برای مطالعه این موضوع بر روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید.
– خانم كمالی! ملاقات شما با آقای باقی در چه شرایطی انجام شد؟
وكیل آقای باقی بسیار زحمت كشید و تقاضای ملاقات حضوری داد و دختران من بعد از 45 روز توانستند پدرشان را در آغوش بگیرند اما بغضهایشان را از تكیده شدن پدرشان در گلو شكستند.آقای باقی به شدت لاغر شده بود، او با دو مأمور وارد سالن ملاقات شد. ما گمان میكردیم كه او را تا سالن همراهی میكنند و كنار میایستند، اما با كمال تعجب به همه خانواده گفتند كه دور میز بنشینید و بعد یكی از آنها بالای سر آقای باقی ایستاد و دیگری بالای سر خانواده.
آقای باقی از این رقتار شدیدا دلخور شده بود وگفت:«ما مثل تمامی زندگیمان شفاف هستیم و این رفتار شما توهینآمیز است». اما با تقاضای خانواده، آقای باقی حضور آنها را نادیده گرفت. اما با اینكه این دو مامور یكسره بالای سر ما بودند، متاسفانه هنگام خروج از سالن ملاقات، من و دخترانم را به سمت اتاقی هدایت كردند تا بازدید بدنی كنند.
این كار بسیار مورد تعجب و سؤال ما بود؛ زیرا اگر قبل از رفتن به ملاقات بازدید بدنی میكردند، شاید كمی قابل توجیه بود مثلا اینكه آنها با نگاه منفی و توهم توطئهای كه نسبت به ما دارند، بخواهند جلوی خبررسانی مكتوب به آقای باقی را بگیرند اما گشتن به هنگام خروج چه منطقی به جز این میتواند داشته باشد كه مبادا ما مكتوبی از باقی به بیرون زندان منتقل كنیم، آن هم در شرایطی كه باقی كاغذ و قلم در اختیار ندارد؟
وضع طوری بود كه دختر كوچكم به من گفت: «مادر! با این ملاقات من بیشتر نگران شدم. ببین چه فشارو شكنجه روانی به بابا تحمیل میكنند كه با آن همه مراقبت هراس دارند از این كه بابا به ما گزارش مكتوبی از وضعیت خود را بدهد».
ما درباره این بازرسی از مسؤولان زندان توضیح خواستیم اما خانمی كه ما را به سمت اتاق راهنمایی كرده بود، با تحكم از ما خواست به صف شویم رفتار تند او با مادر باقی برای به صف شدن موجب رنجش دخترانم شد و بعد از آنكه كیف دخترم را گشت و بازرسی بدنی كرد، دستكش به دست كرد و از او خواست كه لباس زیرش را هم در بیاورد. دخترم كه باور نمیكرد، با تعجب به من نگاه كرد و به آن مامور گفت:«تو گفتی چه كار كنم؟» و وقتی مامور با جسارت و خشونت تكرار كرد، دخترم ناگاه به هم ریخت و شروع به گریه و اعتراض كرد. او بهشدت اعتراض میكرد و میگفت:«من اجازه این كار شنیع را به شما نمیدهم. مگر شما قاچاقچی را ملاقات دادهاید؟ شما از چه میترسید كه حتی چند سانتیمتر كاغذ را از پدرم دریغ كردهاید؟ مدام با لای سر ما چشم به دهان ما دوخته بودید و دست و پای ما را میپاییدید. ما با حضور دو مأمور مرد چه طور میتوانستیم چیزی را آن هم این چنین، جاسازی كنیم؟ من هرگز به شما اجازه نمیدهم به من این همه توهین كنید. چرا در شأن افراد با آنها رفتار نمیكنید؟ آیا اینكه بنا را بر آزار روحی پدر من گذاشتهاید، كافی نیست؟».
گریه و بغض دخترم به گونهای بود كه خواهرانش و همه را متأثر كرد. فضا به گونهای بود كه من بهسختی توانستم آرامشم را حفظ كنم؛ بهخصوص اینكه برادر باقی به تازگی دچار سكته مغزی شده و عصبیت و هیجان برایشان خوب نیست. ایشان چون نگران حال آقای باقی بودند به سختی به ملاقات آمده بودند تا شاید با دیدن برادر خود، آرامش بگیرند اما متاسفانه دیدن باقی و منقلب شدن برادرزادههایش وضعیت او را به گونهای دگرگون كرد ه بود كه من فكر میكنم خدا او را برای ما نگه داشت.
من بسیار متأسفم از این همه ظلمی كه در یك ملاقات 20 دقیقهای به بچهها و خانواده او روا داشتند. من نمیفهمم چرا اینقدر حرمتشكنی میكنند؟ كاش یكی بود و به این سوال پاسخ میداد. با توجه به اینكه باقی قلم و كاغذ ندارد و حتی چند سانتیمتر كاغذ را برای نوشتن شمارههای آیات قرآنی كه تلاوت میكند، از او دریغ كردهاند، چگونه میتواند به ما چیزی بدهد؟ این بازرسی چه به وسیله وزارت اطلاعات و چه به وسیله زندان صورت گرفته باشد، چه معنایی جز اذیت روانی خانواده میتواند داشته باشد.
– وضعیت روحی و جسمی آقای باقی چگونه بود؟
وضعیت روحی باقی خیلی عالی بود. فكر میكردیم وقتی ایشان را میبینیم، با توجه به اینكه 45 روز در سلول بسته بوده است باید به ایشان روحیه دهیم اما جالب بود كه بعد از ملاقات با تمام مسائل ناخوشایندی كه بود، روحیه گرفتیم اما این منجر به نادیده گرفتن اجحافی كه در حق ایشان میشود، نیست. ایشان 45 روز است كه در سلول بسته هستند. باقی آنقدر از اخبار دور بود كه تازه دیروز یك روزنامه قدیمی به دست آورده بود و از درگذشت مرحوم قیصرامینپور باخبر شده بود. بسیار متاثر بود و میگفت كه كاش زودتر میفهمید و میتوانست برای خانوادهاش پیام تسلیت بفرستد. از قیصر در روزهای قبل از زندانی شدنش یاد میكرد و اینكه بنا بود شعری در مورد «حق حیات» بگوید. به آقای باقی گفتهاند كه از فردا روزنامه در اختیارش قرار میدهند، اما ما نمیدانیم چه روزنامهای خواهند داد.
مساله مهم دیگری كه در ملاقات مطرح شد، این بود كه ایشان گفت درخواست قلم و كاغذ كرده است تا به مسئولان نامه بنویسد. اول گفتهاند خودكار ممنوع است. اما بعد از اعتراض باقی به غیرقانونی بودن این رفتار، تنها برای نوشتن نامه قلم و كاغذ دادهاند و بعد از نوشتن، از باقی گرفتهاند. باقی پنج نامه به برخی از مسئولان نوشته است كه عبارتند از رییس قوه قضاییه، رییس دادگستری استان تهران، وزیر اطلاعات، رییس مجلس و قاضی پرونده. در این نامهها با توضیح سیر پرونده و نقض حقوق خود به روش بازداشت و نگهداری اعتراض و اعلام كرده است كه به دنبال جنجال و هیاهو نیست؛ اما اگر این بی قانونیها و شكنجههای روحی و روانی كه در موردش اعمال میشود ادامه یابد، برای او راهی جز اعتصاب غذا باقی نمیماند.
– آیا در این ملاقات توانستید كتاب یا وسیلهای به آقای باقی بدهید؟
خیر از دادن لباسها و مقداری خوراكی كه برده بودیم، خودداری كردند و دو سه كتابی كه برای ایشان برده بودیم را تحویل نگرفتند. البته اگر به فرض تمام امكانات را هم در اختیار ایشان قرار دهند، باز هم سلول ایشان از حالت سلول بسته خارج نمیشود. ما نمیدانیم این همه اصرار برای بلاتكلیف نگه داشتن باقی در چنین وضعیتی بعد از اتمام بازجوییها برای چیست