فیض الله عرب سرخی
همین سه نمونه برای اثبات ورشکستگی سیاست خارجی و انزوای جهانی حاکمان کنونی کافی است.
ناکامی های مرارت بار حاکمان اصولگرا در عرصه بین المللی
سیاست خارجی (Foreign Policy) به مجموعه ای از راهبردها و برنامه ها و کنش های عملی یک کشور در رابطه با دیگر کشورهای جهان اطلاق می شود که در جهت تحقق اهداف راهبردی و مرحله ای خاص آن کشور سامان یافته است. اهداف راهبردی و مرحله ای یک کشور در عرصه بین الملل می تواند متفاوت باشد و حتی در مقاطع مختلف تغییر کند اما در نگاهی کلان تأمین منافع و مصالح ملی، تقویت مؤلفه های قدرت و کاهش و یا تبدیل تهدید ها به فرصت ها در سطوح بین المللی و منطقه ای، اهداف و اصول ثابت سیاست خارجی یک کشور به شمار می آید. این تعریف کلان از اهداف سیاست خارجی می تواند شاخص و معیار مناسبی برای ارزیابی موفقیت و یا ناکامی یک حکومت در حوزه سیاست خارجی باشد. به دیگر سخن اگر کشوری در دفاع از منافع و مصالح خویش و حمایت از نیروهای همپیمان و مؤتلفان استراتژیک خود در سطح منطقه ای و جهانی موفق عمل کرد و توانست بر تحولات جاری در فضای محیطی خود تأثیر مثبتی بگذارد به گونه ای که به کاهش تهدیدها و ایجاد فرصت های جدید بینجامد آن کشور را باید در عرصه سیاست خارجی پیروز و موفق تلقی کرد.
سیاست های راهبردی جمهوری اسلامی ایران هم زمان با روی کار آمدن جریان حاکم کنونی دستخوش دگرگرگونی و یا بهتر بگوییم دگردیسی کاملی شده است. اصول گرایان حاکم سیاست خارجی دوره پیش از خود را به شدت مورد انتقاد قرار داده و آن را انحلال طلبانه، سازش کارانه و از موضع ضعف تحلیل می کردند. آنان سیاست خارجی مبتنی بر رویکرد تهاجمی، تنش زا و مبارزه طلبانه را جانشین سیاست حارجی تنش زدا، صلح طلب و عدالت خواه گذشته جمهوری اسلامی ایران کرده و در پاسخ به منتقدانی که طرح شعارهای ماجراجویانه و مبارزه طلبانه را به ضرر منافع و مصالح ملی می دانند، همواره بر این نکته تأکید کرده اند که اولاً اتخاذ سیاست تهاجمی ایشان علیه دشمن (اروپا و آمریکا) آنان را منفعل و ناگزیر به دفاع و در نتیجه دادن امتیاز می کند و ثانیاً محبوبیت و پایگاه مردمی جمهوری اسلامی را در سطح ملت های جهان افزایش می دهد. در باره فایده اخیر باید گفت که اصول گرایان اگر نگوییم عمل گرا، واقع بین تر از آن هستند که صرفاً به محبوبیت میان مردم مسلمان دلخوش کنند. آنان نشان داده اند به مقوله قدرت نگاهی کاملاً عملگرایانه دارند و آن جا که پای قدرت در میان است نه تنها گرفتار افکار رومانتیک و ایده آلیستی نمی شوند بلکه به سادگی از بسیاری از ارزش های اخلاقی و انسانی نیز چشم می پوشند. بنابراین منطق ایشان را در باره فایده اخبر باید بهتر فهمید. درواقع مقصود ایشان از گسترش محبوبیت در میان ملت های مسلمان این نیست که نسبت به مواضع و رفتار دولت ها در قبال ایران و حاکمیت خود بی تفاوت هستند بلکه درست برعکس معتقدند بسط محبوبیت جمهوری اسلامی ایران در سطح ملت ها موجب می شود دولت ها در رفتار با ایران خود را در برابر افکار عمومی جامعه خویش یافته و به گونه ای رفتار نکنند که موجب نارضایتی و تحریک احساسات ایشان شوند. به این ترتیب جریان حاکم معتقد است با اتخاذ مواضع تهاجمی در قبال اروپا و آمریکا و در نتیجه جلب حمایت ملل جهان به ویژه ملت های مسلمان، دولت ها را ناگزیر از رفتار احترام آمیز در قبال ایران کرده و درنتیجه حاشیه امنی برای خود ایجاد می کنند.
طی ماه های اخیر شاهد تحولات شگرفی در سطح منطقه و جهان هستیم. تحولاتی که منافع و مصالح بسیاری از کشورهای چهان را تحت تأثیر و حتی چالش قرار داده است. تحولات محیط منطقه ای و بین المللی کلیه کشورها را ناگزیر ساخته تا با اتخاذ سیاست های فعال در عرصه روابط بین الملل ضمن کاهش آثار زیانبار تحولات مذکور بر منافع خود، از فرصت های پدید آمده حداکثر بهره را ببرند. به نظر می رسد تحولات و حوادث بین المللی و منطقه ای و آثاری که این تحولات بر منافع و مصالح ملی جمهوری اسلامی برجای گذاشته است فرصت مناسبی را برای سنجش میزان توفیق حاکمیت کنونی ایران در عرصه سیاست خارجی فراهم آورده باشد. به گمان من دو سه نمونه از رخ دادهای شاخص و مهم طی یک ماهه اخیر به روشنی می تواند ملاک روشنی برای داوری در این زمینه باشد:
الف: ایران و شیعیان بحرین
همزمان با شکل گیری موج دموکراسی خواهی در منطقه عربی و شمال آفریقا، اکثریت شیعه کشور بحرین که از بسیاری از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم هستند، برای استیفای حقوق انسانی و قانونی خود دست به اعتراض زدند. بدیهی است برای شعیان بحرین جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها کشور شیعی جهان و منطقه، کشوری مادر محسوب می شود و متقابلاً برای جمهوی اسلامی ایران نیز سرنوشت و وضعیت شیعیان بحرین هم به لحاظ اعتقادی و هم به لحاظ سیاسی و استراتژیک اهمیت ویژه ای دارد. بنابراین میزان تأثیر جمهوری اسلامی بر بحران بحرین و نحوه حل و فصل آن می تواند یکی از مهم ترین ملاک ها و شاخص ها برای ارزیابی میزان کارآمدی و کامیابی سیاست خارجی ایران باشد. درحالی که تقریباً تمامی جنبش های مردم منطقه عربی خاورمیانه ای از تونس گرفته تا مصر و یمن(به استثنای لیبی که وضعی متفاوت دارد) به نحوی مطلوب به نفع حقوق مردم این کشورها پیش می رود، اعتراض مردم بحرین که اکثر آن ها را شیعیان محروم از حقوق سیاسی و اجتماعی تشکیل می دهد، توسط نیروهای مسلح این کشور و مداخله ارتش عربستان سعودی و در سکوت کامل مجامع بین الملل سرکوب شد. در این که اروپا و آمریکا در قبال جنبش مردمی بحرین موضعی دو گانه اتخاذ کردند و منافع خود را بر حقوق مسلم مردم معترض بحرین ترجیح دادند تردیدی نیست. ضرب المثل «گربه برای رضای خدا موش نمی گیرد» حداقل برای ما ایرانیان ضرب المثل شناخته شده و پر معنایی است. اما باید دید چه عاملی موجب شده تا اروپا و امریکا با جنبش مردمی بحرین به عنوان یک استثناء و براساس معیاری دوگانه برخورد کنند و چرا دول غربی که در برابر جنبش مردمی کشورهای منطقه ناگزیر از دست کشیدن از حمایت رژیم های دیکتاتوری این کشورها شدند و بر ضرورت تحقق خواسته های مردم تأکید کردند، در قبال حکومت استبدادی آل خلیفه موضعی معکوس اتخاذ کرده و به عربستان چراغ سبز نشان دادند تا به سرکوب معترضان بحرینی بپردازد.
برای یافتن پاسخ این سئوال چندان نیازی به تحلیل های عمیق و کارشناسانه نداریم. تنها تفاوت اعتراضات مردمی بحرین با اعتراضات مردمی مصر و تونس و یمن این است که معترضان بحرینی مانند ایرانی ها اکثراً شیعه امامی هستند و بحرین در همسایگی ایران قرار دارد. ایران نیز کشوری است که به لطف سیاست های ماجراجویانه و رویکرهای مبارزه طلبانه حاکمان اصول گرای آن در سطح افکار عمومی جهان به عنوان کشوری ناآرام، مداخله گر در کشورهای همسایه و تنش آفرین معرفی شده که از هر فرصتی برای بر هم زدن اوضاع به نفع خود بهره می برد. در نتیجه طبیعی است که اروپا و آمریکا از قدرت گرفتن شیعیان بحرین در این کشور منطقه خلیج فارس که نتیجه آن قدرت گرفتن بیشتر ایران در این منطقه است، احساس خطر کرده و با جنبش مردمی این کشور به عنوان یک استثناء برخورد کنند و به سادگی به عربستان چراغ سبز بدهند تا در سطح تبلیغاتی سیاسی صورت مسئله بحران بحرین را از جنبشی مردمی و دموکراسی خواه به حرکتی شیعی در چارچوب منازعه شیعه و سنی تغییر داده و به مداخله نظامی و سرکوب جنبش بپردازد. در واقع جمهوری اسلامی نه تنها قادر به حفظ حقوق شیعیان بحرین – که به جمهوری اسلامی به عنوان کشوری مادر نگاه می کنند – نشد، بلکه به علت وجهه و موقعیت نامطلوب خود در سطح بین الملل، زمینه های سرکوب شیعیان مظلوم بحرین را فراهم آورد.به این ترتیب شیعیان بحرین که می توانستند مانند شیعیان زیدی یمن در اعتراضات حق طلبانه خود از حمایت بین المللی برخوردار باشند، قربانی سیاست های حاکمان اصول گرای ایران شدند. طنز تلخ این ماجرا آن است که حاکمان اصول گرای ایران خود را محبوب قلوب مردم منطقه و دول اروپایی و آمریکایی را منفور ملت های مسلمان می دانند اما در همان حال که شیعیان مظلوم بحرین به خاطر جمهوری اسلامی ایران به ضرب گلوله های ارتش سعودی کشته می شوند، مردم لیبی برای فرانسه و انگلیس به خاطر حمله علیه پایگاه های نظامی لیبی و انهدام توان نظامی قذافی هورا می کشند.
تصور کنید اگر ایران از جایگاه و منزلتی غیر از این در جهان برخوردار بود و همانند دوران اصلاحات با کشورهای منطقه و به ویژه عربستان سعودی روابط دوستانه و نزدیکی داشت، وضعیت جنبش اعتراضی بحرین تا چه حد متفاوت می شد. در چنین حالتی بی تردید به جای ورود ماشین جنگی عربستان به بحرین و سرکوب شیعیان این کشور، دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران این ظرفیت را می داشت که میان حاکمیت بحرین و شیعیان ناراضی این کشور میانجی گری کند و ضمن اطمینان دادن به حاکمیت بحرین، در استیفای حقوق شیعیان این کشور نقش مثبتی ایفا نماید.
با توجه به آن چه گفته شد حاکمان اصول گرای ایران را باید مسئول وضعیت مرارت بار کنونی شیعیان بحرین دانست و سرکوب شیعیان این کشور توسط عربستان سعودی را باید ناکامی بزرگ حاکمان ایران در عرصه سیاست خارجی به شمار آورد، وگرنه چه تفاوتی میان شیعیان زیدی یمن و شیعیان بحرین وجود دارد که اعتراضات یمنی ها با حمایت جامعه بین المللی مواجه شود و به رغم این که یمن همسایه جنوبی عربستان است، این کشور جرئت مداخله در یمن را نداشته باشد اما شیعیان بحرین از حمایت بین المللی محروم بمانند و عربستان از سوی اروپا و آمریکا برای سرکوب آن ها چراغ سبز دریافت کند؟
ب: ایران و ترکیه
ترکیه تنها کشور مسلمان منطقه است که روابط سیاسی اقتصای مطلوبی با ایران دارد. حزب اسلام گرای حاکم بر ترکیه البته براساس درک صحیحی که از منافع ملی کشور خود دارد، همواره کوشیده است در روابط خود با ایران مستقل از خواست و اراده آمریکا حرکت کند. در اواخر بهمن ماه سال گذشته و در حالی به علت قطعنامه های تحریم شورای امنیت سازمان ملل متحد روابط و همکاری های اقتصادی بسیاری از کشورها با ایران قطع شده است و در حالی که پس از گذشت یکسال و نیم از شکل گیری جنبش سبز، خیابان های تهران و شهرهای بزرگ ایران صحنه اعتراض سبزها بود، آقای اردوغان به همراه هیئت اقتصادی بزرگی وارد تهران شد و با درک صحیح از تمایل شدید حاکمان اصول گرای ایران برای خروج از انزوای بین المللی به توافقات اقتصادی گسترده ای با ایشان دست یافت. بلافاصله پس از بازگشت آقای اردوغاان از ایران، دولت ترکیه در چارچوب اجرای قطعنامه شورای امینت سازمان ملل علیه ایران یک هواپیمای ایرانی را توقیف و مورد تفتیش قرار داد. حدود یک ماه پس از آن دیدار گرم و توافقات گسترده، هفته گذشته دومین هواپیمای ایران در ترکیه توقیف و مورد بازرسی قرار گرفت. تلاش حاکمان اصول گرا برای منصرف ساختن دولت دوست ترکیه از گزارش محموله این هواپیمان به شورای امنیت سازمان ملل بی فایده ماند و دولت اسلام گرای این کشور، گزارش خود را که البته به ضرر ایران بود تقدیم شورای امنیت کرد.
فراموش نکرده ایم شش سال پیش آقای احمدی نژاد در نطق های انتخاباتی خود در نقد سیاست خارجی کشور می گفت روابط اقتصادی ایران با کشورها باید تابعی از موضع آن ها در قبال ما باشد. وی پس از نشستن بر کرسی ریاست جمهوری نیز در جمع نمایندگان سیاسی جمهوری اسلامی ایران در کشورهای مختلف بر این نکته تأکید کرد که این پذیرفتنی نیست که کشورهای دیگر از مزیت های اقتصادی رابطه با ایران استفاده کنند اما رفتار سیاسی غیر دوستانه ای با ما داشته باشند. امروز اما درنتیجه رویکردهای ماجراجویانه در عرصه سیاست خارجی و صدور قطعنامه های تحریم علیه ایران، حاکمان اصول گرا در چنان انزوای سختی قرار گرفته اند که تحت هر شرایطی حاضر به برقراری روابط اقتصادی با هر کشوری هستند. تنازل های سخاوتمندانه حاکمان اصول گرا در مذاکرات فروش گاز به هند را فراموش نکرده ایم. ان همه حاتم بخشی در قیمت گاز برای نگهداشتن هند در مذاکرات قرار داد خط لوله صلح نهایتاً به جایی نرسید و این کشور نیز در اجرای قطعنامه های تحریم شورای امنیت و اصرار آمریکا پس از پاکستان از این مذاکرات کنار کشید. اگر قرار باشد در میان کشورهای مسلمان دو کشور را مثال بزنیم که مردم مسلمانش به طور سنتی به ایران علاقه دارند این دو کشور هند و پاکستان خواهند بود، اما چنان که دیدیم محبوبیت ادعایی اصول گرایان حاکم در میان ملل مسلمان از جمله ملت های مسلمان این دو کشور موجب نشد تا آن ها از امضای قرار داد خط لوله صلح با ایران سرباز زنند، تا گاز ایران همچنان در هوا بسوزد و قطر به طور گسترده از میدان گازی مشترک با ایران به ضرر ما و به نحو گسترده بهره برداری کند. همان گونه که افکار عمومی مردم ترکیه که به شدت ضد صهیونیستی و ضد آمریکایی است موجب نشد تا دولت ترکیه از توقیف هواپیمای ایران و گزارش محموله آن به شورای امنیت سازمان ملل خودداری کند.
ج: قطعنامه حقوق بشر
هفته گذشته شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، طی قطعنامه ای ایران را به خاطر نقض مکرر حقوق بشر محکوم کرد و دیده بانی را برای نظارت بر وضعیت حقوق بشر در ایران و گزارش سالانه آن به شورا تعیین کرد به این ترتیب ایران بار دیگر در فهرست کشورهای ناقض حقوق بشر و تحت نظارت این شورا قرار گرفت.
بنا به گزارش خبرگزاری ها با توجه به فاصله موافقان و مخالفان، صدور این قطعنامه یکی از شکستهای بزرگ دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران طی سال های اخیر به شمار می آید. در بین کشورهایی که به این قطعنامه رأی مثبت داده اند نام برزیل جلب توجه می کند. همگان به خاطر دارند که سفر آقای احمدی نژاد به برزیل با چه آب و تابی در رسانه ملی کشور منعکس شد و وی چگونه از روابط گرم و صمیمانه و برادرانه دو کشور سخن می گفت. اما به گزارش خبرگزاری ها در جریان بررسی پرونده حقوق بشر ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، نماینده برزیل یکی از محکم ترین مواضع را در تأیید قطعنامه و متهم ساختن ایران به نقض حقوق بشر ایراد کرد. علاوه بر برزیل، کشورهای آرژانتین، بلژیک، شیلی، فرانسه، گواتمالا، مجارستان، ژاپن، مالدیو، مکزیک، نروژ، لهستان، مولداوی، کره، سنگال، اسلواکی، اسپانیا، سوییس، اوکراین، انگلستان، آمریکا و زامبیا به این قطعنامه رای مثبت دادند. نکته حائز تأمل این که ایران در دوره دولت اصلاحات به رغم تلاش های آمریکا از فهرست کشورهای تحت نظارت شورای حقوق بشر سازمان ملل خارج شد. موضع آمریکا در این شورا در سال های اخیر آن چنان ضعیف بوده است که در سال 2006 میلادی به تصویب شورا، آمریکا از کشورهای اروپایی ناظر بر حقوق بشر کنار گذاشته شد. نماینده جمهوری اسلامی ایران در اجلاس اخیر شورای حقوق بشر سازمان ملل و در مخالفت با تصویب قطعنامه اخیر طی نطقی آمریکا را متهم به توطئه علیه ایران و تحریک اعضای شورا برای تصویب این قطعنامه کرد. تبلیغات رسمی کشور نیز پس از تصویب قطعنامه مذکور براساس همین خط تبلیغاتی آمریکا را عامل اصلی تصویب قطعنامه معرفی کرد.
سؤالی که حاکمیت اصول گرا قطعاً پاسخی برای آن نخواهد داشت این است که در زمان دولت اصلاحات نیز آمریکا به شدت با خارج شدن ایران از فهرست کشورهای ناقض حقوق بشر و تحت نظارت کمیسیون حقوق بشر مخالفت می کرد و پس از آن نیز همواره می کوشید تا ایران مجدداً تحت نظارت کمیسیون حقوق بشر قرار گیرد، اما چرا در تلاش های خود ناکام می ماند؟ آیا آن زمان 22 کشوری که به قطعنامه اخیر رأی مثبت دادند مستقل بودند و یکباره وابسته شدند و یا این که وجهه و احترام بین المللی ایران به گونه ای بود که آمریکا را در تحریک کشورهای جهان علیه ایران ناکام می ساخت؟ و یا این که جدیداً آمریکا به قدرتی فعال مایشاء تبدیل شده است که هرچه اراده کند تحقق می یابد؟
سه نمونه فوق اتفاقاتی هستند که تنها طی یک ماهه اخیراتفاق رخ داده اند اگر به ماه های پیش تر برگردیم و یا بخواهیم فهرستی از ناکامی های ایران در عرصه سیاست خارجی طی یکسال گذشته را ارائه دهیم مثلاً از توقیف کشتی ها و هواپیماهای ایران در بنادر و فرودگاه های جهان و یا ماجراهای نیجریه و سنگال و … و یا قطع رابطه بانک های کشورهای مختلف با ایران و یا … بگوییم مثنوی هفتاد من خواهد شد. به گمان من همین سه نمونه برای اثبات ورشکستگی سیاست خارجی و انزوای جهانی حاکمان کنونی کافی است.
منبع: امروز