Search
Close this search box.

نامگذاري كتاب هاي برخي مؤلفين به نام مرشدشان…

نامگذاري كتاب هاي برخي مؤلفين به نام مرشدشان- عرفان- منشأ اصلی عرفان از پيغمبر و امام است – نورانيّت قلب مؤمن- شرح صدر- موحدين،مقرّبين[1]

بسِمِ اللهَّ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ .

كتابي كه در نظر است شروع كنيم كتاب مصباح الشر يعة ومفتاح الحقيقة است.مصباح يعني چراغ، فانوس. خداوند مي فرمايد: اللهَّ نُورُ السَّماواتِ وَالْارَضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فيها مِصْباحٌ[2]، مفتاح نيز به معناي كليد است. پس اين كتاب چراغ شريعت و كليد حقيقت است .اين كتاب منسوب به حضرت امام جعفرصادق«ع» است، از اين لحاظ مي گوييم منسوب است كه بعضي ها در مورد مؤلف آن شكّ كرده اند.گو اينكه اين شكّ درست نيست .اين كتاب گرچه به  صورت كتاب، تأليف حضرت جعفرصادق «ع» نيست ولي بزرگواري فرمايشات ايشان را جمع آوري كرده و اين كتاب را به نام مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة نوشته است.در قديم از لحاظ احترامي كه به استاد مي گذاشتند(حالا يا استاد،استاد علوم ظاهري بود، يا استاد معنوي، يعني پيرشان، مرشدشان ) اگرتأليفي داشتند به نام او عرضه مي كردند.كمااينكه الان كتابي داريم به نام سيره ابن هشام؛ سيره يعني روش، اين كتاب درباره زندگي پيغمبر است  .اين كتاب را محمّد بن اسحاق نوشته است ولي به نام ابن هشام مشهوراست.چون رواياتش را ابن هشام نقل كرده و محمّدبن اسحاق جمع آوري كرده ، پس كتاب به نام سيره ابن هشام مشهور شده است .يا بعضي ها به نام كسي چيزي مي نويسند؛ مثلاً مولوي به خاطر عشقي كه به شمس تبريزي داشت، اشعارش در ديواني به نام ديوان شمس مشهور است.حضرت سلطان عليشاه، سه كتاب اولّيه شان را تيمّنا به نام مرشدشان حضرت سعادت عليشاه، بيان السعادة، سعادتنامه، مجمع السعادات نام گذاشتند.حضرت مظفرعليشاه كه مرد عارف ، حكيم،دانشمند، طبيب و ازلحاظ علوم ظاهري هم از علماي بزرگ و در حدّ اعلا بود به حضرت مشتاق عليشاه كه جوان بود و به نظر مردم عادي(كه ديد كافي نداشتند)شخص عادي به نظر مي رسيد،دست ارادت داد و مشرّف به فقرشد. او ديوانش را به نام ديوان مشتاق نام گذاري كرد.بنابراين در اينجا هم هيچ شكّي نيست كه اين كتاب از فرمايشات حضرت صادق «ع» است .بخصوص كه در ابتداي هر فصلي مي نويسد: قال الصادق«ع»؛ يعني صادق«ع» فرمود.بعضي از اخبار و مطالبي كه در اين كتاب نوشته شده دركتاب اصول کافي كليني آمده است.در ارشاد شيخ مفيد نيز شرح حال حضرت صادق و در اصول كافي فرمايشات ايشان بسيار نقل شده است  .شهيدثاني اين كتاب را از امام دانسته است.شهيد اوّل و شهيد ثاني هر دودر عالم عرفان بودند .علماي بزرگ ديگري هم كه در عالم عرفان بودند

همه تصديق كرده اند كه اين كتاب منتسب به حضرت جعفرصادق«ع» است.علماي بزرگ ديگر مثل مرحوم ملامهدي نراقي كه از متأخرين (تقريباً در زمان فتحعليشاه) مي باشد ، ابن فَهد كه از محدّثان مشهور است، حاج ميرزا حسن نوري، طبرسي، ملّامحسن فيض وخيلي هاي ديگر براي اين كتاب اعتبار و احترام خاصي قائل بودند .گروه هايي كه معتقدند اين مطالب از امام صادق «ع» نيست يكي ازادلّه شان اين است كه چون مطالب به سبك عرفاني نوشته شده، پس از امام نيست.اين يك كوردلي مكرّر يا مضاعف است.يعني هم امام راآنطوري كه بايد نمي شناسند و نمي دانند اصل عرفان از امام است و هم اينكه انكار مي كنند كه اين كتاب يا اين قبيل مطالب از امام است  .گوياقبلاً برايشان محرز شده كه امام هرگز حرف عرفاني نمي زنند.عرفان چيست؟ عرفان همان چيزي است كه پيغمبر«ص» ازديادش را ميخواهد ومي فرمايد: مَا عَرَفْنَاک حَقَّ مَعرِفَتِک[3]، ما آنطوري كه بايد تو را بشناسيم،نشناختيم .بنابراين منشأ اصلي عرفان از پيغمبر و امامان است .ان شاءالله اين كتاب را شروع كنيم و به اندازه درك خودمان از مطالب آن استفاده خواهيم كرد .

 

 

بسِمِ اللَّهِ الرَّحْمَن الرَّحِيمِ .

الْحَمْدُ للَّهِ الذَّي نَوَّرَ قُلُوبَ الْعارِفينَ بِذِکرِه .وَقَدَّسَ ارْواحَهُمْ بسِرِّهِ وَبِرِّه.وَ نَزه افْئِدَتَهُمْ لفِکرِه.وَشَرَحَ صُدُورَهُمْ بِنُورِه.وَانْطَقَهُمْ بِثَنَائِهُ وشُکْرِه.وَشَغَلَهُمْ بِخِدْمَتِهِ.وَوَفقَّهُمْ لطَِاعَتِهِ.وَاسْتَعْبَدَهُمْ باِلْعِبادَةِ عَلى مُشاهِدَتهِ.وَدَعاهُمْ اِلى رَحْمَتِهِ.وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ اِمامِ الْمُتَّقينَ.وَقائِدِ الْمُوَحِّدينَ. وَمُونسِ الْمُقَرَّبينَ وَ عَلى الِهِ الْمُنْتَجِبينَ[4].در واقع، اين مقدمه ي كتاب، قبل از فصل بندي است. مي فرمايد :شكر خداوندي كه قلب هاي عرفا را با ذكر خودش نوراني كرد. تعريفي كه از نور مي كنند، اين است كه خودش بالنّفسه ظاهر و مظْهِر چيزهاي ديگراست.خداوند قلب عارفين را نوراني كرد. البته عارف ديگري اين نور راخودبخود مي بيند؛ همه نمي بينند. عارف ديگري كه خودش قلبش نوراني است خودبخود اين نور را مي بيند. اين نوردرون او را، مثل آينه روشن مي كند. اينكه فرموده اند: مؤمن براي مؤمن آينه است ، يعني آنچه در اومي بيند در خودش هم هست. مؤمني كه قلبش نوراني شده باشد، مؤمن ديگري مثل او، اين نورانيّت را ميبيند  . «خودش» را در او مي بيند يا او رادر خودش مي بيند. اين ذكر است. مي فرمايد با فكر، قلبشان پاك شده است:  طَهَّرَ ا فْئِدَتَهُمْ لفِکره. فؤاد يك درجه بالاتر از قلب است.فؤاد آنها رابا فكر خودش منزّه وپاك كرده. اينطور كه به قول حافظ:

خلوت دل نيست جاي صحبت اغيار                            ديو چو بيرون رود فرشته در آيد

اگر ديو را از خلوت دل بيرون كنيم، فرشته وارد مي شود و قلب راپاك مي كند ؛ يعني بودن او ، خودش پاك كر دن قلب است .وَشَرَحَ صُدُورَهُمْ بنُِورِه ، سينه آنها را با نور خودش منشرح كرده است. اين همان

دعايي است كه حضرت موسي «ع» بعد از اينكه مأموريت به حضرت ابلاغ  شد، عرض كرد : قَالَ رَبّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى وَ يَسِّرْ لىِ امْرِى وَ احلُلْ عُقْدَةً مِّن لسَِّانىِ يَفْقَهُواْ قَوْلى[5].سينه من را به نور خودت منشرح كن . اوّلين درخواستي كه موسي «ع» بعد از ابلاغ مأموريت از درگاه خدا كرد، شرح صدر بود كه براي مؤمن هم اين موارد حاصل مي شود .خداوند سينه هاي آنها را با نورخودش منشرح مي كند .وَ انْطَقَهُمْ بثَِنَائِهُ وشُکْرِه، زبانشان را با ثنا وشكر خودش باز كرد.در اينجا تدريجاً با اين عبارات و عبارات بعدي خواسته است خدايي راشكر بكند كه تمام وجود مؤمن و عارف را درخدمت خودش گرفته، قلبش، زبانش را.وَوَفقَّهُمْ لعِبادَتهِ ، موفق داشت آنهارا براي طاعت و بندگي خودش، وَاسْتعْبَدَهُمْ باِلْعِبادَ ة، آنها را با عبادت وبندگي قبول كرد (از آنها طلب بندگي كرد) وَدَعاهُمْ اِلى رَحْمَتِهِ ، آنها را به رحمت خودش فراخواند. در آيه قرآن هم مي فرمايد: وَسارِعُوا الى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبکمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْارضُ اعِدَّتْ للِمُتَّقين[6]، بشتابيد براي رحمت و مغفرت به سوي خداوند.اين پيام را چه كسي مي شنود؟عارف مي شنود.يعني در واقع خداوند، عارف را براي رحمت خودش دعوت كرده است .در پي دعوت به رحمت ، درود بر پيامبر، امام المتّقين و رهبر پرهيزگاران آورده شده است (قائدِ الْمُوَحِّدين پيشواي موحدين) موحدين يعني كساني كه جز خدارا نمي پرستند، آنهايي كه مي گويند:

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار                        چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

وَمُونسِ الْمُقَرَّبين مونس آنهايي كه مقرّب درگاهند؛ مقرّبين يعني كساني كه هميشه با خدا خلوت دارند؛ درراه او هستند.وقتي به آن خلوت مي روند مي بينند قبل از آنها، مقدّم بر آنها يك كسي هست.اين كيست؟اين پيغمبر است؛ مُحَمَّدٍ امامِ الْمُتَّقين.بنابراين، مونس عارفين هم همين پيغمبر است، به اين دليل درود بر آنها فرستاده مي شود .وَعَلى الِهِ الْمنتَخَبين و بر خاندانش؛ آنهايي كه انتخاب شده اند .آنهايي كه اخيارهستند و ابرار و نيكان و خوبان هستند.نيكي مي كنند و خودشان هم خوبند (اين مقدم هاي بود كه خود مقدمه هم ارزش خواندن داشت) . بعد مي فرمايد:امّا بعد فهذاکتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة من کلام الامام الحاذق وفيّاض الحقائق جعفر بن محمد الصادق علي ابائه وعليه الصّلاة والسّلام وهو مبوّب علي مائته باب[1].اوّل كتاب را معرفي مي كند.اين كتاب مشتمل بر چندين باب است و از كلام حضرت جعفربن محمّد صادق است.به عقيده ي بسياري ازمحقّقين مسائل عرفاني، اين كتاب مسلّماً منتخب فرمايشات حضرت جعفر صادق «ع»است.

 



[1] . مصباح الشريعة و مفتا حالحقيقة، ص2



1 . شب جمعه،  تاريخ 30 / 1/ 1380 ه . ش

[2] . سوره نور، آيه 35 : خداوند نور آسمان ها و زمين است و مثَل نورش، مثَل چراغداني است كه در آن چراغي است

[3] . بحارالانوار، مجلسي، مؤسسه الوفا بيروت، لبنان، 1404 ق، ج 68 ، ص 2

[4] . مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، ترجمه حسن مصطفوي، انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران، تهران، 1360 ش، ص 1

[5] . سوره طه، آيات 28-25

[6] . سوره آ لعمران، آيه 133