Search
Close this search box.

از نورنترس آقا مشا.. .!؟

پس از بسم الله، اول اصل خبر را لطف کنید و بخوانید تا بعد از آن مصدع اوقات شویم!

 

مشایی: بعضی موسیقی را نمی‌فهمند و می‌گویند حرام است!

 

به گزارش خبرنگار سياسي شبكه خبري آتي نيوز، اسفندیار رحیم‌مشایی در جلسه‌ای که با حضور جمعی از هنرمندان استان مركزي که در موزه چهار فصل اراک برگزار شد، با بیان اینکه اگر جامعه‌ای به فرهنگ و هنر بی‌توجه باشد بیمار می‌شود، افزود: بعضی موسیقی را نمی‌شناسند و با کتاب حافظ و سعدی و شاهنامه انس ندارند و عشقی هم در وجودشان پیدا نمی‌شود. رئيس دفتر رئيس جمهور تصريح كرد: هنر و موسیقی را هنرمند می‌شناسد و قدر می‌داند و اگر جامعه‌ای به آن اهمیت ندهد منزوی و افسرده می‌شود. وی همچنین با اشاره به اینکه موسیقی‌های انحرافی نیز قطره‌ای از دریای بی‌کران موسیقی هستند، خاطر نشان کرد: اگر موسیقی را از فیلم حذف کنیم دیگر آن فیلم روح ندارد و از دیدنش هم لذتی نمی‌برید. مشایی افزود: اگر موضوعی را بگویم می‌گویند کفر گفت: ولی بعضی موسیقی را درک نمی‌کنند و نمی‌فهمند و می‌گویند موسیقی حرام است. مشايي تصریح کرد: مزاج جامعه عوض شده و مردم چای خارجی را ترجیح می‌دهند چون به فرهنگ و اصالت جامعه و خواسته‌های جوانان و هنرمندان اهمیت کمتری داده شده است. رئیس دفتر رئیس جمهور با بیان اینکه بعضی آن‌قدر عبادت می‌کنند که بر عکس از خود خدا غافل می‌شوند، تصريح كرد: خطری بنام عرفان وجود دارد که انتهای آن خدایی نیست بلکه توهم است و آن وقت است که می‌گویند نور دیده‌ایم. وی خطاب به کسانی که انتقادپذیر نیستند، اظهار داشت: شما قبله‌ای غلط دارید و موسیقی را هم نمی‌فهمید چون که در فهم و درک دنیای شاعر و هنرمندی عاجزید. شاعری اوج است و چون خودم مهندسم می‌گویم مهندسی کف دریای هنر است.

–         پایان خبر –

و اما بعد از تلاوت و استماع خبر فوق باید گفت:

آقای مشایی فرمایش کرده: «بعضی موسیقی را نمی‌فهمند و می‌گویند حرام است» .

ایشان از نوازنده‌ گان بس چیره‌دست و سازشان نعل و میخ است که  در همین تک‌نوازی‌ یکی به نعل زده‌اند و یکی به میخ. وقتی به نعل می زنند برای خوشایند ملت بیدار است و وقتی میخ می نوازند برای جذب متدینین که در نهایت از این نعل و میخ، آهنگ خوشایندی شاید حاصل شود که در انتخابات بعدی ریاست جمهوری نواخته شود. البته خودش می‌گوید: «نه بابا! نمی‌خوام!»

ناگفته نماند که یکی از سازها که می‌نوازند و از سازهای کششی است، سوهان است،البته نه سوهان قمی بلکه سوهانی است که می‌کشند بر در و پیکر روح و اعصاب علما و فضلا، که بعضاً با لجاجت هم توام شده و هر چند مامورند و انجام وظیفه می‌کنند، اما علی الظاهر! موجبات  تغییر پست و مقامشان هم گردیده است. اصلا  آقا مشا .. چرا تو اینقدر به روحانیت می پری!؟

آقا – مشایی – در ادامه‌ی سخنرانی‌شان می‌فرماید: «خطری به نام عرفان وجود دارد که انتهای آن خدایی نیست بلکه توهم است و آن‌وقت است که می‌گویند نور دیده‌ایم.»

در این کلام ابهاماتی است که جای سئوال دارد: خطرعرفان! چه کسی یا چه چیزی را تهدید می‌کند؟ و اساسا منظور از خطر چیست؟ و کجای عرفان خطرناک است؟ و انتهای چه راهی است که به  خدا می‌رسیم و آن راه عرفان نامیده نمی‌شود؟ نکند منظورتان این است که خدا خطرناک است و نور خدا خطرناک است؟ البته که هست اما نه برای خداجو که برای فرعون!

عرفان به معنای “به شناخت و به معرفت رسیدن است”. اگر این خطر است، چه کسانی از عرفان متضرر و از فهم و معرفت مردم در خطر می افتند؟ و کدام راهی آخرش خدا وجود دارد که ساختار آن بر اساس بی‌معرفتی و عدم شناخت و دشمنی با عرفان است؟ توهم در عدم معرفت و شناخت حاصل می شود؟ یا  در عرفان و معرفت؟ از حضرت آدم (ع) تا امروز تمامی عارفان حقیقی از انبیاء و اولیاء الهی ، هیچکدام مدعی نشده اند که به انتها رسیده‌اند اما آنها نور خدا را همان اول راه دیده‌اند و با بصیرت قدم در راه گذاشته‌اند. فراوان کسانی که از راه عارفان نرفته‌اند ومرشدی چون شما داشته و هاله‌ی نور دیده‌اند که در این مقاله جای اثبات این و نقد آن نیست. شاید هم منظور جناب مشایی آن است که کلا دیدن نور خطرناک است یا آن کسانی که نور را دیده‌اند خطرناکند؟ آقا بیا با هم مرور کنیم چند نامی از همین عارفان به نور و نوردیدگان را و خبردهندگان از نور را:

موسی که خدا درجات عالی‌ش را متعالی گرداند بر فراز طور، نور می‌دید و الحق که خطر داشت و خطرناک بود. برای که؟ برای فرعون زمانش که موسی را از این رو که نور دیده بود دشمن می‌داشت. که رود نیل به فرمان خدا دهان گشود و فرعون و لشگریانش را بلعید. و هنوز و تا ابد دهان نیل برای بلعیدن فرعون‌ها و فرعونیان باز است.

و محمد که درود خدا بر او و بر آل او باد از نور گفت و از نور علی نور گفت و از الله که نور آسمان‌ها و زمین است، دشمنانش ابوسفیان‌ها و ابولهب‌های کور و جان‌های بی‌نور بودند. او البته برای ایشان خطرناک بود.

علی و حسن که سلام ما و درود خدا بر ایشان، دشمن‌شان معاویه و یزید  و این امامان، رسواگر آنان بودند و از نور می‌گفتند و راست می‌گویی که خطرناک بودند.

اما آقا  مشایی! شاید این یک اشتباه در بیان بوده و مقصود از عرفان، عرفان نبوده و از نور، نور نبوده که چه عرض کنم!  چون توی عالم سیاست  گاهی حرفی می زنند اما منظور چیز دیگری‌ست. مثلاً با شیطان‌پرستی (برای حفظ نظام!) مخالفت می‌شود و بعد معلوم‌مان می‌شود منظور، بهانه ای برای سرکوبی دراویش گنابادی  است!

ولی خب انصاف این است که عیب وی جمله بگفتی هنرش نیز بگو. آقای مشایی! آن بخشی که از خوبی هنر و موسیقی گفتی و از درد دل اصحاب هنر گفتی نیک به دل‌مان نشست. فقط نمی‌دانم این‌ها چرا همه درحرف می‌ماند و وضع اصحاب هنر، روز به روز بدتر از دیروز می‌شود و تیغ نامریی ممیزی هی می‌برد و می‌برد و می‌برد – حالا انشاالله که خداوند مدد می‌رساند و این تیغ و تیغ‌زن‌ها را دسته و تیغه می‌شکند و اصحاب هنر و خلق الناس را از دست شیاطین رجیم می‌رهاند. زود باشد آن روز انشاالله به حق انشاالله – آمین.

نویسنده : میرزا حبیب