Search
Close this search box.

سماع و موسيقي/ سينما و تماشاي فيلم/همه جهان تسبيح مي گويند حتّي آنچه را هم كه مانند در و ديوار صدايش را نمي شنويم…

مسأله اي كه اعتراض مي كنند و به ما ايراد مي گيرند ، در موردسماع است. سَماع يا سُماع فرق نمي كند، به عربي اگر باشد بايد سَماع يا سُماع بگوييد ولي به فارسي هر طور خوانديد معني آن فهميده مي شود

 

 

 

 

 

سماع و موسيقي/ سينما و تماشاي فيلم/همه جهان تسبيح مي گويند حتّي آنچه را هم كه مانند در و ديوار صدايش را نمي شنويم/ شيطان در همه چيز مي تواند شريك ما شود /خواندن اشعار با آواز خوب در مجالس فقرا/ سوره هاي آهنگين مكّه/ نظم و آهنگي كه در خلقت هست[1] 

بسِْمِ اللَّهِ الرَّحْمن الرَّحيم.مسأله اي كه اعتراض مي كنند و به ما ايراد مي گيرند ، در موردسماع است. سَماع يا سُماع فرق نمي كند، به عربي اگر باشد بايد سَماع يا سُماع بگوييد ولي به فارسي هر طور خوانديد معني آن فهميده مي شود. برخي درويش ها هم انتقاد مي كنند كه شما چه درويشي هستيد كه سماع نداريد؟مولويّه الان هم مثلاً جلسات سماع را تشكيل مي دهند.از انتقاداتي كه برخي بر ما مي كنند ميگويند سماع خلاف شرع است و فلان!

اصل سماع موسيقي است، خود موسيقي را نمي شود گفت حلال يا حرام است تا نوع آن چطور باشد. مثل اينكه در مورد سينما نمي توانيد بگوييد، همان وقت ها هم كه ايراد مي گرفتند مي گفتند سينما حرام است، من مي گفتم نه! در سينما فيلم هاي خيلي خوب هم نشان مي دهند حتّي يك فيلمي راجع به مراسم حج نشان دادند، كساني كه شب از سالن سينما بيرون مي آمدند يكديگر را حاج آقا صدا ميزدند ، خيلي فيلم جالب و خوبي بود. بنابراين ما الان فيلمبرداري مي كنيم وخودمان نگاه مي كنيم. فيلم را نمي شود گفت حلال است يا حرام است،همينطور موسيقي را نمي شود گفت حلال است يا حرام است. آن موسيقي اي كه انسان را از ياد خدا غافل كند، ولو يك خرده غفلت بدهد آن حرام است؛ نه هر موسيقي، خوراكي هم همينطور. امّا آن موسيقي اي كه انسان را به ياد خدا بيندازد حلال است، نه تنها حلال است بلكه خوب است، مثل غذاست كه مي خوريم.

سعدي در گلستان راجع به سماع مي گويد: «اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب» يك دستگاهي، موسيقي اي هست در عربي به نام حدي، مخصوص شتربان هاي ماهر. همانطوري كه الان آژانس هاي مسافرتي زيادند و كم ارزش شده اند، آن وقتها خيلي شترداري قيمت داشت، شغل مهمي بود. شترداران عرب بلدند، آواز مي خوانند با آهنگ حدي، به جاي هي كردن شتر، اين شعر را مي خوانند. حتّي اين مسأله را در داستاني مي گويند كه به شترباني باري را دادند كه از بغداد به اصفهان ببرد او با يك قافله شتر و چند شتر جمّاز حدي ميكرد وشترها مي دويدند توجّه كنيد بغداد در كجاي نقشه است،اصفهان كجا؟كمتر از يك روز طول كشيد تا بار را بردند ولي به آنجا كه رسيدند همه شترها از خستگي افتادند و مردند. منظور، موسيقي اين اثر را دارد. اينكه مي گويد: «اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب » اين است  يا سعدي مي گويد كه بر من ايراد گرفت، رفيقي دوستي كه مرغي مي ناليد و…

دوش مرغي به صبح مي ناليد         عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

يكي از دوستان مخلص را            مگر آواز من رسيد به گوش

گفت باور نداشتم كه تو را         بانگ مرغي چنين كند مدهوش

گفتم اين شرط آدميت نيست     مرغ تسبيح خوان و من خاموش[2]

حالا آيات قرآن كه سَبَّحَ للَِّهِ يا يُسَبِّحُ للَِّهِ ما فِي السَّماواتِ وَمافي الْارَْضِ آنچه در زمين و آسمان است تسبيح خدا مي كنند. تسبيح داريم و تحميد، حمد و سُبْحانَ اللَّهِ ، الْحَمْدُللَِّهِ داريم و سُبْحانَ اللَّهِ .تسبيح يعني منزّه است خدا، يعني آنچه خدا كرده درست است، منزه است.حمد يعني ما فهميديم، مي فهميم و سپاس خدا را بجا مي آوريم.

حالا مي گوييم همه ي جهان تسبيح مي گويند، حتّي آنچه هم كه ما صدايش را نمي شنويم، الان در و ديوار همه تسبيح مي گويند،مرغ ودرخت و وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدانِ[3]كه مي گويند، همه اينها تسبيح مي گويند.

يك مرغ يا پرنده اي كه تسبيح مي گويد خدا صدا هم به او داده كه با صدا اعلام كند، ما از اين صدا ياد تسبيح او مي كنيم و ياد تسبيح خودمان مي افتيم. بنابراين موسيقي اي كه انسان را به ياد خدا بيندازد ازاين نوع است كه:«مي خواند دوش درس مقامات معنوي » شعرش يادم رفته است.

پس خود اين موسيقي را نمي شود گفت حرام است، اصل هم براين است كه هر چيزي خدا آفريده حلال است، آخر موسيقي چيست؟نشستيد كنار جوي آب، يا رودخانه ي خيلي كوچكي صداي آب مي آيد ،باد هم مي آيد، در خود دعاها هم دارد، وزش باد در درختها، يك صداهايي به وجود مي آيد. اين صداها را ما اگر به عنوان تسبيح خدابگيريم چه ضرري دارد؟ اين صدا چيست؟ موسيقي است. حالا به خصوص خيلي رسم است كه موسيقي دان ها موسيقي اي كه درست مي كنند يك اسم برايش مي گذارند. مي گذارند دريا، توفان، آب و يا اين موسيقي كسوف كه اخيراً اين آقايان سعيدشريفيان و چكناواريان درست كرده اند، به ياد امام حسين«ع». از جلوه هاي طبيعت اسم مي گذارند . وقتي خود طبيعت صدايش درمي آيد، تسبيح مي كند، ما اگر از اين لذت ببريم عيب دارد؟

يكي ايراد مي گيرد مثلاً مي گويد مولوي به بازار مسگرها مي رفت تق تق تق، حال سماع به او دست داد، شروع كرد به رقصيدن وبي حال شد و افتاد. اگر كسي اينطور باشد صداي تق تق مس هم حالت سماع ايجاد ميكند مثل آن شعر كه مي گويد:

چنان پر شد فضاي سينه از دوست

كه نقش خويش گم شد از ضميرم

اگر كسي اينطوري باشد به هر تلنگري كه به روحش مي خورد ،به قولي فيلش ياد هندوستان مي كند. مولوي كه جز خدا ندارد نظم اين صداها او را به ياد خدا مي اندازد. نمي شود بر سماع ايراد گرفت. اگر هم ايرادي دارد بگوييد مولوي اعصابش ضعيف بود. قبول مي كنيم ضعيف بود، ولي به من چه؟

بنابراين سماع تا مدّت ها بود.البته اين بشر دو پا از هر چيزي مي تواند سوءاستفاده كند و كرده و مي كند و خواهد كرد،از هر چيزي.خداوند به شيطان مي گويد: وَ شارکْهُمْ في الْامَْوالِ وَ الْاوَْلادِ[4] خلاصه شيطان در نماز ما شر يك مي شود ، در روزه ي ما شريك مي شود، در معاملات ما شريك مي شود، مي تواند شريك شود. ان شاءالله كه شريك نشود. خداوند به ما اين قدرت را بدهد كه شر يكش نكنيم.مي بينيد، كسي نماز مي خواند به قصد ر يايي، كسي نماز جماعت مي خواند به قصد ريايي، روزه مي گيرد به قصد ريايي. حالا آن كسي هم كه قصد ريايي ندارد روزه مي گيرد به قصد اينكه دكتر گفته غذا نخور، مي گويد حالا كه مي خواهم غذا نخورم پس روزه مي گيرم. اين آن روزه اي نيست كه خدا گفته، اين نماز آن نماز ي نيست كه خداگفته، در همه چيز شيطان شريك مي شود.

سماع كه يك مسأله خيلي دنيايي است، شيطان خيلي خوب مي تواند در آن شريك شود. مايه ي سماع هم موسيقي و اشعار است .اشعار كه مي بينيد فراوان است، اشعار است كه انسان را از ياد خدا غافل مي كند، به ياد خودش و بدن خودش مي اندازد. موسيقي هم همينطور ،شنيده ايد. موسيقي هايي كه هست، بوده، حالا كه نشنيده ام داستان ها ومثال هاي فراواني به صورت طنز يا… هست كه دشمنان به اسم سماع گفته اند.توجّه كرده ايد اين راهنماهايي كه بايد عدّه اي را از كوهستان ها بالا ببرند، اينها راه را بلدند، يا خودشان جلو مي افتند يا آنهايي هم كه خودشان نيايند، مي گويند راه اينطوري و آنطوري است. فلان جا يك راه خيلي باريكي هست كه آنجا خطرناك است، خيلي ملايم بايد برويد،خيلي آهسته برويد كه اين توصيه را خداوند هم به عنوان يك راهنماي كوه به ما كرده، مي فرمايد: فلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَما اَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ[5]،يعني همان راه سنگلاخ و باريك. يك راهنمايي كه خودش مي خواهد همه را ببرد، راهنما نگاه مي كند به گروهي كه برايش معيّن كرده اند، درواقع خدا معيّن كرده. كسي نيست كه به اختيار باشد . اينها همه پير و پاتالند، موهاي سفيد، پاي شل، عصا دستشان است. «حالا اين رامثال مي زنم.» وقتي مي رود آنجا، مي رسد به يك دوراهي مي گويد اين راه خيلي باريك است ولي هم منظره اش خوب است هم زودتر به مقصد مي رسد، امّا خيلي خطرناك است، راه باريكي است. اين راه ديگر،يك خُرده دورتر است و پهن هم هست. نگاه مي كند مي بيند اين گروه،مرد  اينكه از آن راه بروند نيستند، ليز مي خورند و مي افتند ، راه ديگر را انتخاب مي كند. حضرت شاه نعمت الله اينطوري بود. به اين گروهي كه زمان خودش به نام نعمت اللّهي مشهور بودند نگاه كرد د يد از آن زيد صحابي پيغمبر كه در نماز چرخ خورد و…« مثنوي داستانش را دارد» يا آن مالك اشتر، يا آن عمّار ياسر، يا آن ابوذر ندارد. اينها را اگر از آن راه باريك ببرد، «خودش رفته بلد است» چه مي شود؟ خطر دارد ممكن است خيلي هايشان بيفتند، مي گويد از آن راه باريك نمي رويم، از اين راه مي رويم. از اين راه مي رويم يعني سماع را تحريم كرد.

حضرت شاه نعمت الله گفتند در سلسله ي نعمت اللّهي سماع نيست. يعني چه؟ يعني آن راه باريك راه زيبايي است ولي خطرناك است.امّا از فوايد سماع نمي شود غفلت كرد. ايشان غفلت نكرد. رسم شد كه اشعاري با آواز خوب در مجالس فقرا بخوانند ، در واقع اين جايگزين آن سماعي است كه داشتند، البته اصل اين ريتم است . ولي چون با اين ريتم و با موسيقي مطلبي بگويند بيشتر در ذهن مي گنجد بنابراين گفتند اشعار شعرايي كه شناخته شده هستند خوانده شود . البته شعرش را هم بايد توجّه كرد كه چه شعر ي باشد؟ از شعرا ي مشهورباشد. حافظ، سعدي، مولوي، عطّار، سنايي اينهايي كه همه مي دانيم كه بوده اند بنابراين اين مجلس درويشي ما و خواندن كتاب با آهنگ، اين يادگاري است از فوايدي كه در سماع هست.

شما از مسلما نهاي صدر اوّل اسلام، عمر را در نظر بگيريد.عمر مرد خيلي خشني بود، اصلاً شناخته شده بود، مرد تند خويي بود ولي خيلي نترس و شجاع بوده. مشهور است كه پيغمبر يك بار دعا كردگفت خدايا! اسلام را پشت گرمي بده به مسلمان شدنِ عمر يا ابوجهل،آن وقت ها مشهور بود به ابوالحكم. كه عمر مسلمان شد، بعد هم تا پايان عمر هميشه مي گفت شكر خدا را كه بر زبان پيغمبر اوّل نام من آمد، فرمود عمر و اين توفيق را به من داد . هر كسي را آنقدر ي كه خوبي دارد بايد يادش بكنيد. بهرحال اين حسن را داشت . اين عمرچطور مسلمان شد؟ داستانش را شنيده ايد، شمشير كشيد كه برود خواهرش را بكشد، يعني مي خواست اوّل پيغمبر را بكشد، بعد يكي گفت چرا او را مي كشي؟ خواهرت را بكش كه او هم آمده مسلمان شده. عمر تعجّب كرد كه خواهرش؟ آ نوقت ها مسلمان شدن مثل درويش شدن حالا بود. رفت با شمشير خواهرش را سر به نيست كند .وقتي آمد از دم در صداي خواهر را مي شنيد كه دارد آيات قرآن را مي خواند، يك خُرده جلو رفت، خواهرش ترسيد. پرسيد چه مي خواندي؟

گفت قرآن. آيه اي خواند كه مشهور است، مي گويند اين آيه را خواند: اِنَّ اللَّهَ يَامُْرُ باِلْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ[6]. اين را به گوشش خواند. خواهر گفت من مسلمان شدم. به هر جهت، با همان شمشير آماده، آمد كه ديگر به قول خودش اُم ّالفساد را از بين ببرد ، پيغمبر را از بين ببرد . پيغمبر را ديد.هيچكس نگفت كه بحث كردند راجع به خدا و رسول يا استدلال كردند فقط دو كلمه حرف زد مسلمان شد . چه بود؟ از لحاظ ما دنيايي هايي كه هيچ نمي فهميم آن ريتم بيان و كلام پيغمبر بود، به اضافه ي مطلب. مطلب را خواهرش گفته بود : اِنَّ اللَّهَ يَامُْرُ باِلْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ ، در چند تفسير قرآن كه من د يدم، فقط تفسير مرحوم طالقاني به اين مطلب توجّه كرده، مي گويد ريتم سوره هاي آخر قر آن،سوره هاي مكّه همه آهنگين است، آهنگ دارد و با اين آهنگ معنا اثرمي كند، نفوذ مي كند. سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاعَْلَى،الَّذي خَلَقَ فَسَوَّى، وَ الَّذي قَدَّرَ فَهَدى[7] يا قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري،وَ يَسِّرْ لي اَمْري، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لسِاني،يَفْقَهُوا قَوْلي[8]همين سوره ها. قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ[9]، اين سوره ها بود كه بعضي ها گفتند پيغمبر شاعر است .بعد ديدند نه، شاعر هم نمي تواند باشد. اگر شاعر باشد بايد هر دو طرف شعر يك اندازه باشد، اينجا يك جا كوتاه است، يك جا بلندتر است. آن ريتم است. نه پيغمبر موسيقي دان بود، العياذبالله نه خدا موسيقي دان،خدا خالق موسيقي بود. آن ريتم و نظم از فطرت پيغمبر بود كه خداوندآفريده، خداوند آياتي كه داد منطبق با آن فطرت بود يعني با آن نظم وبا آن ريتم بود. اين است كه اينها هم خيلي مؤثّر است.

در قرآن خواندن هم گفته اند وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتيلا ً[10]، قرآن را مقَطّع، يك طوري بخوان كه تمام كلماتش فهميده شده باشد . حالامتأسّفانه ما قرآن را فقط سر قبرها مي خوانيم. گاهي هم از آن طرف مي افتيم. من خيلي پيش، در اوايل انقلاب، هر وقت از ميدان توپخانه رد مي شدم، مي ديدم صداي بلندگوي شهرداري آيات قرآن را مي خواند،مي رفتم پايين تر باز آيات قرآن خوانده مي شد و حال آنكه مي گويند وقتي آيات قرآن را شنيديد گوش بدهيد و به آن فكر كنيد… نه آن، نه اين. وقتي قرآن را مي خوانيد با تأني بخواني د و معني آن را بفهميد،همين طور نماز را.

اينها همه به اصطلاح سماع هاي حلال است بقولي، بر اي آنهايي كه سماع را بطور كلّي حرام مي دانند. حضرت سجّاد آنقدر آيات قرآن را رسا و خوب مي خواندند كه هر كسي از كوچه رد مي شد بي اختيار يك خُرده مي ايستاد و گوش مي داد. بالاخره آن مطلب را كه گوش مي دهد مي فهمد، در او اثر مي كند. حالا منظور سماع بود و نظم و آهنگي كه در خلقت هست.


[1] . صبح جمعه، تاريخ 4/ 5/ 1387 ه . ش. كلاردشت.

[2] . كلّيات سعدي، تصحيح مظاهر مصفّا، تهران، روزنه، 1385 ،قطعه ها، صص057 1058 – 1.

[3] . سوره رحمان، آيه 6

[4] . سوره اسراء، آيه 46

[5] . سوره بلد، آيات 12 – 11

[6] . سوره نحل، آيه 09

[7] . سوره اعلي، آيات 3- 1

[8] . سوره طه، آيات5 28 – 2

[9] . سوره فلق، آيات 2- 1

[10] . سوره مزمل، آيه 4