Search
Close this search box.

مروری بر دلائل شکست تجربه مصدق

در دورانهای متفاوت تاریخی طبقات حاکمۀ استثمارگر برای گسترش  قلمرو حاکمیت و افزایش سود و ثروتشان، با لشگرکشی و جنگ،  نزاع خونینی علـــیه هم به راه انداخته اند که همیشه نیز توده های مردم قربانیان اصلی این طمع ورزی های حاکمان بوده اند .

صادق شکیب

 

به بلندای تاریخ در مبارزۀ طبقاتی که بین طبقات حاکمه و تودۀ مردم جریان داشته در ابعاد و عرصه های مختلفی این نبرد آشتی ناپذیر صورت میگیرد . به قدمت و درازای این نبرد مرگ و زندگی مابین طبقات استثمارگر و استثمار شونده به تناسب سطح رشد نیروهای مولده و مناسبات تولیدی خاص آن و سنتهای فرهنگی موجود جامعه همواره اشکال مختلفی از نبرد در این تقابل و تخاصم تاریخی دیده شده و چه بسیار جنایت های دهشتناکی که طبقات حاکمه برای حفظ منافع خود علیه مردمان مرتکب شده اند . 

 

در دورانهای متفاوت تاریخی طبقات حاکمۀ استثمارگر برای گسترش  قلمرو حاکمیت و افزایش سود و ثروتشان، با لشگرکشی و جنگ،  نزاع خونینی علـــیه هم به راه انداخته اند که همیشه نیز توده های مردم قربانیان اصلی این طمع ورزی های حاکمان بوده اند . ولی هیچگاه قلدران حاکمه نیت اصلی خود را برای توده ها نه تنها روشن نکرده اند بلکــه همواره متناسب با شرایط و موقعیت تاریخی به فریب  مردمان پرداخته اند. و وضعیت را طوری برای آن ها نمایش و جلوه داده اند که گوئیا این چنین نزاع هایی نه در راستای تأمین طماعی و حرص و آز سود طلبانۀ آن ها بلکه به خاطر توده هاست که حاکمان را ناچار به جنگیدن علیه هم نموده است.

 

جهانگشایی چنگیز خان مغول چه نفعی برای تودۀ مردم خود داشت ؟ گسترش حوزۀ امپراطوری این جانور جنایت کار که با فداکاری های مردم ساده و زحمت کش مغول حاصل می گردید و تلفات عظیم و کشته های بی شماری در این راه می داد آیا صادقانه بدان ها توضیح داده می شد که آنان بـــا فـدای جان خود هیچ نفعی برای خویشتن نخواهند برد و این سرداران و فرماندهان مغول که در رأسشان چنگیز خان قرار داشت منتفع خواهند شد . بر همه آشکار است که چنین رفتار صادقانه ای در طول تاریخ از سوی هیچ کدام از طبقـۀ حاکمه رخ نداده و با وجود جوامع طبقاتی این وضعیت کماکان ادامه نیز خواهد داشت .تا وقتی تمامی ثروت و امکانات جامعه در دست اقلیتی باشد و اکثریت محروم از مواهب زندگی ،بالطبع اقلیت قدرت مند برای حفظ موقعیت خود در زمینه های مختلف سرمایه گذاری خواهند کرد.

 

برای سرکوب فیزیکی ارتش و دستجات نظامی تشکیل می دهند. به خاطر فریب و گمراهی مردم آنها را از تحصیل علم و آموزش و پرورش انسانی محروم می نمایند .دانشمندانی را تربیت و به خدمت می گیرند تا مطابق وضعبت تاریخی و فرهنگی زمان مردمان را فریب دهند و محرومیتشان را ازلی و ابدی و تقدیری آسمانی جلوه داده و فـقـرو مسکنتشان را سرنوشت گریز ناپذیر آن ها به نمایانند. و همۀ این ها را به اصطلاح در قالبی علمی تئوریزه کنند.گمراهی و عقب ماندگی فکری و فرهنگی افراد ریشه در این سرمایه گذاری اقلیت  ممتاز  (بخوان خون آشام ) جامعه دارد که با تبلیغات انحرافی به اشکال مختلف از آگاهی مردمان در طول زمانه ممانعت نموده اند .

 

در آلمان هیچ گاه هیتلر که نماینده و مدافع منافع سرمایه داران بزرگ آن کشور بود و به خاطر تأمین امنیت و گسترش حوزۀ امپراطوری طبقۀ حامی خود آنچنان جنگ هولناک جنایت کارانۀ مهیبی را به بشریت تحمیل کرد به مردم آلمان علت واقعی نیات و اهدافش را ذکر ننمود. بر عکس با بر گماری گوبلز این استاد دروغ گویی و فریب مردمان در سمت وزیر تبلیغات به انحراف مردمان زحمت کش پرداخت .ابعاد و ژرفای وسیع دروغ های گوبلزی پس از شکست فاشیسم هیتلری بر تودۀ مردم در سطح وسیعی آشکار شد و برای همیشه در حافظۀ تاریخ ماندگار گشت .

 

در حالت کلی می توان مسئله رااین طور فرموله کرد که طبقۀ حاکمه همیشه با آگاهی به منافع تاریخی و طبقاتی خود در هر مرحله ای از دوران های تاریخی همواره به مقتضای شرایط مصمانه یا بهتر گفته باشیم بی رحمانه از “خود” حمایت و دفاع نموده است و با همان قاطعیت همیشه در صدد بوده که تودۀ مردم نا آگاه به منافع خود باشند تا نتوانند با درک واقعیت ها و الزاماتش و دست یافتن به شعور اجتماعی لازم در پی کسب حقوق خویش شوند. ذکر و تأکید بر این نکته نیز در این جا بی فایده به نظر نمی رسد که حاکمان در این کار تقریباً همواره موفق بوده اند. چنان چه شواهد فراوانی را می توان مثال آورد که هر گاه توده های زحمت کش در مقام تحصیل حقوقشان بر آمده اند طبقۀ حاکمه با فریب اقشاری از خودهمان توده ها آنها را وادار به سرکوب افراد هم منافع و هم طبقۀ خود نموده اند .

 

بعضاً نیز که البته موارد آن در تاریخ کم بوده افرادی از طبقات حاکمه در صدد خدمت به جامعه و به توده های زحمت کش بر آمده اند که اکثراً نیز در نیل به اهدافشان ناکام گشته اتد .مثلاً مرحوم دکتر مصدق که فردی از طبقات حاکمۀ جامعه و از فئودال های سرشناس زمانه بود در مقطعی از زندگی خود که مصادف با سال های اوج نهضت دمکراتیک مردمی معروف به جنبش ملی شدن صنعت نفت شده در پی برداشتن گامهائی ریشه ای به نفع و طرفــداری از تودۀ مردم گردید ولی در این کار شکست خورد .هدف ما در این مقاله بررسی علت شکست آن شادروان و توضیح و تشریح اجتناب ناپذیر بودن این شکست می باشد تا تأکیدی باشد بر این نکته که موقعی توده های مردم می توانند به منافع تاریخی خود دست یابند که خود از خویشتن دفاع نمایند؛ ولو افراد و اقشاری از طبقات حاکمه هم بخواهند بدون حضور مادی توده ها، بر این مسیر گام نهند به قول معروف بازی را از قبل باخته اند و شکست و سرکوب نتیجۀ محتوم آن می باشد .

 

مصدق در طول زندگی سیاسی خود که آغاز آن مصادف با اواخر دوران قاجاریه می باشد بر خلاف اکثریت قریب به اتفاق مردان سیاست آن دوره که برای کسب ثروت و مال و منال و تأمین امنیت و حفظ موقعیت خود در عرصۀ حاکمبت به استخدام دول استعماری در میامدند هیچ گاه تن به خود فروشی نداد.و با حفظ استقلال شخصیت خود در میدان سیاست از نامداران زمانه بود که به درستی به پاکدامنی و وطن پرستی معروف و محبوبیتی در خور داشت . پس از انقراض سلسلۀ قاجاریه و روی کار آمدن رضا خان میر پنج ،مصدق وقتی عروج سریع این مرد پلید را در نردبان حاکمیت دید که با کسب لقب اعلیحضرت همایونی شاهنشاه ایران دیکتاتوری و قلدری و یکه تازی هایش حد و مرزی نمی شناخت. از آنجائیکه جان خویشتن  را در خطر می دید که ازخشم و عصبیت این قزاق قره نوکر استعمار ملبس به جامۀ شاهی کسی خود را مصون نمی یافت . لذا با کناره گیری از عرصۀ سیاست تا پایان عمر حکومت رضا خان که با کشتاری وسیع و بی رحمانه آرامش گورستانی در مملکت ایجاد کرده بود در ملک شخصی اش دور از پایتخت زندگی آرامی را برگزید (یا درستترگفته باشیم در تبعیدی محترمانه).

 

پس از وقایع شهریور 1320 و در رفتن رضا خان از کشور و رویدادهایی که منجر به فعال شدن نیروهای ملی و آزادیخواه کشور گردید وبا افشاء عمق جنایات و خیانت های رضا خان در مطبوعات ، مصدق چون بر خلاف اکثر سیاست مداران تن به همکاری با رضا خان نداده بود. و در سالیان حکومت دهشتناک وی به تبعیدی خود خواسته مجبور شده بود این مطلب بسی بر محبوبیت و مقبولیت وی در نزد روشن فکران ترقی خواه و توده های مردم افزود . در پی انتخابات مجلس چهاردهم شورای ملی مصدق به نمایندگی مجلس برگزیده شد و در حد توانایی عقیدتی و ظرفیت فکری و روحی خود در مـسـند وکالت در آن سالیان پر هرج و مرج از مدافعان صدیق منافع کشور که میدان تاخت و تاز نیروهای امپریالیستی شده بود گردید.  خود این مبارزات پارلمانی صفحات درخشانی از خدمات صادقانۀ او بود که به نوبۀ خود به ژرفش جنبش کمک شایانی نمود .

 

این مبارزات صادقانه و آن سوابق مثبت و وضعیت عمومی کشور همگی دست به دست هم داد و مصدق را در مقام نخست وزیری رهبر جنبشی ضد استعماری در آورد که در تاریخ معاصر میهنمان به نهضت ملی شدن صنعت نفت معروف است و همۀ حوادث آن سالیان به کودتای 28 مرداد انجامید .  در طی این چند دهه بحث های فراوانی پیرامون حوادث آن سال ها برای روشن نمودن علت پیروزی کودتا که پیامد های شومش هنوز گریبان مردم ایران را رها نساخته در جامعه مطرح می باشد .

 

علت طولانی بودن بحث و صحبت در این مورد خود داستان مفصل و عبرت آموزی است که شاه و دستگاه جهنمی ساواک از سویی  برای وارونه جلوه دادن حقایق، سیلی از اتهامات دروغین و تبلیغات کاذب بر علیه نیروهای مترقی با ناجوانمردانه ترین روش ها به راه انداختند. و از طرفی خیل عظیمی از افراد که در کسوت ملی گرایی به مردم خیانت نموده اند برای تبریۀ خود در پیشگاه مردم به پنهان کردن واقعیت ها پرداختند. و جریاناتی که روشن گشتن حقایق تاریخی همواره به زیان منافع آنان می باشد در این میان آتش بیار معرکه شده با افسانه سازی  و قصه پردازی ها به جعل تاریخ یا دقیق تر گفته باشیم به تاریخ سازی پرداخته اند تا به قول معروف مردمان را دنبال نخود سیاه بفرستند.

 

گره های فکری تنیدۀ آنان با روشن گری علمی از روی انصاف و عدالت خواهی هر گاه باز شود و دستمایۀ اخذ تجربۀ توده ها به زیان خوشه چینان کودتا می باشد که با باز تولید خود هنوز هم به زندگی انگل بارشان ادامه می دهند. پس باشعار ابدی باد جهل و نادانی مردمان بر طبل جنگ تبلیغاتی خود دمیده و می دمند. برای پی بردن به علت واقعی رفتار شاد روان مصدق در روز28 مرداد  که در حقیقت روز تسلیم خود خواستۀ وی (پس ازشکست کودتای 25 مرداد ) و اطرافیانش به آمریکا و شاه و اوباشان اجیر کردۀ آن ها بود. بر داشتی علمی و همه جانبه از رویداد های سیاسی آن سالیان و نیرو های دخیل در صحنۀ روز کشور و شناخت ماهیت طبقاتی همۀ آن ها الزامی است. مطلب را در حد توان بشکافیم :

 

پس از پیروزی تاریخی متفقین بر فاشیسم آلمان و نقش بارز و بر جسته ای که اتحاد جماهیر شوروی در آن بر عهده داشت. شرایط بین المللی مناسب برای رشد روحیه و مبارزۀ ضد امپریالیستی و آزادی خواهانه مردمان گشته و در ابعاد جهانی بازتاب درخشان جلوه های گوناگون و پر جذبه ای از مبارزات ضد استعماری توده ها را به نمایش گذارد . بنابه تأثیرات وضعیت جهانی در ایران پس از فرار رضا خان از کشور توده های زحمت کش که از جنایات و چپاول رضا قلدر و عمال جیره خوارش به تنگ آمده بودند. علیه مظالم اجتماعی و اقتصادی نظام رضا خانی که پاسداری و تداوم آن بر عهدۀ پسرش گذارده شده بود، پیکاری پور شور براه انداختند.

 

حاکمیت پهلوی در پی تفـویض سلطنت به محمد رضا برای تحکیم مقام و موقعیت خود یورشی همه جانبه را علیه مردم به راه انداخت و با سرکوب وحشیانۀ مردم در صدد نیل به اهداف سلطه جوبانۀ خود گشت .نوکران دربار، بزرگ مالکان خونخوار ، سرمایه داران بی رحم و امپریالیسم انگلیس و آمریکا یار و یاور محمد رضا بودند . چون تا مقطع اوج یابی خواستهای عدالت طلبانه مردم با شعار ملی کردن صنعت نفت چندین جنبش بزرگ مردم به خاک و خون کشیده شده و شخصیت های پیشرو مدافع راستین و پیگیر منافع توده ها از صحنه رانده شده بودند و روز نامه های جیره خوار دربار و سایر بلند گوهایش تبلیغات زهر آگینی علیه آنها به راه انداخته بود.  در صحنۀ علنی سیاسی کشور سازمان و شخصیتی که بتواند مورد اعتماد ملت باشد حضور نداشت .لذا به طور اجتناب ناپذیری پرچم داری جنبش و هدایت آن در مسیر خواسته های مردم به مصدق که از مقبولیت عامه برخوردار بود افتاد. کسی به غیر از وی در صحنه دیده نمی شد که مورد قبول و تأیید اکثریت جامعه گردد .

 

در طول زمام داری مصدق هر چند وی به هیچ عنوان نتوانست درعمل گام هایی اساسی در جهت ریشه کن ساختن فقر و بی عدالتی اجنماعی بر دارد و به علت ماهیت فئودالی اشرافی خویش نمی توانست مرد این پیکار هم باشد .ولی بنا بر خصلت قساد ناپذیری و بک دندگی که در او می بود تسلیم خواسته های امپریالیست ها و در بار شاهی نیز نمی شد. هر چند تردید و دودلی بر بند بند مواضع و رفتار های مصدق حاکم بود و تمامی اقداماتش در راه پیشبرد نهضت نیز سطحی و ناپایدار بود.

 

امپریالیست ها بنابه تمامیت خواهی سیطره طلبی شان به هیچ وجه نمی توانستند وجود این چنین فردی را تحمل نمایند. بر همین اساس نیروهای ضد مردمی به دستور استعمار گران به کار گردانی دربار توطئه بر اندازی وی را طراحی و به اجرا گذاردند. و پس از توفیق عملیات و اجرای نقشۀ بر اندازی نخست وزیر قانونی کشور با کشتار وسیع توده ها و مبارزان جان برکف ،25 سال آرامشی گورستانی در این مملکت به راه انداختند. مرحوم مصدق نیز پس از به اصطلاح محاکمه توسط جلادان ارتشی و تحمل سه سال زندان تا آخر عمرش به تبعبد فرستاده شد .

 

در طی این مدت کتب و نشریات فراوانی در تحلیل علل آن وقایع منتشر شده و هر کس از منظر دید خود وقایع را ارزیابی و تفسیر نموده است . شاه و قره نوکرهایش بر طبل خود کوبیدند تا کودتا را حرکتی خودجوش و قیام ملی مردم بنامند. عذرشان موجه است و مردم ایران نیز جواب تاریخی شایستۀ آن ها را در انقلاب 57 داده است. ولی طیفی از نیروهای مترقی که در تحلیل حوادث آن سالیان با اگر و مگر استدلال می نمایند به اشتباه می روند . اگر مصدق آن کار را می کرد ، چنین و چنان می شد .

اگر مصدق فلان دستور را نمی داد قضایا بدان صورت پیش نمی رفت . تحلیل مشخص از اوضاع مشخص – تنها می توان با اسلوب علــــمی و نگرش درســت تاریخی، با پژوهش حقایق جامعۀ ایران در آن دوران به استنتاجی درست در این مورد دست یافت. و در نظر داشت که مصدق با همۀ صداقتش بنابر ماهیت طبقاتی و سرشت اشرافی اش هرگز نمی توانســـت به تجهیـز و سازمان دهی کارگران و دهقانان و سایر اقشار زحمت کش جامعه دست یازد. و در پی ایجاد جبهه ای متشکل از همۀ نیروهای مردمی برای مقابله با استبداد جبارانۀ سلطنتی و بر اندازی آن قاطعانه به میدان آید. 

 

به همان نحوی که هرگز در دوران زمام داریش نتوانست حقایق توطئه ها و ماهیت پلید دربار و امپریالیست ها را بر علیه دولت خود به صراحت با مردم در میان گذارد. و از آنان برای در هم شکستن  مرتجعان سد راه پیشرفت جامعه طلب یاری نماید و مستقیماً به پشتیبانی توده ها تکیه کند . در مجموع به این دلایل نمی توانست در روز کودتا قاطعانه مردم را به مقاومت و مبارزه دعوت نماید. و با تسلیم غم انگیز او سرنوشتی تلخ و سیاه برای تودۀ مردم رقم خورد. هر چند بعد از آن تا آخر عمرش از تعرض و آسیب رژیم کودتا مصون نماند و سختی های فراوانی کشید ولی شرافت مندانه زندگی کرد . این نیز از عجایب عبرت انگیز و حزن آور تاریخ معاصر میهنمان است که فرد ناپیگیری چون مصدق رهبر آن چنان جنبش عظیمی شود که ظرفیت و قابلیت رهبری قاطعانه و تا به آخرش را نداشت .

 

با همۀ احترامی که به شادروان دکتر محمد مصدق می توان و باید قائل شد ضعف شخصیت رهبری اش را نبایستی توجیه کرد و در نظر داشت که در بستر شرایط خاص آن دوران این شخصیت تاریخی در مجموع بیشتر از آنچه کرد به علت محدودۀ تنگ افق نگرشش نمی توانست انجام دهد و در هر چه انجام داد از روی باور عمیق قلبی و صداقتی عاری از تزویر و ریا بود. به همین خاطر نام و یاد احترام انگیز او همواره در تاریخ جاودان خواهد ماند .