Search
Close this search box.

شاه ماهان

ایران را سرزمین صوفیان بزرگ خوانده‌اند. صوفیانی که برخی‌شان شهرت بسیار دارند؛ از برخی تنها نامی و چند پاره حکایتی باقی است و برخی دیگر همین نام و نشان را هم ندارند؛ که گفته اند “صوفی آن بود که نبود.”

 


 

فرشید سامانی. 

ایران را سرزمین صوفیان بزرگ خوانده‌اند. صوفیانی که برخی‌شان شهرت بسیار دارند؛ از برخی تنها نامی و چند پاره حکایتی باقی است و برخی دیگر همین نام و نشان را هم ندارند؛ که گفته اند “صوفی آن بود که نبود.”

در این سپهر پرستاره اما، نام “شاه نعمت‌الله ولی” درخششی دیگر دارد؛ نه بدین سبب که او صوفی‌تر بوده یا کرامات بیشتری از خویش ظاهر ساخته، بل از آن رو که طریقتش شش قرن پس از مرگش همچنان پابرجاست و سلطنتش بر نفوس مریدانش بی‌زوال جلوه می‌کند.

در بارۀ او این هم جالب است که در سوریه به دنیا آمد، در مکه و مصر تربیت شد، در سمرقند و فارس به شهرت رسید، در کرمان طریقت خویش را تأسیس کرد و در هند پیروان بسیار یافت.

نام اصلی‌اش سید نورالله است و در ۷۳۰ یا ۷۳۱ هجری قمری در شهر حلب زاده شد. قول ضعیف‌تری هم هست که او را متولد “کوه بنان” کرمان می‌داند. اما آن چه بیش از زادگاه شاه نعمت‌الله اهمیت دارد، تربیت او در محیط فارسی‌زبان است و این را می‌توان از خلال رسالات و دیوان اشعارش به روشنی فهمید.

هرچه هست، از جانب مادر به کردهای شبانکارۀ فارس منسوب است و از سمت پدر به اسماعیل بن جعفر صادق نسَب می‌برد؛ هم او که گروهی از شیعیان پس از وفات امام صادق، قائل به امامتش شدند و راه خویش را از شیعۀ امامیه جدا ساختند. اینان همان اسماعیلیۀ معروفند که داعیان و امامانشان از ناصرخسرو و حسن صباح گرفته تا آقاخان محلاتی شهرت عالمگیر دارند. البته این انتساب، تعیین کنندۀ مذهب شاه نعمت‌الله نیست. عده ای  او را سنی دانسته‌اند و عده‌ای نیز اعتقاد راسخ او به اقطاب دوازده‌گانه را نشانۀ تمایلات شیعی‌اش گرفته‌اند، آن هم از نوع دوازده‌امامی.

اگر از روایات غالبأ مبالغه‌آمیز سیره‌نویسان و مریدان طریقت نعمت‌اللهی در شرح روزگار کودکی و جوانی شاه نعمت‌الله بگذریم، خود او در اشعارش بارها از سفرهایی یاد می‌کند که زنجیره‌شان از شام و حجاز و مصر تا آذربایجان و خراسان و ماوراءالنهر کشیده شده بود؛ از برای زیارت مشایخ و دست یازیدن به تجربه‌های صوفیانه.

در خلال یکی از همین سفرها و در حدود بیست و پنج سالگی بود که به خدمت شیخ عبدالله یافعی، صوفی بلندآوازه رسید. هفت سالی پیش او شاگردی کرد و ظاهرأ از دست هم او خرقه یافت.

اندکی پس از چهل سالگی به ماوراءالنهر و ترکستان رفت؛ جایی که تیمورلنگ بر سرها فرمان می‌راند و طریقت نقشبندیه بر دل‌ها. گفته‌اند که اولی از کثرت مریدان شاه نعمت‌الله به توهم افتاد و دومی در هیئت یک رقیب بدو نگریست. ناگزیر ماوراءالنهر را ترک کرد و پس از مدتی توقف در هرات و ازدواج با نوادۀ امیرحسینی هروی، شاعر و صوفی مشهور، به دعوت مریدان راهی کرمان شد.

از این پس تا پایان عمرش که افزون بر صد سال بود، جز برای چند سفر کوتاه به شیراز و تفت و یزد از این ولایت دور نشد. وقتی به شیراز رسید، یک ربع قرن از مرگ حافظ می‌گذشت. اما پیش از آن که خود به شیراز بیاید، آوازه‌اش همه جا پیچیده بود. تعریض‌ها و کنایاتی که حافظ در حق شاه نعمت‌الله دارد، گواهی بر این مدعاست. شاه نعمت‌الله یک زمان سروده بود:

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم  / صد درد را به گوشۀ چشمی دوا کنیم

ما را نفس چو از دم عشق است لا جرم / بیگانه را به یک نفسی آشنا کنیم

و خواجه گفته بود:

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند / آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟

البته این گونه تعریض‌های عارفان و صوفیان به یکدیگر مختص حافظ و شاه نعمت‌الله نیست. چندان که مقام این دو نیز در قیاس با یکدیگر سنجیده نمی‌شود. جدا از این که شاه نعمت‌الله کیمیاگر جان‌ها بود یا طبیب مدعی، قدرت تربیت و ارشاد او موجب شد که کثیری از مریدان به دورش فراز آیند. آوازۀ او حتا در هندوستان هم پیچید و محبوبیتش در آن جا چنان بالا گرفت که بعد از وفاتش، به دستور سلطان احمد، شاه دکن، بر مزارش  در ماهان بقعه‌ای شکوهمند بنا کردند.

آن چه از عقاید شاه نعمت‌الله درخور توجه بیشتر است، یکی اعتقاد او به وحدت وجود یا وحدت در عین کثرت است و دیگر تأکیدی است که بر رعایت آداب شریعت دارد و شریعت را عین حقیقت می‌داند. همچنین بر خلاف بسیاری از صوفیان، درس و مدرسه را نفی نمی‌کند و از عرفان نظری غافل نیست. البته شناخت دقیق زوایای فکری او چندان ساده نیست، زیرا در طول زمان گفته‌ها و اشعار بسیار را به نام وی جعل کرده‌اند.

بعد از مرگ شاه نعمت‌الله، فرزندش سید خلیل‌الله که خود پیری حدودأ شصت‌ساله بود، با نام شاه خلیل‌الله بر مسند ارشاد پدر تکیه زد، اما گویا کثرت مریدان و از آن مهم‌تر ارادت شاه دکن به وی و پدرش، اسباب سوءظن شاهرخ تیموری شد. از این رو ترجیح داد که دعوت شاه دکن را بپذیرد و به آن سامان کوچ کند. امروزه مزار شاه خلیل‌الله در دکن کانون طریقت نعمت‌اللهی هند است.

در ایران اما، طریقت نعمت‌اللهی پس از مرگ شاه نعمت‌الله گسترش چندانی نیافت. خصوصأ در عصر سلطنت خاندان صفوی که شاهانش هم مرشدزاده بودند و هم خویش را مرشد کامل می‌خواندند، این گسترش به اندازۀ دوران حیات شاه نعمت‌الله چشمگیر نبود؛ هم به سبب قدرت و نفوذ صفویه و هم به علت نفوذ طریقت دیگری به نام نقشبندیه.

اما در دورۀ زندیه و قاجار، طریقت نعمت‌اللهی جان تازه‌ای گرفت و بدان پایه از نفوذ رسید که امروزه از حیث کثرت خانقاه‌ها و مریدان – در شاخه‌های گوناگون-  سرآمد هر طریقت دیگری در ایران است. البته این بار گسترش طریقت از جانب ماهان کرمان نبود، بلکه از هند به ایران بازگشت و دوباره مریدان را به گرد خویش فرا خواند.

ماهان اما، در قامت باغ‌شهر زیبا و کوچکی در ۳۵ کیلومتری جنوب شرقی کرمان، همچنان مزار شاه نعمت‌الله ولی را در میان گرفته و خاطرۀ او را زنده نگاه داشته‌است.

گزارش تصویری این صفحه که با قطعۀ “گل دمشق”  (Damask Rose)اثر ونجلیز همراهی می‌شود، گردش کوتاهی است در مجموعۀ مزار شاه نعمت‌الله ولی. آن چه علاوه بر زیبایی مسحورکنندۀ این مزار، بازدیدکنندگان را سخت تحت تأثیر قرار می‌دهد، سکوت و آرامشی است که آن جا موج می‌زند. تنها چیزی که شاید این سکوت را می‌شکند، نجوای شاه نعمت‌الله است که از ورای قرون و اعصار به گوش می‌رسد:

هرچند که از روی کریمان خجلیم / شک نیست که پروردۀ این آب و گلیم

در روی زمین نیست چو ماهان جایی/ ماهان دلِ عالم است و ما اهل دلیم

http://www.jadidonline.com/story/16072010/frnk/shah_nematollah