Search
Close this search box.

حقّ روزه

حقّ روزه این است که بدانی، به تو بگویم و بفهمانم روزه به منزله‌ی پوشش و سطحی است بر زبانت، گوشت، چشمت، شکمت و شهوتت، برای اینکه خداوند تو را با این پوشش از آتش جهنم حفظ کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حقّ روزه(قسمت اوّل)[1]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. رساله‌ی حقوق که فرمایشات حضرت سجّاد(ع) است، در قسمتی که حقّ عبادات را فرموده‌اند به حقّ روزه یعنی صوم پرداخته می‌شود. البته در اینجا، منظور از حقّ این نیست که حقیقت روز چیست و معنای حقّ در اینجا غیر از حقّی است که در عرف عام و در زبان عادی مردم می‌گویند: فلان شخص حقّ دارد یا فلان کس بر گردن ما حقّ دارد و امثال اینها؛ همچنین که روزه حقّش این است که اینطور باشد تا ما هم احیاناً انگیزه و هدف آن را بدانیم، البته انگیزه‌ی ما در هر عبادت، فقط امر الهی است. اگر برای روزه هزار عیب هم بتراشند، چون فرموده‌اند روزه بگیرید، ما روزه می‌گیریم. امّا از طرفی معتقدیم که هر امری که فرموده‌اند، هر مقررّاتی که  شارع تشریع کرده، مسلماً حکمتی دارد و آن حکمت به ما اجازه داده به اصطلاح در آن بحث و بررسی کنیم و حکمت‌های روز ه را بفهمیم. می‌فرمایند:وَحَقُّ الصَّوْمِ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ حِجَابٌ ضَرَبَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی لِسَانِک وَسَمْعِک وَبَصَرِک وَبَطْنِک وَفَرْجِک لِیَسْتْرَک بِهِ مِنَ النَّارِ فَدنْ تَرَکتَ الصَّوْمَ خَرَقْتَ سِتْرَاللهِ عَلَیْک.[2]

می‌فرمایند: حقیقت روزه، حقّ روزه این است که بدانی، به تو بگویم و بفهمانم روزه به منزله‌ی پوشش و سطحی است بر زبانت، گوشت، چشمت، شکمت و شهوتت، برای اینکه خداوند تو را با این پوشش از آتش جهنم حفظ کند. پس اگر روزه می گرفتی و نگرفتی، در آن صورت خودت به عمد این پوشش را پاره کردی و حریق را، آتش جهنم را، به بدنت سرایت دادی.

از مهم‌ترین حکمت‌های روزه، دور شدن از آتش است؛ آتش هم در دنیا هست، هم در عقبی. آتش دنیا هم همین است که گاهی ما فکر می‌کنیم. غیر از این آتش مادّی که وقتی دست می‌زنیم می‌سوزد. آتش دل، نه آن آتش اشتیاق، چون هر چیز محرّک و گرم کننده‌ای را به آتش تشبیه می‌کنند بلکه مثلاً آتش حسادت، آتشی است که می‌سوزاند و همه‌ی این قبیل آتش‌ها، اصولاً ناسلامتی خودش آتشی است. به همین جهت هم فرمودند:صُومُوا تَصِحُّوا[3]، روزه بگیرید، صحّت بدن را بدست بیاورید تا صحیح بشوید. از این فرمایش می‌توانید اینطور استنباط کنید که یکی از حکمت‌های روزه، حفظ بدن است. همچنین در مورد روزه فرمودند: اگر کسی مریض بود، روزه نگیرد و بعد فرمودند: اگر کسی احساس کرد که روزه برایش مضرّ است و روزه گرفت و دید مضرّ است، خودش نباید روزه بگیرید و حتّی دیگر نظر طبیب هم لازم نیست؛ منتها از لحاظ احتیاط شرعی انسان به طبیب هم مراجعه می‌کند که اجازه‌ی روزه می‌دهد یا نمی‌دهد.

روزه مکمّل نماز است. در کتاب مجمع السعادات فصلی راجع به این عبادات دارد: نماز، روزه و حج و همه‌ی اینها که ما در اینجا ذکر کردیم؛ که اگر به آن مراجعه کنید، قابل درک و مفید است.

می‌فرمایند چون اسلام دین فطرت است، فطرت در اعمال و احکام هم رعایت شده؛ ما باید سعی کنیم انطباق این احکام با فطرت انسان را بفهمیم. در خلقت انسان، خلعی و لُبسی داریم؛ چنانکه در هر لحظه یک سلول و یک یاخته‌ای از بدن می‌میرد و یک یاخته‌ی دیگری جایگزینش می‌شود؛ به عبارتی، مجموع بدن ما یک سلول را طرد می‌کند، یک سلول جدید می‌آورد. همین حالت در روحیات و به اصطلاح نفسانیات ما هست که خلع و لُبس می‌گویند؛ یعنی یک چیزی را خلع می‌کند و چیز جدیدی را می‌گیرد. جلوه‌ی خلع و لُبس در زندگی عادی و همچنین در احکام است چنانکه جلوه‌ی لُبس، نماز است. جلوه‌ی خلع در بدن، روزه است و در اعمال، زکات و وجوهات شرعی که انسان می‌دهد؛ یعنی چیزی را که مال خودش است، بیرون می‌کند. این رد کردن موجب می‌شود جای خالی آن را چیز جدید و نویی بگیرد که این لُبس باشد. درباره‌ی همین موضوع شاعر می‌گوید:« مؤمنان هر دمی دو عید کنند»که منظور از دو عید، خلع و لُبس است. « عنکبوتان مگس قدید کنند». یعنی ما در هر دمی دو عید داریم: چیزی را خلع می‌کنیم و یک چیز نویی را جایش می‌گذاریم ولی آنهایی که به این مسأله توجّه ندارند، مثل مگس به دنیا دل خوشند.

 

(حقّ روزه) قسمت دوّم[4]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. در این بخش رساله حقوق، یک یک عبادات را ذکر می‌فرمایند که قبلاً حقّ الصَّلاةَ( حقّ نماز) را بیان کردیم، حقّ روزه قسمتی گفته شد و خواندیم. در این زمینه در کتاب مجمع السعادات هم فصلی راجع به نماز هست که مقداری از آن در واقع در ذیل فرمایشات حضرت سجّاد(ع) است. در آنجا فرموده‌اند در عباداتِ انسان در واقع بیشتر توجّه بر این بوده است که انسان هنگامی که عبادت می‌کند، عبودیّت خودش را به درگاه خداوند ابراز کندو آن منطبق با قواعد و قوانینی باشد که خدواند در جهان آفریده است. خداوند در همه موجودات به نحو تکوینی خلع و لُبس قرار داده است، در انسان هم به نحو فطری است و این امری ارادی نیست، یعنی هر لحظه انسان لباسی را ترک می‌کند و لباس جدیدی را می‌پوشد، خلع می‌کند یعنی ترک می‌کند و به لباس جدید ملبس می‌شود، این خلع و لُبس است. خلع یعنی چیزهایی را از خودش طرد کند؛ لُبس یعنی چیزی (لباس جدیدی) را بپوشاند. روزه و نماز، از حیث تشریعی مظهر این دوتاست. روزه یعنی مقداری از چیزهایی که توجّه می‌کند و مال خودش و در اختیارش است، آنها را رها کند. لُبس آن، نماز است؛ یعنی مثلاً همه‌ی فعالیت‌ها و کارهایش را انجام می‌دهد و غرق در کارهای دنیاست ولی موقع نماز که می‌شود، می‌ایستد و از این دنیا می‌رود، در واقع لباس جدیدی می‌پوشد. برای روزه هم فوایدی گفته‌اند، البته چه فایده داشته باشد و چه فایده نداشته باشد، چون گفته‌اند روزه بگیر- برحسب شرایطی که گفته‌اند- ما روزه می‌گیریم. البته در آن شرایط فرموده‌اند اگر برای سلامتی انسان مضرّتی داشته باشد، نباید روزه بگیرد و باید آن مضرّت را به حداقل برساند؛ برای اینکه زنده و سالم بماند و از سایر عبادات بهره ببرد. در واقع، خودِ این هم موهبتی و مرحمتی است که فرموده‌اند و در بسیاری از موارد، از روزه معاف کرده‌اند.

بعد فرمودند که صُومُوا تَصِحُّوا[5]، روزه بگیرید تا سلامتی را باز یابید و سلامت باشید. نه اینکه مریض که هستید روزه بگیرید بلکه روزه بگیرید برای اینکه دچار بیماری‌های بعدی نشوید. این یک مصلحت خیلی ساده است که برای مثال ما که فکر و دیدمان پایین است، بیان کرده‌اند و تمام مقررّاتی هم که وضع کرده‌اند، در واقع برای همین خلع است.

فرموده‌اند که روزه به منزله‌ی پوشش و سپری است که تو را از آتش جهنم حفظ می‌کند و چون در قرآن هم بارها ذکر شده، برای هر یک از اعضای انسان هم مسئولیتی جداگانه قائل شده‌اند و حتّی بنا به بعضی تفسیرها، برای مسائل و برای غیر اعضای بدن و موضوعات معنوی هم مسئولیت جداگانه‌ای قائل شده‌اند. مثلاً می‌فرمایند:انَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً[6]، خود عهد و پیمانی که باید انجام بدهی، خداوند به آن عهد، شخصیت می‌دهد و می‌پرسد: انجام داده شده یانه؟ اعضای بدن هم همینطور. در آیه دیگری اعلام می‌کند که اینها مسئولند و می‌فرماید: وَلاتَقْفُ ما لَیْسَ لَک بِهِ عِلْمٌ انَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کلُّ أُولئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً[7]. دستوری می‌فرماید که با خیال چیزی را پیروی نکنید؛ برای اینکه گوش و چشم و دل نزد خداوند مسئولند. یا جای دیگر می‌فرماید که اعضا به کارهایی که کرده‌اند شهادت می‌دهند. بعد آن شخصی که خدایی نکرده گناهکار باشد، تعجّب می‌کند و می‌پرسد: لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا[8]،چطور شد شما علیه ما شهادت دادید؟ آنها جواب می‌دهند: همان خداوندی که به هر کسی بخواهد نطق می‌دهد، همان خداوند به ما نطق داد که ما شرح خودمان را بیان کنیم[9].البته ما چون در این عالم زندگی می‌کنیم، تصوّر می‌کنیم که خداوند نطق می‌دهد؛ یعنی به چشم ما یک زبان اضافه‌ای می‌دهد که حرف می‌زند. از خود دیدن هیچ چیز نزد خداوند مستور نیست. این هم که شهادت می‌دهند، برای این است که خودِ گناهکار اگر خدایی نکرده گناهکار است بفهمد تمام اعضایش مسئول است. حالا می‌فرمایند روزه مثل سپری است که هم خودت، فؤادت، زبانت، گوشت، چشمت و شکمت را و فَرْجِک، همه اینها را از آتش جهنم حفظ می‌کند. هر کسی روزه را ترک کند، یعنی روزه‌ای را که با شرایطش بر او واجب است ترک کند(نه روزه‌ای که مریض یا مسافر است و نباید روزه بگیرد و در آن حالت بر او واجب نیست) مثل این است که این سپر را شکسته و سپر را پاره کرده است. آن پرده، آن پوششی که روی این را پوشیده بود تا او را از آتش حفظ کند، آن پوشش را، آن سطح را، آن حجاب را پاره کرده است.

روزه هم از لحاظ بدنی و هم از لحاظ روحی این فواید و این حکمت‌ها را دارد که به اصطلاح، معنای این را تفهیم ما می‌کند. وقتی انسان خودش را از مشتهیات نفسانی‌اش منع می‌کند برای مثال غذای خوبی می‌بیند، گرسنه هم هست و عمداً نمی‌خورد، چون روزه است، این برایش تمرینی است که بتواند خودش را از آنچه عقل و منطقش او را منع کرده، حفظ کند؛ برای اینکه بطور فطری و غریزی، آدم گرسنه وقتی غذا می‌بیند، راغب است بخورد امّا وقتی روزه است علی رغم این رغبت، این کار را نمی‌کند. یا همینطور که اینجا فرموده‌اند، زبانش، چشمش و گوشش را از آنچه اینها راغبند، حفظ می‌کند؛ یعنی اراده‌ی خودش را که مخلوق خدواند است، زیرا آن اراده هم مخلوق خداوند است. وقتی خداوند فرمود: انِّی جاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلیفَةٌ[10]، مقداری از قدرت‌های خودش را به این بشر می‌دهد. یکی هم اراده است. البته اراده‌ی ما هم بر حسب اراده‌ی خدواند است، امّا به خود ما این اراده و اجازه را داده که تصمیم بگیریم.وَ ما تَشاؤُنَ الا أَنْ یَشاءَ الله[11]، ما هیچی نمی‌خواهیم جز آنکه خدا اراده کرده باشد. نه اینکه ما می‌دانیم خدا کیست؟ چه اراده کرده؟ اصلاً خدواند طوری خلق کرده که آنچه ما می‌کنیم، آن چیزی است که مورد اراده‌ی خداست؛ یعنی بر خلاف اراده‌ی خداوند تصمیمی نمی‌توانیم بگیریم.

آن که گفت: » چرخ را بر هم زنم ار غیر مرادم گردد«، یعنی مرادِ من، همان چیزی است که خدواند خواسته است. اگر بر فرض محال چرخ(گردشِ روزگار) بر خلاف مراد من که عین مراد خدواند است بگردد، چرخ را بر هم می‌زنم. در قرآن هم آمده که خدواند بعد از آنکه آسمان و زمین را خلق کرد و بر عرش مستوی شد، به اینها گفت: طَوْعاً تسلیم می‌شوید وارادت می‌آورید یا به اکراه، أَوْ کرْهاً[12]، یعنی مجبورتان کنم؟ می‌گویند: ما با کمال میل اطاعت می‌کنیم. بنابراین هر چه می‌چرخد، هر چه هست، اراده‌ی الهی است. امّا به انسان‌ها نمایندگی داده است که بر حسب اراده‌ی خودشان هم تصمیماتی بگیرند. و روزه، این اراده را قوی می‌کند؛ یعنی از قدرتی که خداوند به انسان داده است، انسان می‌تواند حداکثر بهره را ببرد، ان شاء الله.

 



[1] . شب جمعه، تاریخ7/2/1385 ه.ش.

[2] . امالی صدوق،ص369.

[3] . بحارالانوار،ج59،ص267.

[4] . شب جمعه،تاریخ21/2/1385 ه.ش.

[5] . بحارالانوار،ج59،ص267.

[6] . سوره اسراء، آیه34.

[7] . همان،آیه36.

[8] . سوره فصلت،آیه21.

[9] . سوره فصلت،آیه21.

[10] . سوره بقره، آیه 30.

[11] . سوره انسان،آیه 30.

[12] . سوره فصلت،آیه11.