Search
Close this search box.

یک نکته و یک خاطره در ارتباط با آیت الله شریعتمداری

حسن یوسفی اشکوری

برخی رفتارهای غیراخلاقی و بویژه برخورد نهایی با ایشان نادرست، خلاف شرع و قانون، مصالح نظام حاکم و منافع مرجعیت بود.

 

 

در ارتباط با مرحوم آیت الله سید کاظم شریعتمداری «یک سینه سخن دارم» اما اکنون که زادروز ایشان است و این نوشته بدین مناسبت منتشر می­شود، فقط به ذکر یک نکته و یک خاطره بسنده می­کنم و امیدوارم که گفتنی­های دیگر به موقع و در مجال مناسب و کافی گفته شود.

 

نکته این است که ماجرای آیت­الله شریعتمداری و حواشی آن در قم و آذربایجان (از جمله ماجرای حزب خلق مسلمان) بسیار پیچیده­تر و عمیق­تر از آن است که در بادی امر به نظر می­آید و یا مخالفان و موافقان ایشان به آن می­پردازند و معمولا به سادگی و با طرح برخی مطالب غالبا حاشیه­ای و کم اهمیت از کنار آن می­گذرند. منطق مخالفان ایشان (پیروان آیت­الله خمینی و در واقع نظر رسمی حاکمیت) تا حدودی روشن است و بارها گفته و نوشته­اند اما در این سو عموما این جدال را به دوگانه استبداد/آزادی تحویل می­کنند و علل برخورد با آن مرحوم منحصرا در ذیل چنین پیش فرضی تحلیل و تفسیر می­شود. اما به گمان من (و البته بر وفق اطلاعاتم که از سال 44 تا 58 در حوزه قم بودم و تا حدودی در متن حوادث) چنان پیش فرضی و چنین تحلیلی نادرست است و حداقل ناتمام و ناکافی است. واقعیت این است که بررسی چرایی همه جانبه و منصفانه ریشه­ها و عوامل چنان برخوردی و تحلیل درست انگیزه­ها و رفتارهای کنشگران دو سو یک موضوع است و داستان برخوردها و چگونگی آن موضوع دیگری است و این دو را نباید با هم خلط کرد و در نتیجه به داوری غیر تاریخی و یک سو رسید. تردید نیست که برخی از رفتارهای نامعقول و غیر اخلاقی با ایشان و به ویژه برخورد نهایی با آیت الله شریعمتداری نادرست و خلاف شرع و قانون و حتی خلاف مصالح نظام حاکم و خلاف منافع نهاد علما و مرجعیت بوده و اگر روزی نمی­دانستیم و یا به آن توجه نداشتیم، امروز دیگر نباید جای شبهه و تردیدی باشد. به ویژه پس از شهادت زنده یاد آیت­الله منتظری درباره ماهیت کودتای ادعایی قطب زاده – شریعتمداری در کتاب خاطراتش، اکنون تا حدود زیادی پرده ها کنار رفته و حقیقت بر آفتاب افکنده شده است. دریغ که در آن زمان حتی دلسوزی­های شخصیتی چون آیت­الله منتظری نیز مؤثر واقع نشد و شد آنچه که نمی­باید می­شد. به هرحال روزی که از یک سو اطلاعات کامل در این زمینه در اختیار باشد و از دیگر سو فضایی برای تحقیق و داوری منصفانه فراهم شود، امکان بحث و گفتگوی مفید و سازنده فراهم خواهد شد ولی در حال حاضر چنین زمینه­ای فراهم نیست. از این مجال استفاده می­کنم و به سهم خود از برخی داوری­های نادرست مبتنی بر اطلاعات نادرست گذشته­ام در مورد رخداد مورد اشاره پوزش می­خواهم و از روح آن مرحوم و خانواده محترم وی حلالیت می­طلبم.

 

اما خاطره. خاطره­ای که نقل می­کنم، تا حدودی حال و هوا و فضای سالیان صدر انقلاب را نشان می دهد و تا حدودی برخی زوایای پنهان جدال شریعمتداری/خمینی را آشکار می­کند.

 

حدود بیست سال پیش روزی در محضر مرحوم استاد محمدتقی جعفری تبریزی بودم. سخن از ماجراهای دوران انقلاب و تحولات حوزه قم بود و به مناسبت یادی از ماجرای آیت­الله شریعمتداری و اختلافات آن زمان به میان آمد. ایشان گفتند در همان سال 58 (احتمالا به دلیل تبریزی بودن ایشان) برخی دوستان در تهران از من خواستند که به قم بروم و با آیت­الله شریعتمداری دیدار و گفتگو کنم شاید کمکی به حل مشل بکند. آقای جعفری می­گفت با اصرار فراوان دوستان من هم پذیرفتم و به قم رفتم. اما در قم پیش از دیدار با آیت­الله شریعتمداری به دیدن آیت­الله گلپایگانی رفتم تا در همین زمینه تبادل نظر و مشورت بکنم. می­گفت آیت­الله گلپایگانی به من سفارش کرد که از این اقدام صرفنظر کنم چرا که بی فایده است. آنگاه آیت­الله گلپایگانی افزود که من چند بار به آقای شریعتمداری گفته ام: من و شما چه می­گوییم و چه کاره­ایم؟ هرچه هست این «سید» (آیت الله خمینی) است و بار انقلاب بر دوش اوست، اگر او امروز بخواهد خود را کنار هم بکشد، بی فایده است و مردم قبول نمی­کنند؛ زیرا بدون ایشان هیچ مشکلی حل نمی­شود، ما هم باید کمک کنیم، اما او گوش نمی­کند. آقای جعفری گفت که من هم منصرف شدم و بازگشتم.