حسن یوسفی اشکوری
به نظر می رسد مقامات روی دست هم بلند شده و هر کدام می کوشد در ادعاهای دروغ، گوی سبقت را از دیگری برباید
چندی پیش در همین ستون جرس مقاله ای منتشر کردم تحت عنوان «انحطاط و سقوط». در آن گفته نوشته بودم که در بخش پایانی دولتها و سلسلههای حکومتی تاریخ، نشانههای انحطاط آشکار می شود و از نشانههای انحطاطا رواج و چیرگی ریا و دروغ و فریب و تملق و گزافه گویی و غلو بسیار در حق بزرگان و فرمانروایان و حاکمان است. این نشانهها هرچه بیشتر میشود، فروپاشی و سقوط نیز نزدیک تر میگردد. در آن نوشته نمونههایی از مداحی و تملق و گزافه گویی در باره رهبر نظام ولایی کنونی و نیز نمونههایی از دروغهای آشکار رئیس دولت و برخی دیگر از مقامات مشهور فعلی کشور ذکر کرده بودم. اما گویا این دروغ گوییها پایان ندارد و هر روز بیش از گذشته و آشکارتر از پیش و بزرگ تر از همه وقت دروغ گفته میشود و حتی به نظر میرسد که مقامات روی دست هم بلند شده و هر کدام میکوشد در ادعاهای دروغ گوی سبقت را از دیگری برباید.
اخیرا جناب شیخ حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، در جمع روحانیون حوزه علمیه قم سخنانی گفته اند که یکی از مصادیق این دروغهای بزرگ و به اصطلاح شاخدار است و میتوان آن را «بلوغ دروغ» نامید. ایشان فرموده اند: « از منزل یکی از سران رده اول فتنه – علیرضا بهشتی – که در واقع اتاق فکر آنان بود، جزوه بسیار تکان دهندهای بدست آمد که در آن طرح براندازی دین در ایران، پیش از انتخابات تا کنون ترسیم شده بود . . . سران فتنه در این طرح میخواستند از حوزه های علمیه، مراجع و شخصیتهای علمی به عنوان ابزار برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند». بعد افزوده اند که ادبیات جزوه به ادبیات حزب توده میماند و «پس از کارشناسی متخصصان وزارت اطلاعات این مطلب ثابت شد». (ایلنا – گویا- 10 دی 89)
راستی آدمی در میماند که چگونه یک مسئول بلند پایه حکومتی و مقام اول امنیتی و آن هم در لباس «مقدس» روحانی و آن هم در «حرم اهل بیت» و حوزه علمیه قم و در برابر انبوه دینداران و روحانیان میتواند چنین بیپروا دروغی به این بزرگی و آشکار بگوید و نه از خداوند و چشم بینای او پروا کند و نه از قیامت و حسابرسی اعمال بیم داشته باشد و نه از فهم و درک ولو اندک مخاطبانش در آن محفل و بیرون از آن بترسد؟! البته در فضای حاکم کنونی، که چنین بیپرواییها از فرط تکرار عادی شده و طبیعی مینماید، تا حدودی هم قابل فهم و درک خواهد بود. ظاهرا در اندیشه و باور آقایان خدا و آخرت و قیامت که نسیه است و حداقل پیامد فوری و آنی ندارد و در مملکت قانون و دادرسی هم که حاکم نیست تا از شکایت شاکیان و آسیب دیدگان و رسیدگی آن بیمی وجود داشته باشد. تا کنون شکایت چند شاکی خصوصی منتقد حاکمیت در دستگاه قضایی رسیدگی شده است که شکایت دکتر عیرضا بهشتی دومی باشد؟ در دوران پیش از انقلاب، که در توهم اتوپیای حکومت اسلامی بودیم، می اندیشیدیم که که اگر در نظامهای معمولی بشری عامل بیرونی قانون بازدارنده خلافها و جرائم است، در نظام دینی، ایمان به عنوان عامل درونی و آگاهانه و اختیاری عمل میکند و از این رو هم قانون جدی تر و مؤثرتر عمل میکند و هم مردمان به طور طبیعی و بدون نیاز به قانون و گزمه و مجازات و زندان از خلافها و ارتکاب جرائم خودداری میکنند. حال چه باید گفت؟ آیا آن فکر غلط بود یا این حاکمان به چنان فکری باور ندارند و به هردلیل بر آن نیستند که به لوازم ایمان و ارزشهای دینی ملتزم باشند؟ اکنون ظاهرا ماجرا بر عکس است. هرکس بی دینتر و یا حداقل در دینداری بی ادعاتر، اخلاقی تر و قانون گرا تر و به عدالت نزدیکتر.
گرچه دروغ برای اهد اف خاص و برای اثرگذاری بر جامعه و افکار عمومی و حداقل قشری خاص ساخته و پرداخته میشود اما در عین حال در چنین مواردی لازم است حداقل هوشمندی به کار گرفته شود تا مشت دروغگو به سادگی باز نشود و اثبات بیپایه بودن ادعاهای کذب به راحتی ممکن نباشد. اما در دولت مهرورز امام زمانی مسئولان چندان دست خود را در جعل و دروغ باز میبینند که نیازی به چنین تدبیر و هوشمندی نمیبیننند و حداقل این است که به لوازم گفتهها و ادعاهای خود توجه نمی کنند. احتمال نمیدهند که ممکن است در میان مخاطبانشان کسانی پیدا شوند که از درک و هوش متوسطی برخوردار باشند. گرچه افاضات جناب مصلحی نیازی به بحث و فحص ندارد اما در اینجا به طرح چند نکته و پرسش میپردازم.
1 – نکتهای که پیش از هر چیز به نظر می رسد طرح این پرسش است که: «براندازی دین در ایران» به چه معناست؟ چگونه میتوان یک دین ریشه دار با دهها میلیون پیرو در محدودة جغرافیایی یک سرزمین گسترده را برانداخت؟ تا کنون در طول تاریخ چند بار اتفاق افتاده که چند نفری در اتاقی بنشینند و طرح براندازی یک دین را آماده و بعد طی یک و یا چند سال اجرا کنند؟ اصولا دین یک مفهوم کاملا ذهنی و انتزاعی است و از این رو برانداختنی نیست. برافتادن و یا جا افتادن یک دین در جایی و مکانی تابعی از بودن و یا نبودن پیروان آن دین است، تا زمانی که دینی و فکری پیروان ومؤمنانی دارد، خواهد بود و خواهد ماند. در این صورت، معنای سخن جناب وزیر این است که علیرضا بهشتی و چند نفر «سران فتنه» البته با یک لشکر حداکثر چند هزار نفره میخواستند در طول یکی – دو سال پیروان دین اسلام را از ایران براندازند! مراد آقای مصلحی این است؟! اگر مراد این است که در عمل ناممکن و محال است و هیچ آدم عاقلی هوس محال نمیکند و اگر منظور خود دین است که گفتم دعوی لغو و پوچی است و به لحاظ مفهومی بی اساس و مهمل است. آیا مدعی هنگام ادای این کلمات به معنا و مفهوم آن توجه داشته است؟
2 – پرسش مهم دیگر این است که کسانی چون بهشتی، موسوی، خاتمی، کروبی و صدها تن دیگر که آقایان آنها را کارگزاران و «سران فتنه» میخوانند، هنوز مسلمانند و میخواهند اسلام را در ایران براندازند و یا دیگر به ارتداد گراییده و از ربقه اسلام خارج شدهاند؟ اگر مسلمانند و میخواهند اسلام را در ایران براندازند، چرا و به چه دلیل و انگیزهای؟ مگر ممکن است کسی مسلمان باشد و به تمام مبانی و الزمات دینداری ملتزم باشد اما برای نابودی دین نقشه بکشد و اقدام کند؟ اگر اینان مرتد شده و از اسلام خارج شده اند، به چه دلیل و سندی؟ کدام کودک خفته در گهوارهای و یا ابلهی در ایران و جهان است که قبول کند خاتمی و موسوی و کروبی از اسلام برگشته و مثلا بی دین شدهاند؟ آیا همان مخاطبان جناب مصلحی پذیرفته اند که این شخصیتهای روحانی و غیر روحانی شناخته شده نامسلمانند؟ خوارج هم در تکفیر چنین بیپروا نبودند! افزون بر آن ایشان باید توضیح دهد که این افراد چرا و به چه دلیل و انگیزهای میخواستند دین را از ایران براندازند؟ مگر اینان از دین بدی دیده اند که باید برای برانداختن آن تلاش کنند؟ بالاخره هر اقدامی آن هم در حد نقشه کشی و اقدام عملی برای براندازی یک دین در یک کشور انگیزه قوی و دلیل محکم و روشن میخواهد. الله اکبر از این همه جهل و غرض! تاریخ نشان داده است که هر زمان سه عنصر ویرانگر یعنی جهل، تعصب و غرض در یک جا جمع شد، فاجعه پدید میآید.
3 – موضوع دیگر این است که جناب وزیر مدعی است که این فتنه گران برانداز دین در ایران می خواستند از علما و مراجع برای انجام مقصود خود استفاده کنند. در این مدعای هر چند کذب مطلق، دو نکته قابل تأمل است. یکی اینکه مدعی پذیرفته است که این سران فتنه نه تنها مسلمان و مؤمنند بلکه مورد تأیید علما و مراجع هم هستند، چرا که چگونه ممکن است که علما فریب سخنان شخصیتهای غیر مسلمان و آن هم از دین برگشته (مرتد) را بخورند و ابزار دست آنان بشوند؟ مگر اینکه ایشان بگوید هنوز علما نمیدانند که خاتمی و موسوی و کروبی از اسلام برگشته اند که در این صورت، پرسش مهمتر این است که این علما به ویژه با وجود ارائه انواع بولتنهای پیاپی مقامات اطلاعاتی و حکومتی به آقایان تا این اندازه از مرحله پرت هستند که مسلمان و مرتد را نمیشناسند و ابزار دست شان میشوند؟ نکته دیگر این است که آقای مصلحی با این دعوی خود تلویحا (بلکه تصریحا) قبول کردهاند که علما و مراجع آن هم به صفت جمع ابزار دست این و آن و آن هم در یک اقدام براندازانه و سازمان یافته برای براندازی دین اسلام میشوند و یا ممکن است بشوند و در واقع در یک توطئه علیه اساس دیانت شرکت کنند. آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا تصور آقایان حکومتی و امنیتی از علما و مراجع این است؟ اگر این است پس این همه ادعای تقدس برای روحانیت و فقها و نقدناپذیری مراجع تقلید برای چیست؟ اصولا چگونه است که اگر کسی به یک روحانی حتی دون پایه حکومتی انتقاد کند و یا درباره آنها تعبیر موهنی به کار ببرد بلافاصله عرش و فرش خدا به لرزه می افتد و بانگ وا اسلاما همه جا را پر میکند و کفن پوشان به جنبش میآیند و خواهان مجازات عاجل منتقدان میشوند؟ واقعیت تلخ برای آقای مصلحی این است که علما چنین نیستند و در مجموع این اندازه از هوش و درایت برخوردارند که به سادگی ابزار این و آن بشوند. اگر چنین بود تلاشهای مقامات عالی و دانی نظام تا کنون توانسته بود آنان را به تسلیم و حداقل تأیید دولت کودتایی احمدی نژاد وادار کند. از قضا حمایت علنی برخی از مراجع محترم از جنبش سبز و رهبران آن (به ویژه زنده یاد آیت الله العظمی منتظری و آیات صانعی، دستغیب و بیات) و حمایت تلویحی شمار قابل توجهی از مراجع و علما از معترضان به نتایج انتخابات و حداقل موضع مستقل و انتقادی اکثریت علما به حاکمیت و سیاستهای دو سال اخیر مقامات، به روشنی ادعای مطلقا کذب جناب وزیر اطلاعات و البته و دیگر مقامات در مورد جنبش و رهبران مسلمان و پارسا و دلیر و مردمی آن را افشا میکند. به نظر می رسد که این سخنان وزیر کابینه احمدی نژاد نوعی توجیه حمایت شمار قابل توجهی از روحانیان معتبر از جنبش سبز و رهبران آن است.
4 – از همه با مزه تر و مضحکتر کشاندن پای حزب توده در این ماجراست. طبق گزارش جناب وزیر با کفایت اطلاعات این جزوه و طرح براندازی دین دستپخت حزب توده است. یعنی موسوی و کروبی و خاتمی و صدها مسلمان با سابقه و از قضا جملگی از مقامات عالی و میانی همین نظام، که در طول 32 سال در پستهای حساس سیاسی و امنیتی و قانونگذاری و اجرایی و فرهنگی فریب حزب کمونیست توده را خورده و یا با این حزب برای براندازی دین در ایران همدست و هم پیمان شده اند! جل الخالق! از این جعبه مارگیری و از این کیسه شعبده بازی چه چیزها بیرون نمیآید! باید پرسید که اولا حزب نوده کی برانداز بوده که اکنون برانداز باشد و آن هم برانداز دین در ایران؟ به نظر میرسد جناب وزیر اطلاعات از گذشته و تاریخ حزب توده حتی در دوران جمهوری اسلامی هیچ نمیداند! وانگهی، آخر چگونه قابل تصور است که صدها مسلمان تحصیل کرده و با تجربه و غالبا سن از نیمه گذشته و برخی مقامات عالی روحانی فریب حزب شناخته شده توده را بخورند و یا بدتر با آن همدست و همداستان در برانداختن دین بشوند؟ پاسخ آقای مصلحی چیست و چه توضیح و توجیهی برای ادعای شگفت و گزاف خود دارد؟
این دعوی ایشان مرا به یاد دعوی مشابهی در رژیم گذشته انداخت. زمانی محمد رضا شاه در جایی (احتمالا در کتاب «مأموریت برای برای وطنم») در ارتباط با ماجرای سوء قصد محمد بخارایی به او گفته بود: این جوان یک جوان متعصب مذهبی بود و در خانهاش کتابهای کمونیستی پیدا شد و در تحقیقات بعدی روشن شد که پدر او باغبان سفارت انگلیس بوده است. یعنی فرد مخالف شاه هم زمان هم یک فرد مذهبی متعصب بوده و هم کمونیست بوده و یا گرایش کمونیستی داشته و هم در عین حال مأمور خارجیها و انگلیسیها بوده است! حال همان سخن سخیف و همان معجون ناسازگار و متناقض به وسیله یک روحانی و یک مقام عالی حکومت مذهبی عرضه میشود. سران فتنه هم زمان هم مسلمانند و هم برای براندازی اسلام اقدام میکنند و هم ابزار دست حزب توده میشوند و هم علما و مراجع دینی را ابزار خود میکنند. به عبارت دیگر اینان خود ابزار دست حزب تودهاند اما علما را هم ابزار اجرای نقشههای خود میکنند! شعبده بازی از این ماهرانهتر؟ اصلا این «سران فتنه» چه توانایی شگفتی دارند و چه کارها که نمیکنند!
5 – آخرین نکته این است که ما در عالم خیال این فرض محال را میپذیریم که خاتمی و کروبی و موسوی و بهشتی و صدها و هزاران اعضای رده اول فتنه به هر دلیل از اسلام برگشته و در عمل هم برای براندازی دین در ایران برنامه ریزی کرده و دست به اقدام زده اند، حال پرسش این است که چرا و چگونه این شمار شخصیت دینی و فرهنگی و دانشگاهی و سیاسی که عموما از مبارزان قدیم برای تأسیس حکومت اسلامی و بعدها ولایت فقیه بوده و از یاران شناخته شده بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بوده و در این 32 سال نیز نه تنها از کارگزاران نظام بلکه از ارکان همین نظام بوده اند، یک باره در عرض چند ماه بی دین شده و چنان با دین دشمن و ضد شده که به طور سازمان یافته برای اندازی دین در ایران اقدام کرده و در این راه هم از حزب کمونیست توده کمک میگیرند و هم از استکبار جهانی پول (نقدا یک میلیارد دلار به روایت جنتی و حدود هفده میلیارد دلار به روایت وزیر اطلاعات) دریافت میکنند؟ این دگردیسی شگفت و کاملا بی سابقه در تاریخ بشر را چگونه و با چه منطقی میتوان توضیح داد؟ واقعا آقای وزیر هنگام گزارش خود متوجه بودهاند که چه میگویند و تبعات سخن او چیست؟ روشن است که در این «فتنه سبز» اکثریت قریب به اتفاق یاران آیتالله خمینی و کارگزاران نظام در این بیش از سه دهه، از حامیان موسوی و خاتمی و کروبی و جنبش اعتراضی بوده و آشکارا در برابر رهبر کنونی و دولت کودتا ایستاده اند. از اعضای بیت آیتالله خمینی بیت بهشتی و قدوسی و تا حدودی مطهری گرفته تا شخصیتهای روحانی عالی مقام و رجال سیاسی و دانشگاهی و با سابقه نظام. پرسش اساسی این است که چه رخ داده و نظام چگونه عمل کرده است که این همه مخالف و آن هم در حد خروج از دین و توطئه برای براندازی دین و نظامی که خود معمار آن بوده اند از درون همین نظام پیدا شده اند؟ اشکال کار در کجاست؟ این ریزش حداکثری و رویش هیچ از کجا و چرا رخ داده است؟ پاسخ دهید چه اتفاق افتاده که خانه و دفتر «شهید مظلوم»، که این همه از قبل آن سود برده اید، «اتاق فکر سران فتنه و طرح برندازی دین در ایران» شده و فرزند با دانش و متدین او «از سران رده اول جریان فتنه» شده است؟
6 – سخن واپسین من این است که حداقل یک بار هم که شده آقایان صداقت به خرج داده و برای مردم حقیقیت ماجرا را بگویند. بگویند که سران فتنه و میلیونها حامی آنها به نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری معترض اند و میپرسند «رأی ما کو؟» و فقط با «ما» یعنی دولت کودتایی احمدی نژاد و رفتارهای ضد ملی او و حداکثر سیاستهای رهبری مخالفاند. خلاص! این همه دروغ و جعل و تهمت و توهین و شعبده بازی و فریب و مایه گذاشتن از دین و علما نه خدمتی به دین است و نه سودی برای نظام دارد و نه مشکل عمیق نارضایتیها و جنبش اعتراضی گسترده ملی را حل میکند. باید روزگار و تجربه 32 ساله به شما آموخته باشد که این اتهام زنیها و دروغ پراکنیها کاملا نتیجه عکس میدهد و در نهایت به سود مخالفان و معترضان است. میتوان زد و بست و «سران فتنه» را بازداشت و محاکمه کرد اما بعد چه؟ مشکل نارضایتیها و مخالفتهای برآمده از ستم و زخم 32 ساله حل میشود؟ امتحانش مجانی است اما «آزموده را آزمودن خطاست»!