برای مطالعه این موضوع بر روی لینک ادامه مطلب کلیک کنید.
شهروند امروز:
01 نزديك به دو قرن از انعقاد دو قرارداد ننگين "گلستان" و "تركمانچاي" ميگذرد. در اين مدت هيچ دولتي (قاجار، مشروطهخواهان، پهلوي و جمهوري اسلامي) خواهان الحاق مجدد سرزمينهاي از دست رفته طبق دو قرارداد مذكور نشده است. علت روشن است، طرح چنين تقاضايي به معناي آغاز جنگي بوده است كه نه تنها گرجستان و قفقاز و … را به ايران برنميگرداند، بلكه احتمال داده ميشد قسمت ديگري از خاك ايران از آن جدا شود. عقلاني آن است هر ملت مطابق با شرايط داخلي و واقعيات بينالمللي تصميم بگيرد و رفتار كند. عقلانيتي كه فتحعلي شاه و درباره قاجار پيش از جنگ دوم با روسيه كه به تركمانچاي ختم شد از آن بيبهره بودند. آنان به ضعف مفرط و عقب ماندگي آشكار ايران از يك سو و قدرت نظامي برتر تزارها در ابتداي قرن نوزدهم توجه نداشتند و به جاي تلاش براي پيشرفت ايران، همپا با تحولات منطقهاي و جهاني، به رمل و اسطرلاب چشم دوختند و در درياي تملق و چاپلوسي اطرافيان مدهوش شدند و غيرت ايماني مردم را براي پيروزي بر خصم كافر و آزادسازي شهرهاي از دست رفته اسلام كافي دانستند.
02 اگر بعد از شكست اول ايران در جنگهاي سيزده ساله با روسيه و از دست دادن تعدادي از شهرهاي كشورمان در قرارداد گلستان، شاه و دربار قاجار به جاي تحريك عواطف مردم براي آغاز دوباره جنگ، به نوسازي كشور، از جمله ارتش و ايجاد صنايع نظامي ميپرداختند، كاري كه سه دهه بعد اميركبير آغاز كرد، و سپس با اقتدار كافي از مرزهاي خود حراست ميكردند، آيا تركمان چاي به ايران تحميل ميشد؟ آيا ايرانيان نميتوانستند با توسعه اقتصادي و سياسي و نظامي ميهن خويش، خسارات عهدنامه گلستان را نيز جبران كنند؟ با كمال تاسف بيتوجهي به واقعيات و روند تحولات، از جمله اوضاع بد كشور و موقعيت برتر روسيه چنان ضربهاي به كشور وارد كرد كه امضا و پذيرش "تركمانچاي" كه مظهر تحقير و ضعف ملي بود، لازم قلمداد شد و در زمان خود اعتراضي برنيانگيخت. زيرا انتخاب ديگر آن بود كه جنگ ادامه يابد و بسياري از شهرهاي ديگر ايران در آذربايجان، از جمله تبريز، در دست روسها باقي بماند.
03 تفاوت تركمان چاي با قرارداد 1919 ،كاپيتولاسيون و تنباكو در اين است كه قراردادهاي اخيرالذكر به دليل دريافت رشوه يا به علت سرسپردگي امضاكنندگان به بيگانگان منعقد شدند ولي كشور در موقعيتي قرار نداشت كه جز انعقاد آن موافقتنامهها انتخاب ديگري وجود نداشته باشد. در تركمانچاي وضع فرق ميكرد. پيروزي نظامي در جنگ، روسيه را در جايگاه فاتح قرار داده بود و ميتوانست اراده خود را بر دولت و ملت ايران تحميل كند كه كرد. به علت همين تفاوت امضاكنندگان قرارداد 1919 ميلادي در ايران بدنامند اما عباس ميرزا، كه در رأس مذاكرهكنندگان با روسها بود و در نهايت عهدنامه تركمانچاي را امضا كرد، خوشنامترين رجل قاجار به شمار ميرود.
04 پيش از آغاز جنگ عباس ميرزا تلاش كرد با ديپلماسي و تداوم مذاكرات مانع آغاز جنگ و بروز فاجعه شود اما گوش شنوايي نيافت. دربار را چاپلوسان و چپاولگران محاصره كرده بودند و پيشوايان بزرگ مذهبي، همچون طباطبايي اصفهاني (معروف به سيد محمد مجاهد) و ملا احمد نراقي نيز تحت تأثير جوي كه جنگطلبان بيفكر و ناآگاه ايجاد كرده بودند و از جمله در "مجمع بزرگ ملي ايران" كه قبل از جنگ تشكيل شد، تجلي كرد، به جاي دعوت دربار به تدبير و تأمل و حمايت از عباس ميرزا و قائم مقام در پيشگيري از وقوع جنگ، فتوا دادند "دولت ايران با دولت روسيه ترك مصالحه و مدارا كند و لازم است و واجب شرعي كه عداوت و منازعت آشكار سازد". به عبارت روشن دولت ايران به روسها اعلان جنگ كند، آن هم پس از آنكه فرستاده ويژه دربار روس، بعد از مرگ الكساندر اول و به قدرت رسيدن نيكلاي اول به تهران آمده بود تا شاه ايران را قانع كند هيأتي براي "تهنيت جلوس امپراتور جديد" و "تعزيت امپراتور متوفي" به سن پترزبورگ اعزام كند و مذاكرات را از سر گيرند. علما در "مجمع بزرگ" خود، ضمن رد درخواست ملاقات نماينده اعزامي دولت روسيه، اعلان كردند: "مهرباني با كفار بنابر نص كلام ايزد جبار حرام است".
05 تصميمگيري براساس احساسات و نه عقلانيت و همهجانبهنگري موجب شد نه تنها ايران ولاياتي را كه طبق پيماننامه گلستان در سال 1813 ميلادي (1192 ه. ش.) از دست داده بود، از جمله گرجستان و شيروان و باكو و قراباغ و گنجه و … را پس نگيرد، بلكه به موجب معاهده "تركمانچاي" (1828 ميلادي ، 1207 ه.ش.) تسلط روسها بر قفقاز كامل شد و ايروان و نخجوان نيز به آنان واگذار گرديد. طبق قرارداد تركمانچاي حقوق ايران در درياي خزر سلب، حاكميت قضايي ايران نقض و كاپيتولاسيون به ما تحميل شد.
06 چه كساني در تحميل قرارداد تركمانچاي به ايران مقصرند؟ آيا اعضاي هيأتي كه به سرپرستي عباس ميرزا با روسها مذاكره و نهايتاً قرارداد را امضا كردند بايد محكوم شوند، يا آن گروهي كه با بيتدبيري و بيمسئوليتي بر طبل جنگ كوبيدند و علاوه بر خسارات انساني و اقتصادي، موجب شدند ارتش روس به تبريز وارد شود و با اشغال "وليعهد نشين قاجار" ملت ايران را تحقير كند؟ آيا جنگطلبان اعم از درباريان، نظاميان و آن دسته از روحانيون كه بيتوجه به شرايط ملي و بينالمللي فتوا و حكم جهاد صادر كردند و موجب شكست ننگين و خفتباري شدند، مقصرند يا كساني كه براي خروج روسها از تبريز و خاتمه جنگ آن عهدنامه را امضا كردند؟