در اين يادداشت صحبت از دفاع از يك فرقه و گروه نيست، بلكه بيان محكوميت چنين وقايعي از نگاه عقل و شرع است. از آموزههاي قرآن – آيات 60 و 67 سوره حج -اين است كه جلوي هدم و نابودي معابد و پرستشگاهها گرفته شود؛ چرا كه: لكل امه جعلنا نسكاهم ناسكوه؛ يعني: ما براي هر امتي پرستشگاهي مقرر نموديم. تخريب مراكز مذهبي و ديني حادثهاي نيست كه در تاريخ گم شود و يا در تاريخ به عنوان يك نكته مثبت به پاي نظامي نوشته شود. جريان محنه يا برخورد چند گروه مذهبي در زمان مامون و متوكل عباسي از نكات منفي و سياه در تاريخ اسلام است كه چرا تفتيش عقايد و برخورد و بيتحملي صورت گرفته است
برای مطالعه این موضوع بر روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید.
در اين يادداشت صحبت از دفاع از يك فرقه و گروه نيست، بلكه بيان محكوميت چنين وقايعي از نگاه عقل و شرع است. از آموزههاي قرآن – آيات 60 و 67 سوره حج -اين است كه جلوي هدم و نابودي معابد و پرستشگاهها گرفته شود؛ چرا كه: لكل امه جعلنا نسكاهم ناسكوه؛ يعني: ما براي هر امتي پرستشگاهي مقرر نموديم. تخريب مراكز مذهبي و ديني حادثهاي نيست كه در تاريخ گم شود و يا در تاريخ به عنوان يك نكته مثبت به پاي نظامي نوشته شود. جريان محنه يا برخورد چند گروه مذهبي در زمان مامون و متوكل عباسي از نكات منفي و سياه در تاريخ اسلام است كه چرا تفتيش عقايد و برخورد و بيتحملي صورت گرفته است؟
از گروه معتزله با همه آزادفكري و تعقلگرايي، به خاطر برخوردهاي تندي كه در زمان مامون با حديثگرايان داشتند، نميتوان دفاع كرد. اگر امسال را سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نام نهادهايم – كه اي كاش معناي اين شعار تحقق يابد – چرا بايد در داخل كشور، يك گروه مسلمان شيعي را برنتابيم؟ حتما برخوردهاي غيرمعقولي از هر طرف صورت گرفته است، ولي چرا بايد سرانجام كار با بيل و كلنگ و لودر و بولدوزر ختم شود. مگر بنا نبوده است كشور ايران از آزادترين كشورها باشد؟ مگر بنا نبوده است، پيام صلح و دوستي و مسالمت و مدارايي از اين كشور به گوش جهانيان برسد؟ از كارهاي مثبت و ماندگاري كه در اين سال و در اين كشور انجام شد، برگزاري كنگره مولانا جلالالدين محمد بود.
اينكه محتواي كنگره در چه حدي بود، مجالي ديگر ميطلبد ولي نفس چنين كاري در جمهوري اسلامي لازم به نظر ميرسيد. علاوه بر اينكه اين عارف بزرگ از آن اين آب و خاك است، حق بزرگي كه مولانا به گردن فرهنگ و معارف و عارفان پس از خود و ادبيات فارسي و عرفاني دارد، قابل فهم هر كسي نخواهد بود. اگر كشفالاسرار ميبدي، حديقهالحقيقه سنايي، منطقالطير عطار نيشابوري، مثنويمولوي، ديوان شمس و در نهايت حافظ شيرازي را از ادبيات اسلام و قرآن برداريم، شايد روح ادبيات، نه تنها ايراني، بلكه اسلامي را گرفتهايم. چرا بعضي از بزرگان در برابر اين بزرگداشت روي ناخوش نشان دادند؟ آيا مثنوي مولوي آدمسازتر است يا برخي از كتابهايي كه به نام اسلام نوشته ميشود و نسل جوان ما را از دين فراري ميدهد؟
دنياي خسته و رنجيده امروز، كه خود را فاقد اخلاق و معنويت ميبيند، به مثنوي پناه ميبرد. مهمترين دانشگاه دنيا، يعني هاروارد – كه اخيرا رتبه نخست در دنيا را كسب كرد – براي تقويت و تحكيم بنيانهاي اخلاق و معنويت كرسي تدريس مثنوي را در اولويت قرار داد. مگر حقيقت مثنوي و عصاره اين كتاب جز همان عصاره و گوهر اديان الهي است. كدام شاعر، اديب، عارف و مفسري توانسته است انساني چون علي(ع) را به اين زيبايي در چند بيت مجسم نمايد؟
از علي آموز اخلاص عمل
مرد حق را دان منزه از دغل
…اي علي كه جمله عقل و ديدهاي
شمهاي واگو از آنچه ديدهاي
تيغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد
بزرگترين اعجاز اين عارف نامي اين بود كه دين خداوند را از دست و زبان برخي خشكمغزان جامدالفكر كه فقط براي مردم ترس و تكلف آفريده بودند، نجات داد و بر اندام اين دين لطيف و رحيم خداوندي، جامه عشق پوشانيد و جهانبيني يك ديندار را تنها عشق قرار داد و بهدنبال سنايي كه ميگفت: فلك جز عشق محرابي ندارد. مولوي چنين گفت:
دور گردونها به گرد عشق دان
گر نبودي عشق بفسردي جهان
و همه اينها برميگردد به فرموده امام صادق(ع:) هل الدين الا الحب؛ دين جز عشق نيست. حال بايد ديد در اين روزگار چه چيزي جاي اين تعاليم را گرفته است كه ميخواهد به جاي عشق و صفا و همدلي بذر خشونت، تحجر و ويراني بپاشد.
در اين دنياي فسرده بيروح چه كسي بهتر از عارفان مسلمان ميتواند مردم را به عشق و انعطاف دعوت كند و اين مرزهاي خيالي كه بيشتر حاكمان به دور اديان و مذاهب كشيدهاند را فرو ريزد؟ و چه كسي بهتر از اين عارفان عاشق ميتواند آتش جنگهايي كه به خاطر مرزهاي عقيدتي شعله كشيده است را فرو نشاند؟
اين همه جنگ و جدل باعث كوتهنظري است.
در دنياي امروز، مذاكرات سياسي كمتر توانسته است آتش فتنه و اختلاف را خاموش كند، بلكه گاهي به خاطر تندرويهاي سياسي منافع ملت و مردم فداي كجفكريها شده است، ولي اگر در بين فرهنگها، مذاكرات عرفاني رواج پيدا كند و آدميان به دنياي محبت برگردند و دين در دايره اخلاق و معنويت قرار گيرد؛ حيات بشريت جلوه ديگري خواهد داشت.
به گفته مولوي:
از محبتها تلخها شيرين شود/ از محبت مسها زرين شود
اين تلقي تند و تنفرزايي كه عدهاي به عنوان مسلمان از اسلام دارند و دردناكانه رو به گسترش است و ميرود تا به نام اسلام در خاورميانه و در بلاد اسلام آتشي را شعلهور سازد، چگونه بايد روشن ساخت كه تلقي مفسران بزرگ اسلامي غير از اين بوده است؟
هنگامي كه ميان هندوها و مسلمانان در شبهقاره آتش نفاق درگرفت و معابد و مساجد را ويران ميكردند، چقدر در دنياي اسلامي مشمئزكننده بود. تخريب مسجد بابري در هند براي هيچ مذهبي قابل توجيه نبود. طرح و ترويج كاريكاتور پيامبر(ص) و ساير پيشوايان مذاهب و اديان براي هيچ آزاديخواهي قابل توجيه نيست. در مقياس كوچك آن تخريب حسينيه و يا مسجد در برخوردهاي قومي است. چرا بايد به عدهاي كه تفسيرشان از اسلام با تفسير غالب و رايج متفاوت است و بر اساس آن تفسير مناسك خود را انجام ميدهند و هيچ داعيه سياسي هم ندارند، هجوم آوريم و اگر قصوري يا تقصيري صورت گيرد، بايد به خاطر اقليتشان عفو اسلامي را پيشه سازيم. به قول مولوي دين خداوند چون خورشيدي است كه بر روزنههاي مختلف ميتابد و هر كسي آن خورشيد را از روزنه خود ميبيند.
يك گهر بوديم همچون آفتاب / بيگره بوديم و صافي همچوآب
چون به صورت آمد آن نورسره / شد عدد چون سايههاي كنگره /
در معاني قسمت و اعداد نيست / در معاني تجزيه و افراد نيست
اتحاد يار با ياران خوش است/ پاي معناگر صورت سركش است
اطلب المعني من الفرقان و قل/ لاتوق بين آحاد الرسل
اگر اين پيام به گوش فرهنگها واصل شود و بنمايه اعتقادي افراد و تار و پود آيينها معاني ابيات يادشده باشد، ديگر جنگ و جفايي نخواهد بود.
به قول حافظ شيراز:
ساقي به چنگ رنگ مياندر پياله ريخت
اين نقشها بين كه چه خوش در كدو نشست
منبع : روزنا – وب سایت اطلاع رسانی اعتماد ملي