Search
Close this search box.

به مناسبت صدمین سال 8 مارس «روز جهانی زن»

ناهید توسلی

شکی نیست که روز 8 مارس به عنوان روز زن، در هر فرهنگی بهگونۀ خودش مفهوم میشود.

 

امروز صدسال از اعلام روز 8 مارس به عنوان روز جهانی زن، میگذرد. در این صدسال گروههای مختلفی از زنان در نقاط مختلف جهان با توجه به شرایط تاریخی/ جغرافیایی و نیز شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، سنتی، دینی و … خود فعالیتهای تئوریک و پراگماتیستیِ بسیاری را در مورد حقوق حقۀ انسانی زن و برابری عادلانۀ آن با مردان انجام دادهاند که بعضاً از آنها تحت عنوان موجهای اول و دوم و سوم و… فمینیسم و امثال آن یاد میشود. از اینکه ظاهراً خاستگاه این فعالیتها غرب شناخته و تثبیت شده است، تاثیری در اصل موضوع که حقوق برابر انسانها، که یکی از مهمترین مطالبات زنان و مردان روشنفکر در همۀ جهان بوده و هنوز هم هست، ندارد.

 

در ایران نیز، گرچه نه همزمان با دیگر کشورهای غربی و نه آنگونه سازمانیافته و منسجم، اما از همان دوران آغاز جنبش مشروطیت، زنان که از پیش از آن نیز نمونههای «درحد زمانخود» تحصیلکرده در میانشان یافت میشد، با تلاش و کوششهای فرهنگی مانند تاسیس مدارس دخترانه و انتشار نشریات زنانه و… حضور فیزیکی و اندیشواری فعال و موثر خود در سطح جامعۀ ایران را، به ویژه از لحاظ کیفی (اگر نه کمّیِ قابل ملاحظه) نشان دادند. آنچه قیام زنان ایران را که بعدها «جنبش زنان» خوانده شد، نتوانست همزمان با دیگر قیامهای زنان در غرب، با آنان همسرعت سازد ویژگیهای تاریخی، سنتی، مذهبی موجود در ایران بود که در زیرمجموعه قوانین دین اسلام و دستورات فقه ایستای آن زمان تعریف میشد. به عبارتی دیگر، از همان آغاز که زنان ایرانی برای احقاق حقوق حقۀ عادلانه و برابر خود با مردان در جامعه اقدام به کنشگری میکردند، با قوانین فقهی موجود در آن دوران روبرو شدند که این قوانین فقهی داعیه تفسیر و تاویل آیات قرآن و سنت پیامبر را داشت، قوانینی که اگر در هر برهۀ از زمان و در بخشی از مکان روزآمد شود، حقوق عادلانه و برابر زنان مسلمان استیفا میشود. این قوانین فقهی که منبع قانونگزاری در ایران بود بعدها نیز تا دوران سلطنت پهلویها در ایران حاکم بود و به اجرا در میآمد.

از زاویۀ دیگر اگر بنگریم میبینیم که اساساً بازیابی و کنشگریِ برای حقوق برابر و عادلانه زنان، بهطور جدی در دستور کار هیچیک از دولتهای مشروطه به این سو نبود. گرچه در دوران رضاشاه کشف حجاب صورت گرفت و در دوران محمدرضاشاه نیز – به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 32 و پس از باصطلاح انقلاب شاه و مردم در بهمن 42 شاه حق رای به زنان اعطا کرد، اما هیچیک از این امور به گونۀ آگاهانه و خودجوش از سوی زنان معمولی صورت نمیگرفت. آزادی زنان در دوران محمدرضاشاه، که آزادی فرمایشی و اعطایی بود، هم از سوی زنان الیت و هم برای زنان الیت تبلیغ و اعمال میشد و اعطایی فرمایشی بود. در این میان زنان طبقه متوسط جامعه نه نقشی در کنشگری در آن داشتند و نه این آزادیهای فرمایشی دردی از درد آنان را درمان میکرد.

 

اگر با کمی تساهل و تسامح و بیغرض و مرض به آسیبشناسی این آزادیبخشی از سوی پهلویها بپردازیم متوجه میشویم که نه کشف حجاب اجباری رضاشاهی توانست زنان ایرانی مسلمان را به خودآگاهی فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و… برساند و نه مدارس مختلط دخترانه/ پسرانه محمدرضاشاهی توانست حقوق حقۀ زنان را استیفا نماید. حلقۀ مفقودۀ این بهظاهر شکست، عدم بینش و عدم آگاهی جامعۀ روشنفکریِ نسبتاً غربزدۀ آن زمان ایران بود (که متاسفانه هنوز هم بخشی از آن در جامعه امروز ما وجود دارد) که نتوانست یا نخواست! واقعیت شرایط سنتی/ بومی/ تابویی/ اجتماعیِ جامعۀ ایران مسلمان را درک کند. این یکی از ضربههایی بود که – به زعممن – جامعۀ روشنفکری ضد دین ایران هم به زن ایرانی و هم به مرد ایرانی وارد کرد.

 

من، بههیچ عنوان در اینجا و در این مقاله بنا ندارم دربارۀ روشنفکری ایران حرف بزنم، اما به خود حق میدهم که به روشنفکران و متفکرینی مانند دکتر علیشریعتی که این آگاهی و این هوشیاری را داشتند که جامعۀ ایران را که جامعهای دینی/ سنتی، از پیش از ورود اسلام به آن، بوده است شناخته و بر اساس آن راهکارهای مدنی/ اجتماعی ارایه دادند اشاره کنم. یکی از دلایلی که اسلام توانست در ایران ماندگار شود همین تعلق خاطر دینباوری و دینورزی مردمان ایران بود. مردمانی که به دلیل دینداری و به خاطر آسیبهایی که از موبدان زرتشتی در دوران ساسانیان (مانند موبد کرتیر) دیده بودند، با آغوش باز از اسلام استقبال و در روند زمان و تاریخ آن را «ایرانیزه» کردند و تشیع از آن زاده شد. این را نیز – منصفانه – باید اضافه کنم که این هوشیاری و آگاهی که اکنون به عنوان «نواندیشی دینی» شناخته میشود اگر راه خود را همتراز با نحلههای نوین جامعهشناسی امروز جهان ادامه میداد بدونشک میتوانست به حقوق زنان در چارچوب مولفههای نوین نواندیشی دینی بپردازد.

 

آسیبشناسی این ناکارآمدی را هم میتوان به زمانی دیگر و هم میتوان به عهدۀ پژوهشگران این نحله واگذاشت، زیرا نه در حوصله این مقاله است و نه در حوزۀ کاری و پژوهشی من.

آنچه هنوز هم باید در صدمین سالگرد 8 مارس که روز جهانی زن نامیده میشود مدّ نظر پژوهشگران و فعالان حوزۀ زنان در ایران باشد، شناخت شرایط تاریخی/ سنتی/ دینی/تابویی/ اجتماعی و … بخش عظیم زنان ایران است که نه در کلانشهرها، بلکه در اقصا نقاط سرزمین پهناور ایران با باورها و سنتهای سخت «درونیشده»شان میزیند. زنانی که اگر هماکنون حجاب را (فرضاً، حتی با اجبار دین) بخواهند از سرشان بردارند، هرگز تن به آن در نخواهند داد. زنانی که اطاعت بیچون و چرا از شوهر، به دنیا آوردن هرتعداد فرزند که شوهر بخواهد و یا بسیار بسیار مسایل نظیر این را، نه تنها وظیفۀ خود بلکه حقی دینی و خدایی برای مرد، پدر، شوهر، برادر و پسر خود میدانند. این زناناند که بیشترین صدمه را در زندگی میبینند و دلیل آن چیزی نیست مگر «ناآگاهی» از «زن بودنشان» به عنوان انسانی برابر با مرد.

اینجاست که میبایست نواندیشان دینی و آنان که دین را پدیدهای پویا و دینامیک میدانند که در همۀ زمانها و مکانها برای باورمنداناش قابل تفسیر و تاویل روزآمد است، به آگاهی دادن به زن مسلمان ایرانی، آنان را با متن کتاب دینیشان «قرآن» آشنا سازند. این راهکار را باید فعالان حقوق زنان جدی بگیرند. در غیر اینصورت باز هم شاهد همسرکشی (چه زنکشی و چه شوهرکشی، که در این دو دهه میزان آن، بنا به اخبار روزنامهها، سایتهای خبری و گزارشهای مسئولان و دستاندرکاران) به حد فرایندهای بالا رفتهاست و نه تنها کم نشده و از بین نخواهد رفت، بلکه سیر صعودی طی خواهد کرد، خواهیم بود.

 

شکی نیست که روز 8 مارس که سازمان ملل متحد نیز به عنوان روز زن در جهان میشناسد، در هر فرهنگی بهگونۀ خودش مفهوم میشود. ما در این بخش از جهان باید به مسایل و مشکلات «بومی» خود نظر داشته باشیم و باید بتوانیم معضلاتی را که به نام قوانین سنتی یا دینی یا فقهی مانع احقاق حقوق عادلانه و برابر انسانی «زن» در شرق و کشورهای اسلامی میشود با آگاهی و منطق و بهرهگیری از علوم جدید دنیای جدید حل و اینهمه تضادهایی را که دست و پاگیرمان شده است برطرف سازیم.

همانگونه که تریبون برای زنان و مردان ایرانی بسیاری باز است که بگویند: «بر اساس مستندات تاریخی هیچ شواهدی مبنی بر اینکه اسلام موجبارتقاء جایگاه زن باشد، نداریم؛ در حالیکه در مقابل با مجموعهای از دستوراتاسلامی مواجهایم که به نابرابری جنسیتی به نفع مرد مشروعیت می­بخشد.» برای نواندیشان دینی نیز – به ویژه در حوزۀ حقوق زن در قرآن – امکان این باشد تا بتوانند با یاری از تفسیر و تاویل و نیز علم هرمنوتیک این داعیۀ (اگر نگویم با غرض و مرض، باید بگویم داعیه بیاطلاعی از درک و مفهوم و معنای نص کتاب قرآن و عدم توجه به آیههای همزمانی و روزآمدن کردن آیههای درزمانی آن) بیانصافانه را که شنیدناش از سوی پژوهشگران جای شگفتی دارد، رد کنند. در عینحال باید اضافه کنم که این داعیه را نیز که «سکولاریزاسیون در جوامع اسلامی در نهایت به رهایی زن خواهدانجامید.» به چالش بگیریم و از گویندگاناش (که شمولشان زنان و مردان هستند) بپرسیم: آیا در جوامع به قول آنان سکولار دیگر، مشکل زنان حل شده است و آنان به رهایی رسیدهاند؟ اگر آری پس اینهمه نحلههای فمینیستی در جهان به چه کار میآیند و برای چه اینهمه کوشش میکنند؟ و اینهمه ظلم و ستمی که در همه جهان هر روز و شب بر زنان میشود ریشه در کجا دارد؟

 

من ورود مردان را به حوزۀ احقاق حقوق زنان مثبت میبینم، اما همیشه بر این باورم که، چه زنان و چه مردان مدافع حقوق زنان (زنان و مردان فمینیست) میبایست برای ورود به این حوزه، گفتمان مردمحور و مذکراندیش را حذف و توانانی ورود به «گفتمان دو جنسه» و یا «گفتمان فراجنسی» را داشته باشند. زنان در نظام مذکراندیش، مذکرمحور و با ادبیات و فلسفه مذکر حقوقشان تضییع شده است. بنابراین با دیتاهای «گفتمان مذکر» حقوق زن در جهان استیفا نمیشود.

قرآن آفرینش انسان را از نفسی واحده میداند و این نشاندهندۀ برابری انسانی زن و مرد است و در عین حال و با تاکید بر اینکه انسان را از مرد و زن آفریده است و … میگوید که گرامیترینِ آنان کسی است که باتقواتر است. در خاتمه باید بگویم که در قرآن (اسلام) در همه جا حقوق «انسانی» زن و مرد برابر است، اگر تفاوتهایی دیده میشود در رابطه با «جنسیت» آنهاست که آنهم برساخته جامعۀ مردسالار است و نه جامعۀ بیطبقۀ توحیدی اسلام و همۀ آن آیهها تذکر است و نه تائید.