Search
Close this search box.

ماندلا، شخصیتی الهام‌بخش

سارا روشن

سارا روشن− زمانی که خیلی کوچک بودم، همیشه اسم نلسون ماندلا، چه‏گوارا و گاندی را کنار هم می‏شنیدم. بعدها با هرسه شخصیت بیشتر آشنا شدم، بیشتر در مورد آن‏ها خواندم، شنیدم و دیدم.
بین این رهبران جهانی، فقط ماندلا است که هنوز زنده است و ما هرازگاهی چیزی از او می‏شنویم. این احساس بسیار خوبی است که یکی از قهرمانان جهان که الهام‏بخش بسیاری از آزادی‏خواهان دنیا بوده، در دوره‏ی ما زندگی می‏کند. شخصیت او هنوز امیدبخش است و شاید مهم‏تر این‏که، این تصور که قهرمانان افسانه هستند را کم‏رنگ‏تر می‏کند.

البته قهرمانان گمنام در دنیا زیاد هستند که ما خیلی در مورد آنان نمی‏شنویم. مانند آزادی‏خواهان مصر، لیبی، سوریه، اردن و…

به بهانه‏ی دهم مه، روزی که نلسون ماندلا، ۱۶ سال پیش در سال ۱۹۹۴، رییس جمهور آفریقای جنوبی شد، در رادیو “زمانه” دوباره به موضوع ماندلا پرداختم. من دهه‌ شصتی هستم. برای نسل من، ماندلا، چهره شناخته‌ شده‌ای است. ولی نمی‏دانم که دهه‏ی هفتادی‏ها و هشتادی‏ها چقدر او را می‏شناسند.

“پدر بزرگ”

نلسون ماندلا از دوران نوجوانی، دوران تحصیل و بعد از آن، برای رفع تبعیض نژادی و رعایت تساوی حقوق مبارزه کرد. از سال ۱۹۶۲ به مدت ۲۷ سال زندان بود و در این دوران بود که یک رهبر جهانی شد.

او را در آفریقای جنوبی اغلب “مادیبا” صدا می‏کنند. این لقبی افتخاری است که بزرگان خاندان ماندلا به او داده‏اند. این عنوان دیگر مترادف شده با اسم او. بسیاری از مردم آفریقای جنوبی هم، او را به نشانه‏ی احترام “مخولو” (پدربزرگ) صدا می‏کنند.

ماندلا پس از آزادی، در سال ۱۹۹۳، جایزه‏ی نوبل صلح را دریافت کرد. در ۲۷ آوریل ۱۹۹۴، برای اولین بار در آفریقای جنوبی انتخاباتی که همه می‏توانستند در آن شرکت کنند، برگزار شد و روز دهم مه همان سال، ماندلا، رییس جمهور آفریقای جنوبی شد.

او از همان ابتدا تلاش کرد که بین سفید‏پوستان و سیاه‏پوستان برابری ایجاد کند و از خشونت به‏شدت پرهیز کرد.

زمانی که آفریقای جنوبی، میزبانی جام جهانی راگبی ۱۹۹۵ را بر عهده داشت، نلسون ماندلا، شهروندان غیر سفید‏پوست آفریقای جنوبی را به حمایت از تیم “اتحادیه‏ی ملی راگبی آفریقای جنوبی” که پیش از آن، مورد نفرت همه بود، دعوت کرد.

بعد از این‏که این تیم با پیروزی بر نیوزیلند به قهرمانی رسید، ماندلا با پوشیدن لباس این تیم، جام قهرمانی را به کاپیتان سفیدپوست تیم داد. این اقدام ماندلا، گامی مهم در راستای برقراری آشتی بین سیاه‏پوست‏ها و سفید‏پوستان آفریقای جنوبی محسوب می‏شد.

گفت‌وگو درباره ماندلا

برای آشنایی بیشتر با ماندلا، با محمدرضا نیکفر، فیلسوف سیاسی، گفت‏وگویی انجام داده‏ام.

آقای نیکفر، ماندلا چه شخصیتی داشت که به یک قهرمان جهانی تبدیل شد؟

ماندلا یکی از چهره‏های بسیار مهم قرن بیستم است. نام او در میان مجموعه‏ای از شخصیت‏ها قرار می‏گیرد که به‏هر دلیل، چه خوب و چه بد، باعث یک تحول بزرگ در جهان شده‏اند. ماندلا از آن چهره‏هایی است که تشعشع‏اش تا قرن بیست و یکم (قرن فعلی) هم ادامه پیدا می‏کند.

نلسون ماندلا از چند نظر مهم است؛ یکی این‏که او جزو رهبران سیاه‏پوستی در ردیف کسانی مانند مارتین لوترکینگ یا مالکم ایکس است که راه رهایی سیاه‏پوستان را هموار کردند. نلسون ماندلا، به‏طور مشخص راه رهایی آفریقا را هموار کرد. او نماد خودآگاهی تازه‏ای است. امید تازه‏ای به تغییر و یک اراده به تغییر را در این نماد می‏دیدیم و هم‏چنان می‏بینیم.

ولی محبوبیت و دامنه‏ی تأثیر نلسون ماندلا فراتر از مجموعه‏ی سیاهان یا آفریقاست. او یک انسان تحول‏خواه است. او یک شیوه‏ی هدایت و رهبری ستودنی را نشان داد. در حالی‏که سمبل بسیار محبوبی بود، هیچ‏گاه خود را نوعی مسیح و یا مهدی موعود ندید.

او همواره متواضع و مردمی ماند، چیزی برای خودش نخواست … و نخواست سلسله‏ای درست کند و چیزی را موروثی کند. از این نظر، به لحاظ اخلاقی، انسان منزهی بود و بسیار محبوب.

می‏توانیم خیلی کوتاه بگوییم، شخصیتی انسانی و زمینی داشت که آرمان‏های دمکراسی را که داشت در زندگی خودش هم اجرا می‏کرد؟

دقیقا! یعنی خودش را بهتر نمی‏داند. تنها چیزی را که خواست، این بود که امر آزادی را پیش ببرد، مبارزه‏ای را که از نوجوانی شروع کرده بود، پیش ببرد و آن‏گونه پیش ببرد که با کم‏ترین تلفات همراه باشد. او به‏هیچ‏وجه از خشونت، امر مقدسی نساخت و هیچ راهی را مطلق نکرد.

ماندلا همواره به این اندیشید که چه‏کار کند که
یک: آزادی سیاهان متحقق بشود و
دو: دگرگونی همراه باشد با سازندگی. یعنی دگرگونی به قیمت تقدیس تخریب یا ویران‏سازی تبدیل نشود.

چه خصوصیات شخصیتی دیگری از ماندلا می‏توانید نام ببرید که متفاوت بود از شخصیت‏های مهم دنیا که او را تا امروز که امروز است، به یک شخصیت “قهرمان” تبدیل کرده، قهرمانی که خیلی هم به آدم‏ها نزدیک است.

چیزی که در وجود نلسون ماندلا نیست، حس انتقام است. اصلاً انگیزه‏ی انتقام‏جویی ندارد. در این شخصیت کینه وجود ندارد. این شخصیت می‏خواهد سختی‏هایی را که بر مردم‏اش گذشته، جبران کند و معتقد است که باید تحول صورت بگیرد. این تحول باید عادلانه باشد و حق سیاهان که اکثریت مردم آفریقای جنوبی را تشکیل می‏دهند به آن‏ها برسد، ولی این گذار نباید با رفتن از روی اجساد، با اعدام، خشونت، انحصار‏طلبی و خواستن حق ویژه برای خود همراه باشد. مهم‏تر از هرچیز: او یک آپارتاید را به جای آپارتاید دیگری نگذاشت.

ماندلا چه روشی را در پیش گرفت، برای‏ این‏که بتواند تبعیضی که آن جامعه با آن بزرگ شده بود را تغییر بدهد؟

ماندلا می‏دانست قدرتی که با تفنگ پاسداری بشود، یک قدرت متزلزل است. کاری که ماندلا کرد، این است که سیاهان را متحد کرد و به آن‏ها امید داد و این اساس قدرتی شد که به آن تکیه کرد. در نتیجه، در مذاکرات می‏توانست منافع‏ را پیش ببرد.

دوم این‏که می‏دانست باید جمع کند، به جای این‏که پراکنده کند. یعنی دست به انتگراسیون بزند. ماندلا می‏دانست که هیچ سفید‏پوستی را که حاضر به‏همکاری با حکومت تازه در جهت سازندگی باشد، نباید به خاطر کینه‏های قدیمی فراری بدهد، نباید کاری کند که او سرمایه خود را از کشور خارج کند، تخصص خود را بیرون ببرد و احیاناً دست به خراب کاری بزند.

ماندلا می‏دانست که آفریقای جنوبی نیاز دارد به سرمایه و تخصص سفیدپوست‏ها. این یک عامل بود و از طرف دیگر، سیاست را پی‏گیر به‏کار برد. در اطراف نلسون ماندلا کسانی هم بودند که او را تشویق به سیاست‏های خشن می‏کردند یا فضایی در این جهت ایجاد می‏کردند، ولی ماندلا این توانایی را داشت که تحت تأثیر قرار نگیرد و منافع تمام مردم آفریقای جنوبی را درنظر بگیرد، نه منافع یک گروه خاص را.

چه چیزی، کسی مانند ماندلا را ماندلا می‏کند؟ پی‏گیری و پی‏گیری و پی‏گیری، ولایت مطلقه نخواستن برای خود، یعنی دمکرات بودن، در نظر گرفتن منافع کوتاه ‏مدت و درازمدت جنبش و این منافع را به‏صورت پی‏گیر به‏کار بستن، نشان دادن این مقاومت و دادن امید به مردم.

مجموعه‏ای از این خصایل و چیزهای دیگری که به فرد و روان‏شناسی یک فرهنگ برمی‏گردد است که از یک چهره‏، چهره‏ی پرفروغ امیدبخشی مانند ماندلا می‏سازد.

من در دوروبرم، خیلی از دوستان هلندی و غیرهلندی‏ام، از سراسر دنیا را می‏بینم که مجله‏ی “اکونومیست” را می‏خوانند. یکی از دلایلی که آن‏ها در چند سال گذشته شروع به خواندن این مجله کردند، این بوده که نلسون ماندلا در دوره‏ی زندان، تنها مجله‏ای که اجازه داشته بخواند، همین مجله‏ی “اکونومیست” بوده و اعتقاد دارد که نگاه اقتصادی به مسائل اجتماعی و فرهنگی باعث پیشرفت جامعه می‏شود.

نلسون ماندلا از روز اول به سازندگی فکر کرد. یعنی فکر نکرد که ما ابتدا می‏آییم تخریب می‏کنیم و بعد شروع می‏کنیم به ساختن. از ابتدا فکر می‏کرد که شما نمی‏توانید یک دمکراسی برپا کنید، بدون رفاه، بدون زدودن فقر. به این خاطر، می‏بایست به لحاظ اقتصادی هم سازنده باشیم.

جامعه‏ای که دچار کمبودهای عمیقی مانند نان، مسکن و شغل هست، خشن می‏شود و در جامعه‏ای که با خشونت همراه است (که مشکلی است که آفریقای جنوبی هنوز نتوانسته آن را به‏طور کامل حل کند، با این‏که امید‏های بسیاری می‏رود که بالاخره این مشکل را حل کند)، تا جایی که این کمبود وجود دارد، نمی‏توانیم یک دمکراسی پایدار و باثبات را که با عدالت همراه است و قدرت دارد، ایجاد کنیم.
در نتیجه، این کار ماندلا درست بوده که از ابتدا متوجه نقش اقتصاد بوده و این‏که می‏بایست بسازند تا این کمبودها را جبران کنند.

منبع : زمانه