Search
Close this search box.

هر کس در راه خدا و علیه ظلم و ستم قدم بردارد، خدا یاری‌اش می‌کند

آیت‌الله علی‌محمد دستغیب، در سخنرانی سومین شب ماه محرم، با تفسیر فرازی از دعای عرفه امام حسین (ع) به موضوع لزوم خودسازی انسان پرداخت و با اشاره به اینکه قیام امام سوم شیعیان و استقامت او تا اخرین لحظه، ناشی از فضل و عنایت خداوند است، تاکید کرد که راه اتصال به خدا و رشد در مسیر او، داشتن اعتقادات صحیح و نیز عمل به واجبات و پرهیز از محرماتی همچون دروغ، تهمت، ظلم و … است.

به گزارش کلمه، ایشان همچنین گفت: اگر در اعماق قلب خود کسی را اهل حق دیدید، احترامش بگذارید و بی‏احترامی نکنید، همین کارگشا و دستگیر است و چه بسا اگر ظلمی هم مرتکب شدید، همان احترام نجاتتان دهد، به شرط آنکه اهل حقی را که از درون خود تشخیص می‏دهید، خطاکار نشمارید.

این مرجع تقلید همچنین در چهارمین شب از ایام عزاداری حسینی، با اشاره به اینکه هرکس در راه خدا و علیه ظلم و ستم قدم بردارد، خدا یاری‌اش می‌کند، تاکید کرد که امام حسین (ع) و یارانش نیز با آنکه مظلوم واقع شدند و ستمهای بسیاری در حقشان روا داشته شد، اما در نهایت موفق شد دست یزید را رو کند و بنی‌امیه را رسوا سازد تا مردم حساب خلافت آنها را از رسالت جدا کنند و این را امتداد آن نپندارند.

ایشان افزود: هر مؤمنی ممکن است در مدت عمر خود دستخوش ظلمهای بسیاری شود؛ غیبتش کنند، تهمتش بزنند، این همه نسبتهای زشت که به طلاب حوزه و اصحاب این مسجد دادند؛ عکسهایشان را چاپ کردند و به در و دیوار آویختند و هنوز هم ادامه می‏دهند، اما در عوض برای اکثریت دوستان، خدای تعالی چنین قرار داد که مستقیماً متوجه خدای تعالی شوند، روز به روز درونشان تلألؤ دیگری یافته.

آیت‌الله دستغیب ادامه داد: اینها واقعیاتی است که به روشنی احساس می‏شود. ما نه دیوانه‏ایم و نه لجباز. حرفی را که می‏زنیم کاملاً برایمان روشن است و با هیچکس غرض ورزی نداریم.

متن خلاصه‌ی سخنرانی ایشان در مراسم‌های این دو شب که در سایت حدیث سرو منتشر شده، به شرح زیر است:

سخنرانی آیت‌الله دستغیب در شب سوم محرم‌الحرام

الهی مِنّی ما یَلیقُ بِلُؤمی و مِنک ما یَلیقُ بِکَرَمِک الهی وَصَفتَ نَفسَک باللُطفِ و الرَأفَةِ لی قَبلَ وُجودِ ضَعفی أفَتَمنَعُنی مِنهُما بَعدَ وُجودِ ضَعفی الهی ان ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّی فَبِفظَلک و لَکَ المِنَّةُ عَلَیَّ و ان ظَهَرَتِ المَساوی مِنّی فَبِعَدلِک و لَکَ الحُجَّةُ عَلَیَّ

خدایا از جانب من آن است که سزاوار خردی و کوچکی و لئامت من است و از جانب تو آن است که سزاوار کرم و لطف تو است. خدایا تو خود را وصف کردی به لطف و رأفت نسبت به من، قبل از آنکه ضعفی بر من عارض شود آیا این لطف و رأفت را پس از پدید آمدن ضعف در من، از من دریغ می‏داری؟ خدایا اگر خوبی و حسنی از من ظاهر شود، از فضل تو است و تو منت بر من داری و اگر بدیها و زشتیها از من ظاهر شود، از عدل تو است و حجت بر من تمام است.

اگر انسان منهای فضل و کرم پروردگار به خود بنگرد، جز کثافات ظاهری و باطنی چیزی نمی‏یابد؛ از جهت ظاهری، زیر این پوست، خون نجس و بدن متعفن دارد. اگر چند روزی جسدش بر زمین بماند بوی تعفنش همه را آزار می‏دهد. از جهت باطنی، اگر صفات حسنای پروردگار کنار روند، جز جهات حیوانی و صفات رذیله چیزی باقی نمی‏ماند، غضب و بخل و کینه و حسد و کبر و… اینها همه لئامت و پستی بشر است. اما اگر انسان هدایت پروردگار را پذیرا باشد و خویش را متصل به او کند، هم از جهت باطنی و هم از جهت ظاهری رشد می‏کند و تبدیل به انسان واقعی می‏شود بطوری که می‏توان او را «خلیفه پروردگار» یا «خداگونه» یا «صاحب اسماء و صفات او» نامید.

راه اتصال به پروردگار و رشد در مسیر او، ابتدا داشتن اعتقادات صحیح و سپس انجام واجبات و ترک محرمات است یعنی بی‏هیچ توجیهی، مطابق دستورات شرع رفتار نماید؛ دروغ نگوید، تهمت نزند، ظلم نکند و… در این صورت به تدریج درونش با اعمالش تطابق می‏یابد و در راه تهذیب قرار می‏گیرد به این معنی که در صدد برمی‏آید تا همزمان با انجام واجبات و ترک محرمات، بخلش را نیز زائل کند، حسدش را هم نابود کند کینه و کبر و کذبش را نیز بزداید و منیّتش را بتراشد.

همواره از داشتن این صفات زشت ناراحت و شرمگین است و سعی در ازاله آنها می‏نماید. خدای تعالی هم راه را نشانش می‏دهد و به صراط مستقیم و سبیل هدایت خویش واردش می‏سازد. چنین کسی رنگ خدایی می‏گیرد و روحش متعالی می‏گردد و در ظاهر و باطن یکدست و یک رنگ می‏شود. اگر چه خونش طاهر و پاک نمی‏شود اما بدنش متاثر از صفای روح می‏گردد بطوری که حتی پس از مرگ نیز نمی‏پوسد و متعفن نمی‏شود، همچنانکه اجساد بعضی بزرگان و اولیاء که بر اثر حوادثی، پس از سالها یا قرنها از دل خاک بیرون افتادند، سالم و دست نخورده بودند. هر چند که این امر جزء اعتقادات قطعی شیعه به حساب نمی‏آید.

بنابراین مقصود حضرت اباعبداللَّه الحسین‏علیه السلام در این فراز از دعای عرفه این است که اگر آدمی به خود توجه کند و دم از «من» بزند، هیچ نیست جز کثافت و لئامت اما اگر به خدا توجه نماید و نعمت را از او ببیند و در راه او صرف کند، به خدا متصل می‏شود و خداگونه می‏گردد. اگر چشم و گوش و اعضاء و جوارح را از خود ببیند و هر طور که بخواهد از آنها استفاده کند و آلوده گناهشان سازد، فرومایگی کرده است.

الهی وَصَفتَ نَفسَک باللُطفِ و الرَأفَةِ لی قَبلَ وُجودِ ضَعفی أفَتَمنَعُنی مِنهُما بَعدَ وُجودِ ضَعفی؛ آدمی از زمانی که در رحم مادر و در پرده‏های ظلمت سه‏گانه است، بهره‏مند از الطاف خدای تعالی است. خداوند در آنجا هر آنچه را که لازمه زندگی او است برایش مهیا ساخته. پس از شکل‏گیری اعضاء و جوارح، او را به شکل بشری کامل به این عالم وارد می‏کند. البته اگر بعضی افراد ناقص به دنیا می‏آیند اولاً بخاطر اشکالی است که از جهت پدر و مادر داشتند و ثانیاً بخاطر آن است که عبرتی باشد برای دیگران تا افراد سالم بدانند که اگر خدا می‏خواست اینگونه خلقشان می‏کرد و آنها هیچ قدرتی بر او نداشتند پس باید که شاکرش باشند. علاوه بر اینکه مطابق روایات، در عوض نعمتی که از آنها دریغ داشته در عالم برزخ و قیامت چنان برخوردار از عطا و مرحمت خویش می‏گرداندشان که شرمنده درگاهش می‏شوند.

پیش از ورود انسان به این عالم، پروردگار تمامی حوائج و نیازهای او را برآورده کرده؛ از هوا، از غذایی که در پستان مادر آماده کرده، از مادری که با مهر کامل شیره جان خویش را به او می‏نوشاند و تا پای جان حمایتش می‏کند، از غریزه مکیدن پستان مادر که در او قرار داده و انسان هنوز متوجه هیچکدام از این نعمتها نیست چرا که سراپا ضعف و خردی است.

در زمانی که به بلوغ و رشد می‏رسد و نیرومند می‏شود باز هم با میکروبی ناچیز زمین‏گیر می‏شود و از پا می‏افتد. گاه خیالی به ذهنش رسوخ می‏کند و او را به مرز جنون می‏کشد و هر چه می‏کند نمی‏تواند از شرّش خلاص شود. بعضی اوقات چنان شاد یا غمگین می‏شود که نمی‏تواند جلوی خود را بگیرد؛ یا همچون دیوانگان می‏خندد یا چون ابر بهار اشک می‏ریزد. چون به صفت زشتی معتاد می‏شود به هیچ طریق نمی‏تواند خود را از آن خلاص کند. اینها همه از سر ضعف و ناتوانی آدمی است که در اوج توانایی و اقتدار نیز آسیب‏پذیر است. پروردگاری که قبل از ظهور ضعف و در دوران به ظاهر توانایی انسان، او را به لطف و رأفت خویش نواخته آیا در هنگام بروز ضعف حقیقی رهایش می‏کند؟

بادِ ما و بود ما از داد توست
هستی ما جمله از ایجاد توست

لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را

لذت انعام خود را وا مگیر
نقل و باده و جام خود را وا مگیر

گر بگیری کیت جستجو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند

منگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر

ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما می‏شنود

نقش باشد پیش نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم

اکنون نیازمند آنیم که پروردگار یکتا دو بال علم و عمل به ما عطا کند، آنهم علم باطنی، تا متوجه شویم غیر از او خالق و رازق و مالک و مدبری نیست و همه چیز از او است.

الهی ان ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّی فَبِفظَلک و لَکَ المِنَّةُ عَلَیَّ؛ هر فضیلت و نیکویی که در هر جاست، از فضل خدای تعالی است؛ اوست که در کلام تأثیر می‏گذارد، اوست که محبّت را در قلبها رسوخ می‏دهد، اوست که این همه فضل و بزرگی و رحمت در وجود مقدس پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام قرار داده، آنها را رهبر مؤمنین و سرور آزادگان عالم گردانده است. اگر حسین در راه امر به معروف و نهی از منکر و برای برپایی دین جدش قیام کرد و تاآخرین قطره خون استقامت ورزید، از فضل پروردگار بود؛ «و لَکَ المِنَّةُ عَلَیَّ».

و ان ظَهَرَتِ المَساوی مِنّی فَبِعَدلِک و لَکَ الحُجَّةُ عَلَیَّ؛ اگر زشتی و بدی از ما ظاهر می‏شود، از عدل خداست چرا که او در همه انسانها معادن خوبیها را قرار داد و قدرت تشخیص آنها را عطا فرمود لکن اگر کسی خوبیهای خود را بپوشاند، بدی ظاهر می‏کند همچنانکه اگر نور نباشد، تاریکی خواهد بود. اما حجت پروردگار بر بندگانش تمام است چرا که او با فطرت درونی و هادیان بیرونی (انبیاء و ائمه) راه صلاح و فساد را نمایاند و صراط مستقیم را نشان داد لذا در روز قیامت انسان را مورد بازخواست قرار می دهند که چرا بیراهه رفتی و چرا به دستورات خدا عمل نکردی؟ اگر بگوید نمی دانستم می گویند چرا نیاموختی؟

حرّ بن یزید ریاحی‏ رحمه الله

امام (علیه السلام) در منزل شراف دستور داد جوانان تمام ظرفهای خود را آبگیری کنند، وسط روز بود شنید مردی از یارانش تکبیر می‏گوید.

امام (علیه السلام) پرسید: به چه مناسبت تکبیر می‏گویی؟ جواب داد: نخلستانی را مشاهده کردم به این مناسبت تکبیر گفتم. همراهیان همه منکر شدند و گفتند: در این مواضع از بیابان نخلستانی وجود نداشته است. پس از آنکه دقت کردند فهمیدند اینها همه نیزه‏ها و ابزار جنگ و گوشهای اسبها است. و امام حسین (علیه السلام) همین را تأیید فرمود.

حر ریاحی با هزار سوار هنگام ظهر از راه رسید و در مقابل اصحاب ابی عبدالله توقف کرد. ابن زیاد او را فرستاده بود هر کجا حسین را دید یا به کوفه بیاورد و یا همان جا نگهدارد و نگذارد به مدینه برگردد. امام (علیه السلام) دید لشکریان حر به شدت تشنه‏اند، به اصحاب خود دستور داد آنان را سیرآب کنند و به اسبها نیز آب بدهند. تمام لشکریان و همه اسبها را سیرآب کردند. این ظهور حسن در حسین بن علی از خدای تعالی است و به همین جهت است که حتی به کفار نیز روزی می رساند و امورش را اصلاح می کند

علی بن طعان محاربی که از لشکریان حر بود می‏گوید: من آخرین نفر بودم که به محل رسیدم و از شدت عطش بی تاب شده بودم، امام (علیه السلام) به من فرمود: أنخ الراویه. روایه به زبان حجاز به معنای شتر و به زبان عراقیها، به معنای مشک بود.

می‏گوید: من منظور حضرت را نفهمیدم لذا حضرت متوجه شد و به زبان عراقی فرمود: أنخ الجمل یعنی شتر را بخوابان. وقتی که خواستم آب بیاشامم آب از لبه مشک می‏ریخت، ریحانه رسول الله فرمود: أخنث السقاء از شدت تشنگی که بی تاب شده بودم نفهمیدم چه باید بکنم حضرت ابی عبدالله خودشان بلند شدند و دهانه مشک را برگرداندند و تا زدند و شخصاً من و اسبم را سیرآب کردند. این ظهوررحمت واسعه پروردگار است که ولی اعظم او با دست خود آب به کسی می نوشاند که می داند چند روز دیگر قرار است با او بجنگد.

پس از آنکه همه آب آشامیدند و اسبها را نیز سیرآب نمودند ابو عبدالله (علیه السلام (رو به آنان کرد و پس از حمد و ثنای پروردگار فرمود:

مردم سخنان من برای شما اتمام حجت و در پیشگاه خدا رفع مسئولیت و انجام وظیفه است. من به سوی شما حرکت نکرده‏ام مگر آنگاه که دعوتنامه‏های شما و پیکهایتان به سوی من سرازیر شد که دعوت ما را بپذیر و به سوی ما حرکت کن زیرا ما امام و پیشوا نداریم و می‏خواهیم بوسیله تو رهبری و هدایت شویم، اگر به این دعوتها وفادار و پایبندید، اینک که من به سوی شما آمده‏ام باید پیمان محکم با من ببندید و از اطمینان بیشتری برخوردارم سازید، و اگر از آمدنم پشیمان و ناخرسندید، من حاضرم به همانجایی که از آنجا آمده‏ام برگردم همه سکوت کردند و هیچ کس سخنی نگفت.

حجاج بن مسروق جعفی به دستور امام اذان گفت، پس از اذان امام (علیه السلام) به حر فرمود: اتصلی بأصحابک؟ آیا تو با لشکریانت نماز می‏خوانی؟ حر گفت: نه، بلکه همگی به شما اقتدا می‏کنیم و با شما نماز می‏خوانیم. و همه با هم به امام (علیه السلام) اقتدا کردند و نماز جماعت برگزاردند.

پس از اتمام نماز امام مجدداً ایستاد و رو به آنان کرد و برایشان سخن گفت. پس از سخنان حضرت، حر گفت: من جزء دعوت کنندگان نبودم بلکه از طرف ابن زیاد مأمورم دست از شما برندارم تا اینکه در کوفه به وی تحویلتان دهم! امام (علیه السلام) فرمود: مرگ به تو نزدیکتر است از اینکار. و دستور داد اصحاب سوار شوند و زنها نیز سوار شدند همین که خواستند از آن محل حرکت کنند و به سوی مدینه برگردند حر مانع شد و نگذاشت برگردند. امام (علیه السلام) به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند از ما چه می‏خواهی؟ حر در پاسخ حضرت امام (علیه السلام) گفت: اگر کس دیگری غیر از تو این سخن را به من می‏گفت، من تلافی به مثل می‏کردم و هر کی بود پاسخش را می‏دادم ولی به خدا سوگند من حق ندارم نام مادر تو را جز به بهترین وجه ممکن، بر زبان جاری سازم. (والله ما لی الی ذکر امک من سبیل الا بأحسن ما یقدر علیه(.

هر کس اندک محبّتی به خدا و اولیای خدا داشته باشد، سرانجام اهل نجات و سعادت می‏شود. هر کس سخن بنده را می‏شنود تا آخر عمر در گوش کند: اگر در اعماق قلب خود کسی را اهل حق دیدید، احترامش بگذارید و بی‏احترامی نکنید، همین کارگشا و دستگیر است و چه بسا اگر ظلمی هم مرتکب شدید، همان احترام نجاتتان دهد، به شرط آنکه اهل حقی را که از درون خود تشخیص می‏دهید، خطاکار نشمارید.

حر گفت ولی راه میانه‏ای را اختیار کن که نه به کوفه برود و نه به مدینه تا من نامه‏ای به ابن زیاد بنویسم و کسب تکلیف کنم، شاید خداوند وسیله‏ای درست کند که من از این کار نجات یابم و مبتلای به امر شما نشوم. حسین (علیه السلام) پیوسته به راه خود ادامه داد تا اینکه پس از نماز صبح به نینوی رسیدند. در آنجا با مرد مسلحی که بر اسب تندوری سوار بود برخورد کردند. او فرستاده ابن زیاد و حامل نامه‏ای از سوی او به حر بود. در آن نامه نوشته بود: با رسیدن این نامه کار را بر حسین سخت بگیر و در بیابانی بی آب و علف و بی پناه او را فرود آور. حر متن نامه را برای امام (علیه السلام) خواند و او را در جریان امر قرار داد.

در این هنگام زهیر بن قین گفت: یابن رسول الله در شرائط فعلی برای ما جنگ با این تعدا اندک به مراتب آسانتر است از جنگ با افراد بسیاری که بعد از این خواهند آمد. به جان خودم سوگند آنقدر لشکر به پشتیبانی آنها بیاید که ما نتوانیم با آنها مقابله کنیم، پس اجازه بفرمائید هم اکنون که افرادشان کمتر است جنگ را شروع کنیم و کار را یکسره نمائیم. امام (علیه السلام) در جواب پیشنهاد او فرمود: ما کنت ییدأهم بالقتال. من هرگز آغازگر جنگ نخواهم شد.

این بود تا آنکه حر تا روز عاشورا با سپاهیان عمر سعد بود اما پس از آن همه ممانعتها از امام حسین علیه السلام و پس رویها، ناگهان در روز عاشورا به سوی حسین علیه السلام آمد و امام او را پذیرفت چرا که او مظهر رحمت و مغفرت خدای تعالی است و حتی اگر حر، کسیکه شاید بتوان او را مسبب تمام مصائب دانست، خالصانه پیش آید و در راه حسین علیه السلام قرار گیرد، قبولش می کند.

حر آمد درحالیکه سپر را وارونه کرد، آرام آرام نزدیک شد، خود را از اسب پائین انداخت، به پاهای حسین افتاد و عرض کرد: من همانم که راه را بر شما بستم آیا توبه من قبول است؟ امام در جواب حر فرمود: آری خداوند توبه تو را قبول می کند.

همه ما میدانیم که بی لطف و عنایت پروردگار، هیچ نداریم و هیچ نیستیم. عرض کنیم یا حسین! حربن یزید ریاحی خود را به پاهای شما انداخت، ما نیز خود را به پاهای شما می اندازیم تا توبه ما را قبول کنی.

سخنرانی آیت‌الله دستغیب در شب چهارم محرم‌الحرام

الهی کَیفَ تَکِلُنی و قد تَکَفَّلْتَ لی و کَیف أضامُ و أنتَ الناصِرُ لی‏

بار الها چگونه مرا به خود وا می‏گذاری حال آنکه تویی متکفل من و چگونه به من ظلم شود در حالی که تویی یاورم.

الهی کَیفَ تَکِلُنی و قد تَکَفَّلْتَ لی؛ تکفل خدای تعالی مر بندگانش را از دو جهت می‏باشد: اول از جهت مادی و دنیوی دوم از جهت باطنی و معنوی.

از جهت مادی؛ خدای تعالی هر جنبنده‏ای را که خلق فرمود، متکفل روزیش نیز گردیده است؛ «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها: هیچ جنبنده‏ای در زمین نیست مگر آنکه روزیش بر عهده خداست». (هود/۶)

«إنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ: خداوند روزی دهنده و صاحب قدرت و اقتدار است». (ذاریات/۵۸)

«وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ * فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إنَّهُ لَحَقُّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ: و روزی شما و نیز آنچه وعده داده شدید در آسمان است به پروردگار آسمان و زمین سوگند که این وعده حق است همانند سخن گفتنتان». (ذاریات/۲۲ و ۲۳)

کسانی که ایمان به رازقیت خدای تعالی دارند، همواره شاکر درگاه اویند و یقین دارند که اولاً رازق تنها او است و ثانیاً فراخی و تنگی روزی به دست او است؛ «اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ: خداوند روزی هر که را بخواهد، وسیع و هر کس را بخواهد، تنگ می‏کند». (رعد/۲۶)

در کلام معصومین، روایات بسیاری در باب روزی و حکمت وسعت و تنگی آن وارد شده است.

بنابراین شخص مؤمن، به تقدیر پروردگار و تقسیم رزق بوسیله او اعتقاد دارد و غصّه روزی را نمی‏خورد. اما در کنار آن می‏داند که برای تحصیل رزق باید تلاش کند؛ امام صادق‏علیه السلام فرمودند: «أبَی اللَّه أن یَجری الاشیاء الّا بأسبابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَی‏ءٍ سَبَباً: خداوند امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد پس برای هر چیزی سبب و وسیله‏ای قرا داده». (کافی/ج‏۱، ص ۱۸۳، کتاب الحجّة)

بر همه واجب است که برای کسب روزی حلال، تلاش کنند البته کار منحصر به فعالیتهای فیزیکی نیست؛ فعالیتهای فکری، تدریس و تحصیل علوم دینی و تبلیغ دین خدا نیز مصداق «کار و تلاش» است. همچنانکه اسباب وسعت رزق نیز تنها تلاش بیشتر و کار مضاعف نیست بلکه دعا کردن نیز مؤثر است. گاه کار زیادی و همّ و غمّ بیش از حد انسان را به دردسرهای بزرگ می‏اندازد و حاصلی جز بدهکاری برایش ندارد.

تکفل خدای تعالی‏

خدای تعالی در بشر امتیازی ویژه قرا داده که او را از دیگر موجودات متمایز ساخته است. این امتیاز ویژه، نفخه روح خدایی در وجود او است؛ «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی: و از روح خود در او دمیدیم». (حجر/۲۹)

این روح خدایی یا «فطرت اولیه» قوه‏ای است که همچون نطفه، استعداد بارورشدن و به فعلیت رسیدن دارد و می‏تواند انسان را خلیفه خدا گرداند و خدای تعالی متکفل شده تا راه به فعلیت رسیدن این قوه و بارورشدن این استعداد را به انسان نشان دهد. در همین راستا عقل را به عنوان هادی درونی و انبیاء و ائمه‏علیهم السلام را به عنوان هادی بیرونی برای هدایت او و به ثمر نشاندن استعدادش تعیین کرده است؛ «ادْعُ إلی‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با بهترین طریق با آنها مباحثه کن». (نحل/۱۲۵)

بنابراین همچنانکه خداوند روزی بندگانش را بر عهده گرفته، هدایت آنان را نیز ضامن گردیده است و امام حسین‏علیه السلام در این فراز دعا به این وعده پروردگار توجه می‏دهد و بر آن تأکید می‏کند؛ وعده رساندن به درجات عالی معنوی و جای دادن در جوار رحمت خویش؛ «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ: در منزلگاه صدق، در جوار فرمانروای مقتدر». (قمر/۵۵)

حال اگر کسی این هدایت را رد کرد و آن را نخواست آیا تکفل پروردگار رها می‏شود؟ خیر؛ او هرگز بندگان خویش را رها نمی‏کند و درهای هدایت و رحمت را به روی کسی نمی‏بندد، حتی آنانکه به او پشت کرده‏اند و رسماً منکر اویند؛ «لو عَلِمَ المُدبِرونَ کَیف اشتیاقی بِهِم لَماتوا شوقاً: اگر آنانکه پشت کردند می‏دانستند چگونه مشتاق آنهایم، از شدت شوق می‏مردند». (کلمات حدیث قدسی)

اما بعضی افراد با وجود همه اشتیاق پروردگار و حتی نازکشیدن‏های او، حاضر به بازگشت به سوی او نیستند و نه تنها نمی‏آیند بلکه دست به کارهایی می‏زنند که موجب غضب او نیز می‏شود. اولین چیزی که غضب پروردگار را به جوش می‏آورد دست یازیدن به خون انبیاء، ائمه و اولیای خداست. در این صورت است که عذاب الهی قطعی می‏شود، البته نه به خاطر آنکه درهای رحمت پروردگار بسته می‏شود بلکه از آن جهت که این عمل موجب ناامیدی از رحمت پروردگار می‏گردد و لذا کسانی همچون شمر، عمر سعد، عبیداللَّه بن زیاد و یزید بن معاویه لعنة اللَّه علیهم که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در شهادت حضرت اباعبداللَّه الحسین‏علیه السلام نقش داشتند، کاملاً از رحمت پروردگار ناامید گشتند و حتی در آخرین لحظات عمر و در اوج اضطرار، نامی از خداوند نمی‏بردند.

در میان اعضای گروهکهای منافق، بعضی کسانی که دست به ترور مؤمنین می‏زدند و به دام می‏افتادند و محکوم به اعدام می‏شدند، در آخرین لحظات اعدام زبان به فحاشی و ناسزا می‏گشودند. اینجاست که خداوند این افراد را به خود وا می‏گذارد؛ «وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا: و رها کن آنان را که دین خود را به بازی و سرگرمی گرفته‏اند و زندگی دنیا فریبشان داده است». (انعام/۷۰)

کسانی که با گناهان بزرگ و معاصی عظیم همه طیّبات خویش را زائل می‏سازند، دیگر راهی به سوی خود برای انبیاء و ائمه باقی نمی‏گذارند؛ «أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا: پاکیزگیهای خود را در زندگی دنیا تباه ساختید». (احقاف/۲۰)

البته گناه مراتب مختلف دارد، گاه ظلم به نفس است که با وجود زشتی آن، امید بازگشت قطع نمی‏شود اما گاهی ظلم به دیگران و مخصوصاً اولیای خداست که نفس این گناه، اعلان جنگ به پروردگار است و موجب ناامیدی از درگاه پروردگار می‏شود؛ «مَن أهانَ لی وَلیّاً فَقَد بارَزَنی بالمُحارَبَةِ و أنا أسرَعُ شی‏ءٍ الی نُصرَةِ اولیائی: هر کس به دوستی از من اهانت کند آشکارا به جنگ من آمده و من به یاری دوستانم از هر چیز شتابانترم». (کافی، ج‏۲، ص‏۳۵۲، کتاب ایمان و کفر)

پاسخ به یک اشکال

در این فراز دعا امام حسین‏ علیه السلام از بُعد واگذار کردن خداوند مر انسان را به خویش سخن می‏گوید و در روایتی دیگر پیامبرصلی الله علیه وآله می‏فرماید: «رَبِّ لا تَکِلنی الی‏ نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبداً: پروردگارا مرا چشم بر هم زدنی به خود وا مگذار». (کافی، ج‏۲، ص‏۵۸۱، کتاب الدعا)

اگر رها کردن انسان به خود توسط خداوند بعید است پس چگونه اشرف افراد بشر این همه از آن واهمه داشتند و مرتباً این دعا را می‏خواندند؟

پاسخ: بطور قطع و یقین تکفل از جانب پروردگار همواره موجود است اما چه بسا کارهایی از انسان صادر شود که مقدمه واگذار شدن به خویش گردد. این مقدمه برای معصومین و خاصّان درگاه الهی که بشر مافوق – و نه مافوق بشر – هستند، غفلت جزیی از توحید کامل پروردگاراست.

و کَیف أضامُ و أنتَ الناصِرُ لی؛ «أضام» از ریشه «ضیم» به معنای ظلم است. خدای تعالی به مؤمنین و دوستان خویش وعده نصرت داده است؛ «إنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ: ما رسولان خود و مؤمنان را در زندگی دنیا و در روزی که گواهان به پا خیزند، یاری می‏دهیم». (غافر/۵۱)

اما نصرت پروردگار بر انسان معلق به نصرت انسان بر پروردگار است؛ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ: ای کسانی که ایمان آورده‏اید خدا را یاری کنید خداوند نیز شما را یاری می‏کند و گامهایتان را استوار می‏سازد». (محمدصلی الله علیه وآله/۷)

آدمی اگر گوهر گرانقدر فطرت خویش را آلوده گناه نسازد یاری خدا کرده؛ «تَنْصُرُوا اللَّهَ» گشته است.

آنکه می‏خواهد در زندگی دنیا همه اسباب برایش مهیا باشد، خوب بخورد، خوب بیاشامد، خوب شهوترانی کند، خوب تفریح کند و هیچ مانعی بر سر راهش نیاید هرگز نمی‏تواند خدا را یاری کند چرا که با اطاعت از هوای نفس و شیطان، دشمنان خدا را یاری کرده است. برای یاری خدا باید اولاً پا بر هوای نفس بگذارد و به شیطان «نه» بگوید. ثانیاً بر عهد خویش با پروردگارش وفادار بماند؛ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إنَّهُ لَکُمْ عَدُوُّ مُبینٌ: ای فرزندان آدم! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید، که او دشمن آشکار شماست». (یس/۶۰)

مهمترین راه پا گذاشتن بر هوا و وفاداری بر میثاق خداوند، انجام واجبات و ترک محرمات است، آن هم مو به مو و بدون توجیه و تفسیر.

ثالثاً وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را به حساب شأن اجتماعی و تکلیفی که دارد انجام دهد رفتار حضرت اباعبداللَّه الحسین‏علیه السلام در زمان حیات برادر بزرگوار خویش و پس از آن در دوران معاویه مصداق کامل یاری دین خدا بود. پس از مرگ معاویه و آغاز حکومت یزید، این یاری شکل دیگری یافت و ایشان با قیام و شهادت خویش کاملاً به تکلیفی که داشتند عمل کردند لکن کسانی که از یاری حضرت ابا کردند، در حقیقت از یاری خدا امتناع ورزیدند.

اما چگونه ایشان با وجود آنکه به کاملترین مصداق، دین خدا را یاری کردند، مظلوم واقع شدند و ستمهای بی‏شمار در حقشان روا شد در حالی که در این فراز دعا عرضه داشتند: «و کَیف أضامُ و أنتَ الناصِرُ لی: چگونه به من ظلم شود درحالی که تو یاور من هستی»! مگر نه آن است که در زیارت عاشورا می‏خوانیم: «لَقَد عَظُمَتِ الرَزیَّةُ و جَلَّت و عَظُمَتِ المُصیبَةُ بِک عَلَینا و علی جَمیعِ أهلِ السَماواتِ و الأرض: ای اباعبداللَّه‏ علیه السلام عزای شما بزرگ است و مصیبت وارده بر شما بر ما و بر تمام اهل آسمانها و زمین گران است». نه تنها بر ایشان بلکه بر پدر و مادر و برادر ایشان نیز ظلمهای فراوان رفت در حالی که آنان نیز یاور دین خدا بودند. چگونه می‏توان این دو را با هم جمع کرد؟

حقیقت این است که حضرت اباعبداللَّه الحسین‏ علیه السلام اگر چه از ناحیه مردم ستمهای فراوان دید اما از آن جهت که به مقصد و مقصود خود رسید، بهره‏مند از یاری پروردگار شد که بی‏یاری او رسیدن به مقصد محال است. حسین‏علیه السلام می‏خواست دست یزید را رو کند و بنی‏امیه را رسوا سازد تا مردم حساب خلافت آنها را از رسالت جدا کنند و این را امتداد آن نپندارند و در این راه موفق شد از جهت دیگر می‏خواست دین خدا را آنچنان که خدا دوست می‏دارد حفظ کند و آن را برای دورانی که مردم عالم با اقبال خود بدان روی می‏آورند به ارث بگذارد و موفق شد.

همچنین از جهت سوم حسین‏علیه السلام می‏خواست تا رحمت واسعه پروردگار را حتی برای کسانی که راه دشمنی او را در پیش گرفتند، ظاهر سازد هر چند که این اشخاص خود دشمن خویش شدند و تیشه به ریشه خود زدند. بی‏شک هر کس به حسین‏ علیه السلام توجه کند اهل نجات می‏گردد چرا که خداوند اراده فرموده بوسیله او و دیگر مؤمنین، رحمت خویش را ظاهر کند و به جهت همین اراده است که حضرت صدیقه طاهره‏علیها السلام، در روز قیامت همچون مرغی که دانه می‏چیند، دوستان خویش را جدا می‏کند و به بهشت می‏برد و یا ذره‏ای از حبّ علی‏علیه السلام اگر در قلب کسی باشد آتش جهنم بر او حرام می‏شود.

قطره اشکی که از چشم می‏ریزد اگر چه به خودی خود هیچ ارزشی ندارد اما از آن جهت که نشانه شکسته شدن دل در محبت مولا اباعبداللَّه‏علیه السلام است، قیمت می‏گیرد و قرار خدای تعالی این است که هر کس متوجه حسین‏علیه السلام شود، در اقیانوس تطهیر حسینی قرار گیرد و پاک شود.

کسانی که در مقابل امام حسین‏علیه السلام ایستادند و عظیم‏ترین مصائب را بر ایشان وارد ساختند قطعاً ظالمترین افراد هستند. اما چون حسین‏علیه السلام خواسته‏ای جز اصلاح دین پیامبر و امر به معروف و نهی از منکر نداشت و در خواسته خویش موفق گشت، از ناحیه خداوند یاری شد و شکست خورده و ستمدیده واقع نشد.

هر مؤمنی ممکن است در مدت عمر خود دستخوش ظلمهای بسیاری شود؛ غیبتش کنند، تهمتش زنند، این همه نسبتهای زشت که به طلاب حوزه و اصحاب این مسجد دادند؛ عکسهایشان را چاپ کردند و به در و دیوار آویختند و هنوز هم ادامه می‏دهند، اما در عوض برای اکثریت دوستان، خدای تعالی چنین قرار داد که مستقیماً متوجه خدای تعالی شوند، روز به روز درونشان تلألؤ دیگری یافته. اینها واقعیاتی است که به روشنی احساس می‏شود. ما نه دیوانه‏ایم و نه لجباز. حرفی را که می‏زنیم کاملاً برایمان روشن است و با هیچکس غرض ورزی نداریم.

شهید آیت‏ اللَّه دستغیب ‏رحمه الله‏

آیت‏اللَّه دستغیب‏ رحمه الله در اویل زندگی دست به گریبان سختیهای بسیاری از ناحیه بعضی افراد خاص بود. در زمان رضاخان مصائب دیگری دید، محمّد رضا که آمد مشکلاتشان به شکل دیگری درآمد. ناراحتی‏هایی در همین شیراز دید و به ناچار کنار نشست. اما آماج تهمتها و فحشهای بسیار قرار گرفت. در اوائل انقلاب به شکل دیگری در سختی و شدت بود. بخاطر جهات معرفتی و رفتن به نزد حضرت آیت‏اللَّه نجابت‏رحمه الله و آیت‏اللَّه انصاری همدانی‏رحمه الله، مورد اتهام و تهمت قرار می‏گرفت. عده‏ای جمع شده بودند و هر کدام دست ده نفر را می‏گرفتند و از مسجد جمعه خارج می‏کردند. خود ایشان می‏گفت: «بسیاری را بردند اما خداوند جایش را پر کرد».

ظلمهای بسیاری دید اما نزدیکی‏های شهادت، چیزی که سالها به دنبالش بود، خداوند برایش مهیا ساخت و معنی لا اله الا اللَّه را به شهود، ملتفتش کرد. سالهای بسیاری در میان کسانی که ادعای عرفان داشتند، گشت اما کسی را که با قرآن و سنت منطبق باشد ندید تا آنکه خدمت آیت‏اللَّه قاضی‏رحمه الله و آیت‏ اللَّه انصاری‏رحمه الله رسید و با آیت‏اللَّه نجابت‏رحمه الله رفاقت نمود. وقتی گمشده خویش را پیدا کرد، استقامت به خرج داد.

ما از برکت خود اباعبداللَّه‏ علیه السلام، او را دوست می‏داریم، اگر در وقت شنیدن مصیبت، دل شکسته نشویم و اشک نریزیم، ناراحت می‏شویم و خود را سرزنش می‏کنیم. گاهی بعضی جوانان از شدت این ناراحتی بر سر خود می‏زنند اینها همه از شدت عشق و علاقه به حسین (علیه السلام) و نشانه اخلاص است.