Search
Close this search box.

تاریخ بی خردی!

سید هاشم هدایتی

ای کاش مردان بزرگ، به نسبت بزرگی‌شان و به نسبت دامنه اثر گذاری تصمیمات‌شان، عاقلانه‌تر می‌اندیشیدند

1. در تاریخ 30 دی ماه سال 88 در ایامی که برادر و دوست آزاده و سرفرازم دکترعبدالله رمضانزاده در مرخصی خارج از زندان بود ، هدیه گرانقدری به من داد که با گذشت حدود یک و نیم سال هنوز از پیام های گرانسنگ آن سیر نشده ام. کتاب “تاریخ بی خردی” باربارا تاکمن مورخ معاصر آمریکایی که با قلم شیوا و تحسین برانگیز حسن کامشاد به چاپ رسیده است ، گویا تجربه بی صدای دکتر در دوران زندان بود. با حدت خاصی از من خواست این کتاب ارزشمند را بخوانم و به دوستان خود نیز توصیه کنم از مطالعه آن دریغ نورزند. من هم چنین کردم ، حتی در دیدار کوتاه یک ساعته ای که در خرداد سال 89 با مهندس میرحسین موسوی داشتم از ایشان خواهش کردم به عنوان یکی از رهبران اثر گذار بر حرکت سیاسی اجتماعی مردم ، آن کتاب را بخوانند. مهندس – که امروز ناباورانه، بیش از چهار ماه است در بند است – آن روز گفت: ” برخی از دوستان دیگرنیز توصیه کرده اند حتما می خوانم”. اکنون نمی دانم مهندس موفق به خواندن کتاب تاریخ بی خردی شده است یا نه! امیدوارم – هم ایشان و هم – همه صاحب منصبان و کسانی که به منابع قدرت دسترسی بیشتری دارند، این کتاب را بخوانند و به جد در درس های آن تفکر کنند و عبرت بگیرند.

اما امروز که دو سال از حوادث ناگوار پس از انتخابات 22 خرداد88 می گذرد ، هر چه صفحات این کتاب را ورق می زنم ، هر چه واقعیت های جامعه خود را می کاوم ، هر چه در تحولات تلخ و شیرین کشورهای منطقه تعمق می کنم ، هرچه در نتایج تصمیم های اثرگذار برخی قدرت های جهانی می نگرم ، ندایی در درونم فریاد بر می آورد که ” ای کاش مردان بزرگ ، به نسبت بزرگی شان و به نسبت دامنه اثر گذاری تصمیمات شان ، عاقلانه تر می اندیشیدند و عاقلانه تر عمل می کردند ، ای کاش به قول باربارا تاکمن زمامداران امور کشور و کشورها این شعار را بر دیوار اتاق کارشان می چسباندند و هر روز آن را نصب العین خود قرار می دادند که : ” کاری را که قبلا شکست خورده تکرار مکن”! او می گوید: زمامداران امروز ما ، سخنرانان و اعظان بی حکومت دیروزند . مردانی که بارها و بارها تجربه های تلخ حکام گذشته را خمیر مایه سخنرانی های داغ خود کرده اند. تجربه های تلخی که همه ناشی از تصمیم های نسنجیده ، احساسی ، خود محورانه ، مغرورانه ، کینه توزانه ، قدرت طلبانه و … در یک کلام بی خردانه بوده است. اگر برخی فرمانروایان عصر هخامنشی چنین و چنان نمی کردند چه می شد؟ اگر برخی سران ساسانیان چنین و چنان نمی کردند چه می شد؟ اگر خلفای اموی و عباسی و شاهان خود رای متکبر عثمانی و قاجار و پهلوی چنین و چنان نمی کردند چه می شد؟

 

 

به جرات می توان گفت بارباراتاکمن ، این بانوی هوشمند و نکته بین ، باحلاجی وقایع چهار مقطع از تاریخ:”حادثه تروا، حکومت پاپ های اروپایی قبل از رنسانس، رفتار بریتانیایی ها در قاره آمریکا و فاجعه ویتنام”، توانسته است تابلویی تمام نما از تاریخ بی خردی بشر را به نمایش بگذارد . “تاریخ بی خردی”، کتابی است پانصد صفحه ای که به گمانم مطالعه آن برای هر زمامدار و فرماندار و فرمانروایی ،- و هر فعال سیاسی و آزادی خواه- در این عصر ضروری است. نویسنده با تسلط کامل بر حوادث تاریخی و چهار مقطع نامبرده و گاه با نکته هایی ارزشمند از مقاطعی دیگر چنان نمایشی از تاریخ بی خردی حاکمان قدرت طلب خیره سر ارایه می دهد که خواننده را متحیر و به جد تحت تاثیر قرار می دهد .مطالعه این کتاب را به همه دردمندان هموطنم توصیه می کنم. گرچه امکان ارایه بخش های جذاب این کتاب در این یادداشت کوتاه میسر نیست اما برای آشنایی اجمالی با این اثر جالب و خواندنی فرازهایی از کتاب ” تاریخ بی خردی” را مورد اشاره قرار می دهم:

 

2. باربارا تاکمن در بخش مربوط به “پاپ های رنسانس” می گوید: سوء حکومت ، وقتی بی خردی است که در سیاستی آشکارا غیر عملی یا بی ثمر ، احمقانه لجاجت ورزیم … بالاترین خطر برای هر پاپ این است که انبوه چاپلوسان چنان او را در میان گیرند که حقایق درباره خود به گوشش نرسد تا کار سرانجام به جایی برسد که او حتی نخواهد حقیقت را بشنود ….. جاه طلبی عنصر اصلی بی خردی است …..وقتی اموردینوی روحانیت را به خود مشغول دارد ، ریشه هر گونه معنویتی می خشکد ….. مگر کلیسا دشمنی زیان بارتر از پیشوایان خدانشناس دارد ، پیشوایانی که با سکوت خود مسیح را به دست فراموشی می سپارند ، با احکام سودجویانه خود او را به زنجیر می کشند و با زندگانی رسوای خود دوباره مصلوبش می کنند …. یکی از بی خردی های عمده پاپ ها نادیده گرفتن احساسات و جنبش هایی بود که پیرامونشان نشو و نما می یافت. گوش شان به نا خرسندی ها بدهکار نبود ، چشم شان شقوق دیگری را که از آن ناخرسندی ها نشات می گرفت ، نمی دید ، از بیم و هراس ناشی از بدرفتاری ها و خشم روز افزون ناشی از سوء حکومت خود نگران و اندیشناک نمی شدند ، در نپذیرفتن تغییر ، لجوج و سر سخت و در نگهداری نظام حاکم فاسد تا سر حد حماقت یک دنده بودند… توهم پایندگی ، توهم مصونیت از قدرت و منزلت، بی خردی دیگر پاپ ها بود. (آنان) گمان می بردند منصب ، پایی جاودانی است و هنوز مانند قرن های گذشته ، می شود با تفتیش عقاید و با تکفیر و چوبه دار هرگونه مبارزه ای را شکست داد…” . فرجام چنین روشی را، آن زمان که کاخ های شان فروریخت، تاکمن چه سنگین و وحشت زا به نمایش می گذارد:”کشیش ها و راهبان و روحانیون با بی رحمی بیشتری قربانی شدند، راهبه ها را به فاحشه خانه ها کشانیدند یا در خیابان ها به سربازان فروختند. کاخ ها را تاراج کردند و آتش زدند. گنجینه های کلیساها و صومعه ها را به یغما بردند، سنگ های قیمتی اشیای مقدس کلیساها را در آوردند و خود اشیاء را زیر پا لگد کردند، مقبره ها را در جست وجوی غنایم بیشتر، گشودند، و واتیکان را (…) اسب های خود ساختند. مراکز اسناد و کتابخانه ها را سوزاندند، محتویات آن ها را پراکندند یا زیر سم اسب ها گستردند…”!

 

3. نویسنده، درفصل سوم کتاب بی خردی با عنوان” بریتانیا، آمریکا را از دست می دهد”، می گوید : بی خردی پشت پا زدن به منافع خویشتن است … زندگی اشرافی ، واقع نگری را نمی پرورد… هر کاری که انسان حق دارد بکند ، صلاحش نیست که بکند به تعبیر دیگر اصول را هر گاه مصلحت نیست، نباید به رخ کشید… بر مردم ناراضی اعمال قدرت شاید توان کرد، ولی برمردم ناراضی هرگز حکومت نتوان کرد … عنان به دست احساسات سپردن همیشه یکی از سرچشمه های بی خردی است … هشدار در امور سیاسی، وقتی هشدار شونده می خواهد خلاف آن را باور کند، بی ثمراست… نباید گمان کرد که با سماجت در اقدامی نادرست، حیثیت و شرف بهتر حفظ می شود تا با رفع خطا به مجرد آشکار شدن آن… استقرار استبداد بر ملتی متهور و سرشار از روحیه آزادی محال و محکوم به فناست … بهتر نیست تا می توانیم عقب بنشینیم نه وقتی که ناگزیریم ؟… لجاجت بر سر تصویری ژرف ریشه ، به رغم شواهد مغایر، سرچشمه خود فریبی ویژه بی خردی است … امان از بی خردی ، از دیوانگی و از تبه کاری… خطاهای تاریخی معمولا جبران ناپذیراند ، اگر تغییر راستین باشد و با توجه به هدف اجرا شود ، ترک سیاستی زیانمند ، ستوده است نه خفت بار …. تاریخ را واقعیت حکومت می سازد… بی خردی ، پافشاری در ادامه دادن راهی است که شواهد دست نیافتن بودن آن را تایید کنند و نه تنها تناسبی با منافع ملت نداشته باشد بلکه مالا زیانمند به حال جامعه و حیثیت آن باشد … خانم تاکمن نتیجه می گیرد، سرانجام اندیشه وعمل بی خردانه زمامداران بریتانیا از دست دادن فرمانروایی بر قاره آمریکا بود!

 

4. فصل چهارم کتاب تاریخ بی خردی به فاجعه ویتنام اختصاص دارد. مرور هزار باره این فصل برای زمامداران زیاده خواهی که تکلیف مدیریت برجهان را بر گردهخود احساس می کنند، یک ضرورت است. باربارا تاکمن موشکافی های عمیقی در این باب دارد. از جمله مصادقی از سیاست ها ورفتارهای بی خردانه پنج رئیس جمهور آمریکا را به تصویر کشیده است: ” زمامدار ، وقتی وارد چارچوب سیاستی شد ، برایش آسان تر است که درون آن بماند و اما زیر دستان نیز، چه بهتر برای حفظ مقام و موقعیت خود سر وصدا راه نیندازند و شواهدی را که پذیرفتن شان برای رئیس دردناک است، به رخ او نکشند … روانشناسان فرایند پرده کشیدن بر اطلاعات ناهنجار را “ناهماهنگی شناختی” می خوانند که نوعی سرپوش علمی است برای این امر که “مرا با واقعیت گیج مکن”! نا هماهنگی شناختی تمایلی است برای اختفاء، نیک جلوه دادن یا روده درازی کردن درباره موضوعاتی که در داخل یک مجموعه ستیز یا “درد روانی ” می آفریند. این پدیده موجب می شود که راه حل های دیگر حذف شوند ، چون حتی فکر کردن درباره آن ها به تعارض می انجامد….. پایدارترین ، در تاریخ بی خردی منافع شخصی است …. زمامدارانی که از این قاعده پیروی نکنند بسی کم یابند …. گفتن حرف حق با عصبانیت ، از اثر آن می کاهد ….. هیچ کس به اندازه آدم کم دان، به مفروضات خود یقین ندارد … مونتسکیو در قرن هجدهم در کتاب روح القوانین نوشت: زوال هر حکومت با زوال اصولی که بر آن بنیان شده، آغاز می شود… پی گیری ستیز ی که از نظر بی هدفی و سماجت ، عبث و لطمه نهایی به خویشتن است، بی خردی کم نظیری است چون مطلقا هیچ ثمری ندارد و نتایج کار، همه زیان آور است … خشک مغزی و خوی گریز از واقعیات، یکی از بی خردی های عالمگیر است… عدم ژرف اندیشی یک بی خردی است.عدم ژرف اندیشی در زمامداران عمومیت دارد و این پرسش را پیش میآورد که آیا زندگی سیاسی و دیوان اداری در دولت های جدید ، تعلق را بدون توجه به انتظارات منتقی، تابع کاربرد اهرم ها نمی سازد ؟ این دور نمایی است که امروزه هم به چشم می آید …. اگر ادامه دادن به زیان ، پس از آشکار شدن آن غیر عقلانی است ، پس عقل ستیزی را باید خصلت سر آمد بی خردی شمرد …. نا توانی عقلی در کارهای حکومتی را نباید سرسری گرفت ، چون بر همه چیز شهروندان ، جامعه و تمدن ، اثر می گذارد… در صدر قوای موثر در بی خردی سیاسی ، می باید از “شهوت قدرت” نیز نام برد که تاکتیوس آن را ” زشت ترین همه شهوت ها” خواند… از موجبات بزرگتر بی خردی ، یکی هم “قدرت بیش از حد” است… “رکود یا جمود فکری” یعنی این که فرمانروایان وسیاست گذاران اندیشه ها و تصوراتی را که از آغاز داشته اند همان طور ثابت و دست نخورده نگه دارند – کشتزاری باربر است برای بی خردی و…- معضل، در پافشاری بر خبط و خطا است …. انتخاب برای تغییر یا قطع سیاست زیانبار، پیوسته وجود دارد ، به شرط آن که سیاست گذار شهامت اخلاقی بهره گیری از آن را داشته باشد و شرط حکومت خردمندانه البته پرورانیدن جامعه ای پویاست نه جامعه ای رنجور و سربه گریبان…

لطفا کتاب تاریخ بی خردی را بارها مرور کنیم …. شاید عبرت بگیریم !

منبع: وبلاگ نویسنده