آقای کار آفرین وارد دفتر آقای کارمند میشود. آقای کارمند پشت میزش نشسته. کارآفرین: سلام، من و اینا میخواستیم – کارمند: اینا؟ – اینا کی ئن؟
يكي از مديران سایت مجذوبان نور در مصاحبهای گفت: شرکت تولید فرآورده های لبنی شیر سلطانی بیدخت در جهت توسعه، ترقی و شکوفایی اقتصادی و ایجاد اشتغال و خودکفایی اهالی بومی منطقه گناباد در تیرماه 1382 تأسیس و با اخذ موافقت اصولی از سازمان صنایع استان خراسان رضوی طی مدت کوتاهی با تأمین سرمایهگذاری اولیه دراویش و تعداد 1500 نفر از زارعین و دامداران، موفّق به تهیه زمین، حفر چاه عمیق، اخذ انشعاب آب، برق، گاز ، تلفن و احداث سالن های تولید و ساختمان اداری گردید و در حال حاضر با اخذ استعلام از تولیدکنندگان معتبر داخلی و خارجی مترصّد تهیه ماشین آلات تولید شیر و فرآورده های لبنی می باشد. اما مدّتی است که از سوی مراکز امنیتی در روند فعالیت و راه اندازی این پروژه ملّی مشکلات عدیده و محدودیتهای فراوانی ایجاد شده است .
آقای کار آفرین وارد دفتر آقای کارمند میشود. آقای کارمند پشت میزش نشسته.
کارآفرین: سلام، من و اینا میخواستیم –
کارمند: اینا؟ – اینا کی ئن؟
کارآفرین: همین آقایون که همراه – نه! ببخشید مث که دم در وایسادن، اما میخواستیم یه کارخونهی شیر راهاندازی کنیم با اجازهتون.
کارمند: [مضطرب] شیر؟!
کارآفرین: [جا خورده] بله شیر، چرا ترسیدین؟
کارمند: مث که متوجه نیستین!
کارآفرین: ببینین من راجع به شیر حرف زدم، یعنی از همینا که از گاو میدوشن، مایع، سفید، دندون نداره ها!
کارمند: متوجه نیستین.
کارآفرین: اینطور که میگین لابد نیستم، متوجه چی باید باشم؟
کارمند به جایی رو میز خالی اشاره میکند.
کارمند: این همین امروز به دستم رسیده.
کارآفرین: [میز خالی را نگاه میکند] میزتون؟ مبارکه.
کارمند: خیرآقا! [انگشتش را رو میز خالی میکوبد] این! – این نامه.
کارآفرین نگاه متعجبی به میز خلوت و خالی و نگاه متعجبی به کارمند میاندازد.
کارآفرین: اما این رو که هیچی نیست.
کارمند کاغذی را که وجود خارجی ندارد از رو میز بر میدارد و رو به کارآفرین میگیرد.
کارمند: اگه سواد دارین بخونین. نوشته شیر بی شیر. [به کنار دستش اشاره میکند] ایشون دستور دادن.
کارآفرین: کی؟ حالتون خوبه؟ اینجا که جز من و شما کسی نیست؟ کدوم کاغذ؟ دارم نگرانتون میشم.
کارمند: [سر تکان میدهد] شما متوجه نیستین. شیر بی شیر.
کارآفرین کمی به کارمند خیره میماند. چانهاش را میخاراند، شانه بالا میاندازد و خارج میشود.