خواهد بود. بر این اساس، این روایت هرچند به لحاظ محتوا و معارف موجود در آن صحیح محسوب میشود اما به لحاظ استناد برای اموری که جزو اعتقادات متقنه نیست (مانند مورد حاضر) نیاز به بررسی سندی داشته و تصحیح سندی ملاک قرار میگیرد.
[10]. بحار در سال 1070ﻫ. شروع و در سال 1106ﻫ. پایان یافته است (رک: سلطان محمدی، 1382: 25).