چشم زدن، سحرو جادو[1]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الزَّحیم
چشم زدن از قدیم نمونههایی داشته و در تاریخ هم بوده است. حتّی گفتند که فلان کس پیغمبر را چشم زده است. در عرب اینطور اشخاص زیاد بودند مثل اینکه نژادها فرق میکند. در داستانهای اروپایی نشنیدهام. ولی در عربها و ایرانیها کلاً مشرق، خیلی هست. نگاه شرقیها اینطوری است؟ نمیدانم. مِنجمله به پیغمبر گفتند کسی میخواهد چشم بزند. شورههای قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ[2]و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ[3] نازل شد بعد پیغمبر خواند و به چشم او فوت کرد و او کور شد. درواقع وقتی نور به یک جایی میتابد و ذره بینی جلوی نور خورشید میگیرید که نور را منعکس و متمرکز در یک نقطه میکند آن نقطه را میسوزاند. چشم هم که ذره بینی است، عدسی چشم هم مثل ذره بین است من نمیگویم همهاش این است، ولی شباهتهایی که آدم پیدا میکند شاید مسأله حل شود. نمیدانم وقتی جلوی این ذره بین که نور خورشید را میتاباند نور بر میگردد به آن طرف، به یک چراغی که الان اینجا نور میرسد، وقتی آیینه بزرگی بگذارید دیگر نمیگذارد نور برسد به خود چراغ بر میگرداند. شاید این دعا و دستوری که خدا به پیغمبر داد برای این است که نظر را برگرداند.
در گناباد هم شخصی خیلی به شور چشمی مشهور بود(که مرحوم شده است). باز هم در جامعه افرادی به اینکه چشمشان شور است شهرت دارند. اصلاً چشم شور در ادبیات ما هست. در ادبیات غیر ایرانی ندیدم. بعضی آنقدر چشم شور دارند که چیز ندیده بخصوص دشمن را چشم میزنند. اصلاً در خود عرب آنها که میخواستند پیغمبر را چشم بزنند دشمن بودند. دشمن این کار را میکرد. حالا گاهی آرزوی ما را هم چشم میزنند. جوکی است از این طنز بازان که در عرب مشهور است. اشعت طماع را دیدند در خیابان میرود دامن را بالا گرفته. گفت این کار را کردم که اگر یک وقت یک پرندهای که میپرد بخواهد تخم کند، تخم او بیفتد اینجا و من آن را املت کنم و بخورم. این تمام شد. شب نشسته بود غذایی میخورد کسی در زد، گفت: کیست؟ گفت: فلان کس، همسایهی شما. گفت: چه میخواهی؟ گفت: از ان املتی که درست کردی، یکی کمی بدهید. این حرف اشعت در ادبیات مانده است. چون مردم بوی آرزوی ما را هم میشنوند. صحبت به شوخی و طنز 121 سال عمرم، همان را هم نظر زدند.
منظور این است اصولاً خیلی مسایل در دنیا هست که ما هنوز نمیدانیم. جهل علمی ما از اطلاعات ما خیلی بیشتر است. داستانی از گفتهام که دنبالهی آن عبارت عالمانه و عارفانهای دارد. میگویند در اصفهان زمان شاه عبّاس، منبری درست کرده بودند چهل پلّه؛ حالا چهل نه، یک کلاغ چهل کلاغ حساب کنید، ده پلّه بود. منبرهای معمولی سه پلّه است. شیخ بهایی البته همیشه منبر نمیرفت، دانشمند مشهوری بود به مناسبتهایی که منبر میرفت، میرفت پلّهی بالای منبر. چون رسم بود که هر کسی، هر واعظی و روضه خوانی بر حسب شأن خود بالای پلّهها میرفت. مدّاحها پلّهی اوّل مینشینند، یکی پلّهی دوّم و یکی سوّم. خودشان متفاوت مینشینند. شیخ بهایی آن بالا میرفت. یک مرتبه یکی به او اعتراض کرد که آقای شیخ بهایی تو چرا چهل پلّه بالا رفتای؟ به اندازهی علم خودت بالا برو. شیخ بهایی گفت: من به اندازهی علمم بالا میروم، اگر بخواهم به اندازهی جهلم بالا بروم باید به آسمان برسم. این حرف بزرگی است و هر حرفی را داستانش ا بدانید بهتر درک میکنید. خیلی مسایل هست ما نفهمیدیم.
یک وقت رسم بود- شاید بین خیلیها این رسم هنوز باشد- که چیزی را که نفهمند میگویند نیست. نمیفهمند چرا چشم زدن(که میگویند چشم شور است) این اثر را دارد، میگویند: چنین چیزی نیست. حال آنکه عبارت بسیار عارفانه و عالمانهای ابن سینا در این مورد گفته است، میگوید: هرچه شنیدی فذره فی بقعة الامکان، یعنی جزو ممکنها قرار بده. بگو ممکن است. ولی تکیه بر آن نکن، مگر وقتی بر تو ثابت شد. برای اینکه خیلی چیزها که امروز بر ما ثابت نیست یک روزی بر ما ثابت شد. همین داستانهای جن وپری و دیو و… آنقدر که در آن روزی که این داستانها شابع شد عجیب و غریب به نظر میرسید امروز عجیب به نظر نمیرسد. بشر کمی پیش رفته و چیزهای جدیدی کشف کرده البته سحر و جادو در این عالم مادّی که ما هستیم بحث میشود و در این عالم هم هیچ چیزی بی علّت نمیشود. هرچیزی جهتی و علّتی دارد. بطوریکه یکی از دانشمندان اروپایی میگوید: اگر قانون علّت و معلول یعنی هر چیزی جهتی دارد را لغو کنیم اصلاً پایهی همهی علوم به هم میخورد و باید همه را دور بزنیم. ولی هنوز این صدا در بلندگوی همهی دنیا نیامده و نوشتهی آن مرکّبش خشک نشده بود که فیزیک کوانتم گفت: نه؛ دیدند الکترونها که دور هسته در اتم میگردد خیلی اوقات الکترونها معلوم نیست از این طرف میروند یا از ان طرف. هر کدام از یک طرف میروند ولی علّت و معلولی ندارد. این بحث که خیلی علمی و فلسفی است را کنار میگذاریم، ولی میبینیم از لحاظ استدلال معنی ندارد. سحر و جادو یعنی چه؟ چشم فلان کس شور است؟نه، ولی عملاً میبینیم هست. و این چیزها که ما میگوییم مثلاً بعضی میگویند، بخت ما بسته است، اینها درست است؟ ولی چشم شوری و جادور را عملاً میبینیم که هست( نه اینکه جاری و متداول باشد). فرض کنید خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی وجود دارد منتها خیلی کم اتفاق میافتد. حالا چرا اینطوری است؟ معلوم نیست. یعنی مسلماً در اثر نگاه و چشم است که خیلی مؤثر است عملاً دیدهایم و دیگری نیّت شخص است که مؤثر است. نیّت خیر یا نیّت شرّ داشته باشد. اینها هست. بنابراین رفت و آمد با کسانی که نیّت خیر دارند خیلی خوب است و مسلماً چشم آنها شور نیست. در مورد سحر و جادو در قرآن آیاتی هست که در شهر بابل قدیم هاروت و ماروت دو فرشته بودند که داستان اینها در تورات هم هست. البته چند تا داستان هست که بین تورات و قرآن مشترک است ولی تورات درست عکس آن را میگوید. ما میگوییم بلعم باعور از آنهایی بود که دعایش مستجاب بود میگوییم سقوط کرد و شیطانی شد یهود میگوید:نه، هرچه کردند که بلعم باعور را گمراه کنند نتوانستند. از بزرگان بود. یکی داستان حضرت داوود بود و بت سبع، مادر سلیمان، که آن هم در قرآن و تورات متفاوت است. یکی هم داستان هاروت و ماروت است که در اسلام میگویند اینها دو فرشته بودند و به زمین آمدند و باطل السحر را یاد میدادند. ساحرهایی بودند که بین زن و شوهرها اختلاف میاندختند، اینها باطل السحر را یاد میدادند. تورات اینطور نمیگوید، میگوید: وقتی خدواند به بشر خیلی محبت کرد و برای آنها راه نجاتی آفرید بعضی فرشتگان منجمله این دو فرشته گلهمندی کردند که ما چکارهایم؟ بشر این کارها را میکند ولی ما جز دعا و نماز کاری نداریم. خداوند گفت: خاصیتی که در بشر هست که روح و جسم، دو چیز متضاد را با هم قاطی کردیم، اگر در شما هم بود معلوم نبود چه بودید؟ گفتند: نخیر ما همیشه خوبیم و خوب خواهیم بود. خداوند برای امتحان، اینها را به بابل و به خدمت آدمی فرستاد.
دنبالهی مفصّلی دارد و اینها گول خوردند و گناه کردند. خدا گفت: دیدید من گفتم. بنابراین این بشری که گناهی نکند خیلی ارزش دارد، شما که فرشتهاید نتوانستید و حالا باید مجازات شوید، مجازات دنیا میخواهید یا مجازات عقبی؟ گفتند نه، ما مجازات دنیا میخواهیم برای اینکه وقتی بر می گردیم شرمندهی همکاران خود نباشیم. خدواند هم اینها را سرنگون از چاهی آویزان کرد تا روز قیامت. اینها اینطوری خواهند بود.
در اینجا نشان میدهد که اثری در سحر وجادو هست.(البته این اثر را خیلی بزرگ کردهاند) و داستانهای زیادی از سحر و جادو در الف لیلة آمده است. برای اینکه سحر و جادو در انسان اثر نکند باید خودش سحر و جادو نکند که در دیگران اثر کند. اگر بلد هم باشد، نکند. زیرا سحر و جادوی دیگران هم در او اثر میکند. به این دلیل آنهایی که نمیتوانند علّتی برای سحر و جادو پیدا کنند آیا بگویند:هست؟نه! ولی خیلی کم هست. نه اینکه شما صبحانه که میخورید، بگویید سحر و جادو شده. سحر و جادو از نوع جن و دیو است. میگویند: جن اگر یک بسم الله بگویید فرار میکند، سحر و جادو هم همین است. اگر چیزی بگویید سحر و جادو باطل میشود. این دعایی که در موقع خواب بعضیها میخوانند عیب ندارد،تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیَّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ تَحَفَّظْتُ بِذِی الْعِزَّةِ وَ الْجَبَرُوتِ وَتَحَصَّنْتُ بِذِی المُلکِ وَ الْمَلَکُوت،خودم را پناه حصار گرداندهی ملک و ملکوت گذاشتم و به حفظ او سپردم با توجّه به معنای آن هر وقت بخوانید شما را در حصاری قرار میدهد که از سحر و جادو دور باشید. سعی نکنید هرچیزی را به سحر و جادو وصل کنید. مثلاً شخصی تمام مقدمات را فراهم کرده که در اداره کارهای شود. فردا صبح میبیند همه به هم خورده و نشده، سحر و جادو نیست خیلی هم طبیعی است. منتها انسان برای اینکه خودش را تبرئه کند(و نمیخواهد فکر کند و علّت را پیدا کند و بعد هم که علّت را پیدا کرد با تحمّل زحمت آن علّت را حل کند) یکسره میگوید: این سحر و جادو است.
درقرآن نمونههای دیگری از سحر و جادو به یادم نمیآید جز همین یک آیهای که در سورهی بقره هست؛ چون مردم عادت داشتند که هر چیز یک قدری غیر طبیعی را به سحر و جادو تعبیر میکردند، معجزه پیغمبران را هم خیلیها میگفتند سحر و جادو است. داستان موسی در قرآن آمده که دشمنان میگفتند موسی ساحر است. ساحر است و ما سحر عظیمی داریم. بنابراین سحر و جادو وجود دارد، ولی به ما هیچ لطمه ای نمیزند زیرا اوّلاً اجازه ندارد به بشر لطمه بزند، مگر در موارد خاصّ. ثانیاً حضرت رضا علیه السلام به ما گفت: وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی[4] این هم برای شیعه هست.
به علاوه، درهمین هوایی که هستید چقدر امواج هست؟ یک رادیوی خیلی قوی داشته باشید، میپیچانید صدای پاریس را میشنوید، یک خرده میپیچانید صدای لندن را میشنوید، یعنی با هواپیما نیم ساعت راه است. یک خرده بپیچانید صدای واشنگتن را میشنوید که با هواپیما ده ساعت راه است؛ به این سرعت. صدای آنها را میشنوید الان همهی این امواج در هوا است. ما الان در روی موجها مثل کسی که در دریا شنا میکند، داریم شنا میکنیم، هیچ لطمهای به ما نمیزند. چشم زدن و سحر و جادو هم یک موجی است، یک فشار الکتریکی است، مثل موج است، به ما صدمه نمیزند.
[1] . صبح چهارشنبه،17/7/1387 ه.ش
[2] . سوره فلق، آیه1.
[3] . سوره ناس،آیه1.
[4] . بحارالانوار،مجلسی،لبنان،مؤسسه الوفا بیروت،1404ق،ج39،ص246.