عبدالعلی بازرگان
اگر در آن نظام مخالفين را مىگرفتند، در اين نظام نخست وزير و رئيس دو دوره مجلس را حاكميت مىرُبايد و نمىگويد آنها را كجا برده و چه بلائى سرشان آوردهاند
دادگاه نظامى ارتش شاهنشاهى واقع در عشرت آباد (پادگان ولى عصر فعلى متعلق به سپاه پاسداران) كه در سال ۱۳۴۲ به پرونده ۹ نفر از رهبران نهضت آزادى به جرم اقدام عليه امنيت كشور و ضدّيت با مقام سلطنت رسيدگى مىكرد، در تاريخ ۱۶ ديماه همان سال قرار محكوميت آنان را كه از جمله شامل ده سال زندان براى هريك ازمرحومان مهندس بازرگان و آيت الله طالقانى بود اعلام كرد. پس از قرائت رأى دادگاه توسط منشى، درحالى كه همه تماشاچيان، رئيس دادگاه، دادستان و دادرسان به احترام تشريفات ابلاغ حكم ايستاده بودند، مرحوم طالقانى از صندلى خود، كه هيچگاه هنگام ورود مقامات دادگاه، به بهانه پا درد! بلند نمىشد، مردانه برخاست و درسكوت و بهتزدگى ناشى از چنين حكمى (كه در آن زمان بسيار سنگين بود و امروز البته جاى شكر دارد!)، با صداى رسا و انذار و اخطارى كه افسران و سربازان نگهبان را ميخكوب كرده و قدرت هر عكسالعملى را از ايشان سلب كرده بود، آيات هشدارآميز ابتداى سوره “والفجر” را، در حالى كه اشك احساس وانقلاب روحى از گونه برخى حضار سرازير بود، به شرح زير تلاوت و ترجمه كرد!
“سوگند به سپيده صبح، به شبهاى دهگانه (كاملا تاريك)، به افزايش و كاهش (تغييرتدريجى طول شب و روز= رويش وريزش حق وباطل)، به شب، در واپسين لحظات رفتنش. آيا دراين پديدهها پيام سوگندى براى خردمندان هست!؟ آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ و نيز (با پايتختشان) اِرَم، كه (قصرهائى با) ستونهاى بلند داشت، كه نظيرش در ساير شهرها ساخته نشده بود؟ و با قوم ثمود، كه كوهها را (براى احداث بنا) مىبريدند، و با فرعون، كه داراى اهرامى كوه مانند بود. همانها كه در شهرها سر به طغيان (بخوانيد ولايت مطلقه) برداشتند و بسيار تبه كارى (استبداد) كردند. پروردگارت تازيانه عذاب را بر سر آنان فرود آورد ( تماماً سرنگون شدند).”
دادگاهِ آن ۹ نفر در دوران طاغوت، با ۱۴ نفر وكيل مدافع تسخيرى از افسران آزاده و ميهن دوست، در۱۰۹ جلسه! (۲۷ جلسه بدوى و ۸۲ جلسه تجديد نظر) و جمعاً (دادگاههاى بدوى و تجديد نظر) هشت ماه و نيم! به طول انجاميد. مردم عادى با اسمنويسى مىتوانستند در آن دادگاه، كه در وقت تنفس تبديل به ديدار با مردم مىشد، شركت كنند.
اين شرايط را با دوران طاغوت بعدى مقايسه كنيد كه دادگاههاى چند دقيقهاى، بدون حضور وكيل و خانواده و امكان دفاع مكفى و اغلب با حضور بازجويان در پشت سر متهم برگذار مىشود. اگرطاغوت تاجدار در آن روز طالقانى و دبيركل نهضت را به حداكثر مجازات دهساله محكوم مىكرد، در دوران بزرگ عمامه داران! عماد بهاورعضو جوان همين حزب به جرم نوشتن يك مقاله تحليلى به ۱۰ سال حبس قطعى و ۱۰ سال محروميت پس از حبس از فعاليت در احزاب، رسانهها و فضاى مجازى محكوم مىشود!!
اگر در آن نظام مخالفين نظام را مىگرفتند، در اين نظام نخست وزير دوران ۸ ساله جنگ و رئيس دو دوره مجلس را كه مدافع نظام، ولى مخالف ديكتاتورى هستند، حاكميت “شب گونه” پنهانكار و بىقانون مىرُبايد و نمىگويد آنها را كجا برده و چه بلائى سرشان آوردهاند!! از رؤساى جمهور، نخست وزيران و رؤساى مجلسش، از ابتداى انقلاب تا كنون، صرفنظر ازدرگذشتگان، همگى كه از پايه گذاران انقلاب بودند، مغضوب و مطرود واقع شدهاند وبه قول يكى از محكومشدگان، تنها على مانده است و حوزه امنيتىاش!
آن هشدار و انذار مرحوم طالقانى به رژيمى كه آزادى بيان و قلم را پاس نمىداشت و همه را پيرو منويات ملوكانه مىخواست، اما حتىالمقدور رعايت ظواهر مىكرد و با پنبه سر مىبريد، ۱۵ سال بعد با انقلاب ۱۵ بهمن سال ۱۳۵۷ تحقق يافت. آنهائى كه دستاوردهاى با شكوه انقلاب را به حساب خود واريز كرده و ملت را از چاله به چاه انداختهاند، اينك بيش از دو برابر چنان سرآمدى مهلت گرفته، دهها برابرستم كرده و صدها برابر جان جوانان اين ميهن را گرفتهاند. هشدارهاى آن روز مرحوم طالقانى از سوره فجر، خطاب به خطاكاران امروزى نيز هست و دير يا زود گريبان اينان را هم، هرچند مانند اسلاف خود باور نمىكنند، خواهد گرفت. اين قانون خداست كه اگر دير و زود دارد، سوخت و سوز ندارد!
قدرتهاى حاكم بر جوامع بشرى، اگر قالبهاى ذهنى اسارت در زمان و مكان را بشكنيم و از افقى بالاتر به سير تحولات سياسى نگاه كنيم، همچون بقيه پديدههاى زنده، ظهور و زوال، فراز و فرود و ميلاد و مرگى دارند، و در معرض انواع آفات و بيمارىهاى ويژه قدرت هستند. ديكتاتور سوريه “بشار اسد” موج تحولات اخير در كشورهاى همسايه را “شيوع بيمارى در منطقه” خوانده است و خبر ندارد اين بيمارى كبكهاى سر زير برف كرده را نيز از كبكبه و دبدبه خواهد انداخت!
تفاوت مرگ حكومتهاى استبدادى ستمگر با مرگ موجودات مشهود ما در طبيعت، يكى در نامشخص بودن زمان و تابعيتش از عملكرد ملت و متوليان است و ديگرى تشخيص آثار بيرونى آن است؛ چشم ظاهر ما با زرد شدن برگ درختان و چين و چروك پوست صورت و خميده شدن پشت، علائم رفتن را رؤيت مىكند، چشم باطن مىخواهد كه با ايمان به چهار فصل طبيعت، زمستان و مرگ مستبدين را كه نشانى از پائيز در ظاهر ندارد، دراوج بهار “بگير و ببندها” و تابستان تركتازىشان ببيند.
گذشتگان كه اين گردش روزگار را تجربه كرده بودند، چه نيكو اين عزت و ذلت و اوج و افتادن را نشان دادهاند: “فواره چون بلند شود سرنگون شود”! براى امثال ما كه در عمر خود حداقل دو بار شاهد فرود فواره قدرت در داخل و خارج مرزهاى خود بودهايم، چه جاى ترديد است براى تكرارآن در مورد ديگر ستمگران؟
چه كسى باور مىكرد فقط هفت سال پس از جشنهاى باشكوه تاجگذارى و تغيير تاريخ هجرى به شاهنشاهى و نداى از موضع اطمينان واستحكامِ: “كوروش آسوده بخواب كه ما بيداريم”، گويندهاش با همه قدرتهاى پشتيبان داخلى و خارجى، ساواك و ارتش ۴۰۰ هزار نفرى و ابر قدرت آمريكائى به خواب ابد برود و براى خوابگاهش جاى مناسبى نيابد!؟
چه كسى باور مىكرد، ابر قدرت ديگرى كه هفتاد سال در پس پرده آهنينش ميليونها مخالف را به مسلخ برده بود، به رغم تسخير فضا و تجهيز قوا و تسلط بر بخش عمدهاى از جهان روزگاررونق خود، كاخ استبدادش بدون تهاجم خارجى، روى ستونهاى ازسنگدلى و ستم سازمان يافته دستگاههاى امنيتى سقوط كند و جمهورىهاى به ظاهر متحدش متفرق و مستقل شوند؟
آنها كه بزرگترين زرادخانه اتمى جهان را داشتند، با ديكتاتورى به كجا رسيدند كه مدعيانى با توليد انرژى اتمى در زيرزمين خانهشان و با خريد تجهيزاتى با پول نفت از اين و آن بخواهند با زورگوئى دوام بياورند؟ حيف كه نه حاكمان از هلاكت ستمگران عبرت مىگيرند و نه حافظههاى بسيارى ازمردم اين حوادث و تحولات را حاضر و هميشگى مىدانند.
درك اين حقايق چندان هم به فلسفه و جامعه شناسى و تاريخ وابسته نيست، مىگويند: آفتاب آمد دليل آفتاب”! همين كه در طول تاريخ هيچ مستبدى براى هميشه نمانده و نظامات سركوبگر، به رغم قدرت روز افزونشان، سرنگون گشته و ملتهاى مقاوم و مصمم همواره پيروز شدهاند، روشنترين دليل و اميدبخشترين پيام براى ملتهاى تحت ستم است.
آنكه شب و روز طبيعت را در تداوم يكديگر قرار داده تا در تغييراتش حركت وحيات پديد آيد، ظلمت ظلم و نورِ آگاهى و عدالت طلبى را وسيله رشد آدميان قرار داده تا به كمال نائل آيد. همچنان كه اصالت با نور است و هر كجا چراغى نيست تاريكى حاكم مىشود، اصالت و آينده با ملتهاست، همين كه روشن شوند، شب پرستان پنهان مىگردند. آنكه به طلوع فجر و صبح صادق باور يقينى دارد، از درازى شب تيره نوميد نمىشود و واپسين لحظات شب را به انتظار و اميد طلوع فجرمىنشيند.
قانون خدا در طبيعت و تاريخ يكسان است. اين مشابهت را همان طور كه در سوره «فجر» از زبان مرحوم طالقانى نقل كرديم، با سوگند به سه هنگام شب، و سه حاكميت شب گونه در تاريخ ( قوم عاد، قوم ثمود و قوم فرعون) بيان كرده تا ملتهائى كه در “ظلمت” ظالمين زندگى مىكنند، مطمئن باشند در تاريكى بسى اميد است، پايان شب سيه سپيد است.
موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟ (هود۸۱)
سوگند به صبح هنگامى كه با تنفس مىدمد، اين سخن قطعى رسولى كريم است. (تكوير۱۸)
۱۱ اسفند ۱۳۸۹، ۲ مارس ۲۰۱۱