یکی از خصوصیات مثبت جامعه دلباز و سرزنده میتواند این باشد که امکان بروز و پرورش انسانهای خاص را در خود فراهم میکند. آدمهای خاص نه با تعبیر اینکه آنها از دیگران فقط با هوشتر، حساستر و یا مغرورتر باشند بلکه در مفهومی آنچنان متفاوت و غیر متعارف که هضم و درک اعمال آنها حتی برای خود جامعه نیز دشوار باشد.
زندگی سیمون وی (۱۹۴۳ – ۱۹۰۹)، که تحصیل فلسفه، فعالیتهای اجتماعی برای مبارزه با فقر و بیعدالتی، گرایش به ایدههای سوسیالیستی و آنارشیستی، روآوری به عرفان و سرانجام کاتولیسیسیم جنبههایی از آن هستند، نمونه بارزِ شخصیتی است که به شکل غیر مترقبهای همیشه در حال تعارض با هر نوع استاندارد از پیش تعیین شده در پیرامون خود بود.
سیمون که امنیت و استاندارد زندگی طبقه متوسط یک خانواده یهودی ولی غیرمذهبی پاریسی را تجربه کرده بود، فعالیت سیاسیاش را از ۶ سالگی با نخوردن شکلات و شکر برای همدردی با سربازان جنگ جهانی اول شروع کرد که در گودالهای نظامی گیر کرده بودند.
سیمون وی که لقبهایی چون «باکره سرخ» و «مریخی» را نصیب خود کرد، از نوجوانی سر پرشوری داشت. در ۱۰ سالگی خود را «بلشویک» خواند و در ۱۲ سالگی یونانی باستان را فرا گرفته بود. دانشجو که شد، مدام در تظاهرات واعتصابها شرکت میکرد و مقالههای پرشور سیاسی مینوشت.
سیمون قراری برای ایستایی و تثبیت نداشت. انسانی که به ادبیات مارکسیستی گرایش داشت، ، مثل همییشه در مقابل موج عمومی مقاومت کرد و با همان شدتی که روشنفکران از مذهب فاصله میگرفتند خود را به افکار روحانی و مذهبی نظیر آیینهای متعدد هندی و تصوف شرقی نزدیک ساخت.
بعد از فارغ التحصیلی در رشته فلسفه د رÉcole Normale Supérieure (پاریس) و بعد از تجربه کوتاه مدتِ تدریس، بر اساس دیدگاههای فلسفی و روحانی جدیدش، به این نتیجه رسید که بهترین شیوه زندگی «کارگری در کارخانه» است.
تجربه تلخ کارگری در کارخانه و آشنایی با زندگی اسفناک کارگران این شبهه و سئوال را در ذهن او ایجاد کرد که چرا بر طبق دیدگاه های مارکس، کارگرانی که جز زنجیر پاهای خود چیز دیگری برای از دست دادن ندارند با وجود شرائط بد اقتصادی انقلاب نمی کنند.
تداوم شک و تردید سیمون وی به انگیزه های سرکوب شده کارگرانی که در جستجوی لقمه نانی هستند او را به عقاید مذهبی کاتولیک نزدیک ساخت. او همچون عارف مسیحی قرون وسطی ترِزا آویلای قدیس (Saint Teresa of Avila) دوری گزیدن از امیال و آرزوهای مادی را راهگشای بدبختی های بشر فرض کرد.
بر اساس همین اعتقاد بود که ضمن نزدیک شدن به آیین هندی نظیر « باگاواد- گیتا» (Bhagavad-Gita) و نحله های دیگر اشراق هندی معتقد شد که رنج فیزیکی و طاقت فرسای کارگری برای او الهام روحانی تدارک خواهد دید و بر طبق همین آرزوها بود که در مورد کارگران در کتاب خود « جاذبه و فیض» (Gravity and Grace) به این باور رسید که «کارگران بیشتر از نان به شعر نیازمندند و مذهب می تواند این نیاز کارگران را برآورده سازد».
سیمون به دلیل ضعف جسمی، سردردهای مزمن و فعالیتهای سیاسی و صنفی قادر به نگهداری شغل کارگریاش نبود. پیاپی اخراج میشد. با وجود آنکه در نوشتههای فلسفیاش از «عدم خشونت» حرف میزد، در سال ۱۹۳۶ به طور ناگهانی به اسپانیا رفت و تصمیم گرفت که در جنگهای داخلی اسپانیا در صف ازادیخواهان با نیروهای فاشیست به رهبری فرانکو وارد جنگ شود.
سیمون دوبوار، از سیمون وی به عنوان انسانی یاد کرده که دلش نگران همگان است. شاعر بزرگ قرن بیستم تی. اس. الیوت نیز او را نابغه خوانده است.
سیمون وی هرگز به خاطر روی برگرداندن از یهودیت، مخالفتش مارکسیسم، یا شرکت در جنگ ضد فاشیستی و عجیبتر از همه رجعتش به مذهب محافظه کارِ کاتولیک مورد موأخذه جامعه فرهنگی فرانسه قرار نگرفت. منش او در آمادگی برای پذیرش تفاوتها در رفتار اجتماعی بود که شوکبرانگیز بود، منشی که سابقه آن در اروپا به تلاشهای انسانگرایان دوره نوزایش (رنسانس) میرسید.
سیمون وی پس از اشغال فرانسه توسط آلمان هیتلری به نهضت مقاومت پیوست. پرستاری آموخت تا بتواند به مجروحان کمک کند. دوری از خانواده در دوران تبعید در انگلستان بسیار رنجش داد. ریاضتکشی، جسمش را ناتوان کرد. به سل مبتلا شد و بر اثر سکته قلبی درگذشت.
مقالهای درباره عرفان سیمون وی:
Peter Foges, The Mystique Of The Manual , Simone Weil,1909- 1943