نقش ذكر در سلوك / غرور انسان گناهكار به بخشش ربّ كريم / ذكر و اوراد و دستورات در راه سلوك / تفاوت ذكرها / ذكرها نسبت به اشخاص متفاوت است / حسرت روزه نگرفتن[1]
بسِْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . يك مثالي زد ه ام در خيلي از موارد آن را مي شود استفاده كرد. همه شما شهرستاني ها تهران آمد ه ايد، من شايد شهرستان شما را نديده باشم، ولي شما تهران را ديده ايد .اين بزرگراهي كه به نام بزرگراه مدرّس است ديد ه ايد. از زير يك پل رد مي شود كه بالاي آن خيابان تخت طاووس است، يك كمي آن طرف تر از زير پلي رد مي شود كه روي آن خيابان عباس آباد است .حالا نمي دانم در كدام يك از اين دو محل يك ساختمان شش هفت طبقه اي كنار بزرگراه هست كه يك درِ ورودي آن در بزرگراه است يك در هم از خيابان عباس آباد باز مي شود و داراي چند در است .شما اينطور فكر كنيد كه سه يا چهار يا پنج در داشته باشد، بي نهايت در داشته باشد. اگر بي نهايت درداشته باشد از هر جا بخواهيد برويد راه دارد. حال اين ذكرها كه به كسي مي دهند و مكمّل آن، اوراد و مكمّل آنها يك دستورات شخصي است كه از كتابي كه مي خوانند يا كتابي كه خود شما مي خوانيد مثل پندصالح و… استنباط مي كنيد. ممكن است شخصي كه خيلي به خداوند اميدوار است همه گناهان را مي كند ولي واقعاً اميدوار است و اين اميدواري نكته ي مثبت اوست ولي زياد گناه كردن ونترسيدن نكته ي منفي اوست. اين شخص وقتي بخواهد به درگاه خدا برود يا به ساختماني كه بي نهايت در دارد برود از آن دري ميرود كه به او ميگويند: يا اَيُّهَا الْانْسانُ ما غَرَّ ک بِرَبِّک ا لْکريم[2] ،اي انساني كه داري مي آيي، چه شد كه آنقدر مغرور به خداوند كريم شدي؟ اين يك در است.شخص ديگري كه هميشه از گناه مي ترسد شايد وسواس هم يك نوعش باشد كه مي ترسد مبادا خطا كرده باشد مثلاً براي وضو پانزده بار دست را مي شويد، از خطا بيشتر مي ترسد، منتها خطايي كوچك و قابل جبران است. اين از دري كه مي خواهد برود هميشه مي ترسد كه گناهان او زياد است .او وقتي مي خواهد به ساختمان بينهايت در برود همانند مثالي كه گفتم، چه درِ كنار بزرگراه و چه دري كه در طبقات بالا هست؛ يعني او را بخواهند كه برود كسي دم در مي گويد: لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ انَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً[3] مأيوس از رحمت خدا نشو، خدا همه ي گناهان را مي بخشد. حال درمورد تفاوت ذكرها، البته خود ذكر در مورد افراد زيادي يكي است، چون همه از د رِ گناه كاران واردمي شويم، به ندرت بعضي هستند ممكن است كه از آن در وارد نشوند، اما شخصي كه هميشه از گناه مي ترسد تا مي خواهد وارد آن در شود «البته نه آن ورود كلي كه بعد از مرگ است، نه! در خود زندگي»يعني در راه خدا برود به ياد مي آورد لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه، آن يكي كه خيلي ولنگار است به يادمي آورد از او پرسيدند: ما غَرَّ ک بِرَ بک ا لْکريم. هزاران روحيات مختلف هست . من دو رو حيه خيلي مشخص را مثال زد ه ام و مابقي را خود شما درك مي كنيد.اذكار نسبت به اشخاص متفاوت است. سؤال مي كنند پس چطور مي شناسد كه به هر كس چه ذكري بگويد؟ يك عبارت خيلي متداول ميگويد: اتقوا من فراسة المؤمن[4] ، زنهار از فراست مؤمن.فراست نه يعني زيركي، يعني نگاه مي كند مي شناسد. اين نگاه كردن و شناختن متفاوت است «البته اينهايي كه قيافه شناسي تمرين ميكنند و خواند ه اند واقعيت دارد ، ولي كامل و صحيح نيست » مي گويند: فيلسوفي عبادت مي كرد و در غاري كناره گيري كرده بود و ماهي و يا هفته اي يك بار اجازه داده بود مردم به ديدن او بيايند. منتها همه را نمي پذيرفت براي پذيرش افراد هر كس يك عكسي،نقاشي از خود مي فرستاد و او نگاه مي كرد و مي گفت كه چه كسي بيايد و چه كسي نيايد. خيلي ها رانمي پذيرفت. يك فيلسوف و دانشمند ديگري آمده بود و ميخواست او را ببيند. خود را معرفي نكرد وهمان طور مثل همه نقاشي از خود كشيد و براي او فرستاد. او اين دانشمند را نپذيرفت و رد كرد و اودومرتبه نامه نوشت كه تو اگر نگاه به عكس من كرده اي ديدي كه چشمم اينطور است و نشان گناهكاري است و ابرويم به اين شكل است و علامت بي حيايي است و لبم چنين است ، همه اينها راست است، ولي من چون مي دانستم، به خالق اينها متوسّل شدم و با توسّل به خالق اينها اين عيوب را بر طرف كردم، بعد آن شخص متوجّه شد اين كيست و او را راه داد. منظور از قيافه شناخته مي شود.ولي فراست مؤمن اين است كه نگاه مي كند يك چيزهايي به دل او برات مي شود . اصطلاحاً مي گويند: برات شده. خيلي اشخاص هستند همان روز او ّل شما آنها را مي پسنديد . ما در گنابادمي گوييم ستاره ي »ميوم « دارد؛ يعني ستاره ي »مي خواهم « دارد.اگر كسي مرتب و منظم به ذكر و اوراد و دستورات كه داده اند رفتار كند اين راه سلوك اوست و مي توانيد بگوييد كه عصاي راه اوست كه هر وقت خسته شد به آن تكيه مي كند. مي توانيد بگوييد :چمدان خوراكي اوست و در آن ساندويچ است. حالا مثلاً بگوييد: مي خواهد سفر برود؛ بهرحال مكمل سلوك است و سلوك را به كمال مي رساند. كسي كه از اينجا ميخواهد به مشهد برود يكي پياده ويكي با ترن راه مي افتد، بعد از يك روز كه راه افتادند مي گويد من كه ترقّي نكرده و جلو نرفته ام. نه،جلو رفته اي همان قدري كه كار كرده اي. آنكه با ماشين رفته، به اندازه ي كار خود جلو رفته . هر دو جلو رفته اند، يكي چهار فرسخ راه يكي بيشتر. بنابراين، امكان اين تغيير براي كساني كه دستورات سلوك را انجام مي دهند، هميشه هست.يك نوع اسباب بازي بود كه اسم آن را يادم رفته، جديداً نديده ام استوانه اي بود مي چرخانديم شيشه هاي قرمز عوض ميشد و شكل هاي جديد پيدا ميكرد. حالا آن كسي هم كه در مسير سلو ك است هر مرحله را كه مي رود يك معناي جديدي از ذكر و دستورات خود مي فهمد ، يا خود ذ كر راكمي تغيير مي دهند يا تغيير در ذكر، ظاهري است، به هر جهت در آن تغيير و تكامل هست . البته هميشه به طور معمولي در جهت كمال و تكامل است، استثنا ممكن است در جهت ديگري باشد .
فرض كنيد دو نفر در راه خيلي باريكي مي روند، يكي نگاه دست راست ميكند كوه و ديوار است ،دست خود را مي گيرد و رد مي شود، يكي نگاه اين طرف مي كند مي ترسد و مي افتد. هر دو يك راه را مي روند. ممكن است شخصي به پايگاه هاي محكم متمسّك نباشد در نتيجه ليز مي خورد. ولي به طورعموم كساني كه از اين راه مي روند خدا به آنها كمك مي كند؛ يعني نه تنها خود آنها ميروند، بلكه به منزله ي يك آهني هستند كه يك آهن ربا جلوي راه هست و آهن ربا هميشه اينها را به جلو مي كشد ؛ان شاءلله. ما نمي دانيم چه هستيم و در كجا هستيم، خدايا هر جا هستيم ما را نگه دار.كسي كه به دليل زيادي سنّ يا بيماري يا هر چه، نمي تواند شرعاً روزه بگيرد، ولي آرزو مي كند كه كاشكي مي توانستم روزه بگيرم و آن حالت انتظاري كه موقع افطار براي شكم داشتم من را به يادحالت انتظار معنوي بيندازد و ديگري كه روزه ميگيرد ولي تمام روز را به فكر اين است كه شب براي افطار چه درست كنم؟ كتلت آن روغن داشته باشد كم يا زياد، سوپ چطور ؟ حسرت آن شخص ازعبادت اين شخص مهمتر است. بنابراين اين حسرت را كم نگيريد.
[1] . صبح جمعه، تاريخ 1/ 6/ 1387 ه . ش.
[2] . سوره انفطار، آيه 6
[3] . سوره زمر، آيه 53
[4] . بصائر الدرجات، محمدبن حسن بن فروخ صفار، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي، 1404 ق، ص 357